احسان نراقی؛ الگوی اصلاح طلبی است!؟/ پراگماتیسم یک شکل است، فقط توجیهات آن متفاوت است!
نراقی یک پراگماتیست تمام عیار بود که قدرت را می جست حال می خواست این قدرت در اردوگاه شاه باشد یا در حجره شیخ! بنابراین الصاق مفاهیم مشخص نظری به مسلک یک پراگماتیست در این روزگار بی سوژهگی یا برای صفحه پر کردن است یا نشان از درس نگرفتن از مسیری است که این جماعت هوشمند را از رای 20 میلیونی سال 76 به عزلت و انزوای اجتماعی سال 92 کشانده است، که البته گمانه دوم صادق تر می نمایاند.
سجاد نوروزی: در شماره اخیر مهرنامه که چند روزی است منتشر شده است،یادنامه ای برای احسان نراقی تدارک دیده شده است. در مطلب آغازین آن سردبیر مهرنامه متنی را در تجلیل از احسان نراقی نگاشته است که در آن از رنج های اصلاح طلبی؟ نراقی سخن ها گفته شد و مطابق با سیاق همیشگی نویسنده مجموعه ای از تفسیرهای ناهمگن و ناموجه دوره های تاریخی برای اثبات مسیر درست زندگی و زمانه نراقی ارائه شده است .
شیوه نگارش این مطلب که مجموعه از ایده هایی است که بن مایه صحیحی از لحاظ اندیشه سیاسی ندارند و در آن قلب ماهیت تحولات تاریخی برای اثبات یک تئوری معیوب که هیچ گاه از لحاظ معرفتی درست تئوریزه نشده است ، دیده می شود، موضوع این اشاره کوتاه ما نیست . موضوع بر سر پیام نهفته در این وجیزه است؛«نراقی اصلاح طلب بود»،«الگوی سیاست ورزی نراقی صحیح و قابل تعمیم به زمانه ماست »
جماعت برآمده از دوم خرداد سال 76،بالاخص آنانکه دستی بر قلم دارند تبحر بالایی در بافتن تئوری هایی معیوب و تفسیرهای ناهمگن با لعاب های موجه تئوریک دارند . بدین سان که با مطالب و گفتار هایی مواجهیم که از حیث اسلوب اولیه اندیشه سیاسی با اشکال مواجه اند . مانند تفسیرهای عجیب و غیر علمی این جماعت از مدنیت ،روشنفکری دینی ،دموکراسی و... که بحث در باب آنها محملی فراخ می طلبد. در این نوشته هم با ایده پردازی این چنین مواجهیم که نهایتا راه را برای پیامی که ذکر شد می گشاید؛«نراقی روشنفکری محافظه کار بود که محافظه کاری او با اصلاح طلبی در امیخته بود »
برای یک دانشجوی ترم اول اندیشه سیاسی این امر مبرهن است که مفاهیم روشنفکری و محافظه کاری و اصلاح طلبی از بن بایکدیگر متضاد اند . روشنفکری کارکرد اگاهی بخشی ای دارد که در آن سنت نقد می شود ؛پس چگونه می توان محافظه کار-به معنای حافظ سنت اجتماعی- بود و روشنفکری کرد و در عین حال اصلاح طلب- به معنای مقابله با مشرب محافظه کارانه برای حفظ وضع موجود - هم بود! بافتن چنین تئوری هایی البته در جریان دوم خرداد مسبوق به سابقه است اما این مورد بدیع نشان می دهد که برخی می خواهند برای اقتضاء گرایی و پراگماتیسم عملی و نظری به هر قیمت ممکن بن مایه معرفتی بتراشند حتی اگر این امر به بهای خلق یک اندیشه سیاسی جدید و شاذ باشد که در آن مفاهیم مورد توافق و کهن دچار قلب محتوا شوند.
نراقی یک پراگماتیست تمام عیار بود که قدرت را می جست حال می خواست این قدرت در اردوگاه شاه باشد یا در حجره شیخ! بنابراین الصاق مفاهیم مشخص نظری به مسلک یک پراگماتیست در این روزگار بی سوژهگی یا برای صفحه پر کردن است یا نشان از درس نگرفتن از مسیری است که این جماعت هوشمند را از رای 20 میلیونی سال 76 به عزلت و انزوای اجتماعی سال 92 کشانده است، که البته گمانه دوم صادق تر می نمایاند .
البته به یک نکته دقیقا درست اشاره شده است . نراقی پراگماتیست وار در پی قدرت بود و در این مسیر برای او تئوری سیاسی یا فکری ای موضوعیت نداشت، او قدرت را می پویید و آن را گرامی می داشت بی آنکه به عرصه مدنی نظری داشته باشد . جماعتی که اصلاح طلب نامیده شدند نیز چنین بودند . سال 76 به گواه خودشان امید پیروزی نداشتند و دفعتا پیروزی حاصل شد که این یعنی نمی دانستند با چه جامعه ای طرف هستند ، به قدرت هم که رسیند کوشیدند برای فتح سنگرهای آن به وجه اکمل، تئوری هایی را خلق کنند تا امر ذاتا پراگماتیستی «نفع سیاسی» را با توجیه های شبه معرفتی یک کنش آگاهانه سیاسی و بر آمده از جنبش اجتماعی بخوانند. پس از از کف دادن قدرت نیز با طرح شعارهای دهان پرکن «اصلاحات زنده است» در پی باز پس گیری قدرت بودند بی انکه به تحولات اجتماعی و طبقات گوناگون جامعه نظری داشته باشند. بنابراین بیراه نیست با نراقی قیاس شوند. پراگماتیسم یک شکل است ، فقط توجیهات آن متفاوت است !
در اینجا البته یک نکته مهم هم بی پاسخ مانده است،اگر تندروی تا این حد در مرام جماعت برآمده از دوم خرداد مذموم است ،حوادث سال 88 چگونه توجیه خواهد شد؟
دیدگاه تان را بنویسید