مسئله‌دیپلماسی نیست،ما عوض شده‌ایم/ مرگ بر آمريکا دوران «شهادت» رسا بود نه در دوره «اختلاس»

کد خبر: 295488

مسأله فقط ديپلماسي و سياست اين رئيس جمهوري يا آن حزب سياسي نيست . ما همه عوض شده ايم ، نه نماينده مجلس ما آن نماينده است و نه رئيس اداره مان آن رئيس اداره . نه تبليغات انتخاباتي و کار سياسي مان و نه روابط اقتصادي و اجتماعي مان هيچکدام چيزي نيست که بشود با آن در مقابل آمريکا گردن کلفت کرد و فرياد زد .

حجت الاسلام محمدرضا زائری: در آستانه سيزدهم آبان و پس از مکالمه تلفني رييس جمهوري اسلامي ايران با رييس جمهور ايالات متحده انواع لطيفه ها و شوخي هاي کلامي و تصويري که در فضاي مجازي و حقيقي ميان مردم رد و بدل مي شود حکايت از اهميت و حساسيت رابطه اي دارد که از سالهاي پاياني دوره قاجار و ماجراي عکاسي ديپلمات آمريکايي از سقاخانه تا امروز هميشه با تنش و درگيري همراه بوده است . با پيروزي انقلاب اسلامي آمريکا که ابرقدرت بود به شيطان بزرگ تبديل شد و جمهوري اسلامي سردمدار جرياني از مقاومت در مقابل سلطه غربي گرديد که نه تنها کشورهاي اسلامي منطقه بلکه اطراف و اکناف جهان را به هم پيوند داد و رنگ و بويش حتي به خيابانهاي نيويورک و واشنگتن هم رسيد و نه تنها همه آزادگان بلکه بسياري از نخبگان را براي ايستادگي در مقابل استکبار جهاني دلگرم ساخت . آمريکا نماد طاغوت بود و طاغوت در هر رتبه و قالب و شکل و شمايلي مغضوب و مطرود بود ، از ظلم و ستم در محيط خانواده تا فساد اداري و از غرور يک مسئول سازماني تا رشوه و پارتي بازي در سطوح بالاتر همه نمونه هاي طاغوت شناخته مي شد و فرياد مرگ بر آمريکا نماد مقابله و ايستادگي در مقابل زياده خواهي و زورگويي استکبار بود . بعد از قرنها نظامي نوپا و مردمي به اتکاي ايمان و اراده آهنين انسانها با دست خالي در مقابل زور و زر و تزوير ابرقدرتها ايستاده و طلسم شکست ناپذيري آنان را باطل کرده بود . آنچه باعث مي شد اين مردم يک تنه در مقابل همه جهانخواران بايستند و قدرت ظاهري آنان را به چالش بکشند قدرت معنوي و انسجام دروني آنان بود و ايمان و يقين آنان به درستي کار و راستي گفتارشان . هر چه داشتند در يک سفره مي گذاشتند و آيينه دلهايشان پيدا بود ، رئيس و مرئوسشان با هم فرقي نداشت و فقط به خودشان فکر نمي کردند ، راه و رسم پاکي و سلامت را برگزيده بودند و رو به خدا داشتند ، سالم و پاک بودند و براي همين مي توانستند سختي ها را تحمل کنند و مقتدرانه به همه زورگويان جهان " نه " بگويند . در مقابل اين ايستادگي هزينه هاي سنگين مي دادند و عزيزانشان يک به يک قرباني مي شدند اما اين آزمون هاي سخت تنها ايمانشان را تقويت مي کرد و بر پيوستگي شان مي افزود . اگر با ايمان و آزادگي فرياد " مرگ بر آمريکا " سر مي دادند از آن رو بود که چشم از همه وسوسه هاي دنيا بسته بودند و فرياد مي زدند . اگر از آمريکا و شوروي روي مي گرداندند از آن رو بود که دل به داشته هاي خود خوش کرده بودند و طمع به دست غريبه ها نداشتند . اگر مردانه قدرت ظاهري و دنيايي غرب و شرق را به بازي گرفته بودند از آن رو بود که پشتشان به قدرت الهي و غيبي گرم بود . بايد صادقانه بپذيريم که از آن روزگار مدتها گذشته است و اين روزها شرايط فرق مي کند . بايد اعتراف کنيم که ما ديگر آن مردم نيستيم . فرياد را کسي مي تواند بزند که گرفتار شکمش نباشد ، فرياد را کسي مي تواند بزند که دستش پاک باشد ، فرياد را کسي مي تواند بزند که پايش جايي گير نباشد . فرياد قدرتمند مرگ بر آمريکا مال وقتي بود که مردم حاضر بودند به خاطر برادر فلان که همکارشان بود و خواهر بهمان که همسايه شان بود جانشان را بدهند نه حالا که همه مان مثل هم شده ايم و به خاطر سر سوزني زيرآب برادر خوني مان را هم مي زنيم . فرياد قدرتمند مرگ بر آمريکا مال وقتي بود که تيتر روزنامه هايمان خبر شهادت رزمنده‌هايمان باشد نه خبر اختلاس هاي ميلياردي و ناپديد شدن اسناد تحقيق سازمان تامين اجتماعي و گم شدن هداياي موزه رياست جمهوري و ارقام عجيب و غريب تر از سوء استفاده هاي رنگارنگ. فرياد قدرتمند مرگ بر آمريکا مال وقتي بود که مي توانستيم مثل يک خانواده با هر چه داريم سر يک سفره بنشينيم ، نه حالا که براي جمع آوري غنايم سفره هاي يکديگر را خالي مي کنيم . مال وقتي بود که رياست را فرصت خدمت و با رسنگين مسئوليت مي دانستيم نه حالا که براي رسيدن به يک ميز حاضريم صندلي را از زير پاي هم بکشيم . مسأله فقط ديپلماسي و سياست اين رئيس جمهوري يا آن حزب سياسي نيست . ما همه عوض شده ايم ، نه نماينده مجلس ما آن نماينده است و نه رئيس اداره مان آن رئيس اداره . نه تبليغات انتخاباتي و کار سياسي مان و نه روابط اقتصادي و اجتماعي مان هيچکدام چيزي نيست که بشود با آن در مقابل آمريکا گردن کلفت کرد و فرياد زد . وقتي مي شد مردانه فرياد زد که همه با يک اشاره رهبرشان جان مي دادند نه حالا که از مظلوميت و تنهايي رهبر مي نالند . با اين اوضاع بايد هم با آمريکا رفيق شد و بر سر ميز مذاکره نشست . اگر کسي عزت بخواهد و اقتدار ديگر نمي تواند دروغ بگويد ، نمي تواند با فساد و دزدي مماشات کند ، نمي تواند رهبرش را تنها بگذارد ، نمي تواند با آرمانهايش شوخي کند ، نمي تواند دستش آلوده باشد و شکمش از حرام پر شود ، حالا که اوضاعمان اين است طبيعي است نتوانيم خيلي فرياد بزنيم ! مساله خيلي به سياست بين الملل ربطي ندارد ، ماجرا خودماني تر از اين حرف‌هاست.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت