چرا تفکر «انجمن حجتیه» و شبیه به آن خطرناک است؟

کد خبر: 234420

امام(ره): ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب كاري تر از اغيار بوده و هست...عده اي مقدس نماي واپس گرا همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آن قد علم كند... ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي يافت، وضع روحانيت و حوزه ها، وضع كليساهاي قرون وسطي مي شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعي حوزه را حفظ نمود.

چرا تفکر «انجمن حجتیه» و شبیه به آن خطرناک است؟
سجاد نوروزی: اگر بخواهيم نسبت گفتمان انقلاب اسلامي با آزادانديشي را واكاوي كنيم، نخست بايد به تعريف و ايضاح مفهوم «آزادانديشي» بپردازيم. چرا كه از اين گزاره در ادبيات فلسفي و تئوريك معاني گوناگوني افاده شده است و در ادبيات ديني نيز معناي خاص خود را دارد.در تفسير سكولار، آزادانديشي به شكستن مرزهاي معرفتي پارادايم سنت و دين اطلاق مي شود.در دوران روشنگري و پس از آن، اساسا در عالم مدرن، فيلسوفاني بودند كه عرفي كردن نظم معنايي جهان اجتماعي و رها شدن از قيود تفكر متافيزيكال و ديني را شرط آزادانديشي مي دانستند، عمدتا اين امر با تفسيرهايي صورت مي گرفت كه معرف «خرد خود بنياد» بود و تلقي اي از عقلانيت را رواج مي داد كه در آن امر قدسي از آنجا كه «توهم زا» است بايد نفي شود. البته شرح مستوفاي اين امر مقدمات و شرح فلسفي اي دارد كه اكنون از حوصله بحث ما خارج است اما في الجمله مي توان گفت كه آزادانديشي سكولار در پي آزاد كردن تفكر از ايدئولوژي و قدسي انديشي و معرفت ديني است.

اما در سوي ديگر، آزادانديشي ديني برعكس سنخ سكولار آن، با ايدئولوژي انديشي و تفكر مكتبي پيوند تنگاتنگي دارد، مي دانيم كه پراگماتيست ها و فيلسوفان جديد ايدئولوژي را بالذات معرف و مولد توتاليتاريسم مي دانند. اين راي كه ايرادات معرفتي فراواني به آن وارد شده است، در عين حال حكمي كاملا ايدئولوژيك است و نشان مي دهد كه راي به محو ايدئولوژي، نه تنها صائب نيست كه باطل است و اساسا از ايدئولوژي گريزي نيست. در تفكر مكتبي و ديني اما آزادانديشي چيزي نيست جز ترسيم حدود و ثغور معرفت بر اساس ايدئولوژي و جهان بيني توحيدي اين تلقي، نهايتا آزادانديشي و روشنفكري متعهدانه اي را پرورش مي دهد كه در آن نه تنها از توتاليتاريسم و جزم انديشي خبري نيست، بلكه در خط مقدم نبرد معرفتي و عملي با خشك سران عرفي انديش و سكولار و متحجران و مرتجعان به ظاهر دين گرا است.انقلاب اسلامي ايران و آراي حضرت امام (ره) نيز در حقيقت بر اساس همين امر استوار شده است، ما در آراي حضرت امام (ره) هم مقابله با تفكر سكولار و دين زدا را مي بينيم و هم هجمه شديد به جريان تحجر و ارتجاع را. في الواقع اين امر وجه مميزه جريان آزادانديش ديني است -كه بيداري اسلامي را موجب شد- با جريانات متحجر و سكولار. در واقع آزادانديش ديني در انقلاب اسلامي خصم معرفتي و عملي دو جريان ريشه داري بود كه از دهه هاي قبل فعاليت مي كردند.

براي بسط بهتر اين امر و پرهيز از اطاله كلام، بهتر است قضايا را با توشه گيري از آراي حضرت امام(ره) پي بگيريم. معظم له در سال پاياني حيات پر بركت خويش، مكتوبي را خطاب به حوزه هاي علميه و روحانيون نگاشتند كه بلاشك مانيفيست عقيدتي جريان آزادانديشي ديني و حاميان گفتمان انقلاب اسلامي است. اين مكتوب از آنجا كه در سال پاياني حيات امام (ره) منتشر شده است، به نوعي تمامي تجربيات فلسفي و مبارزاتي امام (ره) را شامل مي شود و معظم له با مطمح نظر قرار دادن سير شكل گيري نهضت و برقراري نظام اسلامي و جريانات پس از آن، اين مكتوب را به رشته تحرير درآوردند. مكتوبي كه تازيانه نقد را بي محابا بر پيكر منفور سكولاريسم و لاشه متعفن تحجر فرود مي آورد

چرا تحجر اصلي ترين دشمن آزادانديشي ديني است؟

براي آزادانديشي ديني، خطر تحجر بسيار مهلك تر و خطرناك تر از سكولاريسم است. سكولاريسم عمدتا با رويكردهاي عيان به ميدان مبارزه تئوريك و عملي مي آيد و از همين رو مواجهه با آن مواجهه اي آشكار و رخ به رخ است. في المثل رژيم شاه عامدانه تاريخ اسلامي را به تاريخ موهوم شاهنشاهي تبديل مي كرد، شرط سوگند به قرآن را حذف مي نمود و... اما تحجر در لفافه به ميدان مي آيد و با ادبيات ديني مي كوشد، جريان هاي اصيل اسلامي و آزادانديش كه به مبارزه با ستم و تأسيس حاكميت اسلامي مي پردازد را از ميدان خارج كند. در اين باب حضرت امام كه به نيكي به خدعه ها و دين فروشي هاي اين جماعت آشنا بودند، به طرح مسئله مي پردازند. تصريح كلام ايشان اين است:

« گمان نكنيد تهمت وابستگي و افتراي بي ديني را تنها اغيار به روحانيت زده است، هرگز! ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب كاري تر از اغيار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامي اگر مي خواستي بگويي شاه خائن است، بلافاصله جواب مي شنيدي كه شاه شيعه است! عده اي مقدس نماي واپس گرا همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آن قد علم كند.» (همان، ص 10)

حضرت امام (ره)، از آنجايي كه به مباني و مبادي فلسفه اسلامي و حكمت متعاليه ملاصدرا وقوف تام داشتند، نقدشان بر جريان متحجر نقدي مستدل و فلسفي بود. ممكن است از ظاهر كلام ايشان اين طور برداشت شود كه معظم له، صرفاً خطابي سياسي را سامان داده اند، اما اندكي مداقه و غور در بندبند اين مكتوب جليله كه خطاب به روحانيت نگاشته است، نفحات دلپذير فلسفه صدرايي هويدا است. آن پير فرزانه خود البته خون دلها از اين جماعت «ضد فلسفه» خورده بود و در اين پيام هم به روزگاري كه «در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مي گفتم» اشاره اي واضح مي كنند. با اين وصف از حيث معرفتي بي گمان اگر مبارزات امام (ره) و آراي فلسفي ايشان و بزرگاني چون علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري و... نبود، وضعيتي كه در قرون وسطي در اروپا حادث شده بود، در غوغاي عنيف اشعري مسلكان ضد فلسفه در حوزه هاي علميه، در ايران هم رخ عيان مي كرد، اين امر را حضرت امام (ره) چنين شرح مي دهند:

«ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي يافت، وضع روحانيت و حوزه ها، وضع كليساهاي قرون وسطي مي شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعي حوزه را حفظ نمود.» (منشور روحانيت، ص 10)

اين امر را البته مي توان از جهتي ديگر هم مورد بررسي قرار داد. تفكر شيعي و خصلت اجتهاد پويا و بازتوليد مداوم سنت، بر خلاف جهان اجتماعي اهل سنت، اجازه انجماد را نمي دهد، از همين جهت است كه اشعري مسلكان و فلسفه ستيزان عقل گريز در جهان اجتماعي شيعه، همواره در معرض سهمگين ترين خطاب ها بوده اند، از خواجه نصيرالدين طوسي و ابن سينا و ملاصدرا و تا زمان حضرت امام (ره) همواره عالمان آگاه شيعه و فقهاي فيلسوف، چنان تشت رسوايي متحجران را از بام ارتجاع به پايين افكنده اند كه طنين آواي توحيدي شان قرن هاست كه پا برجاست.

حضرت امام (ره) نيز آزادانديشي فلسفي اي را سامان دادند كه هم اصول لايتغير اسلامي در آن محترم بود و هم توجه به زمان و مكان. از همين رو بود كه انقلابي چنين عظيم سامان يافت. سوال مهم اين است كه آيا جريان متحجر روزگار امام (ره) و روزگار ما، اساسا قادر به فهم انديشه انقلاب اسلامي است يا توان حفظ انقلاب را دارد؟ واضح است كه خير. اما همين جماعت پس از پيـروزى از آنجا كه دين فروشى و ريا و ارتجاعشان در حد اعلى است! خود را ميراث دار مبارزه معرفى مى كنند. فصل مهمى از پروسه آزادانديشى دينى به مبارزه پس از پيروزى با اين جماعت اختصاص دارد، تصريح كلام مقتداى بزرگ ما حضرت امام خمينى (ره)در اين باب است :

«در ١٥ خرداد ٤٢ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود، مقابله را آسان مى نمود، بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حيله و مقدس مآبى و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورويى بود كه هزار بار بيشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مى سوخت و مى دريد.... آنقدر كه اسلام از اين مقدسين روحانى نما ضربه خورده است از هيچ قشر ديگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمومنين (ع) است كه در تاريخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بيش از اين تلخ نكنم، ولي طلاب جوان بايد بدانند كه پرونده تفكر اين گروه هم چنان باز است و شيوه مقدس مآبي و دين فروشي عوض شده است. شكست خوردگان ديروز سياست بازان امروز شده اند.آنها كه به خود اجازه ورود به سياست را نمي دادند، پشتيبان كساني شده اند كه تا براندازي نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبريز با هماهنگي چپ ها و سلطنت طلبان و تجزيه طلبان كردستان تنها يك نمونه است... دسته اي ديگر از روحاني نماياني كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مي دانستند و سر به آستانه دربار مي سائيدند، يك مرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفي كه براي اسلام آن همه زجر و آوارگي و تبعيد كشيدند تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بي شعور مي گفتند دين از سياست جدا است، مبارزه با شاه حرام است، امروز مي گويند مسئولين نظام كمونيست شده اند!... ديروز «حجتيه اي»ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابي تر از انقلابيون شده اند! «ولايتي»هاي ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريخته اند و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شكسته اند و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده است، امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مي خورند! راستي اتهام آمريكايي و روسي و التقاطي، اتهام حلال كردن حرام ها و حرام كردن حلال ها، اتهام كشتن زنان آبستن و حليت قمار و موسيقي از چه كساني صادر مي شود؟ از آدمهاي لامذهب يا مقدس نماهاي متحجر و بي شعور» (منشور روحانيت، صص 15 - 14 - 23 )

نوشداروي گفتمان انقلاب اسلامي و بلااثر شدن سم تحجر

حقيقت آن است كه روحانيت اصيل و مبارز و مجاهد شيعه و روشنفكري متعهد و اسلام گرا و پيرو اجتهاد فقها بودند كه ذيل رهبري حضرت امام (ره) بنيان سنت 2500 ساله شاهنشاهي را از ميان برداشتند. اين جهد مبارك و تحول تاريخ ساز، ابتنا بر فلسفه اي داشت كه در آن رابطه مردم و حكومت اسلامي، رابطه حق و تكليف، رابطه آزادي و عدالت و در يك كلام بنيادهاي «آزادانديشي ديني» مشخص و آشكار شده بود، همين مولفه ها در حقيقت دافع سم تحجر و آفت سكولاريته بود. بنابراين پاسداشت اين ميراث در دهه چهارم انقلاب اسلامي و «اصولگرايانه» مبادي تفكر و مباني عمل را سامان دادن، در عين حال كه گفتمان انقلاب اسلامي را امتداد مي بخشد و ابعاد فراملي آن را براي تحقق تام «صدور انقلاب» مهيا مي سازد، شجره خبيثه تحجر و ارتجاع را مي خشكاند و حاملان جزم انديش و ماكياوليست آن را رسوا مي سازد. حضرت امام (ره) در «منشور روحانيت» به گونه اي جامع هم وجوه سلبي اين مسير را تئوريزه فرموده اند و هم خصايص ايجابي آن را. تاكيد ايشان بر «ترس استكبار از اجتهاد»، «لزوم پرهيز از اختلاف بين جامعه مدرسين و طلاب انقلابي» و پرهيز از اينكه؛ «نيروهاي مومن به انقلاب به اسم فقه سنتي و فقه پويا به مرز جبهه بندي برسند» تا راه براي بهره گيري دشمنان و «تقويت جناح رفاه طلب بي درد و نق بزن» گشوده شود و همچنين تاكيد بر اينكه؛ «اينجانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي دانم اجتهاد به همان سبك صحيح است ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست، زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند» ، خط و مشي هاي ايجابي اي هستند كه مسير مبارزه با سكولاريته و تحجر را مي گشايد.

سكولاريسم نقابدار

فصل مهمي از جهد عقيدتي و عملي آزادانديشي از آنجا به مبارزه با تحجر اختصاص دارد كه در بطن اين رويكرد به ديانت، سكولاريسم نهاني خفته است. تحجر و بنيادگرايي در بزنگاه هاي تاريخي «عقل» را تعطيل مي كند و حكم «جهاد» را پوچ مي شمارد. اين رويكرد در عين حالي كه ظاهرا مي كوشد دايره شمول معرفتي دين را گسترش دهد، همواره در پي محدود كردن آن است. بدين معنا كه اگرچه داعيه اجراي احكام الهي را دارد، اما از آنجا كه عقل فطري را تعطيل مي كند و به اجتهاد پويا بهايي نمي دهد، در برابر مسائل مستحدثه يا خاموش است يا جزم انديشانه برخورد مي كند كه نتيجه طبيعي، خارج شدن تنظيم اين مسائل مستحدثه از دايره شموليت ديانت است. در عين حال عطف به همين تعطيلي عقل است كه دين را در اداره جامعه و سياست ناتوان جلوه مي دهد و راه را بر سكولاريسم مي گشايد. آنچه كه راه سكولاريسم را مي گشايد، در وهله اول تحجر است، ايدئولوژي ديني اما از آنجا كه عقلاني و بر پايه وحي و سنت شموليت دين را گسترش مي دهد و عصر و زمانه خود را ديني مي كند، مستحكم ترين سد در برابر سكولاريسم است.

******************

به هر روی در زمانه ای که به سر می بریم که این شجره نامیمون به لطایف الحیل باز رخ عیان کرده و با مشاطه گری می کوشد از غافلانی دلبری کند، جاهلانی را به میدان بفرستد تا مشق رزم کنند و زیرکانی را به طراحی های خاص وا دارد.در بعضی از مراکز دولتی و رسانه ها نیز افرادی را به خط کرده اند تا در مواقع لازم از منتقدان اسلام خواه تهور ستانی و زهر چشم بگیرند. از این روست که باید هشیارانه تر به رصد اوضاع پرداخت و تیزبینانه تر قضایا را تحلیل کرد.

از ياد نبريم كه امام (ره) فرمود: «خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده است.» (منشور روحانيت، ص 10)

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت