همه دروغ های آمریکا درباره عراق
دقیقا مثل یک فیلم هالیوودی بود. سیلوراستالونه و جکی جان به ناصریه آمده بودند. هیچ سرباز یا نیروی نظامی در برابر آنها وجود نداشت اما آنها سروصدا می کردند درها را می شکستند…
فاطرنیوز: سیمون لویشن نویسنده و روزنامه نگار بریتانیایی در یکی از مقالات مشهورش ماجرای جالبی را نقل می کند: در اوج روزهای جنگ سرد عده ای از روشنفکران روس شرایط سخت خروج از کشور و سفر به آمریکا را متحمل می شوند و برای دو هفته به آمریکا سفر می کنند.. در پایان سفر آنها متوجه یک واقعیت شگفت انگیز می شوند: در اکثر نقاط آمریکا دیدگاه مردم و رسانه ها درباره مسائل مهم و حیاتی کشور و جامعه آمریکا کم و بیش یکسان است. آنها به آمریکایی ها می گویند که در روسیه با وجود همه سانسورها و زندان ها و شکنجه ها و ناخن کشیدن ها و شلاق زدن ها هیچ وقت نتوانسته اند به چنین وضعیتی از یکسانی در افکار عمومی و عقاید برسند. روسها سوالشان از آمریکایی ها این بود: شما در آمریکا چه کار می کنید؟ در آمریکایی کار خاصی نمی کنند.آنها فقط رسانه دارند. سردبیر سیاسی بی.بی.سی در شب فتح بغداد روبروی مقر نخست وزیری انگلیس در لندن می ایستد و این چنین نطق پیروزمندانه سر می دهد: تونی بلر نخست وزیر ما به ما قول داده بود که فتح بغداد بدون راه افتادن حمام خون صورت بگیرد و حالا بلر به قول خود عمل کرده است. صحنه کات می خورد به صحنه های پایین کشیدن مجسمه صدام در میدان اصلی بغداد و هلهله و شادی عراقی ها. ما سیم بوکسل های قوی و کلفتی را می بینیم که در حال تلاش برای پایین کشیدن مجسمه صدام هستند و غریو خوشحالی مردم در پیرامون آن به گوش می رسد. چند هفته بعد تصاویری در اینترنت منتشر می شود که با دوربین بازتری کل میدان مشهور بغداد در آن لحظات را فیلم گرفته است: یک تانک بزرگ آمریکایی با کمک یک جرثقیل غول پیکر در حال کشیدن طناب های متصل به مجسمه صدام هستند. تعداد انگشت شماری در اطراف مجسمه پایکوبی می کنند و می رقصند و تعداد زیادی از مردم بغداد هم فقط صحنه را تماشا می کنند. در حالی که اضطراب و نگرانی در صورتشان هویداست. *** جسیکا لینچ، یک دختر ۱۹ ساله مو طلایی آمریکایی . او معلم یک مهدکوک در ایالت ویرجینیاست و خیلی زود به ارتش می پیوندد و روانه عراق می شود. در جریان گرفتار شدن در یک کمین در عراق به دست نیروهای شورشی عراقی می افتد و در حالی که زخمی و آسیب دیده است ربوده می شود. به مدت هشت روز در بیمارستانی در عراق به نام ناصریه نگهداری می شود و در آنجا مورد آزار و اذیت یک دکتر عراقی دیوانه قرار می گیرد بعدها پنتاگون فیلمی پنج دقیقه ای از او منتشر می کند در حالی که روی تخت بیمارستان قرار دارد و در حال سیلی خوردن و بازجویی است. . در یک شب حماسی و تاریخی ارتش آمریکا با یک عملیات دقیق و پیچیده در حالی که تمام مراحل آن با دوربین های دید در شب در حال فیلمبرداری است به محل نگهداری او حمله می کند و موفق به آزادی او از دست مهاجمین عراقی می شود و این گونه جسیکا تبدیل به یک قهرمان ملی در آمریکا می شود. جسیکا به کشورش برمی گردد در آن جا به شدت مورد استقبال قرار می گیرد پلاکاردها و نمادها و تندیس های او در سراسر کشور برافراشته می شود. یک فیلم هالیوودی پرهزینه از داستان زندگی اوساخته می شود. آلبو های موسیقی متعدد و کتاب ها و مصاحبه و رسانه….
جورج بوش به روی صحنه می آید و سخنگوی کاخ سفید از دیدار اختصاصی او با لینچ و خوشحال بودنش از آزادی او خبر می دهد. جسیکا لینچ حالا تبدیل به یک اسطوره جنگی شده است و فیلم نجات او به دفعات از تلویزیون های آمریکا و دنیا پخش می شود و نمادی برای قدرت فداکاری و پیروزی آمریکا در عراق می شود. این روایتی است که رسانه های آمریکایی از این واقعیت به ما می گویند فروش یک میلیون دلاری کتاب "من یک سربازم، داستان جسیکا لینچ "هم واقعیت دیگری در کنارش است. واقعیت های دیگری هم هستند. پزشکان و پرستاران بیمارستان بعد از مدت ها به حرف می آیند و ماجرا را تعریف می کنند. جسیکا اصلا در یک درگیری مسلحانه در جریان جنگ مجروح نشد؛ او تصادف کرده بود. دکتر" انمار عدی" که او را معاینه کرده است می گوید که هیچ اثری از گلوله یا جراحت ناشی از جنگ در بدن او دیده نمی شده است چند پیچ خوردگی و شکستگی استخوان همه آن چیزهایی بوده است که لینچ را آسیب زده بود.هیچ خبری از اذیت و آزار و ربایش در کار نبوده و حتی پرستاران بیمارستان می گویند که در آن مقطع زمانی خاص به دلیل افزایش مجروحان جنگی، بیمارستان با کمبود شدید خون مواجه بوده است و برای نجات جان این آمریکایی آنها خودشان به او خون اهدا کرده اند. هنگامی که لینچ را پیدا می کنند با مرکز فرماندهی ارتش آمریکا در عراق تماس می گیرند و خبر می دهند اما واکنشی نمی بییند تا اینکه چند روز بعد شگفت زده مواجه می شوند که عده ای با هلی کوپتر در حال فرود آمدن بر سقف بیمارستان هستند در حالی که هیچ نیروی نظامی ای در بیمارستان وجود ندارد. دکتر عدی می گوید :"این دقیقا مثل یک فیلم هالیوودی بود سیلوراستالونه و جکی جان به ناصریه آمده بودند. هیچ محافظ یا مقاومی در برابر آنها وجود نداشت اما آنها سروصدا می کردند درها را می شکستند" برو…برو…عقب را نگاه نکن برو…" از پنجره ها بالا می رفتند و خودشان را به درو دیوار می زدند و سرانجام جسیکا لینچ را از بیمارستان خارج کردند. ما فقط ایستاده بودیم و با تعجب نگاه می کردیم."
به فاصله پنج ساعت بعد از ۱۱ سپتامبر دونالد رامسفلد سخنرانی کرد و گفت که احتمالا ارتباطی بین صدام و این وقایع وجود دارد. ده روز بعد از ۱۱ سپتامبر جورج بوش در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد که اطلاعات طبقه بندی شده از حمایت صدام از القاعده برای حمله به آمریکا به دست آمده است واضح است که واقعی بودن این ادعا رو خود رامسفلد و بوش هم قبول نداشتند. اما مدام تکرارش می کردند. در سالها ابتدایی جنگ حداقل هفته ای پانصد عراقی قتل عام شدند. سردبیر بی.بی.سی اسم چه چیزی را حمام خون می گذارد؟
دیدگاه تان را بنویسید