تروریسم به سبک یانکیها چگونه اجرا میشود؟/ جوخههای ترور آمریکا را بشناسید+ تصاویر و اسناد
جوخههای قتل نیروهای خود را علاوه بر سوریه کمک امریکا، ناتو، کشورهای عرب حوزهی خلیج فارس و ترکیه را پشت سر خود دارند. همچنین نیروهای ویژهی کشورهای دیگر مثلاً SASهای بریتانیایی و Parachutistesهای فرانسوی نیز در کنار آنان حاضر هستند ... گزارشهای رسانهای تایید میکنند که 200 تا 300 نفر از نیروهای استخدام خصوصی شرکتهای امنیتی توسط دولت سوریه تاکنون بازداشت شدهاند.
***************************
استفاده از جوخههای مرگ ( Death squads ) بخشی از سیاستهای قدیمی ارتش و سازمان امنیت امریکا است. تاریخی طولانی و مهیب در امریکا وجود دارد و این تاریخ حاکی از پرداخت سیستماتیک هزینهها و حمایتهای پنهانی از تیپهای وحشت ( terror brigades ) و ترورهای چهرههای مشخص تا زمان جنگ ویتنام دارد.
جوخهی قتل در السالوادور
استخدام نیرو و آموش تیپهای وحشت در عراق و سوریه براساس مدل «انتخاب سالوادور» انجام گرفته است. این «مدل تروریستی» کشتار گستردهی جوخههای مرگ با اسپانسری امریکا در امریکای مرکزی در نیمهی دوم قرن بیستم است. این مدل از اقدامات ترویستی اولین بار در السالوادرو انجام گرفت، کشوری که در مقابل دیکتاتوری نظامی طرفدار امریکا به انقلاب برخواسته بود و تخمین زده میشود 75 هزار نفر در این دوران توسط این جوخههای قتل کشته شدند.
شکلگیری جوخههای قتل در سوریه براساس تاریخچه و تجربهی تیپهای وحشت امریکایی در عراق صورت گرفت و این امر تحت برنامهی «ضد شورش» پنتاگون برنامهریزی و اجرایی شد.
تاسیس جوخههای قتل در عراق
سفیر امریکا در عراق، جان نِگروپونت
تاسیس جوخههای قتل در عراق طی سالهای 2004 و 2005 با اسپانسری امریکا زیرنظر مستقیم سفیر امریکا در این کشور جان نِگروپونت ( John Negroponte ) اجرایی شد، او در ژوئن 2004 از طرف وزارت امور خارجهی امریکا راهی بغداد شده بود.
نِگروپونت «مردِ عمل» بود. او از سال 1981 تا 1985 سفیر امریکا در هندوراس بود. او نقشی کلیدی در این دوران در حمایت و سرپرستی کنترای نیکاراگوئه مستقر در هندوراس داشت و همچنین بر فعالیتهای جوخههای قتل ارتش هندوراس نظارت میکرد.
«تحت نظر ژنرال گوستاوو آلوارِز مارتینِز، دولت نظامی هندوراس رابطهای بسیار نزدیک با دولت ریگان داشت و در همین دوران چندین مخالف سیاسی توسط برنامههای مرسوم و کلاسیک جوخههای قتل " ناپدید " شدند.»
در ژانویهی 2005، پنتاگون بررسی چنین موضوعی را رسماً تایید کرد:
«شکلگیری جوخههای بهمنظور ترور رهبران جنبش مقاومت عراق تا بتوان از این طریق، تغییری استراتژیک به نفع امریکا در منطقهی عراق داشت، مشابه آنچه با چریکهای چپگرا 20 سال قبل در امریکای مرکزی انجام داده بودیم.»
تحت پروژهی اصطلاحاً «انتخاب ال سالوادور»، نیروهای امریکایی و عراقی نیروی چریکی برای کشتن یا دزدیدن رهبران جنبش مقاومت عراق اعزام شدند، آنها این چریکها را حتی به داخل خاک سوریه فرستادند، جایی که بخشی از این رهبران پناه گرفته بودند...البته جوخههای ترور و فرار موضوعی غیرمرسوم هستند و احتمالاً سری باقی میمانند.تجربهی آنچه «جوخههای قتل» خوانده میشد در امریکای مرکزی همچنان موضوعی تازه باقی مانده است، حتی همین الان و همچنان به تصویر امریکا در این منطقه سایه میاندازد.
در آن زمان، دولت ریگان سرمایه و آموزش در اختیار نیروهای ناسیونالیستی قرار داد تا به قبیلههای شورشی سالوادورین حمله کنند و سپس دولت امریکا با کشتهها همدردی کرد...
جان نِگروپونت، سفیر امریکا در بغداد، نمایندهی اول امریکا در همین دوران در کشور هندوراس بود.جوخههای قتل در آن زمان ابزاری خشن در دست سیاستمداران امریکای لاتین بودند...در اوایل دههی 1980 دولت رئیس جمهور ریگان سرمایه و کمک به آموزش کانتراسهای نیکاراگوئایی در هندوراس داشت با این هدف که رژیم ساندینیستی نیکاراگوئه را سرنگون کند. پشنهاد پنتاگون در عراق براساس همین مدل انجام گرفت
همچنین هنوز روشن نیست که چه کسی میخواهد مسئولیت این برنامه را به عهده بگیرد - پنتاگون یا سیا. چنین عملیاتهای پوششی از لحاظ سنتی توسط سیا انجام میگرفتند و بازوی اجرایی از طرف دولت در این موارد محسوب میشوند، و همچنین با این کار، به مقامات امریکایی قانوناً اجازه میدهند تا وجود چنین مواردی را تکذیب کنند.(برگرفته از «جوخههای قتل» به سبک ال سالوادور بهمنظور مقابله با گروههای شورشی نظامی امریکا - تایمز آنلاین، 10 ژانویهی 2005)
هرچند هدف مشخص «گزینهی سالوادوری عراق» این عنوان شده بود تا «مخالفان را کنار بزنند» اما در عمل تیپهای وحشت با اسپانسری امریکا در کشتار روزمرهی مردم عراق همراه شدند با این نظر که خشونت را بخشی روزمره از زندگی مردم کنند. در عمل، سیا و امآی6 بر واحدهای «القاعده در عراق» نظارت داشتند که عملیاتهایشان ترور نظاممند جمعیت شیعه عراق بود. این مساله هم اهمیت بسیاری دارد، جوخههای مرگ آموزش و مشاوره از نیروههای عملیات ویژهی امریکا دریافت میکردند.
روبرت استیفن فورد
سفیر سابق امریکا در سوریه بین سالهای 2004 و 2005، بخشی از تیم نِگروپونت در انجام عملیات خود در عراق بود. در ژانویهی 2004، او نمایندهی امریکا در شهر نجف با جمعیت شیعه منصوب شد.
جان نِگروپونت و روبرت استفن فورد مسئولیت سربازگیری برای جوخههای قتل عراقی را بر عهده گرفتند. در حالیکه نِگروپونت از دفتر خود در سفارت امریکا در بغداد این عملیات را زیرنظر داشت، فورد که زبان عربی و ترکی را روان صحبت میکرد، ماموریت به انجام رساندن قراردادهای استراتژیک با گروهکهای نظامی را خارج از «منطقهی سبز بغداد» بر عهده گرفت.
دو مقام دیگر در سفارت، با نامهای هنری اِنشِر (معاون فورد) و ماموری جوانتر در بخش سیاسی به نام جِفری بیلز، نقش مهمی در این تیم بازی کردند و توانستند «گروههای مختلف و گوناگون عراقی، مخصوصاً افراطیون را وارد این برنامه کنند.» (نیویورکر، 26 مارچ 2007). عضو مهمِ دیگر تیم نِگروپونت جیمز فرانکلین جِفری، سفیر امریکا در آلبانی (2002 تا 2004) بود. در سال 2010، جِفری سفیر امریکا در عراق شد (2010 تا 2012).
جیمز استیل
نِگروپونت همچنین از دوران کاری خود در هندوراس، کلنلِ بازنشسته، جیمز استیل را به این تیم اضافه کرده بود:
«استیل در بغداد با عنوان مشاور برای امنیت نیروهای عراقی فعالیت میکرد ولی درحقیقت بر انتخاب و آموزش اعزای سازمان بدر و ارتش مهدی نظارت داشت، این دو گروه عمدهی نظامی شیعه در خاک عراق بودند و از این کار به منظور هدف قرار دادند رهبران و شبکههای سنی در خاک عراق استفاده کردند. برنامهریزی شده بود یا نه، این جوخههای قتل از کنترل خارج شدند و تبدیل به علت اصلی مرگ در عراق بعد از یورش سال 2003 شدند.
عمدی بود یا نبود، جنازههای شکنجه شده هر روز در خیابانهای بغداد یافت میشد و این نتیجهی کار جوجههای قتل بود که زیرنظر جان نِگروپونت آموزش و اجرایی شده بودند. همین فعالیتها بود که عراق را امروز تبدیل به یک جهنم کرده است. (داهِر جمالی، مدیریتِ شرارت: نِگروپونت و تیم جدید عراق دولت بوش، Antiwar.com ، 7 ژانویهی 2007)
کلنل استیل مسئول این بود تا برنامهی ال سالوادرو را طبق برنامهریزی پیش ببرد و در نتیجه دهها هزار نفر از مردم این کشور «ناپدید» شدند یا به قتل رسیدند، شامل بر اسقف اسکار رموِرو و چهار راهبهی امریکایی الاصل.
کلنل استیل بعد از دستیابی به منصب خود در بغداد واحدی ضدشورشی به نام «کماندوهای ویژهی پلیس» تاسیس کرد و این واحد زیرنظر وزارت کشور عراق کار میکرد.گزارشهایی تاییدکنندهی این موضوع وجود دارند که «ارتش امریکا بسیاری از زندانیها را به تیپ گرگ آورد، تیپی که واحد دوم ترسناک کماندوهای ویژژه را شکل دادند و این گروه زیرنظر کلنل استیل فعالیت میکرد:
سربازهای امریکایی و مشاوران امریکایی گوشهای ایستاده و هیچ کاری نمیکردند، در همین حال، نیروهای تیپ گرگ زندانیها را کتک میزدند و شکنجه میکردند. کماندوهای وزارت کشور کتابخانهی عمومی سامره را اشغال کردند و آنجا را تبدیل به مرکز بازجویی خود کردند. در زمان مصاحبهی جیمز استیل با روزنامهی نیویورک تایمز در سال 2005، مصاحبه مرتب با صدای فریادهای هولناک از داخل مرکز بازجویی قطع میشد. گفته میشود استیل قبلاً مشاور عملیات ضدشورش در ال سالوادور بوده است. (داهِر جمالی، مدیریتِ شرارت: نِگروپونت و تیم جدید عراق دولت بوش، Antiwar.com ، 7 ژانویهی 2007)
بِرنی کِریک در آکادمی پلیس بغداد با دو نگهبان ویژهی خود در جولایی 2003
چهرهی مه دیگر که نقش در برنامهی ضدشورش عراق بازی کرد، فرماندهی سابق پلیس نیویورک، بِرنی کِریک بود. او در سال 2007 بهخاطر 16 مورد جعل، حکم مجرمیت از دادگاه فدرال دریافت کرد.
کِریک توسط دولت بوش استخدام شد تا بعد از اشغال عراق در سال 2003، سازماندهی و آموزش نیروهای پلیس عراق را مدیریت کند. او در دوران کاری کوتاه خود در سال 2003، نقش وزیر داخلی دولت موقت عراق را نیز بازی میکرد و سه واحد وحشت در داخل نیروی پلیس عراق نیز خلق کرد: «کِریک در راستای شکلدهی به نیروهای پلیس عراق، خودش را به جایگاه وزیر داخلی عراق بالا کشیده است. مشاوران پلیس بریتانیایی او را " ترمیناتور بغداد " میخوانند.» (مجلهی سالن، 9 دسامبر 2004)
تحت نظارت نِگروپونت از داخل سفارت امریکا در بغداد، موجی از کشتار در خفای شهروندان و ترورهای هدفمند بیپروا شروع شده و اوج گرفته بود. مهندسها، پزشکان، دانشمندان و روشنفکران در فهرستهای ترور قرار داشتند.
ماکس فولِر توانسته است جزئیات این ترورهای هولناک را در برنامههای ضدشورش با اسپانسری امریکا را به شکلی خلاصه بیان کند:
حضور جوخههای قتل اولین بار در ماه می امسال (2005) پررنگ شد... چندین جنازه یافت شدند... در مناطق برهوت و خالی بغداد جنازهها پیدا میشدند. تمامی قربانیها دستبند خورده بودند، چشمانشان با چشمبند بسته شده بود و به سرشان شلیک شده بود و بدن بسیاری از آنها نشان از شکنجههای هولناکی میداد...
کماندوهای پلیس در کنار تیپ گرگ تحت نظارت برنامهی ضدشورش امریکا با مدیریت وزارت کشور عراق عمل میکردند:
کماندوهای پلیس تحت سرپرستی کهنهسربازهای رزمندهی بخش ضدشورش امریکا آموزش میدیدند و تحت نظر همین کهنهسربازها عمل میکردند. این کماندوها برابر عملیاتهای نظامی مشترک دو کشور عمل میکنند و همکار واحدهای ویژهی عملیاتی بسیار خاص امریکایی فعالیت خود را انجام میدهند. (رویترز، نشنال ریویو آنلاین)
... یک چهرهی کلیدی در گسترش کماندوهای عملیات ویژه جیمز استیل بود، او نیروی عملیاتی ویژهی سابق در ارتش امریکا است که دندانش در ویتنام خرد شده بود قبل از اینکه مسئول بخش ارتش امریکا در ال سالوادر در اوج جنگ داخلی این کشور بشود...
یک چهرهی دیگر استیون کاستیل بود که ارشدترین مشاور امریکا داخل وزارت کشور عراق بود. او با ظاهر موجه خود، با دندانهای سفید و قامت چشمگیر خود بحثهای مربوط به نقص حقوق بشر را «شایعه و طعنه» میخواند. او همانند استیل تجربهی فراوانی از دورهی حضور خود در امریکای لاتین کسب کرده بود، او در یک مورد شخصاً در شکار ارباب کوکائین پابلو اسکوبار در جنگهای مرتبط به مواد مخدر در دههی 1990 در کلمبیا حضور داشت.
سابقهی گذشتهی کاستیل اهمیت فراوانی داشت چون این مدل از نقشهای حمایتی مرتبط به جمعآوری اطلاعات و تهیهی فهرستهای قتل از نشانههای مخصوص حضور امریکا در برنامههای ضدشورشی است و شامل بر برنامههای مخفیانه میشود که به شکل قتلهای مجزا از هم و موردی نمایان میشوند.
چنین نسلکشیهای برنامهریزی شده کاملاً با آنچه امروز (2005) در عراق رخ میدهد، همخوان است... همچنین برابر با اطلاعات اندک ما از کماندوهای عملیات ویژهی پلیس است که به وزارت کشور توانایی عملیاتهای یورشی ویژه را میدهند (از طریق کمکهای وزارت دفاع امریکا). مراکز فرماندهی کماندوهای پلیس برای حفظ چنین جایگاهی، تبدیل به مجموعهای گسترده در سرتاسر کشور شده است که برابر خواستههای امریکا، عملیاتهای خود را فرماندهی میکنند، کنترل میکنند، با همدیگر ارتباط یکپارچه دارند و از کمکهای رایانههای و اطلاعاتی امریکا نیز سود میبرند. (مکس فولِر، فاینشنیال تایمز)
زیربنای این عملیات در سال 2005 توسط نِگروپونت چیده شد و تحت نظر جانشین وی، زلمی خلیلزاد این عملیات دنبال شد. فورد پیشبرد این عملیات را تضمین میکرد تا زمانیکه در سال 2006 سفیر امریکا در الجزیره شد، هرچند در سال 2008 در سمت جانشین رئیس اصلی کمیسون به سفارت امریکا در بغداد بازگشت.
عملیات «کنتراهای سوری»: آموختههای تجربهی عراق
نسخهی هولناک عراق از «گزینهی سالوادور» تحت نظر سفیر امریکا جان نِگروپونت «مدل اصلی» شکلگیری کنتراهای «ارتش آزاد سوریه» شد. فورد بدون هیچ شکلی در شکلگیری کنتراهای شورشی سوری نقش داشت و این فعالیت را بعد از کسب سمت جدید خود در بغداد از سال 2008 میلادی شروع کرده بود.
فورد در جولای سال 2001 در شهر حماه سوریه
در سوریه قرار بود نسخهی بدلی از درگیریها بین سنیها، الواطیها، شیعهها، کردها، دَروزیها و مسیحیها خلق بشود. البته در نسخهی سوریه قرار بود ماجرایی کاملاً متفاوت از عراق دنبال بشود، هرچند شباهتهایی بین برنامههای دو کشور از نظر عملیاتهای مخرب و قتلها، وجود داشت.
گزارشی منتشر شده در اشپیگل در مورد درگیریهای خونین شهر حماه در سوریه تایید میکند که به شکلی سازمان یافته قتلعام گسترده در این شهر صورت گرفته و این مجله این روش کشتار را با روش کشتار جوخههای قتل امریکایی در عراق مقایسه کرده است.مردم حماه را به شکل روزمره «زندانی» درنظر میگیرند (بهخاطر گرایش شیعه یا علوی آنان) و سنیها را «خائن» خطاب میکنند. خائنها شهروندان سنی هستند که با شورش این بخش از کشور را تصرف کردهاند و مخالفت خود با نقش وحشت و مرگ در ارتش آزاد سوریه نشان میدهند.
«از تابستان گذشته (2011) تاکنون، ما شاهد اعدام نزدیک به 150 مرد بودیم، این نزدیک به 20 درصد زندانیهای ما بود. این را عبو رامی میگوید... هرچند قاتلین حماه بیشتر دلمشغول قتلعام خائنین درون خود بودند تا اینکه دلمشغول قتلعام زندانیها باشند: اگر ما یک جاسوس سنی را بیابیم، یا اگر یک شهروند به انقلاب ما خیانت کند، ما سریع عمل میکنیم. این را یک رزمنده میگوید. به گفتهی عبو رامی، آنها از شروع شورشها تا کنون بین 200 تا 250 خائن را به مرگ محکوم و حکم آنان را اجرا کرده است.» (اشپیگل، 30 مارچ 2012)
این پروژه در گام اول به نیروگیری و آموزش مردم محلی پرداخت. جوخههای مرگ با همراهی لبنانیها و اردنیهای سلفی شکل گرفته بود که از اواسط مارچ 2011 از مرز اردن وارد سوریه میشدند. وقتی فورد در ژانویهی 2011 با سمت سفیر امریکا وارد دمشق شد، بخش عمدهای از کارها صورت گرفته بود.
فورد در اوایل سال 2010 به عنوان نقش سفیر امریکا در سوریه منصوب شد. روابط دیپلماتیک امریکا و عراق از سال 2005 از هم گسسته بود به دنبال آنکه رفیق حریری، نخستوزیر لبنان ترور شده بود و در این رابطه واشنگتن سوریه را مقصر میشناخت. فورد تنها دو ماه قبل از شروع درگیریها در سوریه وارد این کشور شد.
ارتش آزاد سوریه ( FSA )
واشنگتن و همپیمانان این کشور در سوریه نکات اساسی «گزینهی سالوادوری عراق» را پیاده کردند و از همان ابتدا، ارتش آزاد سوریه را شکل دادند و زیر مجموعهی تروریستی گوناگون آن، از جمله شاخهی القاعده در سوریه به نام النصره را حمایت کردند.هرچند خلق ارتش آزاد سوریه در جوئن 2011 اعلام شد، نیروگیری و آموزش اعضای خارجی این ارتش از زمانی بسیار پیش از این شروع شده بود.
این ارتش از بسیاری از جهات، چهرهای بدلی دارد. رسانههای غرب این ارتش را سازمانی خلق شده در نتیجهی درگیریهای گسترده اعلام میکنند که علیه دولت میجنگد. با این حال، هیچ اشارهای به ساختار کنترل و فرماندهی این ارتش نمیشود.
این ارتش، یک واحد نظامی حرفهای نیست، بلکه شبکهای از تیپهای تروریستی گوناگون و گسترده است که هر کدام در عمل در بخشهای مختلف کشور به انجام عملیاتهای خود مشغول هستند.
هرکدام از این سازمانهای تروریستی، به شکلی مستقل از هم عمل میکنند. ارتش آزاد سوریه فرماندهی و کنترل لژیونهای مختلف بخشهای نظامی خود را برعهده ندارد. این کار را نیروهای ویژهی نظامی و امنیتی انجام میدهند که اسپانسرشان امریکا و ناتو است و درون این گروهکهای تروریستی، نفوذ کردهاند.
این نیروهای ویژه با آموزشهای ویژه در خاک سوریه عمل میکنند، بسیاری از آنها را شرکتهای خصوصی امنیت استخدام کردهاند و مرتب با نیروهای امریکایی و ناتو در تماس هستند و کمکهای نظامی و امنیتی از مراکز این کشورها، مخصوصاً از خاک ترکیه، دریافت میکنند. این نیروهای ویژه بی هیچ شکلی همچنین در برنامههای بمبگزاری علیه ساختمانهای دولتی و نظامی و موارد مشابه دست دارند.
جوخههای قتل نیروهای خود را علاوه بر سوریه از کشورهای حاشیهی خلیج فارس دریافت میکنند و کمک امریکا، ناتو، کشورهای عرب حوزهی خلیج فارس و ترکیه را پشت سر خود دارند. همچنین نیروهای ویژهی کشورهای دیگر (مثلاً SAS های بریتانیایی و Parachutistes های فرانسوی نیز در کنار آنان حاضر هستند) و شرکتهای خصوصی امنیت نیز برابر قراردادهای خود با پنتاگون و ناتو، به این نیروهای ویژه کمک میکنند. گزارشهای رسانهای تایید میکنند که 200 تا 300 نفر از نیروهای استخدام خصوصی شرکتهای امنیتی توسط دولت سوریه تاکنون بازداشت شدهاند.
جبههی النصره
جبههی النصره را بخشی از القاعده حساب میکنند - این گروه را موثرترین گروه شورشی «اپوزیسون» در سوریه خطاب میکنند و این گروه مسئولیت بخش عمدهای از مهمترین بمبگزاریها را قبول کرده است. این گروه دشمن امریکا خوانده شده است (در فهرست وزارت امور خارجه از گروههای تروریستی نام این جبهه دیده میشود) با این وجود عملیاتهای گروهک النصره نشان دهنده حضور آموزشهای امنیتی اطلاعاتی امریکا است، این گروه از تکنیکهای وحشت و سلاحهای غربی استفاده میکند. برنامههای خشن اجرا شده توسط النصره علیه شهروندان عادی سوریه (درحقیقت عملیاتهای پوششی غرب در خاک سوریه) مشابه عملیاتهای جوخههای قتل امریکایی در خاک عراق است.
رهبر النصره عبو عدنان در آلِپو میگوید: «جبههی النصره شامل کهنهسربازان سوری است که در جنگ عراق حاضر بودهاند، مردانی که همراه خود تجربه آوردهاند - مخصوصاً تجربهی استفاده از سلاحهای پیشرفته و این تجربه در خاک سوریه استفاده میشود.»
همانند عراق، خشونت گسترده و نژادی بهشکلی فعالانه گسترش یافته است. در سوریه، جوامع علوی، شیعه و مسیحی هدف جوخههای قتل با اسپانسری امریکا و ناتو قرار گرفتهاند. جوامع علوی و مسیحی هدفهای اصلی این برنامههای ترور هستند. این موضوع را سرویس خبری واتیکان تایید میکند:
مسیحیان ماهها است در آلِپو قربانی مرگ و نابودی جنگها میشوند، وضعیت جنگ، شهر را تحتتاثیر خود قرار داده است. محلههای مسیحینشین در ماههای اخیر، توسط نیروهای شورشی مسلح به سلاح سنگین مورد هدف قرار گرفتهاند و مردمان عادی بسیاری کشته شدهاند. بعضی از گروهکها در این اپوزیسون قدرتمند، عضو گروههای جهادی هستند، «به خانهها و ساختمانهای مسیحیها حمله میکنند، مقیمان این خانهها را آواره میکنند و سپس ملک آنان را تصرف میکنند (یعنی پاکسازی قومیتی و عقیدتی میکنند) (اخبار واتیکان، 19 اکتبر 2012)
اسقف میگوید که رزمندههای سنیِ سلفی به جنایات خود علیه شهروندان عادی ادامه میدهند و همچنان برای عملیاتهای خود نیرو جذب میکنند. سنیهای افراطی مسلح با غرور تمام در یک جنگ مقدس به نبرد مشغول شدهاند، . وقتی تروریستها سعی میکنند با هدف قبلی خود هویت مذهبی را کنترل کنند، آنها از یک نفر خواستند تا حضور جغرافیایی خودمان را تا زمان موسی بگویم. آنها خواستند دعا کنم که علویها از اینجا بروند. علویها شانسی در این شرایط نخواهند داشت.» (همان مرکز، 6/4/2012)
گزارشهای خبری تایید میکنند از شروع شورشها در مارچ 2011 تاکنون مجموعهای از نیروهای سلفی و القاعده به شکل جوخههای مرگ و تیپهای وحشت همراه با نیروهای افراطی اخوان المسلمین وارد سوریه شدهاند. علاوه بر این، مجموعهای از نیروهای مجاهدین از زمان جهاد سیاه در دوران اشغال افغانستان توسط شوروی سوسیالیستی همراه با کمک فرماندهان ارشد ناتو و ترکیه، به گفتهی منابع اطلاعاتی اسرائیلی، در این معرکه حاضر شدهاند:
«کمپینی شکل گرفته تا هزاران مسلمان داوطلب از کشورهای خاورمیانه و رزمندگان مسلمان از کشورهای دیگر را به شورشیهای سوری ملحق کند. ارتش ترکیه پناهگاه این داوطلبان است، به آنها آموزش داده و آنها را از مسیرهای امن خود وارد خاک سوریه میکند.» ( DEBKAfile ، ناتو به شورشیها سلاحهای ضد تانک میدهد، 14 آگوست 2011)
شرکتهای خصوصی امنیت و به کارگیری نیروهای مزدور
به گفتهی گزارشهای خبری، مجموعهای از نیروهای مخفی مزدور از خاورمیانه و کشورهای شمال آفریقا، با مدیریت شرکت خصوصی امنیتی Gulf States در حال انجام فعالیتهای خود هستند.هرچند گزارشهای خبری اشاره نمیکنند از این نیروها در خاک سوریه استفاده شده باشد اما به آموزش آنها در خاک قطر و امارات اشاره شده است.
در شهر نظامی زیاد در امارات «یک ارتش پنهانی شکل میگیرد.» این ارتش را شرکت خدمات Xe مدیریت میکند که قبلاً با عنوان Blackwater فعالیت میکرد (مترجم: این شرکت به دلیل جنایتهای سازمان یافته در خاک عراق، تعطیل شد و با نامی دیگر دوباره شروع به کار کرد.) قرارداد امارات برای ساخت کمپ نظامی برای آموزش مزدورها در جولایی 2010 امضا شده است، نه ماه قبل از آنکه سلاخیهای مردم در لیبی و سوریه شروع بشود.
یک سرباز مزدور بخش خصوصی
در پیشرفتهای اخیر، شرکتهای امنیتی با ناتو و پنتاگون قرارداد بستهاند و اکنون مشغول آموزش جوخههای قتل «اپوزیسون» بهمنظور استفاده از سلاحهای شیمیایی هستند:
«ایالات متحدهی امریکا و برخی کشورهای همپیمان اروپایی آن از قراردادهای وزارت دفاع استفاده میکنند تا شورشیهای سوری را آموزش بدهند چگونه از زرادخانهی سلاحهای شیمیایی در خاک سوریه استفاده کنند، یک مقام ارشد امریکایی و چندین دیپلمات ارشد این موضوع را شنبه به سیانان گفتهاند.» (گزارش خبری سیانان، 9 دسامبر 2012)
نام شرکتهای فعال در این موضوع هنوز عنوان نشده است.
پشت دربهای بستهی وزارت امور خارجهی امریکا
فورد تنها بخشی از یک تیم کوچک است که داخل تیمی بزرگتر درون وزارت امور خارجهی امریکا قرار میگیرد که آموزش و استفاده از تیپهای تروریستی را برنامهریزی و اجرایی میکنند، فورد همراه با دِرِک کولِت و فردیک سی. هوف، شریک سابق تجاری ریچارد آرمیتاژ فعالیت میکنند که پیش از این «دلال ویژهی سوریه» در واشنگتن بود. دِرک کولِت اخیراً بهسمت مشاور وزارت دفاع در امور بینالمللی امنیت ( ISA ) منصوب شده است.
این تیم تحت حمایت و سرپرسی مشاور سابق وزارت امور خارجه در امور خاور نزدیک، جِفری فِلتمَن فعالیت میکند.
جِفری فِلتمَن
تیم فِلتمَن ارتباطی مستقیم با فرآیند سربازگیری و آموزش مزدورها در ترکیه، قطر، عربستان سعودی و لیبی دارد (به کمک رژیم حاکم بعد از قذافی، ششصد رزمندهی گروه رزمندگان اسلامِ لیبی ( LIFG ) به سوریه منتقل شدهاند بعد از آنکه ماهها در طول سال 2011 در ترکیه آموزش دیده بودند.)
فِلتمَن ارتباط مستقیم با وزیر امور خارجهی عربستان سعودی شاهزاده سعود ال فیصل دارد و همینطور با وزیر امور خارجهی قطر شیخ حامد بن جسیم در ارتباط مستقیم است. او همچنین مسئول دفتر مستقر در دوحهی «همکاریهای ویژهی امنیتی» است که در سوریه فعال است و در آن نمایندگان آژانسهای امنیتی واشنگتن و کشورهای غربی فعالیت میکنند، نمایندگانی که پیش از این در لیبی فعال بودند. شاهزاده بندر بن سلطان، عضو شاخص و بانفوذ عربستان سعودی و مسئول سازمان امنیت عربستان نیز بخشی از این گروه است. (پرس تیوی، 12 ماه می 2012)
در ژوئن 2012، جفری فِلتمَن توسط سازمان ملل به عنوان ژنرال مشاور در زمینهی امور بینالملل انتخاب شد، یک منصب استراتژیک که در عمل سیاستهای سازمان ملل (در خدمت واشنگتن) را به عنوان «قطعنامه در خدمت پایان دادن به درگیریها» در کشورهای مختلف جهان، بررسی و مکتوب اعلام میکند. (مناطقی درگیر مانند سومالی، لبنان، لیبی، سوریه، یمن و مالی.) در این طعنهی تلخ، این کشورهایی هستند که هدف عملیاتهای پنهانی امریکا قرار داشتهاند.
فِلتمن در همراهی با وزارت امور خارجهی امریکا، ناتو و کشورهای حاشیهی خلیج فارس، در دوحه، مرد واشنگتن نیز پشت سر اخذر ابراهیمی است تا «پیشنهاد صلح» را آماده و عملی کنند.
در همین حال، در حالی که مذاکرات صلح سازمان ملل فقط به شکل حرف باقی ماندهاند، امریکا و ناتو سربازگیری و آموزش مزدورها را در پاسخ به کشتههای سنگین نیروهای شورشی «اپوزیسون» سرعت بخشیدهاند.
«پایان بازی» امریکا برای سوریه دیگر تغییر رژیم نیست بلکه نابودی سوریه به شکل یک کشور تصویب شده است.توسعهی جوخههای مرگ «اپوزیسون» بهمنظور قتلعام شهروندان عادی تنها بخشی از جنایات در جریان امریکا در خاک سوریه است.
«تروریسم در نقاب حقوق بشر» توسط شورای حقوق بشر سازمان ملل انتخاب شده است و به کشورهایی اشاره میکند که ناتو به بهانهی «دخالت بشر دوستانه» برنامهی یورش به آنها را میریزد تا «مسئولیت خود در حمایت از بشریت» را انجام بدهد.
معمولاً جنایتهای انجام گرفته توسط جوخههای مرگ امریکا و ناتو را به گردن دولت بشار اسد میاندازند. به گفتهی عضو ارشد شورای حقوق بشر سازمان ملل، ناوی پلای:
«میشد جلوی این حجم گسترده از مرگ را گرفت اگر دولت سوریه راه متفاوتی را بهنسبت این سرکوب بیرحمانه انتخاب کرده بود، راهی صلحبار و قانونی در اختیار معترضان قرار میداد تا شهروندان غیرمسلح حرف خود را بزنند.»
برنامهی خاموش واشنگتن میگوید سوریه باید از یک ملت واحد تجزیه بشود - چه از لحاظ نژادی و چه از لحاظ مذهبی - و به چندین کشور «مستقل» و کوچک، تقسیم بشود.
دیدگاه تان را بنویسید