رقیب اصولگرایان مردم تحول خواه بودند/ اصولگرایان نماد تغییر نبودند/امید در دل جوانان ایجاد شده است
مردم از جریان اصول گرا که 8 سال اداره کشور را بر عهده داشته و هر سه قوه را در اختیار داشتند، قبول نمی کنند که منتقد وضع موجود باشند. کسانی که رای حمایتی خودشان را به سبد دولت آقای احمدی نژاد ریختند حالا نمی توانند منتقد این دولت باشند. بنابراین پذیرش این مطلب از سوی مردم و بویژه روشنفکران که حافظه تاریخی قوی تری دارند قدری دشوار است لذا به سمت جریان رقیب و فردی که نماد تغییر وضع موجود است خواهند رفت.
سرویس سیاسی«فردا»،ابراهیم بهشتی- محمد جواد آرین منش عضو سابق شورای مرکزی موتلفه اس لامی و نماینده مجلس هفتم، این روزها در مشهد زادگاهش روزگار سپری می کند. او دبیر حزب موتلفه اسلامی در خراسان بزرگ ( رضوی، شمالی و جنوبی) و همزمان دبیر جبهه پیروان خط امام و رهبری در خراسان بزرگ است. بر خلاف برخی دیگر از چهره های سیاسی اصول گرا می پذیرد که در انتخابات شکست خورده اند و معتقد است که جریان اصول گرا باید به بازسازی و آسیب شناسی بپردازد. گفتنی است جبهه پیروان خط امام و رهبری و حزب شاخص آن موتلفه اسلامی در انتخابات اخیر از دکتر ولایتی حمایت کردند. متن کامل این گفتگو از نظرتان می گذرد.
آقای آرین منش ما در سایت فردا سلسله گفتگوهایی داریم درباره آسیب شناسی شکست اصول گرایان در انتخابات اخیر. شما بفرمایید که مهمترین دلایل شکست این جریان سیاسی را چه می دانید؟
در کشور ما با وجودهمه طرفیت ها و استعدادهای مختلف و پیشرفت های متعدد، مطالبات فراوان مردم وعقب ماندگی های جدی در حوزه های گوناگون بویژه در عرصه اقتصادی را داریم. لذا هیچ دولتی به طور کلی قادر به پاسخ گویی و تامین همه مطالبات و نیازهای مردم نیست و چرخش نخبگان و تغییر جریان های سیاسی و دست به دست شدن دولت ها امر طبیعی است. مردم در دور اول با امیدواری و در اواخر دوردوم دولتها، با نا امیدی از عدم تحقق وعده ها به دنبال یک سوپر من یا چهره جدید و متفاوت و حتی جریان سیاسی متفاوت هستند که حرفی متمایز از جریان حاکم بزند، هستند. بنابر این معتقدم یک جریان سیاسی حداکثر دو دوره می تواند اداره سیاسی کشور را عهده دار باشد و در دوره دوم باید جای خود را به جریان سیاسی رقیب بدهد. در غیاب احزاب فراگیر دو جریان موسوم به اصلاح طلب و اصول گرا این جابجایی قدرت و چرخش نخبگان را انجام می دهند. این یک نکته کلی است. اما قبل از اینکه بخواهم در خصوص موارد خاص که باعث شد مردم به جریان اصول گرا رای ندهند صحبت کنم یک نکته را باید یادآوری کنم و آن این است که جریان آقای احمدی نژاد، جریان پایداری، جبهه پیروان خط امام و رهبری و سایر گروه ها و افراد اصول گرا، از نظر مردم همه در یک اردوگاه تعریف می شوند. یعنی مردم تفکیکی بین جامعه روحانیت مبارزو جبهه پیروان و احزاب پیوسته و پایداری ها قائل نیستند و همه را اصول گرا می دانند و معتقدند که این جریان من حیث المجموع قادر به پاسخگویی به مطالبات بویژه در عرصه اقتصادی نبوده است. مساله تورم و معیشت مردم و شکاف طبقاتی مهمترین عامل ناکامی جریان اصول گرا در انتخابات اخیر بود. به تعبیر دیگر مردم نماد اصول گرایی را دولت احمدی نژاد می دیدند و این دولت هم به هر دلیلی چه داخلی چه خارجی کارنامه قابل دفاعی نداشت و باعث شد نرخ تورم به بالای 40 درصد برسد و معیشت مردم دچار مشکل شود و نرخ بیکاری بالا رود و رکود اقتصادی ایجاد شود. مجموع اینها علت رویگردانی مردم از جریان اصول گرایی شد.
اگر این تحلیل کلی که چرخش قدرت به صورت طبیعی بین اصلاح طلبان و اصول گرایان صورت می گیرد و حالا نوبت اصلاح طلبان است و اینکه از پیش معلوم بوده که عملکرد دولت احمدی نژاد قابل دفاع نیست و مردم از آن روی گردان خواهند بود را بپذیریم و اینکه شکست اصول گرایان از پیش معلوم بوده و البته یک رخداد طبیعی و چه بسا قهری هم بوده است، دیگر چه نیازی به این همه هزینه و اختلافاتی که بین اصول گرایان پیش آمد بود؟ اصول گرایان می پذیرفتند که نوبت رقیبان است و اصلا وارد انتخابات نمی شدند!
این مطلب که بنده عرض کردم به عنوان سخن همه اصول گرایان نیست این نظر و تحلیل شخصی من است. معتقدم جریان پیروز در طول مسیر حرکت خودش، دچار غرور و سهم خواهی و انشقاق می شود و نیروهای آن به دو یا چند بخش تقسیم می شوند. این اتفاق در بین اصول گرایان در طول سالهای گذشته حادث شد. تقابل گروه های خودی اصول گرا باعث تضعیف این جریان و منجر به ریزش آرا شد. وقتی هم در انتخابات با تعدد نامزد وارد شدند طبیعی بود که اگر جریان رقیب بتواند خودش را بازسازی و تجمیع کند پیروز خواهد بود که این اتفاق هم افتاد.
آنگونه که من از سخنان شما برداشت می کنم و البته فضای انتخابات هم نشان داد، مردم دنبال تغییر وضع موجود بودند. به نظر شما آیا هیچ کدام از نامزدهای اصول گرا اصلا نمی توانستند نماد تغییر و تحول باشند. یا اینکه این ظرفیت وجود داشت ولی به دلایل دیگری نخواستند یا نتوانستند منتقد جدی و صریح دولت و وضع موجود باشند؟
مردم از جریان اصول گرا که 8 سال اداره کشور را بر عهده داشته و هر سه قوه را در اختیار داشتند، قبول نمی کنند که منتقد وضع موجود باشند. کسانی که رای حمایتی خودشان را به سبد دولت آقای احمدی نژاد ریختند حالا نمی توانند منتقد این دولت باشند. بنابراین پذیرش این مطلب از سوی مردم و بویژه روشنفکران که حافظه تاریخی قوی تری دارند قدری دشوار است لذا به سمت جریان رقیب و فردی که نماد تغییر وضع موجود است خواهند رفت. در این انتخابات نماد تغییر و انتقاد به وضع موجود دو نامزد بودند آقای عارف و روحانی. وقتی آنها توانستند مدیریت کنند و عارف کنار رفت سرگردانی مردم هم به حداقل رسید و انتخاب خودشان را انجام دادند.
حزب موتلفه در شروع تحرکات رسمی انتخاباتی خود سه نفر را به عنوان کاندیدا معرفی کرد ( منوچهر متکی، یحیی آل اسحاق و محمد رضا باهنر). با توجه به همین تحلیلی که شما فرمودید و مردم دنبال تغییر بودند، قاعدتا چنین تحلیل هایی را باید کنش گران و فعالان سیاسی و تشکیلاتی اصول گرا هم می داشتند. حزب موتلفه بر اساس چه شاخصه هایی این افراد را معرفی کرد؟ اصلا چرا سه نفر؟ معرفی سه نفر بی نظیر بود و خیلی هم محل سوال و ابهام؟
تصمیم گیری ها در مورد سیاست های کلان موتلفه با شورای مرکزی حزب است که من در سالهای گذشته عضو شورای مرکزی بودم و الان نیستم و لذا فعل و انفعالاتی که اتفاق افتاد را نمی دانم اما خروجی نهایی موتلفه با این انگیزه مشخص شده بود که شرایط کنونی کشور یا مهمترین ضرورت کشور تحول در عرصه اقتصادی و توجه به معیشت مردم است لذا از میان گزینه های مختلف که هر تشکلی فردی را پیشنهاد می داد، موتلفه آقای دکتر آل اسحاق را با این نیت پیشنهاد داد که یک چهره اقتصادی است و در صورتیکه رای مردم را گرفت یا در کابینه حضور داشت، شاید بتواند با توجه به تجربیاتی که داشته گرهی از مشکلات اقتصادی را باز کند.
آقای آرین منش مرور و دقت در تحرکات انتخاباتی اصول گرایان از 5-6 ماه قبل از انتخابات نشان می دهد که گویی آنها خیالشان از بابت رقابت با رقیبان سنتی خود یعنی اصلاح طلبان راحت است و فکر می کنند که رقابت اصلی در بین خود مجموعه اصول گرایان خواهد بود. به همین خاطر خیلی احساس خطر نمی کردند و لذا شاهد تعدد نامزدها و سیاست های متفاوت و گاها متضاد و متنناقض گروه ها و تشکل های اصول گرا در برابر همدیگر بودیم.
بله این تلقی بوجود آمده بود. در طول سالهای گذشته مخصوصا با توجه به انتخابات مجلس شورای اسلامی این ذهنیت در بین برخی سران سیاسی اصول گرا تقویت شده بود که رقابت ها از حالت رقابت بین دو رقیب سنتی اصلاح طلب و اصول گرا تبدیل شده به رقابت درون اصول گرایی بین دو طیف اصول گرای جبهه پایداری و جبهه پیروان خط امام و رهبری. اما به نظر من این رقیب یک تشکیلات سازمان یافته منسجم نیست، بلکه این رقیب در حقیقت توده مردم است که از وضع موجود رضایت ندارند و بنابر این به دنبال یک نماد این تغییر می گردند. وقتی جریان اصلاحات یک مقدار خودش را بازسازی کرد و خوب وارد میدان شد، توده مردم نماد تغییر را هدف قرار دادند و آن را انتخاب کردند.
تا 3- 4 روز آخر منتهی به انتخابات آرای دکتر قالیباف در نظرسنجی ها از آرای آقای روحانی هم بالاتر بود. پس نمی توانیم بگوییم اصول گرایان فی نفسه نمی توانستند نماد تغییر باشند. مشخصا آقای قالیباف به خاطر اینکه درون دولت نبود، با دولت چالش داشت، رسانه های مجموعه او بیشترین انتقادات را به سیاست های دولت داشتند، این ظرفیت را داشت که نماد تحول خواهی و تغییر باشد. این که چرا نشد مسلما بخشی بر می گردد به عملکرد ستاد آقای قالیباف و بخش مهمش هم بر می گردد به عملکرد تشکل های اصول گرا که این ظرفیت را درک نکردند و مورد توجه قرار ندادند. مثلا با توجه به همان کلیتی که شما درباره تغییر خواهی مردم فرمودید، جبهه پیروان خط امام و رهبری بر چه اساسی می رود و از آقای ولایتی حمایت می کند. آقای ولایتی که 8 سال در کنار دولت بوده یا حداقل این است که در برابر دولت و رفتارهای آن ساکت بوده است مسلما ظرفیت تغییر ندارد؟ به نظر می رسد می شد تشکل ها و نامزدها وضعیت را بهتر مدیریت کنند.
اگر نظرسنجی ها تا روزهای نزدیک به انتخابات نشان می دادند که آقای قالیباف پیشتاز انتخابات است، دلیلش همان استدلالی است که من در ابتدا عرض کردم. یعنی در میان چهره های اصول گرا با توجه به عملکرد آقای قالیباف و اینکه ایشان در عمل فراجناحی عمل کرده بود و از نیروهای ریزشی جریان اصلاحات و نیروهای معتدل و کارآمد آنها در مدیریت شهری استفاده کرده بود، و اینکه منتقد وضع موجود بود و درون دولت نبود، نماد تحول بود. مردم تا زمانی که نماد تغییر را از جریان رقیب نداشتند آقای قالیباف نماد تغییر بود. یعنی اگر قرار بود مثل انتخابات مجلس انتخابات درون اصول گرایی شکل بگیرد، آقای قالیباف پیشتاز بود و رای او در 20 روز قبل از انتخابات در همه نظرسنجی ها اول بود. اما زمانی که آقای هاشمی ثبت نام کرد به یکباره نظرسنجی ها نشان از رویکرد مردم به سمت آقای هاشمی داشت و بعد همین رای بالقوه آقای هاشمی بود که هدایت شد به سمت آقای روحانی و آقای روحانی نماد تغییر وضع موجود تلقی شد.
فرمودید که جریان اصول گرایی عملکرد رضایت بخشی نداشتند و مورد اقبال قرار نگرفتند. به نظر خود شما درس هایی که این جریان باید از این انتخابات و مواجهه مردم با آنها بگیرند چیست؟ چه مواردی را باید اصلاح کنند؟
مهمترین اشکالی که در میان اصول گرایان از 3-4 سال پیش بروز کرده و بایستی مرتفع شود، انسجام و وحدت میان سلایق مختلف این جریان است. بازگشت به وحدت مهمترین کاری است که باید انجام دهند. کار دیگری که باید صورت گیرد آسیب شناسی عملکرد این جریان است. هیچ گروهی نمی تواند خودش را مبرا از این بداند که آنچه اتفاق افتاده کارنامه همه اصول گرایان نیست. به نظر من از نگاه مردم عملکرد دولت و مجلس و حتی قوه قضائیه عملکرد جریان اصول گراست. اصول گرایان باید بپذیرند که آنچه اتفاق افتاده، کارنامه جریان اصول گراست. ضمنا من سیاه نمایی هایی هم که در طول دوران انتخابات انجام شد را جفا به دولت و جریان اصول گرا می دانم. یعنی کارهای بسیار خوبی هم در همین مدت انجام گرفته که ما نباید از آن کارهای خوب بگذریم. در نهایت اینکه جریان اصول گرا فرصت دارد برای تامل، تفکر، انسجام، سازماندهی و برنامه ریزی برای اداره کشور در آینده که این فرصت در اختیارش قرار خواهد گرفت.
من به عنوان یک اصول گرا معتقدم که آنچه اتفاق افتاد ممکن است تلقی ظاهری اش این باشد که کاندیدای اصول گرا به ریاست جمهوری راه نیافت، اما اگر مسایل کلان کشور را در نظر بگیریم اتفاقی که افتاد شاید بیشتر به نفع نظام و آینده کشور است. به خاطر اینکه امروز همه ظرفیت های کشور را در کنار دولت داریم. هم جریان اصلاح طلب و هم جریان اصول گرا و هم کسانی که به نوعی با نظام و انتخابات قهر کرده بودند. جوانانی که بالاخره برخی شبهه هایی در ذهنشان نسبت به سلامت انتخابات وجود داشت... امروز ما همه اینها را داریم که در این حماسه بزرگ سهیم شدند و یک رئیس جمهور توانمند و مدبر را انتخاب کردند که حتما توانایی های او کمتر از نامزدهای اصول گرا نیست. لذا باید به آینده کشور امیدوار بود چرا که امید در دل جوانان ایجاد شده است.
ممنون آقای آرین منش. شما الان دبیر موتلفه در خراسان بزرگ هستید؟
بله من نماینده مجلس هفتم بودم. الان هم رئیس دانشگاه فرهنگیان در خراسان هستم. دبیر موتلفه و همزمان دبیر جبهه پیروان خط امام و رهبری در خراسان بزرگ هستم. جبهه ای که از 19 حزب و تشکل سیاسی تشکیل شده است.
پس می توان گفت شما بزرگترین جبهه سیاسی بودید که البته بزرگترین شکست را هم خوردید!
بله. بله.
دیدگاه تان را بنویسید