چرا اوباما به داعش حمله می‌کند؟

کد خبر: 362790
سرویس سیاسی « فردا »: تصمیم اوباما به بمباران داعش در عراق بدون شک برای دفاع از مردم عراق و یا از بین بردن این گروهک تروریستی نبود، بلکه دلایل کاملاً سیاسی داشت. واکنش دیرهنگام واشنگتن بعد از گذشت چند ماه از آغاز حمله داعش به عراق و کشته شدن هزاران نفر از مردم این کشور، نشان می‌دهد که اهداف سیاسی پشت این تصمیم بوده و بار دیگر نیروی نظامی آمریکا، نه برای دفاع از حقوق بشر، بلکه برای تأمین منافع سیاسی دولت اوباما به هر قیمتی کار گرفته شده است.

" جاستین ریموندو " سردبیر و نویسنده پایگاه خبری " آنتی‌وار " در مقاله‌ای به علت تصمیم اوباما و عملیات نظامی علیه داعش بلافاصله پس از نزدیک شدن این گروهک تروریستی به اربیل و تهدید کردهای عراق پرداخته است. از نظر وی منطقه کردستان و مهم‌تر از آن تأمین امنیت و منافع اسرائیل دلیل حمله هوایی ارتش آمریکا به مواضع داعش بوده است. ریموندو همچنین به روابط پیچیده‌ای اشاره می‌کند که کردستان عراق با تأمین منافع اسرائیل دارد.

اگر بخواهیم بفهمیم چرا اوباما یکی دیگر از قول‌های انتخاباتی خود را زیر پا گذاشته و فرمان بازگشت آمریکا به عراق را صادر کرده، می‌بایست دنبال پاسخ به این پرسش کلیدی باشیم: چرا حالا؟

داعش در عراق ماه‌هاست حضور نظامی دارد. با وجود این قضیه، رئیس‌جمهور با سرسختی هرچه تمام‌تر در مقابل هیاهوی جمهوری‌خواهان برای حمایت هوایی از بغداد ایستادگی کرد. 900 نیروی ویژه به عراق جهت " تعلیم " و منظم کردن راهبردها اعزام شدند، اما اوباما اصرار داشت که این گروه وارد معرکه نشده و حمله هوایی صورت نگیرد. مهم نبود دیگران چقدر فریاد زدند، کاخ سفید مصرانه هرگونه درگیر شدن دوباره در عراق را رد می‌کرد.

داستانی که رسانه‌ها و دولت‌های غربی برای ما تعریف می‌کنند این است که 40 هزار عضو فرقه " ایزدی " از سوی داعش تهدید به نسل‌کشی شده‌اند، مگر این‌که از اعتقاد خود دست کشیده و مسلمان شوند. دراین‌بین، ایزدی‌های نگون‌بخت به کوه " سنجار " خانه باستانی‌شان گریخته و بدون آب و غذا روزگار می‌گذرانند. این هم یک "فاجعه حقوق بشری" و قضیه مرگ و زندگی بود؛ یا باید کاری می‌کردیم و یا تا ابد گناه این "نسل‌کشی" را به دوش می‌کشیدیم.

مشکل این روایت این است که داعشی‌ها طی این چند ماه در مسیر خود به عراق سرهای بریده بسیاری برجای گذاشتند، در‌حالی‌که صدایی از بلندگوهای حقوق بشری ما برنمی‌خاست. ولی به یک‌باره، به ما می‌گویند: " باید حرکتی از خود نشان دهیم " . چرا؟ آیا ایزدی‌ها تا این حد عزیزدردانه‌اند که خون‌شان از خون ریخته‌شده شیعیان و سایر فرقه‌هایی رنگین‌تر است که در شمال، مرکز و شرق عراق به همین سرنوشت دچار شده‌اند؟ یقیناً خیر.

ازاین‌رو، به سؤال نخستین بازمی‌گردیم: چرا حالا؟ پاسخ به مسئله دیرینه تصاحب زمین بازمی‌گردد. داعش داشت به کردستان نزدیک می‌شد و نیم‌نگاهی هم به اربیل، مرکز " دولت محلی کردستان " داشت. کردها از آب گل‌آلود ماهی گرفتند و کرکوک را تصاحب کردند؛ کرکوک در بین کردها مثال بیت‌المقدس برای یهودی‌هاست. جدای ارزش سمبولیک این دستاورد، کرکوک روی ذخایر عظیم نفتی نشسته که میلیاردها دلار می‌ارزد. پیش از این‌که بدون مقدمه مثل همیشه بگوییم "این جنگ هم بر سر نفت است"، بهتر است کمی به عقب‌تر رفته و نمای کلی ماجرا را ببینیم، چراکه قضیه خیلی بدتر از این‌هاست.

دولت عراق درحال فروپاشی است: همان‌طورکه بسیاری از مخالفین دخالت نظامی آمریکا در عراق پیش‌بینی کرده بودند، سرنگونی رژیم بعث عراق یعنی خرد شدن عراق به گونه‌ای که دیگر نمی‌توان آن‌را سرهم کرد. ازآن‌جاکه عراق هیچ‌وقت به معنای واقعی کلمه یک "کشور" نبوده، این وزارت خارجه انگلیس بود که پس از جنگ جهانی اول و برچیده شدن امپراطوری عثمانی، عراق را مرزبندی کرد. جای تعجب نداشت که این کشور بدون وحشت و هراسی که بعثی‌ها به جان مردم انداخته بودند، ازهم پاشیده شود. بااین‌حال، نومحافظه‌کاران به محض آن‌که گلوی عراق به چنگ‌شان افتاد، سیاست "بعثی‌زدایی" را در پیش گرفتند؛ یعنی ارتش را پاک‌سازی کرده، بوروکراسی را برانداختند و باقی‌مانده نظام آموزشی را تصفیه کردند. درعمل ناقوس مرگ عراق را به صدا درآوردند.

روند تشدید شده این فروپاشی را در سرنوشت عجیب نوری المالکی نخست‌وزیر عراق دیدیم. مالکی رهبر دولت ائتلافی شیعه حاکم در عراق بود که به‌شدت مورد انزجار عمومی قرار داشت و حتی دلیل ظهور داعش را به وی نسبت می‌دهند. کاخ سفید می‌گوید: " مالکی تا آن حد احزاب دیگر عراق به‌ویژه سنی‌ها را به حاشیه راند که وجود یک دولت قدرتمند ملی را ناممکن ساخت. " واشنگتن نهایت سعی خود را کرد تا وی را برکنار کند، اما مالکی با چنگ و دندان به پست خود چسبیده بود.

بااین‌حال، نشانه رفتن انگشت اتهام به سمت مالکی صرفاً به منظور سرپوش گذاشتن روی معضل به‌وجودآمده پس از یورش نظامی آمریکا به عراق است: " عراق " به معنای یک ملت و نه فقط یک اسم روی نقشه، دیگر وجود ندارد.

در این گیرودار، سه ملت مجزا و متفاوت سربرآورده‌اند: یک دولت شیعی در جنوب، یک تشکل سنی در شمال، و یکی در منطقه کردستان. این‌ها حاصل هدف اقرار نشده کسانی است که بر هجوم آمریکا به عراق اصرار داشتند. به عراق امروز که بنگریم، گفته جورج بوش پسر به ذهن می‌آید: " مأموریت با موفقیت انجام شد! " و به یک‌باره ماهیت اصلی آن مأموریت رخ می‌نمایاند.

بااین‌وجود، هدف حقیقی آمریکا با آن چیزی به مردم گفته شد، یعنی تحقق عراقی "یکپارچه و آزاد"، خیلی متفاوت بود. دولت بوش به مردم می‌گفت که متعهد به یکپارچگی عراق است. تقاضاهای کردها مبنی بر داشتن کشور مستقل هم رد می‌شد. برخلاف این امر، خط‌ مشی واقعی در هر فرصتی، تحریک کردها برای استقلال بود.

از سال 1991 میلادی، منطقه پرواز ممنوع بر آسمان کردستان حاکم شد و کردها نیز از استقلال بادآورده نهایت بهره را بردند. تحت این حکومت اشغالی آمریکا، هنوز کرکوک به آن‌ها تسلیم نشده بود که در عمل کردستان یک حکومت خودمختار تشکیل داد.

یکی از پیامدهای این استقلال، روابط روبه‌افزایش با اسرائیل بود: " پیش‌مرگه " ، نیروهایی که اخیراً مشهورتر شده‌اند، از سوی اسرائیلی‌ها تعلیم دیده و زرادخانه‌های کردها بی‌شک پر از تسلیحات ارسالی از تل‌آویو است. ازاین‌رو، تعجبی نداشت که پس از افتادن کرکوک به‌دست کردها، نخستین محموله نفتی ارسالی به یک بازار خارجی سر از اسرائیل درمی‌آورد. نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل اخیراً اعلام کرد که استقلال کردها "اجتناب‌ناپذیر" است.

اسرائیل توسط تنها هم‌پیمانش در منطقه و با رسیدن به یک منبع مطمئن انرژی، غنایم این جنگ را درو می‌کند. همچنین در حال رسیدن به یکی از آرمان‌های دیرینه خود است: به زانو درآمدن یکی از دشمنان تاریخی و همچنین نفوذ در قلب خاورمیانه. "از نیل تا فرات" عبارتی است که مرزهای "سرزمین موعود" یهودیان را مشخص می‌کند. این برداشت آن‌ها از انجیل است و اصلی‌ترین مفهوم رؤیای صهیونیستی محسوب می‌گردد.

آوارگی تاریخی یهودیان سبب تشکیل جنبش صهیونیستی میان یهودی‌های سراسر جهان و ایجاد اسرائیل شد که حکومت " اسپارتا " ی نظامی‌گرا، توسعه‌طلب و بی‌نهایت خودکامه و استکباری امروز است.

در مورد کردها هم که مثل یهودیان بی‌وطن شده‌اند، نتایج مشابهی می‌بینیم، اما با درجات کم‌تر: جمعیتی شبه‌نظامی، آماده رزم و به‌شدت ملی‌گرا که دارای هویتی متفاوت از هم‌جواران عرب خود است. درست است که کردستان به‌سان اسرائیل ادای دموکراسی را درمی‌آورد، ولی واقعیت این است که در ذات و اساس خود خودکامه و مستبد است.

خاندان بارزانی یا " حزب دموکراتیک کرد " که همه‌چیز هست به جز " دموکراتیک " بر کردستان حکم‌فرمایی می‌کند. البته این قدرت را با " اتحادیه وطن‌پرستان کردستان " هم تقسیم می‌کند که این اتحادیه مبتنی بر قبایل، پایه قدرتش در شهرهایی هم‌چون " سلیمانیه" است. در حالی که " حزب دموکراتیک کرد " بر امور داخلی کنترل دارد، اتحادیه وطن‌پرستان کردستان دفاتر ملی را کنترل می‌کند.

روابط بین دو قبیله بارزانی و طالبانی همواره این‌قدر گرم و مودت‌آمیز نبوده است. دو حزب که به‌شدت مارکسیست هستند در اواخر دهه 70 میلادی همیشه دست به یقه بوده‌اند و حتی زمانی‌که جنگ بین عراق و ایران آغاز شد این منازعه داخلی هم‌چنان ادامه یافت. این دو، تا سال 1986 بر سر اتحاد علیه صدام حسین به توافق نرسیده بودند در آن سال بود که کردها به پا خاستند. بااین‌حال، این شورش هم دیری نپایید و " حزب دموکراتیک کرد " دست از مبارزه مسلحانه کشید و دستش را جلوی بغداد دراز کرد. از طرفی، اتحادیه وطن‌پرستان کردستان این اقدام را خودفروشی دانست و تنش‌ها بین این‌دو بازهم تشدید شد.

بااین‌وجود، با درگرفتن جنگ اول خلیج که تهدید تازه خارجی علیه حکومت صدام محسوب می‌شد، کردها باز دست به شورش زدند که با یک کشتار فجیع و موفقیت دست‌کم جزئی خاتمه یافت. پس از خوابیدن سر و صدای جنگ، فاتحان انگلیسی-آمریکایی، قانون پرواز ممنوع بر فراز منطقه وضع کردند و دولت محلی کردستان تأسیس شد. نتایج انتخابات حاکی از تقسیم تقریباً مساوی آرا میان این دو حزب بود. ازاین‌رو، همه‌چیز مهیای یک جنگ داخلی بی‌رحمانه گردید.

نزاع بر سر این بود که کدام طرف کنترل بازار سیاه نفت را در دست داشته باشد. بغداد معامله را با قبیله بارزانی بست تا آن‌ها بتوانند از طریق یک مسیر پنهانی، نفت را انتقال دهند. ماحصل این بده‌بستان پر شدن جیب سران " حزب دموکراتیک کرد " و از سرما یخ زدن اتحادیه وطن‌پرستان کردستان بود. جنگ داخلی وحشیانه‌ای درگرفت. هزاران نفر قتل‌عام شده و عده بیش‌تری از خانه و کاشانه خود آواره شدند. قبیله طالبانی دست نیاز به سمت ایران دراز کرد و " حزب دموکراتیک کرد " به صدام گروید. نیروهای بارزانی با همکاری گارد جمهوری‌خواه عراق، اربیل را به محاصره درآورده و آن‌را گرفتند. دراین‌بین صدها نفر گردن زده شدند.

قتل‌عام دوسویه و خانمان‌سوز ادامه یافت تا این‌که ترک‌ها در پاسخ به حضور یک گروه دیگر از کردها در کردستان هجوم خود را به منطقه آغاز نموند. " حزب کارگر کرد " (پ‌ک‌ک) که دولت محلی کردستان حضورش را روا می‌دانست، در ترکیه دست به اقدامات تروریستی می‌زد و غیرنظامیان و توریست‌های منطقه را هدف قرار می‌داد. یورش ترک‌ها به آتش‌بس موقت منجر شد، ولی دیری نگذشت که این آتش‌بس نیز شکسته و درگیری‌ها از سر گرفته شد. این خونریزی‌ها پایان نپذیرفت تا این‌که واشنگتن هر دو حزب را در دست گرفت و "خودمختاری" کردها را تضمین نمود. آمریکایی‌ها تعهد دادند که صدام و ایران را از منطقه تحت سلطه دولت محلی کردستان دور نگه دارند.

در طول این سال‌ها، اتحادیه وطن‌پرستان کردستان رو به افول گذاشت و " حزب دموکراتیک کرد " بر دیکتاتوری اصرار کرد. سازمان اطلاعات این حزب موسوم به " پاراستن " ، فعالیت‌های سیاسی مخالفان را زیر ذره‌بین داشت و خیلی راحت منتقدین رژیم را می‌ربود و زندانی می‌کرد. در سال 2005، دکتر " کمال نصیر " را به جرم "توهین" به " مسعود بارزانی " دستگیر و توسط مأمورین ارشد دولت محلی کردستان زندانی و شکنجه کردند. جرمش چه بود؟ برملا کردن فساد گسترده‌ای که حزب حاکم و علی‌الخصوص خانواده بارزانی را محکم سرجا نگه داشته بود. دولت محلی از اساس، یک باند جنایت‌کار است که به حامیانش امتیاز و پول می‌دهد و مخالفان را به‌شدت سرکوب می‌نماید.

با "آزادسازی" عراق، دیکتاتوری بارزانی شدیداً تشدید گردید: در سال 2005، واشنگتن‌پست در مقاله‌ای هم‌دستی نیروهای اشغال‌گر آمریکایی در آدم‌ربایی‌های سیستماتیک و شکنجه زندانیان سیاسی توسط دولت محلی کردستان را افشا کرد: " براساس اسناد دولتی، گفته‌های مقامات عراقی و آمریکایی و نیز اظهارات خانواده‌های قربانیان، مشخص شده که پلیس و واحدهای امنیتی و نیروهای تحت امر احزاب سیاسی کرد به پشتیبانی ارتش آمریکا صدها فرد از اقلیت‌های عرب و ترکمن را ربوده و به زندان‌های مناطق شمالی انتقال داده‌اند که در دست کردهاست.

بنا به گفته رئیس‌پلیس کرکوک و زندانیان آزاد شده، این افراد از خیابان‌های کرکوک یا در یورش‌های مشترک عراقی-آمریکایی جمع شده و مخفیانه و برخلاف قانون اساسی عراق و معمولاً با اطلاع نیروهای آمریکایی به زندان‌های شهرهای کردنشین اربیل و سلیمانیه انتقال داده می‌شدند. بازداشت‌شدگان که از تجار، سربازان یا اعضای خانواده‌های قبیله‌ای بودند تا ماه‌ها بدون این‌که خبری از وضع‌شان داده شود در حبس می‌ماندند و برخی از آن‌ها مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار می‌گرفتند.

طبق یک گزارش سری وزارت امورخارجه که برای کاخ سفید، پنتاگون و سفارت آمریکا در بغداد ارسال شده بود و به‌دست واشنگتن‌پست رسید: "بازداشت‌های فراقضایی" صورت‌گرفته، بخشی از "طرح ابتکاری گسترده و هماهنگ" احزاب سیاسی کرد به منظور "اعمال قدرت در کرکوک به شیوه‌ای شدیداً تحریک‌آمیز" است. این گزارش نشان می‌دهد که مسئله به موصل، سومین شهر بزرگ عراق و اصلی‌ترین شهر شمالی و نزدیک مرز تحت کنترل کردها با ترکیه نیز کشیده شده است.

سرکوب سیستماتیک عرب‌ها، ترکمن‌ها، آشوری‌ها و سایر اقلیت‌ها از جانب دولت محلی کردستان بی‌شک با ادعای کردهای افراطی ملی‌گرا مبنی بر حق تسلط بر کرکوک بالا خواهد گرفت. کرکوک که به ادعای این گروه بیت‌المقدس کردهاست، اکنون موطن جمعیت غیرکرد است.

تهدیدی که کردها بر منطقه افکنده‌اند این است که کردهای ملی‌گرا به دنبال "کردستان بزرگ‌تر" هستند. این کردستان مناطقی از ترکیه کنونی (بیش از یک‌سوم این کشور)، بخش عظیمی از سوریه، و 20 درصد خاک ایران را دربر می‌گیرد و حتی پایش به ارمنستان هم باز می‌شود. دکتر " فرست سوفی " یکی از اعضای پارلمان " حزب دموکراتیک کرد " می‌گوید: " کردستان بزرگ رؤیای آحاد کردهاست. اما ما در موقعیت حاضر می‌خواهیم دولتی در این کشور بنا کنیم. "

عبارت "در موقعیت حاضر" برای همسایه‌های کردستان بسیار بودار است. این همسایه‌ها از ظرفیت بالقوه و انفجاری جمعیت کرد در کشورهایشان هراس دارند، جمعیتی که ممکن است تحریک شوند با دولت تازه‌تاسیس و مستقل کرد اتحاد تشکیل دهند. چاشنی انفجاری کردها هنوز مشتعل نشده، اما هر لحظه ممکن است این بمب منفجر شود و بقیه منطقه را نیز به سرنوشت عراق یعنی تجزیه کشور دچار کند.

در صورت انفجار این بمب، هم‌پیمان کردها یعنی اسرائیل از شادی در پوست خود نخواهد گنجید، چراکه نقشه اسرائیل از اول همین بوده است: کشورهای عربی را تجزیه کند، آن‌ها را به ایالت‌های کوچک و ناتوان تبدیل کند، آن‌ها را دائماً به جنگ با یک‌دیگر مشغول کند، سرزمین‌های اشغالی را تصاحب کند، و نهایتاً جمعیت عرب را از آن‌جا اخراج کند. تثبیت اسرائیل و تشکیل کردستان بزرگ دو پروژه ای هستند که پابه‌پای هم در حال به ثمر نشستن هستند، طوری‌که دومی، اولی را تقویت می‌کند.

دیگر امتیازی که از رهگذر استقلال کردستان به اسرائیل می‌رسد، استقرار یک پایگاه چسبیده به مرز ایران است، پایگاهی جهت جاسوسی، خراب‌کاری و هجوم هم‌جانبه. ازطرف‌دیگر، آینده استقلال کردها مستقیماً با یکپارچگی ایران متضاد است، چراکه این کشور نیز می‌بایست اقلیت بالقوه کرد را درون خود کنترل کند.

در‌حالی‌که واشنگتن رسماً به حمایت از یکپارچگی عراق وفادار مانده و در ظاهر با استقلال کردها مخالف است، اما از خودمختاری آن‌ها حمایت می‌کند. با این حال، موضع رسمی واشنگتن اکنون به هیچ وجه قابل دفاع نیست، چرا که از بیخ و بن غیرواقعی و خیالی بوده است. از تقریباً پانزده سال پیش با وضع منطقه پرواز ممنوع بر فراز کردستان، حکومت در این منطقه عملاً یک دولت حاکم و مستقل محسوب می‌گردد. به رسمیت شناختن این واقعیت از سوی دولت اوباما زمانی مشخص شد که رئیس‌جمهور آمریکا تصمیم گرفت با نزدیک شدن داعشی به اربیل، این گروهک را بمباران کند.

البته این هم درست است که می‌گویند یکی از عوامل دخیل، نفت است. بااین‌حال این تنها بخشی از واقعیت است. واقعیت بزرگ‌تر به سیاست داخلی و نظامی برمی‌گردد. واشنگتن می‌خواهد کردستان پایگاهی جهت حمله نظامی به ایران باشد، البته اگر این حمله ضرورت پیدا کند. جنبه دیگر، جنبه سیاسی قضیه است.

اسرائیل به نوبه خود عملاً تقاضای استقلال کردستان را داشته و لابی اسرائیلی در آمریکا بر طبل حمایت از این امر می‌کوبد. واشنگتن که سابقه خوبی در مقاومت جلوی خواسته‌های اسرائیل ندارد، به‌آرامی اما به‌یقین به خواسته این لابی تن در داده و پافشاری بر اتحاد عراق را زیرپا می‌گذارد. اوج‌گیری این بدقولی را در اظهارات رئیس‌جمهور آمریکا می‌بینیم. وی می‌گوید: حربه نظامی آمریکا در عراق "بمباران کن و برو" نیست، "این کار زمان می‌برد." البته با توجه به آن‌چه گفتیم، تعجبی هم ندارد: با چند حمله هواپیماهای بی‌سرنشین نمی‌توان از کردستان در مقابل داعش محافظت کرد. کردها و آن‌هایی‌که پشت سرشان ایستاده‌اند، یعنی اسرائیلی‌ها، به نظر به اهداف خود در واشنگتن دست یافته‌اند. بااین‌وجود، برای این‌که دیگر جای سؤالی پیش نیاید و همه‌چیز به سرمنزل مقصود برسد، کردها با هزینه چندین میلیون دلاری، شرکت روابط عمومی پرنفوذ "پاتون بگز" را به استخدام درآورده تا پرونده‌شان را جلو انداخته و حمایت بلندمدت آمریکا را به‌دست بیاورند.

افزایش حضور نیروهای آمریکایی در عراق چندان ربطی به گرفتاری‌های ایزدی‌ها ندارد. این موضوع یک دستاویز حقوق بشری جهت کندن کردستان از عراق و تأسیس پایگاهی مطابق با منافع آمریکا و اسرائیل است. یک مانور ژئوپلتیک است که نزاعی را می‌طلبد که بسیار بزرگ‌تر از آن چیزی باشد که هم‌اکنون در عراق در جریان است. افسارگسیخته شدن کردهای افراطی ملی‌گرا در خاورمیانه فاجعه‌بار خواهد بود، بلایی که پای همه بازیگران اصلی منطقه‌ای را به این نبرد خواهد گشود.

واشنگتن و تل‌آویو دارند با آتش‌بازی می‌کنند، آتشی که عمداً شعله‌ور شده است. آتش‌افروزان در حساس‌ترین نقطه جهان رها شده‌اند و هیچ‌کس نباید احتمال سوختن تمام منطقه در این آتش را نادیده بگیرد.

منبع: مشرق

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت