سرويس سياسي «فردا»- امیر حمزه نژاد؛ اين روزها مساله مذاكره روساي جمهور ايران و آمريكا در نيويورك به عنوان يكي از مباحث اصلي رسانه هاي داخلي و خارجي بدل شده و پيش داوري و گمانه زني هاي مختلفي درباره ديدار اوباما و روحاني در صحن سازمان ملل مطرح شده است. رئيس جمهور كشورمان نيز كه ديروز راهي نيوريوك شد پيش از سفر خود در گفت وگويي با شبكه خبري ان بي سي مذاكره ايران و آمريكا را يك معقوله سياسي دانست و بيان داشت كه هيچ چيز در عالم سياست بعيد نيست. روابط ايران و آمريكا روزهاي پر فراز و فرودي پشت سر گذاشته است و به نظر مي رسد در اين برهه زماني بررسي الگوي رفتاري ايالات متحده آمريكا در رويارويي با جمهوري اسلامي ايران در جايگاه خود مفيد فايده باشد. چه كسي پاي آمريكايي ها را به كشورمان باز كرد؟ آمريكايي ها پس از جنگ جهاني دوم سياست خارجي خود را مطابق با سياست يك ابرقدرت جهاني برنامه ريزي كردند و وارد حوزه نفوذ ابرقدرتهاي گذشته همچون انگليس و روسيه شدند؛ انگليس و روسيه اي كه در ايران آن سالها ميخ استعماري خود را كوبيده بودند و به دنبال تامين منافع خود در رقابت با يكديگر بودند و از اين رو بر نمي تابيدند كه رقيب سوم و
پر قدرتي مانند آمريكا وارد عرصه و كارزار ايران شود. البته سياستي نيز كه سياستمداران آن زمان براي كشاندن پاي آمريكايي ها به اين معركه اتخاذ كرده بودند نيز با توجه به شرايط زماني مزيد علت شد تا آمريكايي ها براي ورود به ايران ابراز تمايل كنند. درواقع رقابت شديد ميان روسيه و انگليس در ايران و فضاي سياسي بغرنج آن زمان سياستمدران ايران را برآن داشت تا براي كم كردن فشار سياسي رو به سوي نيروي سومي بياورند كه آلمان در جريان جنگ جهاني دوم و بعد از آن آمريكا از جمله اين نيروهاي خارجي بودند. شروع تماس رسمي ايران و ايالات متحده در سال 1230 ه ش يعني در نتيجه ابتكار اميركبير، صدراعظم ناصرالدين شاه رقم خورد. هدف امير كبير از ايجاد تماس با ايالات متحده، استفاده از اين كشور به عنوان نيروي سوم در برابر دو جناح رقيب روسيه و انگليس بود. هدف امير كبير اين بود كه به مانند شاه عباس اول صفوي كه از نيروي دريايي انگليس براي غلبه بر پرتغالي ها بهره جسته بود، از آمريكايي ها استفاده كند اما با توجه به اينكه آمريكايي ها در آن زمان تنها به روابط بازرگاني و نه سياسي مي انديشيدند اين موضوع به سرانجام نرسيد. اما پس از مدتي در سال 1262 ه ش
مسائل اقتصادي سبب برقراري روابط ديپلماتيك دو كشور شد و «ساموئل بنجامين» به عنوان اولين وزير مختار و كنسول آمريكا در ايران منصوب شد. به دنبال اين مساله آمريكايي براي بستن چندين قرارداد نفتي و تجاري با ايران وارد عمل شدند كه اين موضوع با كارشكني هاي انگليس و روسيه روبرو شد. از اين جمله مي توان به اعطاي امتياز بهره برداري از نفت پنج استان شمالي به شركت نفت «استاندارد نيوجرسي» و اعطاي امتياز نفتي به استان هاي آذربايجان به شركت آمريكايي «سينكر» نام برد كه منقطع شد. فشارهاي وارده حتي سبب شد تا رضاشاه به بهانه اهانت پليس ايالات متحده به وزير مختار ايران در آن كشور، در فروردين سال 1315 ه ش اقدام به قطع روابط سياسي ايران و آمريكا كند كه البته اين مشكل پس از سه سال با عذرخواهي رسمي دولت آمريكا برطرف شد. آمريكايي ها در اين زمان سعي داشتند وجهه و تصوير مثبت در ميان اذهان عمومي ايجاد كنند و حتي برخي از اتباع ايالات متحده در ايران زندگي خود را وقف دستگيري از مردم فقير مي كردند كه از ميان اين افراد مي توان به معلم آمريكايي «هوارد باسكرويل» و «دكتر ساموئل مارتين جوردن» و همسرس «گريس جوردن» اشاره كرد. اهداف آمريكا از
ايجاد رابطه ديپلماتيك با ايران اهميت استفاده از نفت به جاي زغال سنگ به اهميت منطقه خاورميانه افزود تا جايي كه كارشناسان سياسي در آن زمان سرنوشت غرب را وابسته به نفت خاورميانه اعلام كردند. همين موضوع سبب شد كه آمريكايي ها حضور خود در ايران را استحكام بخشند و با توجه به مساله مبارزه با كمونيست شوروي خود را حامي ايران اعلام كنند و در اين ميان بود كه حمايت سياسي حكومت ايالات متحده كه در اين زمان با حمايت بريتانيا عجين شده بود منجر شد كه شوراي امنيت در 15 فروردين در غياب نمايندگان شوروي، قعطنامه برنس را به تصويب برسانند كه طي آن نيروهاي روسي بايستي تا 16 ارديبهشت 1235 خاك ايران را ترك كنند و بدين سبب بود كه آمريكايي ها توانستند روسها را از صحنه رقابت ايران بيرون كرده و از سوي ديگر انگليس ها را نيز تابع خود كنند. از اين مرحله به بعد بود كه منافع آمريكايي ها به عنوان استعمارگر بلامنازع و بي رقيب در ايران با دربار گره خورد و آمريكايي با كمك شاه كه به عنوان ژاندارم و نگهبان منافع بين المللي آمريكا در منطقه منصوب شده بود، سناريوهاي خود را براي سيطره در منطقه استراتژيك خاورميانه عملي كرد. آمريكايي ها البته در اين
ميان با كارشكني انگليس ها مصدق السلطنه را از صدر امور برداشتند و در تحكيم سياسي خاندان پهلوي در ايران اقدام كردند. شاه در اين زمان اقدام به تحكيم روابط خود با آمريكا كرد و علاوه بر منعقد شدن قرادادهاي تجاري مختلف اقدام به امضا تفاهم نامه هاي دفاعي و امنيتي نمود و بنابر اين موضوع ايران به عنوان سنگر دفاعي مطمئني براي حفاظت از منطقه خليج فارس و خاورميانه بدل شد. البته حضور آمريكايي ها در ايران در حوزه اجتماعي نيز در جاي خود حائز اهميت است. آمريكايي ها كه با خود فرهنگ شلوغ و بي بندوبار آمريكايي را به ايران آوردند موجب ناخرسندي توده هاي مردم و علماي ديني را فراهم كردند كه اين مساله نيز در جايگاه خود يكي از علل قطع روابط ايران و آمريكا پس از پيروزي انقلاب اسلامي بود. پس از انقلاب اسلامي ايران رويكرد موازنه منفي را با شعاري كه امروز بر سر در وزارت خارجه كشورمان نقش بسته است ( نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي) در سياست خارجه خود در پيش گرفت. در اين زمان حوادث مختلف تاثيرات بسزايي بر روابط ايران و آمريكا بر جاي گذاشت. اشتغال لانه جاسوسي آمريكا در ايران خود سنگ بناي مهمي براي قطع روابط سياسي ايران و آمريكا بود كه
با واكنش انفعالي دولت وقت آمريكا از پيگيري حقوقي و تحريم اقتصادي و دست آخر اقدام نظامي همراه شد كه هيچ يك به نتيجه خاصي نرسيد. نتايج قطع رابطه ايران و آمريكا در منطقه خاورميانه قطع روابط ايران و آمريكا اثرات بسزايي در گسست سياسي در منطقه خاورميانه و جهان گذاشت. آمريكايي ها و بخصوص رژيم صهيونيستي كه به عنوان قلب ابرقدرت آمريكا در جهان شناخته مي شود از اين موضوع به شدت اظهار نگراني كردند. آمريكايي ها در اين زمينه در دو سطح بين المللي و تمركز بر روي وقايع سياسي در ايران براي كنترل سياست خارجي ايران و برطرف كردن نگراني هاي خود اقدام كردند. در حوزه داخلي ايران، كاخ سفيد تمايل بسيار زيادي براي به قدرت رسيدن افرادي داشته و دارد كه متمايل به آمريكا هستند و در برابر سياست هاي كاخ سفيد نمي ايستند. از اين ميان مي توان به تلاش آمريكا براي تثبيت موقعيت ليبرال ها چون مهدي بازرگان در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي ايران اشاره كرد. آمريكايي ها خود تصريح مي كنند كه در بلند مدت خواهان كاركردن بر روي ايرانياني هستند كه متمايل به سياست هاي كاخ سفيدند تا ناسيوناليست هاي غير مذهبي ميانه رو در اداره كشور مسلط شوند. مساله سال
فتنه سال 88 و تلاش آمريكايي ها با هماهنگي طيف تندرو اصلاح طلب براي مخدوش جلوه دادن انتخاب ايران نيز در اين زمينه قابل بررسي است. آمريكايي ها همواره تلاش كرده اند كه به زعم خودشان نيروهاي ميانه رو ( نيروهاي متمايل به سياست آمريكا) در ايران بر صدر امور قرار بگيرند تا در اين روند بتوانند با نگراني كمتري بخصوص در منطقه خاورميانه سياست هاي خود را اجرا كنند. اما با روي كار آمدن دولت محمود احمدي نژاد اين سياست آمريكايي ها در ايران با شكست فاحشي روبرو شد. البته گرچه دولت احمدي نژاد گردش 180 درجه اي در سياست خود در قبال غرب و رابطه با آمريكا داشت اما آمريكايي ها احمدي نژاد را فرد مناسبي براي مذاكره مستقيم نمي دانستند؛ چراكه معتقد بودند كه رهبري ايران زمام امور سياست خارجي را بر عهده دارد و شكست هاي عمده در دز حوزه بين الملل با توجه به درايت و تدبير رهبري رقم مي خورد نه دولت دهم و از سوي ديگر با انتهاي مدت زمان دولت دهم به انتظار روي كار آمدن دولت جديد نشستند. از سوي ديگر تلاش آمريكا براي فشار بر روي ايران و همچنين اعمال سياست چماق و هويج به وضع تحريم هاي مختلف اقتصادي و تجاري انجاميد كه هيچ يك نتوانست آمريكا
را به مقصود و هدف خود برساند. به هر حال ابراز تمايل آمريكايي ها در زمينه ارتباط و مذاكره با ايران بيش از هر چيز نشان دهنده اهميت و قدرت كشورمان در منطقه و جهان است. از سوي ديگر به نظر مي رسد كه آمريكايي ها كه همواره سياست يكجانبه و خصمانه اي را عليه كشورمان در پيش گرفتند و همواره با شكست مواجه شده اند و هزينه و سرمايه گذاري بسياري در اين زمينه كرده اند به اين نتيجه رسيده اند كه با ديپلماسي مستقيم وارد ميدان شوند تا شايد به نوعي مشكلات خود را با ايران حل و فصل كنند و از اين روست كه مساله احياي دوباره رابطه ايران و آمريكا از سوي كاخ سفيد مطرح شده است.
دیدگاه تان را بنویسید