روایت یک "روحانی" که از ابتدا محافظه کار بود نه اصولگرا!

کد خبر: 267429

محافظه کاری حسن روحانی را رفته رفته به چپ هل داد. چرا که او عقیده داشت اگر روزی امر دایر شد بر رقابت ضد انقلاب و انقلابی؛ من نباید طرف انقلاب را بگیرم بلکه باید نقطه وسط را بچسبم؛ یعنی یک چکش به نعل انقلاب بزنم؛ یک پارچ آب به آسیاب دشمن. محافظه کاری یعنی این! چراکه کار دیگر؛ یعنی افراطی گری و تندروی، که مطمئنا مذموم است. این استدلال اگرچه در ظاهر عملا آقای روحانی را عصبانی خواهد کرد و او فریاد میزند که من حقوقدان هستم و نه سرهنگ! اما اثبات میکند که می تواند داستان شیخ صنعان برای هر شیخ دیپلماتی هم رخ دهد!

دانشگاهیان نیوز: 14سال پیش یعنی سال ۱۳۷۸، در روزهای اسفندی انتخابات مجلس ششم؛ میتوانستید در یک کادر حسن روحانی و محمود احمدی نژاد را با هم ببینید. ائتلاف مورد حمایت موتلفه اسلامی، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و سایر اصولگرایان سنتی که بخش عمده ای از آنها امروز از یکدیگر منتزع شده اند به زحمت توانست یک کرسی برای حداد عادل دست و پا کند. حسن روحانی که آن زمان اصولگرایی دو آتشه بود در خبرگزاری ها و در مصاحبه ها با انتقاد از تندروی های اصلاح طلبان، ورود اصولگرایان با لیستی چنین را تکلیف شرعی میدانست و عمیقا از نفوذ اصلاح طلبان در قوه مقننه ابراز ناراحتی میکرد. سوال اینجاست که آقای روحانی ۱۴ سال پیش کیست؟ آقای روحانی امروز کیست؟ در این دوگانه امروز و دیروز کدام برای روحانی معیار است؟ اصلاح طلبان امروز با اصلاح طلبان دیروز چه تفاوتی کرده اند و دست آخر اینکه چگونه آسمان در عرض ۱۴ سال به زمین رسیده است و روحانی از قاب عکس با احمدی نژاد به قاب عکس با خاتمی و اصلاح طلبان رسیده است. در این زمینه حرفها برای گفتن زیاد است: ۱٫ اصلاح طلبان امروز با اصلاح طلبان دیروز چه تفاوتهایی دارند؟ مختصر میتوان گفت که از نظر حجمی چند پاره شده اند و طیفی از ضد انقلاب تا انقلابی منتقد را در برمیگیرند اما بی تعارف حجم انقلابی منتقد در این میان شاید یک دهم طیف دیگر هم نباشد. از نظر ماهیتی عملا به بن بست رسیده اند و نمی توانند بین فعالیت در چارچوب نظام و فعالیت به عنوان اپوزیسیون نظام یک راه درست و درمان را انتخاب کنند. دچار شکاف نسلی شده اند و جوانانشان از خودشان رادیکالترند. توانایی کنترل ساختاری ندارند و همیشه پایشان از تنه شان پیشی میگیرد؛ مغزشان چند تکه شده است و عملا دچار گسیختگی هویتی و تکثر جمعیتی شده اند. نتیجه بارز این وضعیت در انتخابات ریاست جمهوری امروز نمایان شده است که بدون قرض گرفتن از گذشته توانایی تنفس در امروز و فردا را ندارند. ۲٫ روحانی امروز با روحانی دیروز چه تفاوتی دارد؟ روحانی امروز پیرتر شده است و خواسته یا ناخواسته با رفتار خود چپتر هم شده است. روحانی دیروز سخنران مراسم ۲۳ تیر ماه ۷۸ ، دبیر شورای عالی امنیت ملی در وقایع و حوادث خطرناک کشور و معتمد نظام و رهبری بود. از همه مهمتر در قلب اصولگرایی تعریف میشد. رئیس او یعنی هاشمی نیز کمی تا قسمتی دچار همین رفرم شده است. اما سوال اینجاست چرا سایر کسانی که در کنار قاب او برای انتخابات مجلس عکس انداخته اند دچار این دگردیسی نشده اند؟ چه اکسیری در نهاد روحانی نهفته است که سالهای گذشته او را به اصلاح طلبانی نزدیک کرده است که او خودش اول منتقدشان بوده است. اصلاح طلبانی که تا همین امروز حتی یک نماینده در کنار او ندارند و فی الواقع حتی او را اصلاح طلب نمیداند. جالب اینجاست که روحانی نیز خود را اصلاح طلب نمیداند ولی چه ساده دم از ائتلاف با اصلاح طلبان میزند. ۳٫ این دو مقدمه نشان میدهد حلقه ای از زنجیره انتخاباتی مفقود است. نمیشود بدون این حلقه و به سادگی روحانی را به اصلاح طلبان امروز وصل کرد که اگر میشد سالهای ۷۸ هم باید میشد! حلقه مفقوده این حادثه اما در یک جمله خلاصه میشود؛ روحانی اصولگرا نبوده است؛ محافظه کار بوده است. این دو تفاوتی اساسی با هم دارند. اصولگرا مانند بخش عمده ای از کسانی که در آن قاب سال ۷۸ همچنان دیده میشوند اصولی دارند که سبب میشود هر چه ناملایمات بیشتر شوند تن به بعضی آمد و شدها ندهند؛ با کسانی مرزبندی میکنند؛ از هر چیز رد نمیشوند؛ هر کسی را پل نمیکنند؛ هر وسیله را برای هدف توجیه نمی کنند و در نهایت اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی؛ امام و رهبری را به عنوان معیار عملکرد خود قرار میدهند. اما محافظه کاران چنین نیستند. اینان نماد بارز "آسه برو آسه بیا که …" هستند. کسانی که در انگلیس زیاد پیدا میشوند و تبشان هر درس خوانده آنجا را هم مبتلا میکند. این خوی محافظه کری دقیقا در برابر اصولگرایی تعریف میشود و عملا روزی اصلاح طلبان آنرا برای اصولگرایان برچسب کرده بودند که به خوبی جریان ارزشی جامعه تواتنست توطئه را نقش بر آب کند. محافظه کاری به معنای دقیقتر یعنی اینکه وسط دنیا همینجاست که من ایستاده ام؛ قبول ندارید بیایید متر کنید. من فاصله ام را از همه حفظ میکنم تا نفتی نشوم. من اعتدال را تساوی فاصله بین جریانات از خودم تعریف میکنم و نگاهی به حقانیت ندارم. دیروز و امروز دو نقطه هستند که عمود منصف آنها میشوم "من". ۴٫ محافظه کاری حسن روحانی را رفته رفته به چپ هل داد. چرا که او عقیده داشت اگر روزی امر دایر شد بر رقابت ضد انقلاب و انقلابی؛ من نباید طرف انقلاب را بگیرم بلکه باید نقطه وسط را بچسبم؛ یعنی یک چکش به نعل انقلاب بزنم؛ یک پارچ آب به آسیاب دشمن. محافظه کاری یعنی این! چراکه کار دیگر؛ یعنی افراطی گری و تندروی، که مطمئنا مذموم است. این استدلال اگرچه در ظاهر عملا آقای روحانی را عصبانی خواهد کرد و او فریاد میزند که من حقوقدان هستم و نه سرهنگ! اما اثبات میکند که می تواند داستان شیخ صنعان برای هر شیخ دیپلماتی هم رخ دهد! ۵٫ آقای روحانی با افتخار در فیلم مستند تبلیغاتی؛ خود را با لباس نظامی و در حال مدیریت دفاع مقدس نمایش میدهد اما وقتی به بعد از جنگ میرسد به طرزی شگفت انگیز لباس نظامی را در برابر قانون قرار میدهد و یکی را منطق زور و دیگری را منطق تساهل و تماسح معرفی میکند. کاش آقای روحانی محافظه کار نمیشد و اصولگرا میبود. آنزمان حتما در برابر همت نمی ایستاد و به او نمیگفت تو نظامی هستی و من حقوقدان. کاش در برابر خرازی نمی ایستد و کاش در برابر شهدا نمی ایستاد تا به آنها بگوید شما شهیدید و من حقوقدان. او به خود هم خیانت کرد. او در برابر شهدای زنده ایستاد و خود را حقوقدان خطاب کرد و آنها را نماد منطق زور. البته اینها همه نتایج سحر محافظه کاریست. محافظه کاری صبحی هم دارد که گمان میکنم تا چند روز دیگر میدمد و روحانی حقوقدان که دیروز در لباس مقدس سرهنگی لشکرهای شهدا را هدایت میکرد؛ متاسفانه در کمال ناباوری در روشنایی رو ز و در میانی ترین نقطه خط واصل ریزشها و رویشها قرار گرفته است. کاش صبح هیچگاه نرسد و این صحنه تصوری بیش نماند!
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت