عماد افروغ: بهنظر میرسد مجموعه شرایطی دست بهدست هم داده است تا شاهد یکی از بهترین، جامعترین و عمیقترین نامگذاریهایی باشیم که بعد از انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است.
این شرایط از یک سو به مقولهای به نام تحریم و در واکنش به آن و از سوی دیگر به توفیقاتی بر میگردد که در طول دفاعمقدس و در محدوده و گستره میراث به جای مانده از آن و یا بهعبارتی، مدیریت جهادی، شاهدش بوده و هستیم. البته بهاحتمال زیاد، طرح ضمنی و مجدد این ذهنیت و اندیشه که میشود بدون مدیریت جهادی و قابلیتها و فعلیتهای درونزای کشور و با تحلیلهای تقلیل گرایانه و سطحی، چشم امید به سیاستهای برون گرا داشت در نامگذاری سال جدید بیتأثیر نبوده باشد. در مقطعی بعد از جنگ هم، شاهد مانور این نگرش بودیم. اگر به ادبیات توسعهای آن دوران رجوع کنیم، مانور طرفداران و منتقدان این نگرش را میبینیم. این نگرش و رویکرد در قالب نظریه نوسازی مطرح شد و همان زمان هم عدهای از منتقدان نظریه نوسازی و علاقهمند به توجه به قابلیتهای درون زای کشور و اتخاذ الگوی درونزا در
توسعه به نقد این الگو پرداختند. هماکنون نیز و تا حدودی از برخی جهات و در برخی بخشهای اقتصادی شاهد نداها و نواهایی در جهت احیای آن سیاستهای بعد از جنگ هستیم، که البته بهتدریج از شدت و حدت آن کاسته شد. آن سیاستها نهتنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورها امتحان خودش را پس داده است و اساساً یکی از عوامل پیدایش انقلاب اسلامی، واکنش در برابر سیاستهای مزبور در زمان پهلوی بود. در نامگذاری سال جدید، فرهنگ یک عنصر کلیدی است. امروز عوامل مختلفی دست بهدست هم داده تا مجموعه حاکمیتی کشور به این نتیجه برسند که بایستی توجه بیشتر و جامعتری به مقوله فرهنگ داشته باشیم. اگر شما مقوله فرهنگ را از نامگذاری سال جدید بردارید 3مقوله دیگر یعنی اقتصاد، عزم ملی و مدیریت جهادی، حلقه واسط و پیونددهنده خودشان را از دست میدهند. چون هیچ اقتصادی بدون فرهنگ نمیتواند درون زا باشد، نمیتواند شکل نهادینه بهخود بگیرد و نمیتواند بهگونهای جذبکننده آحاد ملی و ظرفیتها و فعلیتهای آنان باشد و هیچ عزم ملی و مدیریت جهادی هم با توجه به شرایط و زمینه تاریخی و انقلابی ما امکان توجیه نخواهد داشت، هم بهدلیل جایگاه ویژه و نظری فرهنگ در
انقلاب اسلامی، هم بهدلیل جایگاه تاریخی فرهنگ در پیدایش انقلاب و هم بهدلیل اهمیت فرهنگ و زیست جهان مردم در توسعه و پیشرفت درونزای کشور. فرهنگ در انقلاب اسلامی یک جایگاه ویژه داشت و دارد. این جایگاه متفاوت با جایگاه فرهنگ و آرمانهای فرهنگی و اخلاقی در انقلاب فرانسه وانقلاب روسیه است. انقلاب فرانسه بیشتر ندای آزادی خواهی و انقلاب روسیه بیشتر ندای عدالت خواهی سرداد. اما انقلاب ما در عین حال که به شعار آزادی و عدالت پایبند بود، شعار اخلاق و معنویت را به مثابه آرمان غایی سر داد و این شعار وجه ممیزه انقلاب اسلامی با انقلابهای دیگر بود. بنابراین نوع نگاه انقلاب ما به آزادی و عدالت کاملا متفاوت با انقلابهای فرانسه و روسیه است. اگر انقلابهای فرانسه و روسیه به آزادی و عدالت بهعنوان هدف نهایی مینگریستند، انقلاب اسلامی هدف غایی خود را در اهداف فرهنگی، اخلاقی، معنوی و الهی تعریف کرده و نگاه وسیلهای به آزادی و اقتصاد دارد و چون نگاه وسیلهای به آزادی و اقتصاد دارد خواه ناخواه در مقوله آزادی به آزادی معنوی و در مقوله عدالت به عدالت اجتماعی توجه ویژه دارد. به لحاظ تاریخی هم انقلاب اسلامی در گرو خودآگاهی فرهنگی
بود. سرمایهداری پیرامونی نیز بهدنبال استقرار فرماسیون اجتماعی وابسته در ایران از طریق رژیم وابسته پهلوی بود. بعد از اینکه نظام سیاسی بهمنظور تحقق اهداف اقتصادی سرمایهداری، وابسته شد، بحث در این بود که اضلاع هرم را با دگرگونی در نظام فرهنگی کامل کنند و به تحول فرهنگی قبل از انقلاب دست زدند، کشف حجاب و بسیاری از اقدامات نوین فرهنگی را باید در این راستا تفسیر نمود. بدون این تحول فرهنگی، فرماسیون اجتماعی شکل نمیگرفت، چون فرماسیون اجتماعی دارای 3ضلع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و یک هرم نمیتواند روی 2پای خود بایستد و به پایه سوم نیاز است. دست کردن رژیم پهلوی در لانه زنبور فرهنگ، همان و گزیده شدن، متزلزل شدن و فروپاشی، همان. اگر رژیم پهلوی دست به فرهنگ نمیزد شاید پابرجا میماند. رژیم پهلوی به جایی تعرض کرد که عنصر هویت بخش و تعیینکننده بود. بنابراین اگر میخواهیم تفسیر خوبی از انقلاب اسلامی داشته باشیم حتما باید به جایگاه فرهنگ توجه کنیم. یعنی علاوه بر آن ابعاد نظری، به لحاظ تاریخی، واکنش فرهنگی مردم علت محدثه انقلاب به شمار میرود و طبعاً علت مبقیه و تداوم بخش آن نیز محسوب میشود. علاوه بر بحث وسیله
بودن اقتصاد و هدف بودن فرهنگ، باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که بدون مفهومی به نام مشارکت و بدون توجه به زیست جهان مردم نمیتوانیم دست به تحولی اساسی بزنیم. اگر میپذیریم که برای رسیدن به اقتصاد بالنده باید به مفهوم مشارکت توجه کنیم این مشارکت با زیست جهان مردم گره خورده است. زیست جهان مردم یعنی نوع نگاهی که مردم به فرهنگ و زندگی و مولفههای فرهنگی و به خدا، انسان، هستی، ارزشها، هنجارها و نمادهای فرهنگی دارند. یعنی آن زیست جهانی که مردم با آن مانوس هستند و نسل اندر نسل به آنها منتقل شده است. شما نمیتوانید بدون مشارکت، به یک اقتصاد پویا و درون زا نایل بیایید و بدون زیستجهان نمیتوانید به آن مشارکت دست بیابید؛ به این میماند که یک روستا را میخواهید آباد کنید اما توجه به هویت روستایی، فرهنگ روستایی، مشارکت روستایی، مهارتها، تجارب و قابلیتهای روستایی نداشته باشید و بخواهید دست به یک سری اقدامات صوری بزنید. مسلما این اقدام هر قدر هم فریبنده باشد دوام نخواهد داشت. فراموش نکنیم ما یک دفاعمقدس داریم که بیانگر و نمایانگر مدیریت جهادی است. در
زمان جنگ ما تمرکز گرایی نداشتیم. این یک نکته اساسی است. یعنی نوع مدیریت جنگ، مدیریت متمرکز، بهمعنای منفی رایج آن نبود. همه مشارکت داشتند، از همه قومیتها و همه سکونت گاهها. نگاه کنید ببینید نوع شکلگیری یگانها، تیپها و گردانها به چه شکل بوده است. میشود تحقیق کرد و دید بسیج چگونه اداره میشد، سپاه پاسداران چگونه اداره میشد، این سؤال را میشود از برادران ارتش هم پرسید اما چون ارتش ترکیب از پیش شکل گرفتهای داشته است امکان مانور سازمانی برایش کمتر بوده است. الگوی مدیریتی بسیج و الگوی مدیریتی سپاه در دوران جنگ میتواند بیانگر و پاسخی به این سؤال باشد که آیا مدیریت متمرکز داشته است یا مدیریت غیرمتمرکز و آیا موفقیت آن در گرو مدیریت متمرکز بوده یا نامتمرکز؟ تا آنجا که تجربه ما اجازه میدهد میتوانیم بگوییم کاملا از مدیریت کهکشانی بهره میگرفت تا مدیریت زنجیره ای. یعنی برخلاف مدیریت کشوری که کماکان از مدیریت مرکز پیرامونی و زنجیرهای بهره و یا بهعبارتی رنج میبرد، در دفاعمقدس از مدیریت کهکشانی استفاده میکردیم و این باعث شد که یک هویت ملی ریشهداری احیا
شود و یک دولت - ملتسازی نوظهوری و متناسب با انقلاب اسلامی و همانند دوره شکلگیری و تکوین آن شکل بگیرد. این رفتار و این نوع مدیریت بایستی بعد از جنگ هم ادامه پیدا میکرد. یعنی بایستی همین الگوی بعضاً لشکری مدیریت، در مدیریت اقتصادی بعد از جنگ خودش را نشان میداد و از این حالت مرکز -پیرامونی خارج میشد. اگر در دفاعمقدس یک وجب خاک اهمیت و حساسیت داشت، در سازندگی هم باید حساسیت میداشت. متأسفانه این حساسیت را ما در دوران سازندگی و بعد از جنگ نمیبینیم. به همینخاطر توزیع امکانات، خدمات، اطلاعات، نوآوریها و امثال آنها، توزیع عادلانهای نیست. چرا در دفاعمقدس آن نوع مدیریت شکل گرفت؟ برای اینکه علقههای مردم، انگیزههای مردم، قابلیتهای مردم، در دفاعمقدس دخیل بودند و مردم با تمام وجود وارد جنگ شده بودند. بهخاطر اینکه جنگ با مشارکت مردمی پیش میرفت. ما به حد کافی مستندانی داریم که به ما نشان بدهد که رمز موفقیت ما چه بوده است و یک پهنای تاریخی و جغرافیایی هم برای نشان دادن این موفقیت داریم که به همان مدیریت دفاعمقدس برمیگردد. بنده به
خودم این اجازه را میدهم که اینگونه داوری کنم که سالها منتظر چنین نامگذاری بودهایم. نکته آخر اینکه خیلی خوشحال هستم و برای نخستینبار میتوانم به این داوری برسم که مجموعه حاکمیتی ما خواهان تحقق این شعار هستند. من فقط نگران پدیده ای هستم که همیشه از آن رنج می بریم. نگران از اینکه فقط عده ای شعار بدهند، حرف بزنند و بگویند ما هم هستیم. باید به راهکارها توجه کرد، به مکانیزم تحقق این شعارها و برنامه ای کردن این شعارها توجه کرد. فکر می کنم باید به جد وارد این قضیه شویم و در تجلی این جدیت هم باید تمرکز زدایی را پیشه خود کنیم. یعنی از همه بخواهیم وارد بشوند و مشارکت کنند. از تمام ظرفیت ها و فعلیتهای مستتر در پهنای جغرافیایی ایران و از تمام اقشار بخواهیم دستی برسانند تا بتوانیم طی یک فرآیند سندی عملی را شکل بدهیم. من معتقدم این شعار ظرفیت این را دارد که جای الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت را بگیرد. این شعار میتواند الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت ما باشد به شرط آنکه آن حساسیتها لحاظ شود. به شرط آنکه به مثابه امری مقطعی و کوتاهمدت به آن نگاه نشود. این یک ابداع است و نیازمند یک سیاست فعال، پویا و
انشاءالله پایاست.
دیدگاه تان را بنویسید