اگر هیلاری رئیسجمهور بود
هیلاری کلینتون به احتمال زیاد در سال ۲۰۱۶ کاندیدای ریاستجمهوری خواهد شد. اما اگر قرار است وی رئیسجمهور آمریکا شود بهتر است بدانیم در صورتی که اکنون رئیسجمهور بود سیاستخارجیاش چه شکل و شمایلی داشت.
واشنگتن پست مینویسد:
وی زمانی که به عنوان وزیر خارجه فعالیت میکرد، بسیار درباره "قدرت هوشمند" سخن گفته بود - ارتقاء دیپلماسی و توسعه همزمان قدرت نظامی. وی هماکنون خود را از سیاست خارجی رئیسجمهوری که در دولتش کار میکرد، دور میکند. وی به جفری گلدبرگ، روزنامه آتلانتیک، گفت: "ملتهای بزرگ نیازمند اصول سازمان دهنده هستند و عبارت "کارهای احمقانه انجام ندهید" یک اصل سازمان دهنده به شمار نمیرود."
اما اگر وی سال 2009 رئیسجمهور میشد چه اتفاقی روی میداد؟ سیاست خارجی وی از سیاست خارجی اوباما چقدر متفاوت میبود؟ اگر وی در سال 2016 در انتخابات کاندیدار شود، و احتمالا اولین وزیر خارجهای باشد که پس از جیمز بوچانان به ریاست جمهوری میرسد، رأی دهندگان پاسخ این سؤالات را طب خواهند کرد.
یقینا تفاوتهایی در روشهای کلینتون و اوباما وجود دارد. حتی در مبارزات انتخاباتی کلینتون به نظر بیش از اوباما درباره سیاست خارجی هیجان داشته و علاقه بیشتری به ایجاد رابطه با رهبران جهان و بازی با سیاست دیپلماتیک داشت. وی حساسیت بیشتری به وجهه آمریکا به عنوان یک قدرت ضروری و مطلق دارد. و اگرچه وی جنگجوی بیرحمی نیست اما احتمالا تحت شرایطی خاص و کاملا بررسی شده تمایل بیشتری برای مد نظر قرار دادن استفاده از زور خواهد داشت.
اما اساسا خطمشیهای کلینتون احتمالا تفاوت زیادی از سیاستهای رئیسجمهور، زمانی که وی وزیرخارجهاش بود یا بعد از آن، نخواهد داشت. در حقیقت، اگر کلینتون و اوباما درباره اینکه جهان را چگونه میبینند و آمریکا باید چگونه عمل کند در یک صفحه نبودند، وی نمیتوانست تبدیل به دیپلمات برتر اوباما شده و یا به این خوبی از عهده وظایف خود برآید. اوباما و کلینتون، هر دو، معاملهگر هستند، نه تغییردهندگان ایدئولوژیک - مرکزگراهای باهوش و عملگرا، که در داخل محدودههای مشخص جهانی خطرناک و آکنده از گزینههای بد حرکت میکنند. به بیان دیگر، این دو در حوزه سیاست خارجی تفاوت چندانی ندارند که بخواهند آن را حل کنند.
ایران
اوباما و کلینتون هیچگاه درباره ایران دارای عقاید کاملا یکسان نبودند. کلینتون از زمانی که سناتور نیویورک بود خواهان اعمال تحریمهایی شدید علیه ایران بود. وی در زمان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری به ایده اوباما برای تعامل بدون پیششرط با ایران حمله کرد. وی در کتاب خود "انتخابهای سخت" به علت امتناع اوباما برای اتخاذ اقداماتی سختتر علیه ایران در زمان ناآرامیهای انتخابات ریاستجمهوری 2009 احساس تأسف میکند. وی همچنین در مصاحبهای که با آتلانتیک داشت، مخالف ایده برخورداری ایران از حق غنیسازی اورانیوم بود: "ترجیح ما عدم غنیسازی است. اما در غیر اینصورت، موضع احتمالی برخورداری از یک ظرفیت غنیسازی چنان کوچکی است که هیچگاه نتوانند به سمت گریز هستهای حرکت کنند." تیم آمریکایی که اکنون با تهران مذاکره میکنند مقداری غنیسازی را به عنوان اقدامی عملی و با محدودیتهایی که درباره آنها باید توافق شود، قبول کردهاند.
اما اگر کلینتون رئیسجمهور بود، وی نیز احتمالا همین توافق را کرده و هیمن رویکرد را اتخاذ میکرد: ابتدا تلاش برای دستیابی به یک توافق موقت و سپس آزمایش احتمال دستیابی به توافق نهایی از طریق یک سال مذاکره. وی و اوباما بر روی یک استراتژی دو وجهی فشار و تعامل توافق کردند. این امر به معنای تحریمهای پایدارتر و سختتر و در عین حال درب باز دیپلماسی بود. پس از اینکه سلطان عمان پیشنهاد داد یک کانال برای دیپلماسی دو جانبه مخفی ایجاد شود، وزارت خارجه او، بالاخص بیل برنز و جیک سولیوان، بود که از جانب آمریکا راهی این دیدار شدند.
یک کلینتون رئیسجمهور با درک این امر که تنها گزینه به غیر از توافق ممکن است جنگ باشد - حمله اسرائیل یا آمریکا - احتمالا مسیری طولانی را طی میکرد تا مطمئن شود که تمام گزینهها قبل از توسل به زور امتحان شدهاند. مذاکره کنندهها به مذاکراتشان وصل شده و نمیخواندن که شکست بخوردند. بنابراین کلینتون نیز احتمالا اجازه همین امتیازاتی که تیم فعلی به ایران داده است را صادر میکرد.
سازش بین اعراب و اسرائیل
احتمالا کلینتون که 2016 را در ذهن دارد کمتر از اوباما به انتقاد از اسرائیل پرداخته است، بالاخص حمله واکنش نظامی آن به حماس. و برخلاف اوباما، وی روابط بلندمدتی با بازیگرانی که در فرآیند سازش دخیل بودند، داشته است. زمانی که وی بانوی اول آمریکا بود من به همراهش به مراسم خاکسپاری لیه رابین رفتیم. در آنجا دیدم که وی با همه سیاستمداران اسرائیل، صرفنظر از حزب آن، روابط خوبی داشته و تأثیر خوبی بر روی آنها میگذارد. وی همچنین فهم بهتری از چگونگی دستیابی به توافق با نتانیاهو نسبت به اوباما داشت - وی از مهارت را تا حدودی از همسرش یاد گرفته است. بیل کلینتون زمانی که برای اولین بار با بنیامین نتانیاهو دیدار کرد رو به دستیارانش فریاد زد: "چه کسی اینجا ابرقدرت لعنتی است؟" و با این حال کلینتون توانست به دو توافق با رهبر حزب لیکود برسد. شاید کلینتون بیش از اوباما سعی میکرد که روابط قویتری با نتانیاهو داشته باشد. و شاید این میزان از روابط شکر آب بین اسرائیل و آمریکا به وجود نمیآمد.
با این حال، به سختی میتوان تصور کرد که کلینتون راهی متفاوت از راهحل دو دولتی را در پیش میگرفت - یا به نتایج دیگری دست مییافت. با توجه به نبود اطمینان بین نتانیاهو و محمود عباس، اختلافات گسترده درباره مسائل اصلی و نیز امکانپذیر نبودن پیگیری یک توافق موقت، تنها گزینه موجود همان چیزی بود که اوباما جان کری را مأمور به انجام آن کرد: سعی برای میانجیگری و ایجاد یک توافق چارچوب که بسیاری از جزئیات مسائل اصلی به مانند اورشلیم را حل نشده باقی میگذارد. و حتی در این صورت نیز شکست تقریبا تضمین شده بود.
کلینتون رویارویی اخیر در غزه را چگونه مدیریت میکرد؟ در سال 2012 وی نقش مهمی در تسهیل آتشبس ایفاء کرد اگرچه محمد مرسی، رئیسجمهور مصر، بود که حماس را قانع کرد. به احتمال زیاد این بار وی خود را در وضعیت کری مییافت. وی شاید تأثیر بیشتری بر روی کری داشته باشد. اما با تمایل حماس به ادامه نبرد، احتمال دستیابی به موفقیتی که میانجیگری آن بر عهده آمریکا است، پایین میباشد. (در مورد مصر این نکته شایان ذکر است که وی به عنوان وزیر خارجه با تلاشهای اوباما برای مجبور ساختن مبارک به کنارهگیری از قدرت مخالف بود. اما پس از ریاستجمهوری فاجعهبار مرسی، وی در قامت یک رئیسجمهور یقینا از تصمیم اوباما/کری برای بهبود روابط با رئیسجمهور جدید مصر، فرمانده سابق ارتش این کشور، موافقت میکرد.)
روسیه و اوکراین
هیلاری، به سختگیری در مورد روسیه مشهور است. در واقع، پوتین وی را متهم کرد که درپشت پرده برگزاری تظاهرات سال 2012 علیه او دست داشته است.
و همچنان سخت بتوان باور کرد که در جایگاه رئیس جمهوری، یک کلینتونِ پراگماتیک چیزی به غیر از "سیاست آغاز مجدد" را در پیش بگیرد. روابط ایالات متحده و روسیه، پس از جنگ گرجستان و مناقشات پیش از آن بر سر کوزوو، موشکهای دفاعی و گتسرش ناتو در پایینترین سطح خود قرار داشت با صعود دمیتری مدودف، هر رئیس جمهوری در آمریکا تلاش میکرد تا موضوعاتی که ممکن بود آمریکا و روسیه بر سر آن همکاری کنند را مشخص کرده - و در صورتی که روسیه در مورد برخی موارد عقب نشینی میکرد، این طور نشان داده میشد که یک راه حل به دست آمده است.
کلینتون به عنوان یک رئیس جمهوری، زودتر به سمت تندورها متمایل میشد، زیرا در سال 2011 آشکار شده بود که "سیاست آغاز مجدد" مسیر خود را پیموده است. وی در گتفگو با جان هاروود (خبرنگار نیویورکتایمز) نیز چنین چیزی را گفته بود.
اما (در صورت ریاست جمهوری هیلاری کلینتون) احتمال چندانی وجود نداشت که تغییر زیادی (در این زمینه) ایجاد شود. هیچ از یک از توصیههای وی به اوباما در مورد روسیه که در دستنوشتههای منتشر شده وی آمده است، شامل رد موضوع دعوت از پوتین برای (شرکت در) نشست سران و اجتناب از تمجید از او با استفاده از توجه زیاد - که راهبرد پوتین را تغییر داد - نبوده است. وی به سادگی کارتهای بازی بیشتری داشته و خواستار بازی کردن با (استفاده از) آنها بود.
مسأله اوکراین نیز کلینتون (و مواضع وی) را طی ماههای پسین ماجراجویی پوتین در کریمه و مداخله در شرق اوکراین، به چیزی که دنبالهرو و مشابه اوباما است تبدیلکرد، (به گونهای که) به سختی میتوان تصور کرد که وی برای وارد آوردن هزینههای بیشتر بر روسیه چه چیز متفاوتی انجام میداد، چه برسد به اینکه با پوتین مقابله کرد و حمایت او از جداییطلبان طرفدار روسیه را معکوس کند. گزینه نظامی یک گزینه (مطرح و روی میز) نبود. در نتیجه کلینتون همچون اوباما، از برخی گامها و سلسله اقدامات شامل به تحرک واداشتن اروپاییها، کمکهای نظامی غیرکشنده به اوکراین، سخنان و مواضع سختگیرانه و تحریمهای تشدید شده و سخت حمایت میکرد.
سوریه
در مصاحبه با نشریه آتلانتیک، کلینتون اظهار داشت که "شکست در کمک کردن به ساخت یک نیروی جنگجوی با اعتبار {در تضاد و مقابله با بشار الاسد} یک خلاء بزرگ ایجاد کرد که جهادیها هماکنون آن را پر کردهاند." کلینتون روز سهشنبه خظاب به اوباما گفت تا که وی (هیلاری) به دنبال حمله به سیاستهای او نیست. اما این دو یک اختلاف طولانی در مورد چگونگی مواجهه با جنگ داخلی سوریه داشتهاند. در اوایل سال 2012، کلینتون خواستار انجام اقدامات بیشتری برای تضعیف اسد شده بود. اما موارد دیگر - همچون آموزش و تجهیز دقیق عناصر کهنهسربازِ معارضانی که کارا نبوده و منقسم بودند - شامل تمامی مواردی که متفاوت از آنچه اوباما نهایتا در سال 2013 اتخاذ کرد، نبودند.
برای تغییر موازنه در عرصه نبرد، کلینتون در مقام رئیس جمهوری (احتمالی) میتوانست برای اتخاذ یک راهبرد نظامی جامعتر که شامل نه تنها مسلح کردن شورشیان بلکه ایجاد یک منطقه پرواز ممنوع و صدور مجوز حملات نظامی مستقیم آمریکا علیه اهداف نظام سوریه باشد حمایتی را کسب کند. به هیچ عنوان واضح نیست که (آیا) وی تا اندازه پیش میرفت، چه برسد به اینکه پنتاگونِ گریزان از ریسک، از آن حمایت کند.
در مورد سؤال مطرح درباره تسلحات شیمیایی، سیاستهای کلینتون احتمالا هم راستای سیاستهای اوباما میبودند. به عنوان وزیر خارجه آمریکا، وی خط قرمز اوباما را بازتاب داده و تکرار کرد. و هرچند وی در آگوست 2013 و همزمان با حمله (شیمیایی) رژیم بشار اسد که به کشتن شدن 1400 تن منجر شد، از مقام خود استعفا کرد، وی آشکارا از تصمیم اوباما برای اخذ رأی موافق کنگره بیش از آغاز حملات حمایت کرد. اگر وی رئیس جمهوری میبود، تمایلی برای رجوع به کنگره نداشته و در مورد اینکه توافق ارائه شده از سوی روسیه بتواند به طور موفقیتآمیزی سلاحهای شیمیایی سوریه را محو کند شک و تردید میداشت. اما همانطور که هیلاری در یادداشتهای روزانه خود شرح داده است، سوریه یک "مشکل شریر" بود. من اطمینان کامل ندارم که در جایگاه رئیس جمهوری وی در برخورد با این موضوع خیلی بهتر عمل میکرد، چه برسد به حل آن.
این به معنای به زیر سئوال بردن و تخریب استعدادها و قابلیتهای وی در عرصه سیاست خارجی نیست. با این حال این مطلب به منظور تأکید بر نکات و موارد مهم مرتبط با نقش آمریکا در جهان امروز است. مارکس گفته است که مردان و زنان تاریخ را میسازند. اما آنها به ندرت آنچنان که مایل بوده و میپسندند این کار را انجام میدهند. مهم نیست که وی تا چه حد مصمم بوده است بر رهبری ایالات متحده تأکید کرده یا مفهوم قدرت هوشمند را در پیش گیرد، ماهیت بیرحم دنیا، فشارهای شدید مشابهی را بر وی تحمیل میکرد. هر مشکلی که امروز وجود دارد الزاما راه حلی که در توان قدرت نظامی یا دیپلماتیک آمریکا - یا جادوی کلینتون باشد را ندارد.
دیدگاه تان را بنویسید