سرويس سياسي «فردا»؛ مساله هستهاي به عنوان يكي از مسائل مهم 10 سال اخير در كشور مطرح بوده است. اهميت اين مساله بدين سبب است كه نه تنها اين موضوع در حوزههاي سياسي و اقتصادي كشورمان دخيل بوده، بلكه گره ناگشودني با
غرور ملي ايرانيان خورده است. 10 سال صبر و استقامت ايرانيان در نشست ژنو 3 به بار نشست و آمريكاييها و طرف هاي غربي دريافتند كه نميتوانند با مسائلي كه به عزت و غرور ايرانيان وابسته است به طور حذفي برخورد كنند و درصدد معامله با ايران برآمدند. از سوي ديگر آنان به اين مساله پي برده اند كه برنامه هسته اي ايران براي آنان پرهزينه شده و نميتوان در خاورميانه به حكومتهاي تندرويي مانند عربستان سعودي تكيه كرد و از سوي ديگر نگاهي نيز به چين و روسيه دارند و نميخواهند تمام توان خود را در خاورميانه معطوف كنند. همه اين عوامل و البته برخورد منطقي و قانوني مقامات سياسي كشورمان با موضوع هستهاي سبب ايجاد تفاهمنامهاي ميان ايران و كشورهاي1+5 شد اما به نظر مي رسد كه گروهي در داخل كشور هستند كه با افكار غلط سعي دارند اين گام رو
به جلو را ناديده بگيرند و ايران را دوباره به شرايط گذشته باز گردانند. از اين رو سخناني از ميان اين افراد در رسانههاي جمعي منتشر مي شود كه با علامت هاي سئوال فراواني همراه است. از اينگونه موارد مي توان به سخنراني فريدون عباسي، رئيس سابق سازمان انرژي اتمي اشاره كرد. وي كه چندي است سمت خود را به علي اكبر صالحي تحويل داده، از طرز برخورد دولت جديد نسبت به خود گلايه دارد.عباسي در سخنراني كه روز گذشته در دانشگاه امام صادق(ع) داشت با زير سئوال بردن توافقنامه ژنو به طور تلويحي اين توافقنامه را وادادگي ايران نسبت به غرب تفسير كرد. رئیس سابق سازمان انرژی اتمی در اين سخنان با انتقاد از رئیسجمهور اظهار کرد: «از اینکه رئیسجمهور در دانشگاه شهید بهشتی دوباره تاکید کردند که علاوه بر چرخش سانتریفیوژها باید زندگی مردم نیز بچرخد نقد داریم. ما هم معتقدیم باید زندگی مردم بچرخد و همچنین چرخه سانتریفیوژها نیز به فعالیت خود ادامه دهد اما باید بداند که غربیها میخواهند نوع چرخش سانتریفیوژهای ما را مشخص کنند و این موضوع را سعید جلیلی میدانست.» وي كه با جملاتي دو پهلو و متناقض انتقاد خود را نسبت به تفاهم نامه هسته اي ايران و
1+5 ابراز مي داشت، با تاکید بر اینکه همه تحریمها به مسئله هستهای بستگی ندارد، گفته است: «جریانی در داخل کشور وجود دارد که نمیخواهد صنعت هستهای ما پیشرفت کند و همچنین غربیها نیز متوجه بومی شدن تکنولوژی هستهای ما شدهاند و میخواهند از طرق دیگر مانع پیشرفت ما شوند.» عباسی در پايان سخنانش با تاکید بر اینکه ما باید راه جایگزینی برای رفع تحریمها داشته باشیم، مي گويد: «مردم نباید فکر کنند تنها راه رفع تحریمها مذاکره است البته دانشجویان و نخبگان ما باید راه جایگزین را بیان کنند.چرا مسئولان فعلی میخواهند قهرمانپروری کنند؟ اگر سعید جلیلی در مذاکرات آلماتی ۲ تنها یک دهم از امتیازات ژنو را به آنان میداد الان رئیسجمهور بود.» سخنان عباسي در اين باب بيش از اينكه به عنوان انتقاد نسبت به عملكرد وزارت خارجه دولت يازدهم مطرح باشد، به دفاعيهاي از عملكرد سعيد جليلي شباهت دارد كه در پايان نيز مشاهده مي شود كه با صراحت اين مساله از سوي وي مورد تاكيد قرار مي گيرد. عباسي اگرچه از قهرمانسازي ابراز بيزاري مي كند اما به گونه اي از سعيد جليلي حمايت مي كند كه گويي وي به عنوان قهرمان بلامنازع هسته اي كشورمان و تنها فردي
كه مي تواند مساله هستهاي را حل و فصل كند، شناخته ميشود و لا غير. بايد در اين زمينه دو نكته اساسي را يادآورشد. اول اينكه دوران سعيد جليلي اگرچه به عنوان دوران پايداري از حق هستهاي ايران ياد ميشود اما درواقع بيشتر اين دوران به دوران بن بست مذاكرات هستهاي شبيه است تا پايداري. سلسله مذاكراتي كه در اين دوران برگزار شد بدون هيچ خروجي خاصي به مذاكره بعدي مي انجاميد و همين موضوع وقت و بهانه كافي را براي آمريكاييها فراهم مي كرد تا ايران را در زمينه اقتصادي بيشتر تحت فشار قرار دهند. اين موضوع اگرچه با استقامت مردم ايران همراه بود اما به اقتصاد كشور ضربه جبران ناپذيري مي زد، زيرا با وجود نابه ساماني و محدوديتهايي كه در بازار ايران وجود داشت، كمتر سرمايهگذاري براي سرمايهگذاري در ايران اقدام مي كرد و دولت دهم نيز نه تنها برنامه ريزي در اين زمينه نداشت و درماني براي اين درد ارائه نمي كرد؛ بلكه با بلواهاي سياسي كه به راه مي انداخت، باعث بي ثباتي بازار ميشد و بيشتر اسباب نابهساماني اقتصادي كشور را فراهم مي كرد. اين شرايط دوراني است كه فريدون عباسي از دولت و تيم مذاكره كننده آن حمايت مي كند. ثانيا عباسي در
سخناني دو پهلو از يك سو بيان ميكند كه وضعيت معيشتي مردم ايران مهم است اما تحريمها ربطي به مساله هستهاي ايران ندارد بلكه اين موضوع به دشمني ديرينه آمريكا نسبت به ملت ايران باز مي گردد و از سوي ديگر بيان مي دارد كه مردم نبايد بپندارند كه مذاكره راه حل رفع تحريم هاست و تنها به طرح يك موضوع مبهم مي پردازد و بدون اينكه راهكاري در اين زمينه ارائه بدهد، كشف راهكار آن را به دانشجويان و نخبگان واگذار مي كند. اين در شرايطي است كه كاملا مشخص و بديهي است كه مساله هستهاي ايران به عنوان بهانه اي براي اعمال تحريم ها عليه ايران بدل شده است. اين همان مساله اي است كه امثال عباسي هنوز با آن كنار نيامدهاند يا مثل وي به طور مبهم از معيشت مردم صحبت مي كنند يا اينكه معيشت مردم را به پاي برنامه هستهاي ايران قرباني مي كنند. عباسي در پايان سخنان خود به نوعي بيان مي كند كه مردم ايران به برابر افرادي كه به وادادگي و امتياز دهي در برابر غرب شناخته ميشوند، راي مي دهند و چون سعيد جليلي در اين زمينه امتيازي نداد، مغضوب مردم واقع شد! و نتوانست رئيس جمهور بعدي باشد. به نظر مي رسد این سخنان نادیده گرفتن شعور مردم ايران است. وی طوری
به طرح مسئله می پردازد كه گویی مردم نتوانسته اند اين گوهر ارزشمند را بشناسند و به سوي ديگري رفته اند. همچنين منطقي عجیب در اين سخن نهفته است که ميگويد كه ايران در مذاكرات هسته اي در ژنو امتياز بسياري به غرب داده است و محمد جواد ظريف نيز در اين زمينه فردي است كه به وادادگي در برابر غرب شهره است! پس با اين منطق كه مردم را دلداده وادادگان سياسي معرفي مي كند، از هم اكنون بايد محمد جواد ظريف را به عنوان رئيس جمهور بعدي جمهوري اسلامي ايران شناخت! البته بايد گفت كه اينگونه سخنان از سوي فريدون عباسي چندان دور از ذهن نيست؛ چراكه وي سابقه مشخصي در اينگونه اظهارنظرها دارد تا جايي كه پيش از اين نيز روزنامه كيهان نسبت به مصاحبه وي با يك روزنامه سعودي به عنوان رئيس سازمان انرژي اتمي به شدت انتقاد كرده بود. عباسي در اين مصاحبه بيان كرده بود كه «گاهي اوقات ما اطلاعات غلطي منتقل مي كرديم، چون چاره ديگري براي گمراه كردن جاسوسان خارجي نداشتيم. گاهي خودمان را ضعيف و گاهي نيز قوي تر از آنچه واقعا بوديم جلوه داده ايم»! و همين موضوع سبب شد تا كيهان از وي انتقاد كند كه « چرا رئيس سازمان انرژي اتمي براي نشان دادن فريبكاري
ايران در زمينه هستهاي كه هميشه مورد ادعاي غرب بوده، خوراك خبري فراهم ميكند؟!» به هر حال به نظر مي رسد اينگونه اظهار نظرها در مورد مساله هستهاي بيشتر صبغه گروهي و جناحي دارد. بايد گفت كه تبديل يك مساله ملي به يك مساله جناحي از سوي هر گروه و جناح سياسي كه باشد پسنديده نيست و سبب تضعيف وحدت ملي در قبال چنين مسائلي ميشود كه مقامات سياسي امروز و ديروز كشور بايد بدان توجه داشته باشند.
دیدگاه تان را بنویسید