تکفیری‌ها تفاوت چندانی با وهابی‌ها ندارند

کد خبر: 351310

سرویس سیاسی « فردا »: "جیمز گلوین" (James Gelvin) استاد تاریخ معاصر خاورمیانه دانشگاه UCLA آمریکا در این مصاحبه به بررسی ریشه‌های تاریخی شکل‌گیری گروهک "دولت اسلامی عراق و شام" موسوم به «داعش» و سیر تطور آن همچنین وضعیت کنونی عراق و جایگاه داعش در منطقه آسیای غربی و شمال آفریقا پرداخت. در ادامه مشروح این مصاحبه ارائه شده است :

ریشه‌های تاریخی و وضعیت کنونی داعش

• در مورد داعش، این گروه از نظر تاریخی در کجا ریشه داشته و مهمترین شخصیت‌ها و حامیان گذشته و حال آن کدامند؟

داعش آخرین تجسم و صورت جنبش جهادی/تکفیری در عراق است. اولین صورت این جنبش، "توحید الجهاد" نام داشت که در سال‌های 2003 و 2004 توسط ابومصعب الزرقاوی تأسیس شد. (البته) الزرقاوی عراقی نبود و چنان که نامش نشان می‌دهد، وی اهل "زرقا" در کشور اردن است. وی مسئول ایجاد یک گروه وابسته به القاعده در عراق در واکنش به هجوم آمریکا به این کشور بود. طی گذر زمان، این گروه خاص همزمان با ائتلاف با دیگر گروه‌های جهادی/تکفیری و گروه‌های غیرجهادی/غیرتکفیری دیگر و جدایی از گروه‌هایی که پیشتر با آن‌ها در پیوند بود، تطور خود را آغاز کرد. در نتیجه، توحیدالجهاد به (شاخه) القاعده در عراق تبدیل شد که دارای روابط تیره‌ای با "القاعده مرکزی" (حلقه اصلی القاعده) بود. این تیرگی براثر همان عواملی به وجود آمد که موجب روابط تیره کنونی داعش و حلقه اصلی القاعده شد. الزرقاوی با انفجار مسجد طلایی سامرا (حرمین امامین عسکرین) تاکتیک به راه‌انداختن جنگ فرقه‌ای در عراق را اتخاذ کرد و در نتیجه موجب تحریک تلافی‌جویی‌های شیعیان علیه جمعیت‌های سنی شد که به نوبه خود منجر به تحرک، افراطی‌شدن و پاسخ متقابل (اهل سنت) و پیوستن آن‌ها به جهاد القاعده شد. ایمن الظواهری در حلقه اصلی القاعده به صورت آشکار یک پیام ملامت‌آمیز و طعنه نیش‌داری را برای الزرقاوی فرستاد. براساس (دیدگاه و مواضع) الظواهری، آن القاعده‌ باید با ائتلاف صهیونیستی - صلیبی مبارزه کند و نه دیگر فرق اسلامی (هرچند که آن فرقه‌ها ناخوشایند باشند).

• آیا این گروه در رفتار و اعمال خود پایبند به "اصول مذهبی" خود بوده و یا اینکه بیش از آنچه تصور می‌شود دچار انعطاف و تغییرپذیری است؟

آنچه پیشتر گفتم، یک مشکل طولانی مدت حلقه اصلی القاعده با (شاخه‌های) وابسته با آن است. القاعده از نظر سازمانی بسیار بسیار ضعیف و از نظر ایدئولوژیک بسیار بسیار قوی است، (یک ایدئولوژی) که همچون چسب این سازمان را به یکدیگر نگه می‌دارد (و این علت باور من به این است که القاعده در حال حاضر در حال از هم فرو پاشیدن است و در ادامه توضیح خواهم داد). نام القاعده در عربی به معنای "بنیان" است. بن‌لادن زمانی از سوی یک خبرنگار مورد سؤال قرار گرفت که چرا غربی‌ها (این) چنین نام، ساختار و سازمانی را عنوان می‌کنند. همانطور که وی (بن‌لادن) پاسخ داد، ما تنها یک گروه از جهادی‌های افغانستان بدون هیچ‌گونه سازمان واقعی هستیم. هر یکبار که کسی می‌گوید "به بنیان برگردیم (القاعده)." غربی‌ها به آن اسم چسبیده‌اند و این امر تثبیت شده است. اما به این معنا نیست که القاعده تاکنون ساختار سازمانی مستحکمی داشته است.

• در رسانه‌های این‌گونه به نظر می‌رسد که آن‌ها به صورت یک موجودیت و بدنه واحد به تصویر کشیده شده‌اند، آیا این امر درست است یا اینکه دارای شاخه‌ها و بخش‌های مختلف و متنوعی است؟

از روزهای آغازین (ایجاد القاعده) تعدادی از افراد همچون "ابومصعب السوری" وجود داشتند که به دنبال یک ایدئولوژی و راهبرد خاصی بودند. ایدئولوژی القاعده را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: نخست، جهان اسلام در جنگ با ائتلاف فراملی صهیونیست-صلیبی - "دشمن دور" - است (درحالی که) افراد مستبدی که بر جهان اسلام حکمروا هستند - "دشمنان نزدیک" - دشمنان واقعی اسلام هستند که باید هدف جهاد القاعده قرار گیرند. دوم، القاعده باور دارد که نظام حکومتی و سرزمینی که برجهان اسلام تحمیل شده است بخشی از توطئه‌ای است که از سوی ائلاف صهیونیستی-صلیبی ایجاد شده است تا جهان اسلام را ضعیف و منقسم نگه دارد. در نتیجه مرزهای کشورها بایستی نادیده گرفته شوند.

این دو نکته، بنیانی برای فلسفه القاعده هستند. این فلسفه‌ای است که الزرقاوی به آن باور یافت و همچنین فلسفه‌ای است که ابوبکر البغدادی رهبر کنونی داعش نیز به آن باور دارد.

ما چیز چندان زیادی در مورد البغدادی نداریم. ما می‌دانیم که نام وی دروغین است - وی برخلاف آنچه نامش نشان می‌دهد نه در بغداد بلکه در سامرا به به دنیا آمده است. ما می‌دانیم که وی در سال 1971 به دنیا آمد و مدرکی تحصیلی از دانشگاه بغداد دارد. همچنین می‌دانیم که توسط آمریکایی‌ها در "کمپ بوکا" عراق زندانی شده بود. ممکن است که وی در آنجا و یا اینکه بر اثر آشنایی با الزرقاوی دچار افکار افراطی شد.

طی گذر زمان، القاعده عراق به "دولت اسلامی عراق" تطور یافت که آن نیز بعدها به "دولت اسلامی عراق و سوریه/شام" (داعش) تغییر کرد. این امر در سال 2012 و زمانی که البغدادی ادعا کرد که شاخه کنونی القاعده در سوریه (جبهه النصره) در واقع بخشی از سازمان وی است رخ داد. این امر برای "ابومحمد الجولانی" رهبر جبهه النصره غیرقابل قبول بود. (نام الجولانی نشان می‌دهد که وی اهل منطقه جولان سوریه - که هم‌اکنون تحت کنترل اسرائیل است - بوده و نشان دهنده تفاوت داعش و جبهه النصره است: داعش عمدتا شامل جنگجویان خارجی در سوریه بوده و جبهه النصره شامل افراد سوری است). الجولانی این کشمکش و اختلاف را به ایمن الظواهری ارجاع داد و وی به نفع الجولانی حکم داد. الظواهری اعلام کرد که جبهه النصره شاخه واقعی القاعده در سوریه است و به البغدادی دستور داد تا به عراق بازگردد و زمانی که البغدادی (دستور) الظواهری را رد کرد، پیوندهای خود با وی و سازمانش را تشدید و تیره‌تر کرد.

در اینجا طنز جالب و مشخصی وجود دارد. تا آنجا و به میزانی که جبهه النصره به ایدئولوژی القاعده - که تنها چیزی است که این سازمان را به یکدیگر پیوند می‌دهد - پایبندی ندارد، داعش به آن پایبند است. درحالی که البغدادی بر این باور است که نبایستی مرزهای ملی وجود داشته باشد که سوریه و عراق را از هم جدا کند، الجولانی فعالیت‌های گروه خود را به سوریه محدود کرده است. در شرایطی که هدف البغدادی (و القاعده) بسیار وسیع‌تر از سرنگون کردن یک (حاکم) مستبد است، هدف جبهه النصره حذف بشار اسد است. و در حالی که البغدادی (و القاعده) به دنبال یک تفسیر خشک/متحجرانه سلفی‌ از قوانین اسلامی است، جبهه النصره یک موضع بسیار معتدل‌تر در نواحی تحت کنترل خود اتخاذ کرده است. اجرا کردن یک تفسیر خشک از قوانین اسلامی - از پوشش زنان گرفته تا ممنوعیت مصرف الکل و سیگار تا اجرای مجازات "حدود" شریعت - داعش را در مناطقی از سوریه که در آن حضور دارد بسیار منفور کرده است. داعش هم‌اکنون نیز تلاش دارد تا چنین امری را در موصل اجرا کند. (این در حالی است که)‌ زمانی که جبهه النصره شهر "رقه" در سوریه را در کنترل داشت، زنانی که پوشش نداشتند در مضیقه و تحت فشار نبودند.

• براساس موازین و اصول مورد عمل داعش، آیا امکانی برای این گروه وجود دارد که نهادهایی حکومتی ایجاد کند که کارا بوده و بتوانند یک جامعه را اداره کنند؟ خاصه این‌طور به نظر می‌رسد که داعش از طالبان بسیار افراطی‌تر است.

راهبرد اخیر داعش بر این مبنا است که یک "امارت" از رقه تا جایی که بتوانند به سمت جنوب عراق پیش بروند را تأسیس کند. این راهبردی است که ابتداً از سوی السوری پی گرفته شد. این ایده برای ایجاد فضایی در مرزهای بدون محافظتی بود که در آن شاخه‌های وابسته به القاعده بتوانند دشمن را "خشمگین و خسته کنند." برای القاعده این امر یک مرحله میانی است که نهایتا به اتحاد و یکپارچگی تمامی جهان اسلام منجر می‌شود. آنچه در آینده رخ دهد مشخص نیست - القاعده هرگز برنامه‌کاری برای آینده مطرح نکرده است، و با وجود اینکه در رسانه‌ها در مورد تأسیس دوباره خلافت گفتگوهای ضعیفی جریان دارد باید این موضوع به یاد آورده شود که بن‌لادن در تمامی نوشته‌های خود تنها یکبار به‌طور کوتاه و محدودی به خلافت اشاره کرده است و هیچ کسی در القاعده تاکنون به طور دقیق معنای آن و عرصه‌ای که قوانین اسلامی باید در آن سیطره و چیرگی یابند را را تعریف نکرده است. القاعده همیشه در مورد آنچه با آن مخالف بوده و و ضد آن است (وجه سلبی) صریح‌تر و مشخص‌تر بوده تا در مورد آنچه که به دنبال آن است (وجه ایجابی). این همان دلیلی است که من در کارهای دیگرم، القاعده را یک جنبش آنارشیست توصیف کرده‌ام.

داعش طی دوره اخیر نشان داد که قابلیت این را دارد تا تحرکات نظامی دراماتیکی انجام دهد، خاصه زمانی که از سوی افسران نظامی حرفه‌ای، همچون افسران سابق بعثی که برای حمله به موصل طرح‌ریزی کرده بودند، یاری شود. این نشان دهنده یک مشکل بالقوه برای داعش است: در نهایت، زندان‌بانان پس از اینکه به اهداف فوری خود دست‌یافتند علاقه‌ای برای باقی ماندن در ائتلاف با کسانی که خود آن‌ها را زندانی کرده بودند ندارند. اما این امر مرز و محدوده مشکلات داعش نیست (همه مشکلات داعش نیست). "مائو زدونگ" (رهبر انقلاب کمونیستی چین) زمانی نوشت که برای داشتن یک سازمان جنگی مؤثر شما مجبور هستید که "همچون ماهی در دریا شنا کنید" - به عبارت دیگر، شما مجبور هستید تا خود را در بین ساکنان محلی ناحیه‌ای که به دنبال کنترل آن هستید محبوب کنید، کسانی که برای تأمین مایحتاج و حمایت از شما ضروری و لازم هستند. هر آنچه رخ دهد، داعش ثابت کرده است به شدت منفور است. تنها دلیلی که باعث می‌شود داعش توان حرکتی سریع مانند مورد عراق را داشته باشد این است که (افسران و سربازان) ارتش عراق به جای به خطر انداختن جان خود برای دولت نامحبوب نوری المالکی، به سادگی از هم فرو پاشید و محو شد. هرچند داعش توانست به پیروزی دست یابد، اما باید به یاد آورد که گرفتن یک سرزمین با حفظ و نگه داشتن آن بسیار متفاوت است. همچنین باید به یاد آورد که داعش با گرفتن و تلاش برای نگه داشتن عرصه‌های سرزمینی در عراق، خود را متمرکز کرده و به یک هدف (مشخص) تبدیل می‌کند.

داعش مشکلات دیگری نیز دارد. این گروه در چندین جبهه در حال نبرد است. در سوریه و از پشت سر با ارتش آزاد سوریه، جبهه اسلامی، جبهه النصره و شبه‌نظامیان کرد، نبردی را آغاز کرده است. این گروه به طرز شگفت‌انگیزی یک سازمان کوچک با 8 تا 10 هزار جنگجو است (هرچند پیروزی‌های اخیر، آن را قادر کرده است تا نیروهای جدیدی را جذب و به کار گیرد). تنها 400 تا 800 جنگجو در تصرف موصل مشارکت داشتند (که بار دیگر نشان دهنده اهمیت افسران ارتش سابق عراق و فروپاشی ارتش کنونی عراق در این موضوع است). آمریکایی‌ها در حمله اولیه خود به عراق در سال 2003 از 80 هزار نیروی نظامی بهره گرفتند و همچنان ناتوان از کنترل (این) کشور بودند. علاوه بر آن، ما نباید فراموش کنیم که سال گذشته فرانسه به چه آسانی گروه‌های نظامی مشابهی را از شهر "تیمبوکتو" و دیگر نواحی شمالی کشور مالی به بیرون انداخت. با سخت‌تر شدن نبرد همچنان که در رسانه‌ها ادعا می‌‌‌شود، گروه‌هایی همچون داعش با یک ارتش حرفه‌ای برابری نداشته و همتایی برای آن نیستند. در نهایت در این وضعیت نیز یک احتمال جالب و طنزگونه وجود دارد، اینکه پیشروی داعش، ایالات متحده و ایران را به یکدیگر نزدیک‌تر می‌کند. جان کری وزیر خارجه آمریکا هفته پیش اعلام کرد که ممکن است در گفتگوهای هسته‌ای، برای بحث در مورد وضعیت عراق با همتای ایرانی خود دیدار کند. شاید این آغازی باشد برای "چانه‌زنی بزرگی" که ناشی از مذاکرات ایران و آمریکا بر سر موضوع هسته‌ای، تحریم‌ها، سوریه و رهایی ایران از انزوای دیپلماتیکش باشد.

وضعیت حال و آینده عراق

• نظر شما در مورد آینده عراق چیست، آیا گروه‌های سیاسی این کشور به توافق می‌رسند یا اینکه جدایی و انقسام سرنوشت این کشور است؟

این روزها نوری المالکی با یکدندگی اعلام کرده است که با دیگر گروه‌ها و فرق سیاسی این کشور برای تشکل دولت وحدت ملی توافق نخواهد کرد. این به معنای این است که وضعیت عراق تنها بدتر می‌شود.

در سال 2013، حتی پیش از یورش داعش, عراق به دو دلیل شاهد بدترین بحران فرقه‌گرایانه خود از سال 2008 به این طرف بود. علت اول اینکه، مرز سوریه و عراق پرمنفذ بوده و اجازه می‌دهد شبه‌نظامیان به صورت آزادانه در این عرصه بدون حفاظت و کنترل حرکت کنند و گاهی اوقات علیه نیروی نظام سوریه در سمت سوری مرزها مبارزه کنند و گاهی اوقات در سمت دیگر مرز علیه دولت اکثرا شیعه نوری المالکی بجنگند. علاوه بر آن، جمعیت سنی عراق از تبعیض و سوءرفتار دولت شکایت داشته‌اند. آن‌ها از اقدامات هم‌کیشان و هم‌مسلکان خود در سوریه الهام گرفته‌اند. در زمستان 2013، آن‌ها سلسله تظاهرات ضددولتی را آغار کردند که به این منجر شد که عراقی‌ها مسیری مشابه آنچه سوری‌های پیشتر پیموده بودند را پی‌بگیرند: دولت در مقابل، با ابزار سرکوبی با تظاهرات برخورد کرد (رهبران آن را حامیان سابق صدام خواند) که رهبران قبایل و عشایر سنی را به تشکیل یک "ارتش عشایری" سوق داد که به مسلحانه‌شدن چیزی منجر شد که در آغاز به عنوان تظاهرات صلح‌آمیز آغاز شده بود، (پدیده‌ای) که با خودروهای بمبگذاری شده و ترور انباشته شد.

این به معنای این است که عراق احتمالا آینده‌ای همچون سوریه خواهد داشت، همان چیزی که اخضر الابراهیمی فرستاده ویژه سازمان ملل "سومالیایی‌ شدن" نامید یا به عبارت دیگر آنچه در سومالی رخ داد. سومالی همچنان به عنوان یک کشور بر روی کاغذ وجود دارد، اما نه در عالم واقع. "دولت" تنها بر بخش کوچکی از سرزمینی که فرض می‌شود بر آن حکمرانی دارد، کنترل دارد. بخش‌های مختلف این کشور تحت کنترل شبه‌نظامیان مختلفی است، گروه‌هایی که در برخی موارد از سوی یک فرد قدرتمند یا یک ایدئولوژی کنترل می‌شوند. همانند سومالی و سوریه، عراق نیز با وضعیت مشابهی مواجه خواهد شد. جالب توجه است که قانون اساسی عراق، که اجازه می‌دهد استان‌های این کشور در قالب یک منطقه خودمختار فدرال یکی و متحد شوند، نقشه راهی برای عراق آینده را فراهم کند. در حال حاضر یک منطقه خودمختار کرد وجود دارد. شاید دیگر مناطق عرب سنی و عرب شیعه نیز شکل بگیرند. یا شاید، تقسیمات حتی کوچک‌تر از این نیز باشند.

• عراق، خاصه مناطق شمالی آن از نظر زبان، دین و حتی مذهب دارای تنوع فرهنگی و مذهبی بیشتری است، وضعیت آن‌ها در آینده چگونه است، آیا تحت سیطره داعش با سرکوب و محدودیت مواجه خواهند شد یا اینکه مجبور به مهاجرت و ترک خانه و کاشانه خود می‌شوند؟

برای اقلیت‌های کوچک‌تر - همچون ترکمن‌های کرکوک یا مسیحیان موصل - نیز آن‌ها ممکن است با انتخاب‌هایی مواجه شوند: وضعیت درجه دو (شهروند درجه دوم) تحت کنترل گروه حاکمی از قومیت و مذهب متفاوت (برای مثال داعش مسیحیان تحت سیطره خود را به پرداخت جزیه مجبور کرده است) یا فرار (گزینه‌ای که هم‌اکنون از سوی مسیحیان موصل انتخاب شده است) . همچنین احتمال پاکسازی قومی وجود دارد، چه از طریق ایجاد رعب و وحشت و در نتیجه فرار یا از طریق خشونت و اخراج.

جایگاه گروه‌های تکفیری در آسیای غربی و شمال آفریقا

• پیشتر این تصور وجود داشت که برخی کشورها در منطقه آسیای غربی و شمال آفریقا همچون تونس، سوریه و لبنان از جمله کشورهایی هستند که دارای بالاترین میزان تسامح و تساهل (فرهنگی و اجتماعی)‌ هستند اما طی سه سال اخیر شاهد بودیم که به جوامعی شبه‌فرقه‌گرا و منقسم که باعث ایجاد افراطی‌گری و تکفیر می‌شوند، تبدیل شده‌اند، این تغییر و تحول ناشی از خود جامعه و نقصان‌های آن است، یا اینکه عوامل دیگری در شکل‌گیری این پدیده دخیل هستند؟

براساس یافته‌های "پروژه پژوهشی گرایش‌های جهانی مؤسسه پیو" حمایت عمومی از گروه‌های القاعده/تکفیری در سرتاسر جهان اسلام در سال 2013 پایین بود: 57 درصد مشارکت‌کنندگان در این تحقیق دیدگاهی منفی به این سازمان داشتند و تنها 13 درصد دارای دیدگاهی مثبت بودند. میزان حمایت از بمبگذاری‌ها و انفجارهای انتحاری نیز شرایط مشابهی دارد. 67 درصد نیز از افراط‌گرایی اسلامی در کشورهای خود ابراز نگرانی کرده‌اند. القاعده/تکفیری‌ها آشکار در نبرد برای تسلط بر قلب‌ها و اذهان مردم در حال شکست خوردن هستند.

همانطور که گفته شد، القاعده/تکفیری ممکن است منفور بوده و یا در تعداد و نفرات کوچک باشند، اما آن‌ها می‌توانند خسارات بزرگی ایجاد کنند. در تونس، "انصار الشریعه" دو سیاستمدار برجسته را ترور کردند، امری که به یک بحران سیاسی عمده منجر شد و تنها زمانی که حزب حاکم "النهضه" آن‌ها را یک سازمان تروریستی نامید و با یک قانون اساسی نوین لیبرال و برگزاری انتخاباتی نوین موافقت کرد، این بحران کنترل و خاموش شد. در لیبی، شعبه "انصار الشریعه" آن‌ها در ترورها و انفجار خودروهای بمب‌گذاری شده همچنین حمله سال 2012 به کنسولگری آمریکا در بنغازی دست داشت. اعتراض عمومی - که شامل تخریب و انهدام ستاد مرکزی آن‌ها در بنغازی بود - آن‌ها را به پشت صحنه و فعالیت‌های زیرزمینی وا داشت. آمریکایی ها ظهور گروه‌های تکفیری در مرز مصر و اسرائیل را به صورت (خطر) بسیار جدی در نظر گرفتند به گونه ای که آن‌ها تحریم‌های خود بر ارائه کمک‌های نظامی به دولت مصر را با ارسال بالگردهای آپاچی - که پیشتر از سوی دولت مصر و برای مقابله با این مشکل سفارش داده شده بودند - معلق کردند. وضعیت سوریه آشکار و معلوم است، اما وجه روشن ماجرا این است که داعش به غیر از شهر رقه قادر به حفظ هیچ شهر دیگری نبوده است، این گروه به شدت منفور بوده و با تمامی گروه‌های عمده مخالف سوری دیگر نیز در نبرد است. به علاوه، جبهه النصره، شاخه "رسمی" القاعده نیز مجبور شده است تا از بخش زیادی از ایدئولوژی خود دست بردارد تا اینکه بتواند حمایت عمومی از خود را حفظ کند. در یمن، گروه‌های القاعده/تکفیری نیز حضور خود را به هم رسانده‌اند، خاصه در مناطق جنوبی این کشور. در اکثر نقاط، آن‌ها قادر نبودند تا سرزمین‌ها را حفظ کنند و زمانی که نیروهای نظامی یمن حملات خود را آغاز ‌می‌کنند مجبور شده‌اند تا شهرهایی را که تحت سیطره خود در آورده‌اند رها کنند.

• گاهی این‌گونه ادعا می‌شود که ترکیبی از سکولاریزم اجباری، استبداد و مکاتب فکری کوته‌بینانه دلایل اصلی رشد تکفیری‌ها هستند، در حالی که برخی دیگر بر این باورند که مداخلات و دستکاری‌های خارجی عامل آن هستند، از این نظر به عنوان یک مورخ اجتماعی و فرهنگی (خاورمیانه) چه ایده و نظری دارید؟

تعیین اینکه چرا برخی ایده‌های معین "می‌گیرند" و در دوران‌هایی خاص محبوب می‌شوند امری ناممکن است. در طول تاریخ این اولین بار نیست که شاهد ظهور ایده‌های تکفیری هستیم. "ابن تیمیه" در قرن 13 (میلادی) این افکار را رواج داد، همچنان که وهابی‌های قرن 18 (میلادی) نیز چنین کاری کردند. آشکار و مبرهن است که تبلیغات ناشی از حمله 9 سپتامبر 2001 القاعده به آمریکا توجه و نیروهای زیادی را به آن جلب و جذب کرد. و ایده‌های تکفیری تنها یک گام از وهابیت و سلفی‌گری معاصر فاصله دارد، که به معنای این است که در بین اعراب ثروتمند خلیج فارس تمایلی برای حمایت مالی از چنین گروه‌هایی وجود دارد که در نتیجه آن‌ها را قادر به جذب نیرو، آموزش و اعزام آن‌ها می‌کند. اما یکبار دیگر باید تکرار کرد که تکفیری‌ها تنها یک اقلیت کوچک از جمعیت مسلمانان هستند.

منبع: تسنیم

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت