رجانیوز: در روزهای گذشته برخی از پایگاههای اینترنتی وابسته به اصلاحطلبان افراطی، مطلبی را درباره پذیرش برخی افراد به عنوان استاد در دانشگاه تهران منتشر کردند که با واکنش دکتر قاسم زائری روبرو شد. متن کامل جوابیه دکتر زائزی که نسخهای از آن برای رجانیوز ارسال شده، به شرح زیر است: رسانه محترم با سلام احتراماً عطف به یادداشت «تحمیل آقازادهها بر مصادر دانشگاه تهران» مورخه ی ۱۸ آبان ۱۳۹۲ که حاوی نسبتی به اینجانب (قاسم زائری) بود، نکاتی تقدیم میکنم و امیدوارم که برحسبِ قانون مطبوعات و نیز اخلاق حرفهای، این یادداشت را در جای مناسبی در آن پایگاه خبری منتشر کنید تا شاید اندکی از آسیب جبرانناپذیری که به حرمت و حیثیت افراد وارد ساختهاید جبران شود: یک. کل توضیحی که در یادداشت افشاگرانهتان در مورد بنده آوردهاید، چنین است: «۵٫ استخدام آقای دکتر زائری، داماد آقای دکتر توکلی (نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی) در دانشکدهی علوم اجتماعی [خارج از ضوابط] ». سئوال بنده از جنابعالی این است که بدینوسیله چه چیزی را در مورد بنده افشا کردهاید؟ این که بنده مدرک «دکتر»ی دارم و «عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه
تهران» هستم؟ یا این که «داماد آقای دکتر توکلی» هستم، یا اینکه آقای دکتر توکلی «نماینده ی فعلی مجلس شورای اسلامی» است؟ روشن است که هیچکدام و اصلاً این موارد چیزی نیست که نیاز به افشاگری داشته باشد: این که بنده عضو هیات علمی دانشگاه تهران هستم از طریق سایت دانشگاه قابل فهم است. و این که بنده داماد دکتر توکلی هستم، اصلاً چه ارزش خبری برای خواننده ی سایت شما میتواند داشته باشد. اما دقیقا همانجایی که بهزعم خود خواستهاید «افشاگری» کنید که بنده با رانت و رابطه، عضو هیات علمی دانشگاه تهران شده-ام، خوانندهتان را متحیر گذاشته و تنها نوشتهاید: «[خارج از ضابطه]»! حتی یک جمله هم نتوانستهاید در توضیح این خارج از ضابطه بودن بیاورید، نه سندی و نه مدرکی. حتی آنقدر بنده را نمیشناختهاید که مانند موارد پیشین بنویسید که مدارک لیسانس و فوق لیسانس را از کجا گرفته و نظایر آن. از شما میپرسم که چطور به خودتان اجازه دادید با نوشته سه کلمه (خارج از ضابطه)، در حیثیت علمی و اعتبار سیاسی افراد خدشه وارد کنید؟ تصور میکنم جنابعالی و دیگرانی که این گزارش را تهیه کردهاید، فقط به صرفِ شنیدنِ این که فلانی که عضو هیات علمی
دانشکده علوم اجتماعی است، داماد «دکتر توکلی» است، نام او را در گزارشتان آوریدهاید تا ماهیت افشاگرانه و جذابیت آن را برای خوانندگانتان بیشتر کنید، و دریغ از حتی یک توضیح مختصرِ درست یا غلط! برای جنابعالی، آبرو و اعتبارِ افراد همین قدر میارزد؟ فشار آوردن به «فرهاد رهبر» برای استعفا و زمینهسازی برای برکناریاش، اینقدرها میارزد که چوب حراج به اعتبار و آبروی افراد بزنید؟- علیکم بتقوی الله! دو. میدانم که نمیدانید، ولی بدانید که بنده ورودی سال ۱۳۷۹ مقطع کارشناسی دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران هستم و از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۹، به مدت ده سال و به قول معروف «یکضرب» هر سه مقطع را در همین دانشکده گذراندهام و اکنون هم در همین دانشکده مشغول به تدریس هستم. نه مدرکم را از دانشگاه آزاد گرفته ام و نه از دانشگاه تبریز یا دانشگاه چمران یا پردیس کیش به این دانشکده آمدهام (هرچند که انتقال از یک دانشگاه دیگر به دانشگاه تهران بنابر مقررات و بهمنظور تبادلات علمی، اساساً عیب نیست). بنده بهطور کاملاً کلاسیکی، در یک دانشکده ی اصل و نسبدار (و نه آنچنان که بهزعم خود در مورد «دانشکده ی علوم و فنون» آوردهاید)، تحصیل
کرده، و در تمامی مقاطع دانشجوی ممتاز بودهام. خوب است بدانید که در دانشکده ی علوم اجتماعی برای مبحثی خیلی کماهمیتتر از استخدام یک عضو جدید آن هم در «گروه جامعهشناسی»، اصطلاحاً «خون به پا میشود»، چه رسد به افزودن غیرقانونی یک عضو تازه! و خوب است به شرح ماوقع مناقشات سالهای اخیرگروه جامعهشناسی و آنچه بر مدیرگروه معظم و باکفایت قبلیِ آن استاد ارجمند جناب آقای «دکتر حسین کچویان» رفت و به خانهنشینیاش منجر شد، توجه کنید. سه. ظاهرا برای جنابعالی و تنظیم کنندگان گزارش، برقراری تعیین رابطهای فسادآلود بین بنده با «دکتر احمد توکلی» و «دکتر فرهاد رهبر» و «استخدام در دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران» اهمیت داشته است. خوب است بدانید بنده نه در زمان «فرهاد رهبر»، بلکه در زمان ریاست مرحوم «عباسعلی عمید زنجانی» رئیس فقید دانشگاه تهران، به خاطر نیاز دانشکده و نیز سوابق علمی-پژوهشی اینجانب، بر اساس سهمیه ی وزارت علوم، «بورسیه ی» دانشکده علوم اجتماعی شدم و بهطور طبیعی، پس از آن به «استخدام» دانشگاه تهران درآمدم. پس از بنده نیز در همان سال و سالهای بعدتر، چند دانشجوی دیگر دانشکده، بورسیه شده و هم-اکنون نیز
عضو هیات علمی گروههای مختلف آن هستند. لذا این موضوع از اساس، هیچ ارتباطی به دوره ی مدیریت «فرهاد رهبر» ندارد. مضافاً اینکه پیش از اینکه به افتخار دامادی «احمد توکلی» درآیم، بورسیه ی دانشگاه تهران بودم و از این جهت هم استخدام بنده هیچ ارتباطی به نسبت بنده و ایشان ندارد (اسناد «استخدام» و «ازدواج» موجود است و اگر لازم باشد میتوانم به اطلاع جنابعالی و تنظیمکنندگان گزارش برسانم!). چهار. در یادداشتِ توضیحی که ابتدای جوابیه ی «دکتر کیومرث یزدانپناه» آوردهاید، برای جبران مافات نوشتهاید که: «از کلیه افرادی که نامشان در مطلب قید شده بود شامل آقایان دکتر فرهاد رهبر، دکتر کیومرث یزدانپناه، دکتر محمدرضا مخبردزفولی، دکتر فکور، دکتر روحاله رحمانی و دکتر زائری پوزش طلبیده، …». پوزشطلبی از بنده و افراد فوقالذکر، هرچند کمترین کاری است که میتوان انجام داد و البته نشاندهنده ی روحیه ی حرفهایتان است، اما هرچه بیشتر تامل میکنم میبینم که آنکه از این ماجرا بیش از همه آسیب دیده، نه بنده و نه حتی «فرهاد رهبر»، بلکه «دکتر احمد توکلی» است. برادر عزیز! مخاطب سایت شما و دیگر فعالان عرصه ی سیاسی و رسانهای،
«احمد توکلی» را به مبارزه با فساد، رانتخواری، رابطهسالاری و باندبازی میشناسند، که از قضا در سالهای اخیر علاوه بر فساد سیاسی و اقتصادی، بر مقابله با فساد علمی و رابطهسالاری در آموزش عالی نیز متمرکز شده است. نمونه ی مشهور تلاش وی، ماجرای مدرک سازی «علی کردان» و برخی اصحاب دولت سابق، و آخرین نمونه ی آن نیز افشای سوابقِ ناعلمی «محمدرضا صالحی امیری» وزیر پیشنهادی وزارت ورزش و جوانان در دولت فعلی بود. حال تصور کنید که خبر افشاگرانه ی سایت جنابعالی، چه تصویری در ذهن مخاطب از «احمد توکلی» درست میکند؟! چطور «احمد توکلی»، به مدرک سوابق کردان و رحیمی و صالحی امیری گیر میدهد، ولی چشم بر استخدامِ ناحقّ دامادش در دانشگاه تهران میبندد؟! حتی اگر به فرض جنابعالی با این خبر میخواستید به جریان کلیِ اصلاح آموزش عالی از مفاسدی که دارد کمک کنید، در حقیقت، به یک نیروی فعال مبارزه با فساد و از جمله فساد علمی هم ضربه زدید- فتامّل! پنج. قصد پاسخگویی نداشتم، اما یکی از کامنتهای یادداشت اصلی که اکنون از خروجی سایتتان برداشتهاید، مرا وادار به پاسخگویی کرد: « …خدایا به حق امام حسین این آقازادهها را نابود کن»! برادر
عزیز! در این ماه محرّم، با این خبر سراسر کذب، دل جماعتی را از جمهوری اسلامی رنجاندی و مایوس کردی و بدبین؛ و در این ایام مخصوصه ی عزاداری سیدالشهداء، این چنین هم برای ما نفرین خریدی! می توانیم به پوزشطلبیتان دلخوش باشیم، اما اولاً آن دلهای رنجیده و دلچرکین که لزوماً یادداشت پوزش طلبی شما به سمعونظرشان نمیرسد، و اگر هم برسد، معلوم نیست باور کنند را چه کنیم؟ جز این، خبر کذب را از خروجی سایتتان حذف کردید، ولی در گوگل جستجوی سادهای انجام بدهید تا ببینید این یادداشت تا چه میزان بازنشر یافته است؟ و ایضاً ببینید یادداشت پوزشخواهیتان تا چه اندازه انعکاس یافته است؟-این کجا و آن کجا! شش. دوست عزیز و نادیده و ناشناس! بنده شما را از تعقیب قضایی نمیترسانم، هرچند حقّ آن برایم محفوظ است و البته «دانشگاه تهران» خود داند که چه کند! یقین دارم که اگر در حیطه ی کار حرفهایتان در همین یک مورد و آنچه برپاکردهاید و تهمتها که زدهاید، تامل کنید و عبرت گیرید، شک ندارم که رستگار میشوید. بنده عبارت «روستازاده» را از جوابیه ی «دکتر کیومرث یزدانپناه» به عاریت میگیرم تا در تتمه ی این متن بگویم که ما حتی
نمیدانیم «آقازاده» را با کدام «ط» و «ظ» مینویسند! البته که ما خیلی «آقا» هستیم؛ انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) و خون شهدا ما روستازادگان را «آقا» کرد و ما را حرمت نهاد و اعتبار داد. و به رسم قدرشناسی، و به احترامِ همان شهداء و همان امام و همان راه پرفروغ، نمک خورده و نمکدان نمیشکنیم! و اگر بضاعتی داشته باشیم تا ریشهکن شدنِ ریشه ی آقازادگی در جمهوری اسلامی تلاش میکنیم. جنابعالی هم اگر با ما همنظر هستی و اگر از همان روستازادگان هستی، به جای «آقازادهتراشی»، «آقازاده»های معلوم و معین و بیّن و آشکار را دریاب که راستراست راه میروند و ظاهراً تیغ عدالت و محکمه در آنها کارگر نمیافتد.
دیدگاه تان را بنویسید