۶ عملیات بزرگ وزارت اطلاعات در دولت دهم

کد خبر: 277061

دستگیری عبدالمالک ریگی یکی از پیچیده‌ترین عملیات‌های اطلاعاتی و شاهکار مأموران اطلاعاتی کشورمان در اسفند سال 88 بود. ریگی شرور شرق کشور در پناه لابی‌های سازمان ISI پاکستان، حمایت‌های سیاسی و مالی آمریکا و عربستان هیچ وقت گمان نمی‌کرد روزی در دام سرویس‌های اطلاعاتی ایران بیفتد.

تسنیم: پروژه مدحی، دستگیری ریگی، آزادی عطارزاده، دستگیری چندین تیم پیشرفته جاسوسی، دستگیری عاملان ترور دانشمندان هسته‌ای کشورمان و ده‌ها پروژه موفقیت‌آمیز دیگر، گواه روشنی بر توفیقات وزارت اطلاعات در چند سال گذشته است. امروزه برقراری امنیت جزو مهمترین وظایف حکومت‌ها است، به نحوی که در کشورهایی که کوچک سازی دولت جزو اصول اولیه به شمار می‌آید، هنوز حوزه‌های امنیتی جزو کا‌ر‌ویژه‌ حاکمیت قلمداد می‌شود و یکی از اساسی‌ترین جایگاه‌ها در ساختار امنیتی یک کشور، از آنِ نهاد اطلاعاتی است. بر همین اساس بعد از پیروز انقلاب اسلامی و عدم وجود تشکیلاتی منسجم، قانون تشکیلِ وزارت اطلاعات در 29 اردیبهشت ماه سال 1362 در مجلس شورای اسلامی تصویب و به تایید شورای نگهبان رسید. در قانون تشکیل این وزارت آمده است: "به منظور کشف و پرورش اطلاعات امنیتی و اطلاعات خارجی و حفاظت اطلاعات و ضدجاسوسی و بدست آوردن آگاهی‌های لازم از وضعیت دشمنان داخلی و خارجی جهت پیشگیری و مقابله با توطئه‌های آنان علیه انقلاب اسلامی، کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران تشکیل می‌شود." در منطقه خاورمیانه باتوجه به اهمیت، موقعیت و شرایط خاص کشورهای منطقه مانند شرایط عراق، افغانستان، لبنان و سرزمین‌های اشغالی، سرویس‌های جاسوسی خارجی کشورهای مستکبر نظیر MI6 ,CIA, موساد و ... هر کدام فعالیت مضاعفی در این منطقه نسبت به سایر نقاط جهان دارند؛ علاوه بر آن همه این دستگاه‌های جاسوسی خارجی به جهت مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران با یکدیگر همکاری می‌کنند. در این شرایط به اذعان تمامی کارشناسان، دستگاه اطلاعاتی ایران در میان سازمان‌های مشابه منطقه‌ای از درخششی ویژه از حیث عملکرد پیش‌رونده و نیز مقابله با تهدیدات امنیتی برخوردار است. وزیر اطلاعات طبق قانون باید از نظر تحصیلات در حد اجتهاد، اشتهار به عدالت و تقوا، داشتن سابقه‌ای روشن از نظر سیاسی و مدیریت و عدم عضویت در احزاب، سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی باشد. در دولت دهم این وظیفه در 12 شهریور و با رای اعتماد مجلس شورای اسلامی، بر عهده حجت‌الاسلام والمسلمین حیدر مصلحی به عنوان ششمین وزیر اطلاعات سپرده شد. موفقیت‌های وزارت اطلاعات در دوران حجت‌الاسلام مصلحی کاملا نمود بین‌المللی پیدا کرد و اقتدار وزارت اطلاعات کشور را در بین سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی دنیا به اثبات رساند. پروژه مدحی، دستگیری ریگی، آزادی عطارزاده، دستگیری چندین تیم پیشرفته جاسوسی، دستگیری عاملان ترور دانشمندان هسته‌ای کشورمان و ده‌ها پروژه موفقیت‌آمیز دیگر، گواه روشنی بر این مدعاست. ** دستگیری عبدالمالک ریگی در آسمان دستگیری عبدالمالک ریگی یکی از پیچیده‌ترین عملیات‌های اطلاعاتی و شاهکار مأموران اطلاعاتی کشورمان در اسفند سال 88 بود. ریگی شرور شرق کشور در پناه لابی‌های سازمان ISI پاکستان، حمایت‌های سیاسی و مالی آمریکا و عربستان هیچ وقت گمان نمی‌کرد روزی در دام سرویس‌های اطلاعاتی ایران بیفتد. حمله به یک پاسگاه نیروی انتظامی در نزدیکی شهر سراوان و دستگیری 9 نفر از نیروهای انتظامی کشورمان، بستن جاده زابل - زاهدان در منطقه تاسوکی و به شهادت رساندن 22 نفر از هموطنانمان، بمب‌گذاری در مسیر اتوبوس حامل اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و به شهادت رساندن 13 نفر، گروگان‌گیری و به شهادت 16 نفر از سربازان وظیفه پاسگاهی در سراوان که با سربریدن آن ها همراه بود، انفجار بمب در یکی از مساجد شیعیان زاهدان و به شهادت رسیدن 25 نفر، بخشی از عملیات‌های تروریستی گروه ریگی بود. آخرین عملیات تروریستی گروهک ریگی در مهرماه 1388 در منطقه سرباز، منجر به شهادت سردار نورعلی شوشتری، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به همراه بیش از 42 نفر از شیوخ اهل سنت و مولوی‌های بلوچ شد. اما پس از این شرارت‌ها به ناگاه در 4 اسفند ماه سال 1388 خبری منتشر شد که تیتر یک بیشتر رسانه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی شد. خبر این بود که وزارت اطلاعات عبدالمالک ریگی رادستگیر کرد. حجت‌الاسلام مصلحی در نشست خبری که همان روز به جهت دستگیری ریگی برگزار شده بود، با نشان دادن عکسی به افراد حاضر در این نشست اعلام کرد: این عکس 24ساعت قبل از دستگیری این شرور در مقر نیروهای آمریکایی در افغانستان گرفته شده است. براساس گفته‌های وزیر اطلاعات، ریگی از افغانستان به دوبی می‌رود که از انجا با یک پرواز به قرقیزستان سفر کند ولیکن در میانه راه دستگیر می‌شود. آخرین روایت از دستگیری ریگی را امیر سرتیپ خلبان حسین چیت‌فروش معاون فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران اینگونه نقل کرده: دو سال قبل( سال 88) هواپیمای حامل ریگی، قصد داشت از دوبی به سمت قرقیزستان برود و توسط یک ایرلاین خارجی جابه‌جا شود. این هواپیما قرار بود از فضای کشور ما برای تردد استفاده کند که نیروهای امنیتی به نیروی هوایی ایران اعلام کردند که این هواپیما حامل یکی از اشرار است و باید متوقف شود. 11 شب به نیروی هوایی این امر اعلام شد و در ساعت 1 شب، عملیات توسط یک هواپیمای فانتوم آغاز شد و عملیات تعقیب ‌و گریز و حتی شلیک توسط هواپیمای ما صورت گرفت، ولی هواپیمای خارجی، حاضر به نشستن نبود که در نهایت ساعت 3 شب با شلیک 200 گلوله به گونه‌ای که هواپیما نیز سرنگون نشود و با کمک دو فانتوم و یک هواپیمای اف ‌14 این هواپیما به زمین نشست و ریگی دستگیر شد. این در حالی بود که خلبان هواپیمای خارجی حتی هویت ریگی را نمی‌شناخت. مصلحی در یکی از آخرین جلسات هیئت دولت در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه «مهم‌ترین اقدام وزارت اطلاعات در طول چهار سال گذشته را چه می‌دانید؟» گفت: یکی از اقدامات ارزشمندی که انجام شد، دستگیری عبدالمالک ریگی با کیفیت خاص خود بود و فعالیتی که در ارتباط با دستگیری وی صورت گرفت اقدام نو و تازه‌ای بود. ** عطارزاده؛ نمونه یک عملیات پیچیده آزادسازی بعد از چند هفته از دستگیری ریگی توسط وزارت اطلاعات، پروژه دیگری به نام سربازان گمنام امام زمان ثبت شد. "حشمت‌الله عطارزاده"، دیپلمات ربوده شده ایرانی که در 23 آبان 1387 توسط گروه‌های مسلح در پیشاور پاکستان ربوده شده بود، با تلاش سربازان گمنام امام زمان‌(عج) در وزارت اطلاعات، در روزهای ابتدایی فروردین‌ماه 1389 در یک عملیات پیچیده اطلاعاتی، آزاد و به کشور بازگردانده شد. عطارزاده دیپلمات ایرانی در شهر پیشاور بود که در فاصله 5 دقیقه‌ای تا منزل، در حالی که همراه وی یک محافظ مسلح پاکستانی بود، مورد حمله یک گروه مسلح قرار می‌گیرد و با شکستن شیشه‌های ماشین، ربوده می‌شود. وی پس از ربایش تا آزادی که 17 ماه به طول می‌انجامد، توان دیدن چهره هیچ‌کس را نداشت ولی صداهای متفاوتی از ربایندگان رابه یاد دارد. زبان ربایندگان اولیه، پشتو بوده ولی پس از تغییر مکان و استقرار در نقطه دوم در اختیار عده‌ای قرار می‌گیرد که با لهجه سلیس انگلیسی حرف می‌زنند و معلوم می‌شود که این افراد بومی نیستند. این در حالی بود که چشمان عطارزاده بسته و با کیسه‌ای سرش را پوشانده بودند و او قادر به دیدن چهره افراد گروهک رباینده نبود. بنابراین گزارش، عطارزاده اکثر دوران اسارتش را در نقطه دوم سپری کرده است و زمان‌هایی که درخواست کتاب می‌کرده، به او کتاب انگلیسی می‌دادند. این امر حکایت از این دارد که در محل جز کتاب انگلیسی کتاب دیگری در دسترس نبوده است. عطارزاده به دلیل آشنایی به زبان انگلیسی با ربایندگان با این زبان گفتگو می‌کرد. وی در حدود 17 ماه اسارت، حدود 16 بار جابه‌جا شده و حداقل در 15 محل جدید وی را جابه‌جا کرده‌اند. این حاکی از رعایت دقیق مسائل امنیتی و حفاظتی است که ربایندگان مجبور بودند در تمام جابجائی‌ها عطارزاده را همراه خود ببرند. اما گروه سومی که غطارزاده را تحویل می‌گیرند، لهجه انگلیسی سلیس داشتند. در نهایت اما گروه چهارم که در حال تلاش برای تحویل عطارزاده از گروه سوم بودند، توسط مأموران وزارت اطلاعات ردگیری می‌شوند. پس از شناسایی اطلاعاتی محل مبادله و پس از حذف گروه چهارم توسط سربازان گمنام امام زمان (عج)، این افراد در نقش گروه چهارم نامبرده را از گروه سوم تحویل گرفته و بلافاصله عملیات نجات برای انتقال عطارزاده به کشور آغاز می‌شود و سپس بعد از چند روز جابجایی و گذشتن از مناطق خطرناک این دیپلمات با سرافرازی به میهن اسلامی بازگردانده می‌شود. حجت الاسلام حیدر مصلحی در این زمینه گفته بود: درباره آقای عطارزاده اقدامات اولیه و اتمام حجت‌هایی که باید با پاکستان صورت می‌گرفت، انجام شد و از آنها خواستیم درخصوص آزادی عطارزاده و تحویل وی به ایران اقدام کنند؛ اعتقادمان این بود که باید اقدامات دیپلماتیک در این باره صورت بگیرد و خود کشور پاکستان مسئولیت دارد که در رابطه با حفظ جان و اقدامات دیپلمات‌ها اقدام کند. اما وقتی متوجه شدیم که سیستم اطلاعاتی پاکستان حتی اطلاعی از وضع ایشان ندارد و هیچ تسلطی در این موضوع ندارد، مجموعه وزارت اطلاعات خودش وارد شد و بدون هیچ هماهنگی، فضاسازی و مجوزی اقدام کردیم. به گفته وزیر اطلاعات "زمانی که عطارزاده در منطقه وزیرستان بود، وزارت اطلاعات مطلع شده که عطارزاده درحال جابه‌جایی میان گروه‌های مسلح است. به دلیل اینکه این گروه‌ها زندان امنی که بتوانند عطارزاده را آنجا نگه دارند، نداشتند، به صورت هفتگی یا دو هفته یکبار او را جابجا می‌کردند و به صورت متناوب در اختیار گروه‌های مختلف قرار می‌دادند. مجموعه‌ای که دنبال آزادسازی عطارزاده بود، در زمانی جابه‌جایی، گروهی که بنا بود عطارزاده را تحویل بگیرد را در جایی مشغول کردند و بعد از مشغول کردن آن گروه، خودشان به عنوان گروه تحویل گیرنده، عطارزاده را در اختیار گرفتند. عطارزاده نیز در بخش عمده‌ای از مسیری که او را به سمت کشور می‌آوردند، متوجه نبود چه کسی او را جابه‌جا می‌کند و احساس می‌کرد که همان گروه‌های مسلح او را برای نگهداری جابه‌جا می‌کنند. بعد از مدتی که وزارت اطلاعات توانست از ایست و بازرسی پاکستان او را به جمهوری اسلامی گذر دهد، در آن زمان او را متوجه کردند که این مجموعه از برادران وزارت است که او هم خوشحال شد و همراهی‌هایی که باید داشته باشد، داشت". ** نفوذ وزارت اطلاعات در کانون ضد انقلاب پروژه دیگر وزارت اطلاعات مربوط به فعالیت بنیاد آمریکایی دفاع از دموکراسی (PDD) بود. این بنیاد در یکی از جلسات خود که 3 ساعت درازا داشت، تشکیل«دولت در تبعید» را تصویب کرد که مأموریت اجرای این پروژه به دنیس راس معاون امور خاورمیانه اوباما سپرده شد. تحقق دولت در تبعید نیازمند چهره‌ای برخوردار از سوابق اجتماعی و مذهبی بود و برهمین اساس سرویس اطلاعاتی آمریکا شناسایی و جذب عناصر مناسب برای رهبری دولت مذکور را در دستور کار قرار داد. در آن ایام محمدرضا مدحی که دارای وجه سابقه طولانی خدمت در نهادهای انقلابی بود و در بانکوک به تجارت جواهرات و سنگ‌های قیمتی اشتغال داشت، مورد توجه سفارت آمریکا در تایلند قرار گرفت و خیلی زود از طریق سرویس اطلاعاتی آمریکا برای پیوستن به جریان ضد انقلاب خارج از کشور جذب شد و در سفری به عربستان با مقامات آمریکایی از جمله هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه این کشور دیدار کرد. مدحی با پذیرش همکاری با آمریکا و اپوزیسیون خارج نشین و طرح ادعای سازماندهی هزاران نفر از نیروهای داخلی جنبشی را تحت عنوان «جمع یاران» تشکیل داد. وی پس از سفر به واشنگتن با هواپیمای اختصاصی و استقرار در ویلایی در حومه این شهر با جو بایدن دیدار کرد که در این ملاقات، معاون رئیس‌جمهور آمریکا حمایت کامل کشورش از نامبرده را اعلام کرد. در پی موافقت مدحی با همکاری در پروژه دولت در تبعید دنیس راس که مأموریت تشکیل این دولت را داشت، پروژه خود را با توجه به ویژگی‌های شخصیتی و سوابق همکار جدیدش تکمیل شده دید. مدحی پس از مدتی به فرانسه می‌رود و در آنجا با امیرحسین جهانشاهی سرمایه‌دار ایرانی دارای تابعیت فرانسوی- اسرائیلی که پدرش از چهره‌های نزدیک به رژیم پهلوی به ویژه اشرف بود و خود او نیز مسئولیت سازمانی موسوم به (موج سبز) را برعهده داشت و 9 سال برای اقدامات براندازانه در سرزمین‌های اشغالی دوره دیده بود و همچنین مهرداد خوانساری از عناصر سلطنت‌طلب وابسته به دفتر به اصطلاح مطالعاتی سازمان جاسوسی MI6 انگلیس که پدر وی نیز از دیپلمات‌های رژیم شاه بود، ملاقات کرد. در این دیدار خصوصی که در هتل آتلانتیک پاریس (محل کار جهانشاهی) انجام شد و در همان مکان نیز آغاز همکاری این 3 نفر در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام شد و پروژه تشکیل شورای رهبری دولت در تبعید رسماً کلید خورد. اپوزیسیون در نیمه دوم سال 1389 کنفرانسی تحت عنوان «گوادالوپ 2» برای همفکری در زمینه براندازی جمهوری اسلامی برگزار کرد که گوادالوپ 1 در ژانویه 1979 (دیماه 1357) با حضور رؤسای 4 قدرت مهم بلوک غرب برای بازگرداندن شاه مخلوع به در جزیره‌ای به همین نام برگزار شده بود. در این نشست که سران تمام جریانات و گروه‌های ضدانقلاب از منافقین تا سلطنت‌طلبان و از تجزیه‌طلبان تا جریان فتنه و حتی فرق منحرف اخلاقی و اجتماعی حضور داشتند، دولت در تعبید رسماً اعلام موجودیت کرد. عبدالله مهتدی رهبر گروهک منحله کومله، حسن شرفی رهبر گروهک منحله دموکرات، علیرضا نوری‌زاده سلطنت‌طلب عضو MI6، رضا حسین‌بُر از رهبران یکی از گروه‌های تجزیه‌طلب، محسن مخملباف رابط اپوزیسیون خارج کشور با سران فتنه، امیرحسین جهانشاهی از عناصر سازمان موساد و همچنین مسئول میز ایران در سازمان جاسوسی فرانسه به نمایندگی از نیکلا سارکوزی رئیس‌جمهور این کشور حضور داشتند. در این جلسه راه‌های براندازی جمهوری اسلامی از جمله تداوم حیات جریان فتنه از طریق اقدامات آشوبگرانه و اغتشاش و حتی ترور چهره‌های منتسب به جریان مذکور در داخل کشور و همچنین نفوذ در ساختارهای قدرت جمهوری اسلامی از طریق جذب نیرو از مراکز مهم مورد بررسی قرار گرفت و 7 میلیارد دلار آمریکا نیز برای آغاز این تحرکات اختصاص یافت. پس از انتخاب مدحی به رهبری دولت در تبعید و جهانشاهی به جانشینی وی و ایجاد شورای 30 نفره برای فعالیت‌های اجرایی در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی و رسانه‌ای در حقیقت پروژه مذکور وارد فاز جدیدی شد. یکی از اقدامات صورت گرفته در این مرحله جذب دیپلمات‌های ایرانی در خارج کشور بود که برای آن کمپینی هم تشکیل شد اما با افشای هویت احمد ملکی دیپلمات ایرانی در ایتالیا که خواهرزاده مهدی کروبی بود، این پروژه با شکست مواجه شد. هنگامی که قرار شد شورای رهبری دولت در تبعید برای مدیرت و هدایت عملیات‌های خرابکارانه در ایران و براندازی جمهوری اسلامی از طریق کودتا، ظرف یک سال در پادگان سیکلن تل‌آویو مستقر شوند، عملیات نجات مدحی توسط سربازان گمنام امام زمان (عج) کلید زده شد و او به کشور بازگشت. وزیر اطلاعات مدحی را فردی دانست که غربی‌ها برنامه‌ریزی کرده‌ بودند از وی استفاده کنند اما تشکیلات اطلاعاتی کشور توانست با اقدامات اطلاعاتی او را از آنِ خود کرده و در مجموعه آنها نفوذ بدهد. پیچیدگی و دقت بالای این عملیات نفوذ، به حدی بی‌سابقه و غیر قابل باور بود که تا مدتها اپوزیسیون و به ویژه نوری‌زاده که ارتباط بسیار نزدیکی با وی برقرار کرده بود، در شوک آن فرو رفته و با وجود پخش صحبت‌های مدحی از تلویزیون هنوز آن را باور نمی‌کرد. بغض ناباورانه نوری‌زاده و گریه وی روی آنتن شبکه‌اش، از خاطره‌انگیز‌ترین صحنه‌های مربوط به این عملیات پیروزمندانه بود. **امیر میرزایی حکمتی؛ مهره سوخته نفوذ در دیوار فولادین شکست پروژه نفوذ و دستگیری امیر میرزایی حکمتی یکی دیگر پروژه‌هایی مهم وزارت اطلاعات در سال‌های اخیر بود. به دستور باراک اوباما، میز ایران در سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا سیا مامور می‌شود تا علاوه بر هزینه‌های گذشته، فعالیت‌های خرابکارانه و جاسوسی که تاکنون انجام می‌داده، پروژه‌ای سه جانبه را بسیار محرمانه و با همکاری موساد و MI6 طراحی کند. یعنی علاوه بر ترور و جنگ رسانه‌ای، ‌سیا تمام توان خود را برای فاز سوم یعنی راهی برای نفوذ طرح‌ به کار می‌گیرد. میز ایران در سیا که در مقابله با سرویس اطلاعاتی ایران شکست‌هایی پی‌درپی خورده است، این پروژه را حیاتی می‌بیند لذا یک تیم ویژه در سازمان سیا مامور می‌شود تا زبده‌ترین فرد را برای نفوذ به دستگاه اطلاعات ایران انتخاب کند. فرد مورد نظر در آریزونای آمریکا متولد شده و سابقه یک دهه آموزش‌های فشرده اطلاعاتی را در رزومه خود دارد. نام برده که در آگوست 2001 در قسمت اطلاعات ارتش آمریکا مشغول به کار شده، علاوه بر آموزش‌های عمومی و ویژه نظامی، به دانشگاهی مخصوص فرستاده می‌شود تا در کنار آموزش‌های اطلاعاتی، زبان‌های خاورمیانه‌ای را نیز بیاموزد. برای اجرای این پروژه، حکمتی با پوشش نظامی ارتش آمریکا، وارد خاک عراق می‌شود. ماموریت وی در عراق، شناسایی افرادی بین مقام‌های عراقی است که گرایش به آمریکا داشته باشند و این کشور بتواند با صرف هزینه، آنها را عروسک خیمه شب‌ بازی خود بکند. حکمتی باید افرادی را می‌یافت که اهداف امریکا را در خاک عراق تامین کند. او در همین خصوص گفته بود: "آمریکایی‌ها تاجایی که می‌توانند امور کشورها را خصوصاً نفت را کنترل می‌کنند. آمریکا قصد داشت تا با تصرف چاه‌های نفت عراق، سازمان اوپک را ورشکست و کاری کند که نفت فقط به دلار معامله شود تا قدرت آمریکا مقابل چین و روسیه بیشتر باشد. یکی از دلایل حضور نظامی آمریکا در عراق این بود که در خاورمیانه حضور داشته باشد و با نفوذ در گروه‌های اسلامی در بین مردم مسلمان نفوذ کند و انحراف ایجاد کند. آمریکا با پوششِ آوردنِ دموکراسی، یکی دیگر از اهداف خود یعنی کنترل خاورمیانه از جمله ایران، سوریه، لبنان، عراق، بحرین و حتی تونس را اجرا کرد تا ایران برای این کشورها الگو نشود." حکمتی در عراق، حدود دو سال آموزش استفاده از سیستم‌های محرمانه و جمع‌آوری اطلاعات از اماکن و اشخاص مختلف را به طور کاربردی فرا می‌گیرد. در این بین سیا می‌کوشد تا پوششی مناسب، برای ماموریت بزرگ وی بیابد. حکمتی بلافاصله پس از پایان ماموریت چند ماهه در عراق به استخدام چندین شرکت اطلاعاتی درمی‌آید. تغییر شرکت‌های متعدد او در فاصله زمانی کوتاه به خاطر این است که حکمتی آموزش‌های مختلف را در پوشش کار در شرکت‌های مختلف بیاموزد و در خلال این آموزش‌ها، دوستان و همراهان وی به ماهیت ماجرای وی پی نبرند. سرانجام تیم ویژه‌ای که میز ایران را در دست داشت، سرانجام حکمتی را برای عملیات پیچیده نفوذ انتخاب می‌کند. انتخاب حکمتی برای این است که سیا توانایی وی در دقت به جزئیات محیط و تفکر برای آمریکا را بسنجد و باید برای این ماموریت مهم و استراتژیک محک زده و آموزش ببیند. وی بارها تست دروغ‌سنجی و روانشناسی و معاینات پزشکی را با موفقیت پشت سر ‌گذاشته بود، بنابراین بعد از چندی در سال 2011 در هتل واشنگتن، این ماموریت به وی ابلاغ می‌شود. مامور سیا با دادن توضیحات ریز و دقیق، حکمتی را برای انجام این ماموریت بزرگ توجیه می‌کند و به وی اطمینان می‌دهد با پوششی که برای او ایجاد می‌کنند، هیچ مشکلی پیش نیاید. دو طرف طی سه روز، بارها نوع مواجه با ماموران اطلاعاتی با پوشش حکمتی را تمرین می‌کنند. سیا تصمیم گرفته بود تا یکی از زبده‌ترین نیروهایش که در زمینه‌های مختلف اطلاعاتی آموزش دیده و حالا دیگر از سطح تحلیل‌گر اطلاعاتی بالاتر رفته را با پوشش یک دلال اطلاعات در مسیر دستگاه امنیتی ایران قرار دهد تا نفوذ صورت گیرد. برای این کار فرد مورد نظر به هر طریق ممکن باید اعتماد سازی کند. حکمتی در این باره گفته بود: "به من گفتند می‌روی و سه هفته به عنوان یک منبع برای وزارت اطلاعات، اطلاعات هماهنگ شده به آنها می دهی و پول می‌گیری و بر‌می‌گردی." حکمتی برای اجرای این امر، اجازه دسترسی به سری‌ترین سیستم‌های اطلاعاتی برای جمع‌آوری اطلاعات مورد نیاز "پروژه نفوذ" پیدا می‌کند. سپس به پادگان بگرام افغانستان فرستاده می‌شود و در این هنگام، شبکه‌های مختلف ایران که تحرک و فعالیت‌های بگرام را زیر نظر دارند، از حضور یک آمریکایی ایرانی تبار در این پادگان مطلع می‌شوند. حکمتی سپس با پروازی به دبی می‌رود و بعد از دو روز اقامت در دبی به ایران می‌آید. حجم اطلاعاتی که حکمتی با خود به ایران آورده بود، به گونه‌ای بود که هر سرویس اطلاعاتی در مواجهه با آن خود را در مقابل منبعی مهم می‌دید و سعی می‌کرد تا علاوه بر صحت‌سنجی، هر طور شده این منبع را از دست ندهد و نیاز اطلاعاتی‌اش را به‌وسیله آن برآورده کند و این همان دامی است که برای ایران پهن شده بود. هر سرویس اطلاعاتی نیاز به اطلاعات و منابع دارد. مخصوصاً ایران که با آمریکا دشمن است. سازمان سیا در این پروژه به دنبال ایجاد اثر انگشت یا ردپای سرویس اطلاعاتی ایران است تا هر طور شده، لااقل یکی از ماموران امنیتی ایران را به دام بیاندازد و پس از درخواست اطلاعات از حکمتی، به توانمندی و نیازهای ایران اشراف یابد تا بتواند آن را به‌عنوان حربه‌ای علیه ایران قرار دهد. چراکه اگر کسی تشنه باشد، وقتی فردی به او آب بدهد دیگر نمی‌پرسد که منبع آب کجاست و آن را می‌خورد و خوشحال می‌شود ولی دستگاه امنیتی ایران بر این تشنگی اشراف یافت و با ارزیابی درستی اطلاعات، به فرعی بودن کار پی ‌برد و با شناسایی مسیرها و راه‌های اعزام فرستاده که حکمتی از آنها عبور کرده بود، پروژه نفوذ را کنترل و مهار می‌کند. سربازان گمنام امام زمان(عج) با ردگیری و مهار فرستاده، در یک عملیات پیچیده، نه تنها پروژه نفوذ را با شکست مواجه کردند، بلکه شبکه گسترده جاسوسی با طیف وسیعی از اطلاعات ستاد را شناسایی و منهدم کردند تا روش‌های واسطه‌ها و همکاران این شبکه جاسوسی در اعتبار نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی قرار گیرد و بار دیگر نقشه آمریکا شکست بخورد. **دستگیری 15 جاسوس موساد به طور همزمان به دنبال ما‌ه‌ها اقدامات اطلاعاتی-عملیاتی پیچیده‌ و متهورانه‌ در سلسله عملیاتی که در چند استان مرزی و مرکزی کشور انجام شد، 22 فروردین ماه سال 91 وزارت اطلاعات خبر از بازداشت عوامل یکی از شبکه‌های بزرگ ترور و خرابکاری رژیم اشغالگر قدس، تعدادی از هسته‌های حفاظت شده عملیاتی آنها و گروه‌های از تروریست‌های جنایت پیشه و مزدوران همکاری کننده با آنها، داد. به گفته وزارت اطلاعات، بیش از 15 نفر از عوامل عملیاتی و پشتیبانی اعم از دارندگان شناسنامه ایرانی و اتباع بیگانه که دارای مقادیر قابل توجهی بمب‌های سنگین آماده انفجار، انواع مسلسل و سلاح‌های کمری و صدا خفه کن، تجهیزات نظامی، مخابراتی، و دیگر ابزار آلات تروریستی بودند، در این عملیات دستگیر شدند که تعدادی از آن‌ها با مشاهده اشراف اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان (عج) بر بسیاری از جزئیات سناریوی طراحی شده توسط موساد، لب به اعتراف گشوده و ابعاد مهمی از "ماموریت شیطانی" خود را بازگو کردند. بنا بر اعلام وزارت اطلاعات شناسایی و ترور یکی از متخصصان کشورمان و بمب‌گذاری در برخی تاسیسات زیربنایی کشور، از جمله ماموریت‌های محوله به این جاسوسان بود. آنها قصد داشتند این عملیات تروریستی را دقیقا یک روز قبل از راهپیمایی 22 بهمن سال 90 انجام دهند. در خلال جمع‌آوری‌های گسترده اطلاعاتی که منجر به شناسایی تیم‌های تروریستی وابسته به رژیم صهیونیستی شد، اطلاعات موثقی به دست آمد که دلالت بر بهره‌برداری نامشروع و گسترده رژیم متجاوز صهیونیستی از امکانات، تسهیلات، پوشش‌ها و نمایندگی‌های دیپلماتیک مستقر در خاک تعدادی از کشورهای غربی بود. همچنین یک پایگاه جاسوسی- عملیاتی در یک اقلیم همجوار شناسایی و مستند سازی شد. **دستگیری اعضای تیم ترور دانشمندان هسته‌ای بعد از اینکه رژیم صهیونیستی از متوقف کردن پیشرفت علمی کشورمان به انحای مختلف نا امید شد، رو به ترور فیزیکی دانشمندان کشورمان آورد. تیمی پیچیده متشکل از بهزاد عبدلی، فیروزه یگانه -با اسم مستعار ساناز- مریم زرگر، رامتین مهدوی موسایی، مریم ایزدی، فواد فرامرزی، نشمین زارع -با نام مستعار شادی-، آرش خرد‌کیش - با نام‌های مستعار فرشید، بهزاد و آران-، محسن صدقی آذر - با نام مستعار سعید-، ایوب مسلم، تارا باقری - با نام‌های مستعار نغمه و ندا- و مازیار ابراهیمی -با نام‌های مستعار سامان، امیریل و امیرعباس- در زمان‌های مختلف ساماندهی شد. سازماندهی این تیم تروریستی از این جهت پیچیده بود که اعضای تیم به صورت سلولی فعالیت می‌کردند و زیرشبکه‌ها از فعالیت گروه‌های موازی اطلاعی نداشتند اگرچه در برخی از موارد ماموریت‌شان مکمل هسته‌های دیگر است، به گونه‌ای که اعضای تیم از نحوه عملکرد سایر اعضا اطلاعی ندارند چرا که در روش سلولی هر شخص مسئول انجام وظایف محوله خود بوده و از دیگر اعضا خبری ندارد. در تحقیقات بدست آمده از اعضای دستگیر شده این تیم سازمان یافته تروریستی، مستنداتی از همکاری اقلیم‌ مجاور مبنی بر در اختیار قرار دادن خاک خود در جهت آموزش و همچنین همکاری یکی از کشورهای همسایه در جهت اعزام این تروریست‌ها به لانه عنکبوتی موساد در حومه تل‌آویو یافت می‌شود. اعضای تیم ترور در پادگانی در حومه تل‌آویو مستقر شده و شیوه کلاسیک "ترور اسرائیلی" که پیش از این در کشورهای عربی-اسلامی توسط رژیم صهیونیستی انجام می‌شد را فرا ‌گرفتند و در آنجا آموزش کار با مواد منفجره و کار و آموزش‌های نظامی، تیراندازی، نحوه چسباندن بمب به درب خودرو را در چند مرحله آموزش دیدند. اما یکی از ترفندهایی که در این پروژه برای اولین بار طراحی شده بود، استفاده از زنان به عنوان ابزار عملیات‌های تروریستی بود؛ البته در این میان حتی از بردگی جنسی نیز دریغ نشده بود. اتاق عملیات مثلث شوم ترور، زمان اولین عملیات را صادر می‌کند و مرحله نخست عملیات با جمع‌آوری اطلاعات و شناسایی دکتر مسعود علی‌محمدی کلید می‌خورد. روز عملیات دو نفر که از فیلتر آموزش‌های تل‌آویو بالاترین نمره را کسب کرده بودند، مامور ترور می‌شوند. بمب در موتوری که جمالی فشی آن را حمل می‌کند و قرار است مقابل درب منزل دکتر علی‌محمدی زنجیر شود، جاسازی شده است که در زمان خروج دکتر علی‌محمدی از پارکینگ، آرش ریموت را می‌فشارد و اولین ترور دانشمندان کشورمان رخ می‌دهد. هدف دوم دکتر مجید شهریاری استاد فیزیک دانشگاه شهید بهشتی تهران بود؛ یک بمب ریموتی توسط این گروه به درب خودرو چسبانده و بعد از فاصله گرفتن از خودرو، ریموت فشرده می‌شود. موج این انفجار به حدی بود که حتی یکی از اعضای تیم تروریستی که سوار بر موتور بود به زمین می‌خورد ولی با کمک نیروهای کمکی از صحنه دور می‌شود. همزمان با دکتر شهریاری، سوژه دیگر یعنی دکتر فریدون عباسی نیز هدف این گروه قرار می‌گیرد که قرار بوده با عملیاتی مشابه شهادت برسد اما این عملیات به جهت پی بردن عباسی به وصل کردن قطعه‌ای به ماشینش و خروج از ماشین پیش از انفجار، موفقیت‌آمیز نبود و دکتر عباسی تنها مجروح می‌شود. داریوش رضایی نژاد هدف بعدی این تیم تروریستی اعلام و پس از عملیات شناسایی، در ‌یکم مردادماه سال 1390 برای این جنایت تعیین می‌شود. اما روش ترور این بار متفاوت است؛ اسلحه یکی از راکبین موتورسیکلت داریوش رضایی‌نژاد محقق جوان کشورمان را مقابل چشمان همسر و فرزند کوچکش آرمیتا به شهادت می‌رسانند. اما پرده چهارم واقعه ترور دانشمندان هسته‌ای کشورمان به مصطفی احمدی‌روشن ختم می‌شود. سرشاخه‌های عملیاتی، 21 دی‌ماه 1390 یعنی روزهای مصادف با سالگرد ترور شهید علیمحمدی را برای ترور مصطفی احمدی‌روشن انتخاب می‌کنند و احمدی‌روشن و رضا قشقایی را با عملیاتی شبیه ترور شهید شهریاری در خیابان گل‌نبی ترور می‌کنند. تروریست‌ها که نقشه‌های طراحان‌شان را قبول داشتند، هیچگاه تصور نمی‌کردند در کمین دوربین‌های امنیتی باشند چرا که تصویر یکی از ده‌ها دوربین امنیتی لحظاتی قبل از عملیات تروریستی را ثبت کرد و سرنخ‌های مهمی را از این تیم تروریستی در اختیار دستگاه‌‌‌های امنیتی قرار داد. به جهت سلولی عمل کردن اعضای این تیم، بازداشت آنها به تدریج صورت گرفت. در ابتدا جمالی‌فش قاتل دکتر علی‌محمدی در 20 دی ماه 89، سپس قاتلان شهیدان شهریاری و احمدی‌روشن در 25 خرداد 91 و در پایان تیم ترور شهید رضایی‌نژاد در اول مرداد 91 دستگیر شدند. در نیمه مرداد 91 نیز مستند کلوپ ترور که نحوه ساماندهی و جذب اعضای این تیم را نشان می‌داد، از شبکه‌های تلویزیونی پخش شد. وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در این سال‌ها ثابت کرد که پیچیدگی عملیات‌ها، اسامی متعدد و رمزآلود، پشتیبانی‌های همه‌جانبه مثلث سیاه ترور یعنی آمریکا، انگلیس و اسرائیل هم نمی‌تواند تروریست‌ها را از کمین دستگاه امنیتی- اطلاعاتی کشور مصون بدارد و عملیاتهای خرابکارانه علیه کشورمانهزینه‌های سنگینی را برای غرب به دنبال دارد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت