به خاطر چاپ یک صفحه از کتاب باقی، مهاجرانی شلمچه را بست/ ما نه در اردوگاه شیرها بودیم نه روباه‌ها!

کد خبر: 220165

حرف‌هايي که آن موقع تابو بود، هم‌اکنون عادي شده است. يک زماني مي‌گفتند مخالف‌هاشمي، دشمن پيغمبر(ص) است. آن موقع من يادم هست در نمازجمعه، ما يک بار جلوي آقاي‌ هاشمي اعتراض کرديم، اعتراض غيرمعقولي هم نبود. پا شديم گفتيم که «صداوسيماي ما بايد اصلاح شود، وصيت امام‌خميني(ره) بايد اجرا شود». و تاوان اين شعارها را هم داديم .اما هم‌اکنون آقاي‌ هاشمي را نقد مي‌کنند، دولت را نقد مي‌کنند، اصلاحات را نقد مي‌کند و درباره همه‌چيز حرف می‌زنند.

به خاطر چاپ یک صفحه از کتاب باقی، مهاجرانی شلمچه را بست/ ما نه در اردوگاه شیرها بودیم نه روباه‌ها!
سرویس سیاسی «فردا»: مسعود ده‌نمکي فقط کارگردان سلسله فيلم‌هاي سينمايي اخراجي‌ها نيست. او در عالم مطبوعات هم دستي داشته و نشريات «اخراجي» از دنياي مطبوعات يا همان توقيفي در کارنامه‌اش به چشم مي‌خورد. نشرياتي همچون شلمچه و جبهه که در زمان انتشارشان سروصداهاي زیادی به پا کرد و نتيجه آن سروصداها، توقيف آن‌ها بود. مسعود ده‌نمکي در معرفي خودش معتقد است که يک آرمان‌گراست که براي گرفتن حق و حقوق رزمندگان و يا رسيدن جامعه به فضاي آرماني زماني به عنوان رزمنده در جبهه‌ها جنگيده، روزگاري هم با قلمش مبارزه مي‌کرد و حالا نيز با فيلم‌هايش به ميدان آمده است. این گفتگو در شماره صد «همشهری ماه» منتشر شده است.

آقاي ده ‌ نمکي بفرماييد که چه اتفاقي افتاد که از جمع محافل و جمع ‌ هاي حزب ‌ اللهي به سمت جريان مطبوعاتي و روزنامه ‌ نگاري رفتيد؟

سال 67 که ما از فضاي جبهه و جنگ به شهر برگشتيم، متاسفانه تعارض ‌ هاي بسياري بين آن چيزهایی که ما برايش جنگيديم در فضای شهري مشاهده مي ‌ شد. در آن مقطع، روش ‌ هاي بيان اعتراض زياد بود؛ برخی از رزمنده ‌ ها دچار نوعي ياس شدند و در نتيجه خانه ‌ نشيني و عزلت را انتخاب کردند، برخي ديگر هم به ‌ نوعي به فکر جبران مافات گذشته افتادند و وارد زندگي روزمره شدند و با تحصيل و کار به زندگي ‌ شان سروساماني دادند. در این ميان گروهي بودند که با نگاه آرمان ‌ گرايانه به فکر افتادند تا براي مطالبه آرمان ‌ هايي که برايش جنگ کرده ‌ اند و شهيد دادند، مبارزه کنند.به اعتقاد من عده ‌ اي بودند که نه غرق در زندگي روزمره ‌ شان شدند و نه پشيمان از زندگي گذشته ‌ شان، آنان غصه مي ‌ خورند اما سعي مي ‌ کنند با وضعيت موجود مبارزه کنند.

رسانه ‌ هاي بعد از جنگ در واقع رسانه ‌ هاي جناح ‌ هاي خاص بودند. اگرچه اين روزنامه ‌ ها خود را منتسب به انقلاب، حاکميت و نهادها مي ‌ دانستند. اما گاهي اتفاق مي ‌ افتاد که اين اعتراضات اجتماعي، در رسانه ‌ هاي اصولگراي آن موقع پوشش داده نمي ‌ شد. مثلا تظاهرات مقابل مجلس يا تظاهرات براي مسائل فرهنگي و غيره را رسانه ‌ ها پوشش نمي ‌ دادند. همه ‌ چيز به اين ‌ که در کدام خط هستي منوط بود. اين که جزو کدام جناحي؛ از «ما» يا «آن ‌ ها».

در اين وضعیت من فکر کردم که بايد رسانه داشت. اما اولين رسانه غيررسمي را در آن زمان، در نمازجمعه شکل داديم. روزنامه ‌ هاي ديواري، اطلاعيه ‌ ها و شب ‌ نامه ‌ هايي با قطع A4 که با تيراژ گسترده ‌ اي پخش ‌ شد.

با توجه به صحبت ‌ هايي که کرديد، مشخص مي ‌ شود در همان سال 67 که شما از آن حرف مي ‌ زنيد، يک دودستگي ميان جريان ‌ هاي خودي وجود داشته است؛ يعني يکسري افراد بودند که اجازه نمی ‌ دادند اين معترضيني که در جبهه بودند، صداي خودشان را به جامعه برسانند؟

بله، همين ‌ گونه بود. چنددستگي بود. اصلا بعضي ‌ ها مي ‌ گفتند چنين اعتراض ‌ هايي، رفتارهاي ضدانقلابي است. ما براي اين ‌ که اين جريان رسانه ‌ اي شود و به گوش مسوولين برسد، بايد از ساعت هشت صبح، در صف ‌ هاي اول نمازجمعه جا مي ‌ گرفتيم و بين پيرمردهاي مرسوم نمازجمعه که شعارهاي هميشگي را مي ‌ دادند مي ‌ نشستيم و شعارهاي معترضانه در رابطه با صداوسيما و فرهنگ سرمي ‌ داديم.

پس مي ‌ توانيم بگوييم که ريشه و بنيان ‌ گذار اين اعتراض ‌ هايي که شايد تا الان هم ادامه دارد جريان حزب ‌ اللهي است؟

بله. دقيقا رزمنده ‌ هايي از جنگ برگشتند. حال ممکن است گروه ‌ هاي ديگر، روش ‌ هاي ديگري را برگزيده باشند که مورد علاقه ما نبود. البته برخي ‌ ها هم به سمت سياست و بحث ‌ هاي جناحي رفتند. يکي از دلايلي که من مجبور شدم از آن جريانات جدا شوم و نشريات مستقل خودم را منتشر کنم، به ‌ خاطر همين اعتقادات شخصي ‌ ام بود.

چه شد که شلمچه را پايه ‌ گذاري کرديد؟

اعتقاد داشتم که بايد رسانه رسمي داشته باشيم اما افراد موافقت نمي ‌ کردند و مي ‌ گفتند ما بايد کار سلبي کنيم، شما برويد کار ايجابي کنيد.در اين درگيري ‌ ها به اين نتيجه رسيديم که يک نشريه راه ‌ اندازي کنم. نشريه ‌ اي که من مي ‌ خواستم، رسانه ‌ اي بود که با توده ‌ هاي مردم و افکارعمومي ارتباط برقرار کند؛ نه اين ‌ که فقط در نمازجمعه توزيع شود، مخاطب خاص داشته باشد. بنابراين درخواست نشريه شلمچه را دادم.

آيا نگاه ‌ تان صرفا اعتراض و مبارزه با استحاله فرهنگي بود يا نگاه بلندمدت ‌ تري در شلمچه داشتيد؟

ابتدا نگاه معترض و نقادانه ‌ ای داشتم اما در نهايت به اين نتيجه رسيدم که خودمان هم بايد کار فرهنگي انجام دهيم، يعني نمي ‌ توان به اميد ديگران و تشکيلات ديگر نشست. کاري که شلمچه در آن زمان انجام مي ‌ داد ورود به حوزه فرهنگي بود.در این زمینه سازمان به چاپ پوستر شهدا و سررسیدها وارد شد؛ مساله ‌ اي که کمبودش در آن زمان، خيلي محسوس بود.

شلمچه اقدام فرهنگي بلندمدت ديگري هم داشت. افرادي براي مطبوعات تربيت کرديم که تا آن زمان دست به قلم نبرده بودند. درحال ‌ حاضر بسیاری از سردبيرهاي نشريات يا سايت ‌ هايي که الان مشغول به کار هستند، از نشريات شلمچه و جبهه بيرون آمدند. در حقيقت نيروهاي سردرگمي که از رسانه ‌ هاي اصولگرا اخراج مي ‌ شدند يا به ‌ خاطر تند بودن ‌ شان يا حتي بعضي نشريات به ‌ خاطر کند بودن ‌ شان آن ‌ ها را جذب نمي ‌ کردند به شلمچه مي ‌ آمدند. به ‌ نوعي مي ‌ توان گفت که نشريه شلمچه، تريبون کساني شد که تريبون نداشتند.

شما به ‌ عنوان کسي که داشتيد يک رسانه ‌ منتشر مي ‌ کرديد، آيا به کيهان به ‌ عنوان يک الگو نگاه مي ‌ کرديد که بخواهيد از آن الگوبرداري کنيد؟ يا نه؛ نشريه خودتان را ارزشي ‌ تر مي ‌ دانستيد؟

به هيچ عنوان، گفتمان ‌ مان فرق مي ‌ کرد. فکر من اين بود که بايد کار جديد انجام داد. ممکن بود در صفحه ‌ بندي نيم ‌ نگاهي به نشريات اصولگرا يا حتي نشريات خارجي داشته باشم، اما در شکل و فرم توجهي به نشريات اصولگرا نداشتم؛ چون فکر مي ‌ کردم در شکل و فرم خيلي ضعيف بودند.

يعني شما خودتان را خيلي آگاه ‌ تر، ارزشي ‌ تر و فراتر از کيهان مي ‌ دانيد؟

نگاهي که در شلمچه داشتيم در واقع قائل به اخلاق ‌ گرايي بود. به فرموده حضرت علي (ع) فاصله حق و باطل چهار انگشت است؛ چهار انگشت بين شنيدن و ديدن. سعي ‌ کردم هيچ ‌ وقت شنيده ‌ هاي ‌ مان مبناي خبر نباشد. بچه ‌ هايي که در آن ‌ جا کار مي ‌ کردند، در رابطه با يک خبر تا به يقين نمي ‌ رسيدند آن خبر را چاپ نمي ‌ کردند. حتي اگر خبري بود که ما سندش را داشتيم اما با تکذيب طرف همراه بود و اين تکذيب به نفع منافع ملي ما بود، ما منافع ملي را ترجيح مي ‌ داديم. اخلاق ‌ گرايي در عين «اشدّا علي الکفار و رحماء بينهم»، الگوي کاري بود که من داشتم. خب، شلمچه اين ‌ گونه بود. شلمچه ‌ اي که در نهايت سفارشي تعطيل شد.

چه اتفاقي افتاد تا شلمچه تعطيل شود؟

من فکر مي ‌ کنم بخش عمده ‌ اش به تنش ‌ هايي برمي ‌ گردد که ما با آقاي ‌ هاشمي و خانواده ‌ ايشان داشتيم. به ‌ ويژه فائزه ‌ هاشمي که آن زمان مسوول روزنامه زن بودند.بسته شدن شلمچه از سوي خود مهاجراني با اراده شخصي ‌ اش و با اشاره ‌ اي که از بالا به او شده بود، انجام شد.

چه بهانه ‌ اي داشتند؟

يک صفحه از کتاب «حزب قاعدين زمان» نوشته عمادالدين باقي را که با مجوز وزارت ارشاد وقت چاپ شده بود، کپي کرده بوديم و در نشريه چاپ کرديم. اگر آن کتاب دروغ بود، چرا مجوز نشر گرفته بود؟ همين دلیل موجب بسته شدن شلمچه شد.

چه شد که شما جبهه را راه انداختيد؟

من از قبل توقيف شلمچه درخواست يک روزنامه را داده بودم چون مي ‌ دانستم اين نشريه را به ‌ زودي تعطيل مي ‌ کنند.

چقدر آن ‌ جا موفق بوديد؟ به اندازه شلمچه موفق بوديد؟

جبهه، احتياج به تغيير گفتمان داشت. در همان زمان فکر کردم و ديدم که ما با شلمچه کاري کرديم که نشريات ديگر هم، به بحث دفاع مقدس، جنگ و شهدا را پرداختند. همچنين نشريات تخصصي اين حوزه هم زياد شد، حتي با شکل و شمايل يکسان. فکر کردم در هفته نامه جبهه، ساختار و روش را بايد تغيير داد. به ‌ خاطر همين موضوع سعي کردم نشريه جبهه را به ‌ لحاظ ساختاري حرفه ‌ اي ‌ تر از شلمچه درآوريم.

ميزان مخاطب چطور بود؟

مخاطب دو برابر شلمچه شد؛ يعني در اولين و دومين شماره بعد از شلمچه، مخاطب ما به حدود 120 هزار نفر رسيد.

آقاي ده ‌ نمکي، شما خودتان را متعلق به طيف خاصي نمي ‌ ديديد و يعني حرف ‌ تان، حرف دل توده مردم بود.

بله. به ‌ خاطر همين هم آسيب ‌ پذير بوديم. در سياست بايد يا در اردوگاه روباه ‌ ها باشي يا در اردوگاه شيرها؛ که اگر قدرت شير تو را تهديد کرد، مکر روباه به دادت برسد و اگر مکر روباه تو را تهديد کرد، قدرت شير به دادت برسد؛ اين وسط که باشي، خورده مي ‌ شوي. ما در هيچ اردوگاهي نبوديم.

شما اصلا اصولگرا را قبول داريد؟ خودتان را جزو اين دسته مي ‌ دانيد؟

اصولگرا با تعبير خط ‌ کشي امروز يا چپ و راست قديم که مي ‌ شود. من قبول ندارم. من يک چيزي به اسم آرمان ‌ گرايي مي ‌ شناسم که وراي هر حزب و جناحي است.

فکر مي ‌ کنيد چه نسبتي بين شما که روزنامه ‌ نگار جوان آرمان ‌ گرا هستيد، با بقيه روزنامه ‌ نگاران اصولگرا وجود دارد؟ شما ادامه ‌ دهنده سنت روزنامه ‌ نگاري اصولگراي کيهان هستيد يا رسالت؟ يا هيچ ‌ یک؟

هيچ ‌ یک. وقتي که شلمچه تعطيل شد، هيچ اعتراضي در اين روزنامه ‌ ها نسبت به توقيف شلمچه نشد.ادامه ‌ دهنده هيچ یک از اين روزنامه ‌ ها نبودم؛ نمي ‌ گويم با آن ‌ ها مخالفم، آن روزنامه ‌ ها هم محترم هستند. به نظر من آن نشريات مي ‌ توانستند نوعي کار کنند که پدرخوانده همه نشريات اصولگرا باشند؛ ولي به نظر من اين ‌ طور نيست. چون روش ‌ ها و نگاه ‌ هاي ‌ شان فرق مي ‌ کند. به نظر من شلمچه و جبهه، تاوان استقلال خودشان را دادند؛ تعطيل شدن ‌ شان هم تاوان همين استقلال بود، نه چيز ديگر.

به نظر شما فضاي مطبوعاتي دوران اصلاحات بازتر بود يا هم ‌ اکنون؟

براي ما که آن موقع باز نبود؛ چون نشريه ما توسط اصلاح ‌ طلبان و دولت اصلاح ‌ طلب توقيف شد.

هم ‌ اکنون چطور؟

به نظر من هم ‌ اکنون نسبت به همه دوره ‌ ها فضا بازتر است.

در زمان کنوني کدام نشريه مثل شلمچه و صبح منتشر مي ‌ شود. مثالي بزنيد؟

قبول دارم مثل آن نشريات کسي روزنامه منتشر نمي ‌ کند. حرف ‌ هايي که آن موقع تابو بود، هم ‌ اکنون عادي شده است. يک زماني مي ‌ گفتند مخالف ‌ هاشمي، دشمن پيغمبر (ص) است. آن موقع من يادم هست در نمازجمعه، ما يک بار جلوي آقاي ‌ هاشمي اعتراض کرديم، اعتراض غيرمعقولي هم نبود. پا شديم گفتيم که «صداوسيماي ما بايد اصلاح شود، وصيت امام ‌ خميني (ره) بايد اجرا شود». و تاوان اين شعارها را هم داديم اما هم ‌ اکنون آقاي ‌ هاشمي را نقد مي ‌ کنند، دولت را نقد مي ‌ کنند، اصلاحات را نقد مي ‌ کند و درباره همه ‌ چيز حرف می ‌ زنند.

من معتقدم نشريه ‌ هاي شلمچه و جبهه اگر هم ‌ اکنون منتشر شوند مخاطب ديگر از آن استقبالي نمي ‌ کند؛ چون اين حرف ‌ ها براي آن زمان بوده است. زمان ‌ شناسي نبايد فراموش شود. شلمچه و جبهه به زمان خودشان تعلق داشته ‌ اند به ‌ خاطر اين ‌ که نياز زمان خودشان را شناخته بودند و حرف ‌ هاي متناسب با آن زمان را مي ‌ زدند.

حالا داستان صبح دوکوهه چه بود؟

يکي از ايده ‌ آل ‌ هاي من در عالم روزنامه ‌ نگاري روزنامه صبح بود. يک زمان ما تظاهراتي راه انداختيم و من رفتم کيهان پيش آقاي نصيري و از ايشان خواستم تا اين تظاهرات را پوشش دهند، ايشان گفتند شما برويد جلوي بازار، ما آن ‌ جا را پوشش مي ‌ دهيم. برويد عليه اقتصاد سرمايه ‌ داري تظاهرات کنيد. وقتي ديدم آقاي نصيري اين حرف را زد، ناراحت شدم. بعد از اين موضوع به اين نتيجه رسيدم که گوشه ‌ نشيني کنم، به همين علت رفتم سراغ کشاورزي و گفتم ديگر کار سياسي را رها مي ‌ کنم و مي ‌ روم کار کشاورزي انجام مي ‌ دهم. همان دوران آقاي نصيري در مزرعه بنده حاضر شد. مي ‌ خواست نشريه ‌ اش را تعطيل کند، از من خواست که مجوزش را بگيريم.

یعنی عقايد شما با مهدي نصيري توفیر دارد؟

در آرمان ‌ گرايي بله، ولي در بعضي نگاه ‌ ها خیر. در تفکر انقلابي و گفتماني که ايشان در نشريه صبح داشت؛ بله.

شما به ‌ عنوان يک فرد مطبوعاتي، يک کسي که وارد مطبوعات شده و کار رسانه ‌ اي انجام داده، سنت افشاگرايانه هيجاني نشرياتي شبيه شلمچه و جبهه را مي ‌ پسنديد و با آن ‌ ها موافقيد يا سنت تحليلي رسالت و يا نشرياتي مانند پنجره را؟

رسالت حاشيه امنيت دارد. اما گاهي اوقات افشاگرانه کار مي ‌ کند. نمي ‌ توانيم بگوييم نيروهايي که انقلابي ‌ هاي اصيل بودند از افشاگري مي ‌ ترسند. روش ‌ ها و نگاه ‌ هاي ‌ شان فرق کرده است. اما به قول شما در ساختار و فرم روزنامه خيلي محافظه ‌ کارانه ‌ اند.

شما کدام طيف را مي ‌ پسنديد؟

من فکر مي ‌ کنم چه تحليل و چه افشاگرانه، بايد برحسب تکليف باشد. يعني اين ‌ که نگاه کنيم و ببينيم که ما در چه مقطعي وظيفه داريم.

الان فکر مي ‌ کنيد نشريه ‌ اي به نام پنجره اين کار را انجام مي ‌ دهد؟ چون پنجره هم نشریه به اصولگراهاست، نظرتان راجع به پنجره چيست؟

زمانه تغيير کرده است و اين نشريات هم بايد طبق زمانه پيش بروند.

شما پنجره را ادامه ‌ دهنده راه خودتان مي ‌ دانيد، چون پنجره خيلي از سبک ‌ هايي را که شما به ‌ کارمي ‌ بريد به ‌ کار مي ‌ برد؟

به نظر من نشريات جديد در حوزه ‌ هاي نيروهاي اصولگرا، در فرم از نشريات اصلاح ‌ طلب تقليد مي ‌ کنند. در محتوا هم مي ‌ خواهند بين افشاگري ‌ ها، جنجال و جدل ‌ هاي شلمچه و جبهه باشند يا تحليل صبح آقاي نصيري را داشته باشند. البته اين هم نيست. فکر مي ‌ کنم نشريات اصلاح ‌ طلب، در فرم روزنامه ‌ نگاري، در ايران تحول ايجاد کردند و نشرياتي مثل پنجره هم ادامه ‌ دهنده این جريان هستند.

بله يک تقليدي از سنت اصلاح ‌ طلب ‌ ها در نشريات صورت گرفته که خيلي هم بين رسانه ‌ هاي اصولگرا باب شده است، همه سعي مي ‌ کنند خيلي شيک و لوکس بيرون بيايند. به نظر شما اين تقليد چه دليلي مي ‌ تواند داشته باشد و چه آثار احتمالی برجای می ‌ گذارد؟

نمي ‌ توان گفت تقليد. يک نوع تاثيرگذاري است و فکر نمي ‌ کنم مشکلي داشته باشد. نشريات از هم الگو ‌ برداري مي ‌ کنند؛ البته قبول دارم که بيشتر از روزنامه ‌ ها و نشريات اصلاح ‌ طلب الگوبرداری می ‌ شود. مي ‌ توانم از شلمچه و جبهه، مثالي بزنم. ما در آن زمان ضعف جريان رسانه ‌ اي نيروهاي انقلاب را پر مي ‌ کرديم. کاريکاتورهاي اصلاح ‌ طلب را با کاريکاتور جواب مي ‌ داديم، طنزهاي ‌ شان را با طنز جواب مي ‌ داديم، جنگ رواني ‌ شان را با جنگ رواني پاسخ مي ‌ داديم. در نشريات ما يک ‌ جريان ‌ سازي عميق بود که اين جريان ‌ سازي هم ‌ اکنون در نشريات ديده نمي ‌ شود اين فعاليت نشريات يک گفتمان درون نشريات است.

آيا شما دوباره برمي ‌ گرديد به حوزه مطبوعات؟ تصميم نداريد نشريه دربياوريد يا دوباره کار مطبوعاتي انجام دهید؟

درحال ‌ حاضر نشريه صبح دوکوهه را دارم که به صورت فصلنامه منتشر مي ‌ شود. اين نشريه به تحليل وقايع انقلاب و تاريخ انقلاب مي ‌ پردازد. نشريه ‌ اي تاريخي - تحليلي است و نگاه خبري ندارد. مخاطب ما، مخاطب خاص است. آن هم به ‌ خاطر دلبستگي ‌ هاي خودمان به عالم روزنامه ‌ نگاري است؛ اما هم ‌ اکنون بيشتر درگير کتاب و سينما هستم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت