اشتباه فاحش تحلیل‌گران آمریکایی درباره مرگ القاعده/ چه چیز تحلیل‌گران غربی را به اشتباه انداخت؟

کد خبر: 315638

مرگ القاعده می‌توانست یکی از پیامدهای بهار عربی باشد. اما چنین نشد. تحلیل گران فراموش کردند که حرکت‌های سلفی و تکفیری همواره یکی از امکانات پیش روی تحولات سیاسی در کشورهای عربی و اسلامی است. آن‌ها نتوانستند بفهمند که شکست سیاسی و اقتصادی می‌تواند شرایط را برای ظهور مجدد القاعده فراهم کند. تحلیل‌های خوش‌بینانه نتوانست جنبه های متعدد و تودرتوی تحولات سیاسی کشورهای عربی و اسلامی را ببیند.القاعده

اشتباه فاحش تحلیل‌گران آمریکایی درباره مرگ القاعده/ چه چیز تحلیل‌گران غربی را به اشتباه انداخت؟
سرویس سیاسی «فردا»؛ درجه نفوذ و تحرکات القاعده با وجود اینکه برخی از کارشناسان امور بین الملل معتقد بودند که بعد از بیداری اسلامی یا به اصطلاح آنها بهار عربی کاهش یافته است نه تنها تضعیف نشده بلکه تشدید شد. القاعده امروز حضور فعالی در منطقه خاورمیانه به یمن حمایت های مالی و لجستیکی عربستان سعودی دارد. دیوید گارتنشتاین، استاد مطالعات امنیت در دانشگاه جورج تاون و مشاور مرکز دفاع از دموکراسی، یکی از تحلیل گران امور بین الملل است که در این زمینه این سئوال را مطرح می کند که چرا تحلیلگران غربی در تحلیل‌های خود درباره القاعده راه به خطا رفته‌اند و نتوانستند تحلیلی درست از حضور القاعده در خاورمیانه ارائه کنند؟ وی در بخشی از مطلب خود به تبلیغات گسترده ای که آمریکایی‌ها بعد از مرگ بن لادن سرکرده پیشین القاعده به راه انداختند اشاره می کند و آن را دلیل گمراهی تحلیلگران غربی قلمداد می کند. وی بیان می کند که این پیروزی برای آمریکایی‌ها موجب شد تا تحلیلگران چشم خود را بر روی القاعده ببندند و تحلیل‌های خوشبینانه‌ای ارائه کنند که همه انها غلط از آب درآمد. این در حالی است که در مطلب گارتنشتاین به وضوح دیده می شود که وی نیز چشم خود را به عنوان یک استاد دانشگاه و تحلیلگر خبره بین‌المللی بر روی بسیاری از مسائل و بخصوص کمک‌های آمریکا و عربستان به تروریست‌های حاضر در سوریه بسته است. در سخنان گارتنشتاین به خوبی می توان موضوع تروریست خوب و تروریست بد از نظر تحلیل‌گران غربی را مشاهده کرد که در ادامه می توانید خواننده این مطلب باشید که اصل آن در مجله «فارین پالیسی» منتشر شده است. سال گذشته، سالی پر بار برای القاعده بود. القاعده توانست در عراق شورشی به راه بیندازد که از سال 2007 تا کنون بی سابقه بوده است. آن‌ها عملیات گسترده ای در شمال آفریقا مخصوصاً مالی داشتند و توانستند کنترل بخش‌هایی از شمال سوریه را به دست بگیرند. عملیات تروریستی در صحرای سینای مصر و تونس از دیگر دستاوردهای آنان در سال گذشته بود. هنگامی که بهار عربی یکی پس از دیگری کشورهای عربی و اسلامی را در می‌نوردید، هیچ تحلیل گری انتظار بازگشت پرقدرت القاعده به صحنه را نداشت. مسئولان آمریکایی بارها اظهار می‌کردند که القاعده بسیار ضعیف شده و گرچه هنوز زنده است اما توان عملیاتی خود را از دست داده است. القاعده هیچ نقشی در انقلاب مصر و تونس نداشت و روش مسالمت آمیز آن‌ها کاملاً متفاوت با روش القاعده بود. به همین خاطر تحلیل گران بسیاری بهار عربی و مرگ اسامه بن لادن را به معنای مرگ القاعده می‌دانستند. نویسندگان دانشگاهی القاعده را به سایه ای از گذشته تشبیه کردند که دیگر نمی‌تواند هیچ کار جدی‌ای انجام دهد. ایالات متحده آمریکا از جشن مرگ القاعده استفاده رسانه ای گسترده ای به نفع خود کرد. اما اوضاع چنان که تصور می‌شد پیش نرفت. مرگ اسامه بن لادن با پایان اولین مرحله بهار عربی همراه شد. ژنرال ماتیس، تفنگدار بازنشسته نیروی دریایی ارتش آمریکا دسامبر امسال گفت: تبریک‌هایی که دو سال قبل درباره مرگ القاعده به یکدیگر گفتیم همه بیهوده بودند. القاعده بار دیگر بازگشته است. تحولات ژئوپولوتیکی همواره عواقب و پیامد های پیش بینی نشده و نا منتظری دارد. تحلیل کارشناسان از مرگ القاعده نقص‌های و ضعف‌های بی‌شماری داشت. این تحلیل‌ها به شرایط و موقعیت‌هایی که القاعده دوباره می‌توانست در آن‌ها جان بگیرد بی توجه بودند. آنچه در سه سال گذشته اتفاق افتاده است اموری اجتناب ناپذیر و ضروری نبودند. این امری است که تحلیل گران غالباً از مشاهده آن ناتوان بودند. وقایع می‌توانست به گونه ای کاملاً متفاوت رقم بخورد. اگر گذار مصر از یک دولت نظامی به حکومتی دموکراتیک با موفقیت صورت می‌گرفت و هم اخوان المسلمین و هم حزب سلفی نور جایی در دولت مصر پیدا می‌کردند. اگر لیبی می‌توانست به دولتی باثبات برسد. اگر طرفین درگیر در سوریه می‌توانستند از طریق گفتگو و مذاکره به توافق برسند و نه جنگ داخلی. اگر تحولات سه ساله اخیر به گونه ای دیگر رقم می‌خورد، آن گاه اظهارات درباره مرگ القاعده معقول‌تر به نظر می‌رسید. اما هیچ کدام از این اگرها به وقوع نپیوست. مرگ القاعده می‌توانست یکی از پیامدهای بهار عربی باشد. اما چنین نشد. تحلیل گران فراموش کردند که حرکت‌های سلفی و تکفیری همواره یکی از امکانات پیش روی تحولات سیاسی در کشورهای عربی و اسلامی است. آن‌ها نتوانستند بفهمند که شکست سیاسی و اقتصادی می‌تواند شرایط را برای ظهور مجدد القاعده فراهم کند. تحلیل‌های خوش‌بینانه نتوانست جنبه های متعدد و تودرتوی تحولات سیاسی کشورهای عربی و اسلامی را ببیند. در سال 2011 در کنفرانسی با عنوان بهار عربی و گروه های جهادی شرکت کردم. اکثر تحلیل گران در این باره سخن می‌گفتند که چگونه بهار عربی دایره نفوذ القاعده را کاهش داده است. هنگامی یکی از تحلیل گران از حاضران پرسید که آیا ممکن است شرایط جدید بتواند به گروه های جهادی برای پیشبرد اهدافشان کمک کند، جواب اکثریت منفی بود. مقاله من درباره شرایطی بود که می‌تواند باعث بازگشت مجدد القاعده به صحنه شود. حرف من این بود که القاعده می‌تواند در محیط تازه ای که خلق شده، به رشد و نمو خود ادامه دهد. حضور گسترده شبه نظامیان، زندانیان آزاد شده، افزایش نرخ بیکاری و قیمت محصولات غذایی، همراه با دولت ناکارآمد و بی کفایت می‌تواند منجر به شورشی از نوع دیگر شود. اگر تحلیلی نتواند به امکانات گسترده پیش روی تحولات سیاسی فکر کند و برای آن‌ها چاره ای بیندیشد، تحلیلی ناقص و فریب دهنده است. به همین دلیل تحلیل‌های خوش‌بینانه راه به جایی نمی‌برند. گویا همه از القاعده خسته شده بودند و هیچ کس نمی‌خواست دوباره به آن‌ها فکر کند. اگر تحلیل ما از شرایط اشتباه باشد، پیش بینی‌ها و عملیات ما نیز لاجرم خطا خواهد بود. ما چشم‌های خود را به راهپیمایی‌های مسالمت آمیز دوختیم اما این همه ماجرا نبود. انقلاب یک مسئله است و عوارض و پیامد های آن مسئله ای دیگر. تحسین یک حرکت انقلابی و دموکراتیک نباید ما را نسبت به نتایج نابینا کند. در زمانی که تحلیل گران غربی در باد بهار عربی خوابیده بودند، استراتژیست های جهادی درحال ارائه راهکارهای خود برای پیشبرد اهدافشان بودند. جالب اینجاست که اکثریت آن‌ها-برخلاف تحلیل گران آمریکایی- معتقد بودند که جنبش‌های عربی کاملاً به نفع آن‌هاست. آن‌ها مطمئن بودند که محیط تازه‌ای برای القاعده خلق شده است. استراتژی آرمان پردازی نیست. این چیزی است که تحلیل گران آمریکایی فراموش کرده بودند. چطور هسته اصلی القاعده توانست علی رغم حملات گسترده آمریکا پابرجا بماند؟ چگونه آن‌ها می‌توانند ارتباطات خود را با اقصی نقاط جهان اسلام حفظ کنند؟ آیا گروه های سلفی نوظهور در منطقه، مستقل از القاعده هستند؟ (چنان که برخی تحلیل گران، گروه های سلفی محلی در منطقه- مانند انصارالشریعه در لیبی- را از القاعده جدا کرده‌اند) یا همه آن‌ها بخشی از یک شبکه گسترده تر هستند؟ این‌ها سؤالاتی هستند که اکنون باید در دستور کار تحلیل گران و کارشناسان قرار بگیرد. یکی از مشکلات اصلی تحلیل گران برای بررسی القاعده و شبه نظامیان سلفی، ساختار بسته و فعالیت پنهان این دسته از گروه‌هاست. علی رغم همه داده‌ها و اطلاعات، ما هنوز چیزهای زیادی درباره ساختار تشکیلاتی این گروه‌ها نمی‌دانیم. ما می توانیم شرایط تحلیل خود را بهبود ببخشیم اما همواره دانشی محدود از ماهیت پنهان بازیگران درگیر در صحنه خواهیم داشت. از همین رو، هر تحلیلی باید در درجه نخست فروتنانه باشد. تحلیل همه جانبه، احتمالات دور از ذهن را به بهانه کمبود شواهد و مدارک کنار نمی‌زند. بلکه به امکانات متکثر تحولات سیاسی می‌اندیشد.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت