سرویس سیاسی «فردا»: این روزها سخن از همگرایی ناطق نوری با جناح دوم خرداد بسیار شنیده می شود. از حجاریان تا کرباسچي همه در مدح ناطق نوری سخن می گویند و شرحی مفصل از کیاست و سیاست او ارائه می کنند. ولی 16 سال پیش داستان متقاوت بود. ناطق نماد اقتدارگرایی، طالبانیسم و استبداد معرفی می شد و چنان فروکوفته شد که تا سالها کنج عزلت را اختیار کرد. آنهایی که اما در فروکوفتن ناطق ید طولایی داشتند این روزها مداح او شده اند تا بی بنیادی سیاست در ایران بیش از پیش عیان شود.
آنچه که می خوانید شرحی است که ناطق از احوالات خود و سیاست 16 سال پیش عرضه داشته است. این روزها جماعتی که خود را اصلاح طلب می نامند مواضع خود را در 16 سال پیش از یاد برده اند. مواضعی که نشان می دهند این طیف می توانند به فراخور زمان رنگ عوض کنند و به صورت و سیرتی دیگر درآیند. ناطق در این خاطرات اشاره می کند که در دهه 60 مقابل گروهی ایستاده بود که در خیابان «زن و بچه مردم را می زدند». این روزها مشخص شده است که چه کسانی در آن روزگار «طالبانی» عمل می کردند و بعدها
ردای لیبرالی پوشیدند. اما طنز روزگار این است که همین طیف در سال 76 ناطق نوری را نماد «طالبانیسم» معرفی کردند! این خاطرات عبرت آموز را با هم می خوانیم؛
**********
جنگ روانی علیه من بسیار شدید بود و متاسفانه کسی هم این ها را پیگری نکرد. بیش ترین تهمت ها به من زده شد و انعکاس آن به این صورت بود که دیگران خیلی مظلوم واقع شدند. مثلا اینکه اگر فلانی بیاید، مثل طالبان عمل می کند. آنها با تبلیغات خود فرصت فکر کردن و اندیشیدن را از مردم گرفتند که این از مصادیق استثمار فکری است. این را اختناق می گویند این ضد آزادی است که با بمباران تبلیغاتی جلوی فکر مردم را بگیرند، اصلا از آنها آزادی فکر را گرفتند و افکار مردم را به یک سو کانالیزه کردند. به قدری علیه من تبلیغ بود که مردم فکر نکردند، این آقای ناطق یک دفعه و از یک جای ناشناخته نیامده، این همان ناطقی است که مجلس را اداره می کند؛ اصلا کسی در مدیریت ایشان حرف ندارد؛ اگر بنا بود طالبان باشد در اداره مجلس و در تصویب قوانین و مصوبات با شیوه ی طالبان عمی می کرد یا زمانی که وزیر کشور بود یک عده در خیابان ها زن و بچه مردم را می زدند. مقابل آنها نمی ایستاد که مملکت نباید هرج و مرج باشد. من به هر قیمتی که هست نمی گذارم امنیت اجتماعی به خطر بیفتد و هرج و مرج... واقعا هم به قیمت آبرویم تمام شد؛ چون آن موقع معروف شده بود که من مقابل
حزب الله ایستادم، خوب این همان ناطق است. همچنین می شد که اگر این بیاید دانشگاه ها را چه کار می کند، مانتو و روسری را بر می دارد و چادر را اجباری می کند و امثالهم.
********
دختران من در دبیرستان در بمب باران تبیلغاتی و در اقلیت بودند، از یک طرف می دیدند که جریان این نیست که اینها می گویند از خود سوال می کردند که پس این حرف هایی که می زنند،چیست؟ البته اینکه اینها خودشان در اقلیت یادر فشارقرارمی گرفتند مشکلی نبود، اما ضرری که کردیم این بود که اعتقاد آنها نسبت به بسیاری از افرادنظام خدشه دار شد. این وضعیت روی ایشان تاثير منفی گذاشت و اعصابشان خرد بود و به هر حال داشتند منفجر می شدند.یا در دانشگاه به قدری جو منفی علیه من درست کرده بودند که پسر من - مجتبی که در دانشکده اقتصاد و در مقطع لیسانس درس می خواند- واقعا اعصابش به هم ریخته بود،گاهی نزد من می آ مد و قفط رویش نمی شد که گریه کند. به علت چنین جوی بودکه حتی بچه های من می خواستند درس را را رها کنند، آن یکی دبیرستان و این یکی به دانشگاه نرود. من همیشه این مسائل را به حساب خدا می گذاشتم و می گفتم بعضی ها بچه های خودشان را برای انقلاب دادند، حالا ما هم آبرویمان را برای انقلاب می دهیم، چیزی نیست، خدا انشاءالله قبول کند.( خوشبختانه همه بچه های من مرا قبول دارند، چون می دیدند که باطن و ظاهر من در داخل وبیرون خانه یک جور است.)
وقتی موج تبیلغات آمد دیگر نمی توان جلوی آن را گرفت، حالا چطور ممکن بود بنده بروم و به همه جا بگویم که این طور نبوده است. دیگر اینکه یک خبرنگاری در مصاحبه ای از من پرسید:« شما نماینده اول تهران در انتخابات مجلس شده اید، از کل آرایی که تهران دادند، این قدر شما آوردید و بقیه به شما رای ندادند تحلیل خود شما چیست؟» من گفتم:« یک جهت آن برای این است که لیست کاندیداها در حوزه های اخذ رای به ترتیب الفبا نوشته می شود، اکثر مردم هم حزبی رای نمی دهند وهمین طور ازسی نفر لیست گاهی پنج نفر یا یک تعدادی را می نویسند؛ فقط برای اینکه در انتخابات شرکت کرده ثواب برده باشند و تکلیفشان را انجام داده باشند. لیست آنجا دو هزار نفر اسم دارد من هم با فامیل « ناطق» آخر همه هستم، طبیعتا یک عده ای که می خواهند بنویسند به اسم من نمی رسند، مگر اینکه یک نفر خصوصا بخواها ناطق را بنویسد.» با سوء استفاده از این سخنان، یک مرتبه تبلیغات شد که « آقای ناطق نوری به مردم توهین می کند.» کجای این توهین است این نتیجه تبلیغات مسموم است.
*********
یک روز عسگر اولادی به من زنگ زد و گفت: « اخوی من یک کار فوری با شما دارد و می خواهد نزد شما بیاید.» من تعجب کردم، ولی گفتم تشریف بیاورند. ایشان آمد و گفت:« در سفری به انگلیس- دوران تبیلغات ریاست جمهوری بود.» در هتل بودم که تلفنم زنگ زد و یک انگلیسی آن طرف خط گفت: می خواهم شما را ببینم، من فکر کردم یک تاجری است، اما وقتی آمد گفت: من تاجرم، اما در وزارت بازرگانی انگلیس کار می کنم- معلوم بود که مامور است- سپس گفت: شما برادر حاج حبیب الله عسگر اولادی هستی که در موتلفه است وشروع کرد به بیان بیوگرافی موتلفه و گرایشات آن. آقا اسدالله هر چه به او می گفت که من سیاسی نیستم و برای تجارت به لندن آمده ام،می گفت: نه بالاخره شما با این ها ارتباط دارید. سئوال خود را از موتلفه شروع کرد تا به من رسید، سپس گفت: آقای ناطق با انگلیسی ها مخالف است. شما می توانید از او سئوال کنید، اگر سر کار آمد می خواهد با ما چه کار کند؟ آقای اسدالله عسگر اولادی به من گفت: می خواستم به شما بگویم که این پدرسوخته ها یک چنین کارهایی کرده اند، حواستان جمع باشد، انگلیس دنبال این قضایاست.» مواضع آقای هاشمی رفسنجانی و انتخابات دوستان ما به
آقای هاشمی انتقاد زیادی می کردند و به ایشان هم می گفتند. البته من از آقای هاشمی و دولت ایشان در مجلس، چه برای لوایح و چه برای کابینه و همچنین از خود شخص آقای هاشمی هم - چون مورد حمله و هجمه بود- مفصل دفاع می کردم. در یک مقطعی تحکیم وحدت و جریان های مقابل، حمله به آقای هاشمی را شدید کرده بودند و نسبت های امریکایی و غیر آمریکایی و این حرف ها را به ایشان می دادند. یک سال جلوی لانه جاسوسی ، بخش عظیمی از سخنرانی ام در دفاع از شخص آقای هاشمی بود. گفتم:« شما که می گویید ایشان آمریکایی است، این رابدانید او کسی بود که در پرونده حسنعلی منصور دستگیر شد. او کسی است که پیشکسوت است، کسی است که در حمله مسلحانه ضد آمریکایی آن موقع حضور داشته است ماجزو نوچه ها و دست پروده های او در انقلاب هستیم.» بنابراین طبیعی بود که مرا حامی مطلقا یشان بدانند و عده ای از مخالفین و جناح مخالف تبیلغ کردند که اگر آقای ناطق بیاید، وضعیت سابق خواهد شد. چون با نظرات یک عده مذهبی که اقای هاشمی دلخور بودند هم حرف داشتند، چون کارگزاران راوابسته به آقای هاشمی می دیدند. همچنین کمی اباحه گری و غیره در آن موقع وجودداشت که مذهبی ها اعتقاد
داشتند،دولت هاشمی عامل عمده ی ان است به ویژه زمانی که دخترایشان- فائزه- به میدان آمد، زمینه آزادی های این چنین فراهم شد. مساله دیگر این بود که وقتی من از سیاست های اقتصادی دولت و شخص ایشان دفاع کردم،می گفتند:« پس ناطق که کار شق القمری نمی کند و تحولی در کشور ایجاد نمی شود، او هم راه رفسنجانی را ادامه می دهد. طبیعا این جریان اثر خودرا روی آرا می گذاشت. در واقع یکی از عواملی که سبب شد من رای نیاورم، حمایت من ازآقای هاشمی، به این بیانی که عرض کردم بود وحمایت از آقای هاشمی چون خوردن داشت. یکی دیگر از عوامل عدم موفقیت من در پیروزی انتخابات، موضع گیری آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری بود. به نظر من ایشان مقهور آن جو سازی شد که می گفتند تقلب می شود. ایشان می خواستند به عنوان رئیس قوه مجریه که وزارت کشور هم زیر نظرایشان است، ژستی بگیرد که ، نخیر من هستم و نمی گذارم تقلب شود. لحن صحبت ایشان چرا می خواهید تقلب کنید، به معنی تایید آن همه جو سازی بود. بالاخره هر کس می توانست بگوید: « این که از خودتان است دارد می گوید تقلب، پس معلوم است که تقلبی وجود دارد.» در کشور ما هم که یک حزب نیست تا پاسخگو باشد.
اصلا درایران حزب نداریم، فقط تشکل ها هستند و به تعبیر مقام معظم رهبری اینها قبایلی هستند که به صورت پراکنده فعالیت می کنند. در چنین وضعی به جز افرادی که رسما در ستاد انتخابات هستند،معلوم نیست که چه کسی تبلیغ سوء و چه کسی تبیلغ حسن می کند. وقتی تبلیغ شروع شد تخریب زیادی علیه من صورت گرفت؛ اصلا معلوم نبود که ازکجا تغذیه می شود وچه کسی باید این را مهار کند. منبع:خاطرات حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری، تدوين: مرتضی میردار . جلد دوم، بخش نامزدی برای ریاست جمهوری
دیدگاه تان را بنویسید