خاطره ای از خرید پرتقال ارزان برای امام

کد خبر: 209950

روزی یکی از نزدیکان امام در نوفل لوشاتو، 2 کیلو پرتقال ارزان خرید. امام با دیدن پرتقال‌ها فرمود: شاید امروز در نوفل‌ لوشاتو کسانی باشند که با ارزان شدن قیمت پرتقال می‌توانستند مقداری از آن را تهیه کنند.

فارس: دقت در صرف و خرج بیت‌المال در سیره بزرگان و عالمان دین می‌تواند، این روزها برای مسئولین و مدیران الگویی حسنه باشد که با جدیت و وسواس خاصی در مصرف بیت‌المال اهتمام داشته باشند، لین در حالی است که امام خمینی (ه) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران آن چنان در مصرف بیت‌المال دقیق بودند که حتی نسبت به نزدیکان خود سخت‌گیری شدیدتری را اعمال می‌کردند، در ادامه به برخی از این موارد اشاره می‌شود:

اجازه بنای مسجد

آیت‌الله محمدهادی معرفت از رفتارهای آموزنده امام در برخورد با بیت‌المال چنین یاد می‌کند: «... روش‌هایی که ایشان داشت، برای ما کاملاً افتخارآمیز و حیات‌بخش و آموزنده بود...»

یک عده‌ای از ایران آمده و برای ایشان سهم امام آورده بودند، یک پول زیادی بود، در همان جلسه می‌خواستند پول را خدمت ایشان بدهند، به امام گفتند: در محل، یک مسجد بسازیم، یا می‌خواهند بسازند، اجازه بدهید مقداری از این پول را آنجا صرف کنیم. ایشان با کمال صلابت و سختی گفتند: ابداً، اجازه نمی‌دهم. آنها التماس می‌کردند.

نوعاً انسان راجع به کسی که می‌خواهد پول بدهد، تند نمی‌شود، امام تند شد. بعد فرمود: «جزو شئون اسلامی مسلمانان هر منطقه است که برای خودشان مسجد بنا کنند. این شئون زندگی مسلمان است. مسلمانان که در مکانی زندگی می‌کنند، نباید مسجد داشته باشند؟ آیا مهری که می‌خواهی داخل جیبت بگذاری و با آن نماز بخوانی، باید من بخرم؟ تو می‌خواهی نماز بخوانی، باید مهرش را هم خودت بخری.

در یک منطقه‌ای که عده‌ای مسلمان هستند، نیاز به مسجد دارند من نمی‌توانم از سهم امام پول بدهم که مسجد بسازند. من از سهم امام چطور اجازه بدهم که شما و شؤون زندگی خودتان مصرف کنید؟ آن وقت این را فرمودند: آری، اگر یک منطقه‌ای، فرض کنید، بهایی‌نشین باشد که مسجد ساختن در آنجا برای دعوت به دین و تبلیغ دین است، آن حسابش جدا می‌شود، مثل راه امام زمان می‌شود».

این جور برخوردها و این جور تحقیق‌ها واقعاً برای ما آموزنده بود. این رفتار امام، هشدار سختی است به آنهایی که بی‌محابا در مصرف بـیت‌المال همت به خرج می‌دهند و حاتم‌بخشی می‌کنند. جایی که امام برای ساختن مسجد برای مسلمانان اجازه نمی‌دهند، چگونه بعضی در مصرف شخصی از اموال بین‌المال و اموال عمومی آن گونه دست درازی می‌کنند؟!

خانه برای امام

حجت‌الاسلام انصاری کرمانی از روزهایی که امام از بیمارستان مرخص شده بود، برای استراحت به خانه‌ای منتقل شد، یاد می‌کند و می‌گوید: «یک روز امام در بیمارستان قلب فرمودند: که من باید از محیط بیمارستان بیرون بروم، این جا بیشتر مرا بیمار می‌کند، من باکی ندارم و اگر وسایل مهیا نکنید، خودم می‌روم، چند مسئله برای بیرون آمدن امام وجود اشت، رفتن امام به قم خیلی بعید به نظر می‌رسید؛ چون امام در قم منزل نداشتند، در تهران نیز شورای پزشکی امام با این شرط که فاصله بین منزل امام و بیمارستان قلب فاصله زیادی نباشد، جنوب تهران مشکل آلودگی هوا و فاصله زیاد داشت، تحقیقات زیاد شد، در خیابان دربند، یک ساختمان سه طبق اجاره شد، روزهای اول طبقه همکف پاسداران می‌نشستند، طبقه دوم خانواده امام و طبقه سوم برای دیدار و ملاقات، مدتی گذشت، امام فرمودند:‌ این منزل مناسب نیست و من باید از این جا بروم.

آنجا به درد یک فرد متوسط تهرانی می‌خورد و تنها مسئله خانه، داشتن سنگ در نمای بیرونی آن بود، امام به آقای رسولی فرمودند: بروید، منزلی مثل منزل مانند پدرت برایم پیدا کنید. مشکل شروع شد، تهیه منزل در قسمت شمالی شهر و نزدیک بیمارستان آقای رسولی، یعنی یک خانه خشت و گلی، کار آسانی نبود، امام هم تهدید کرده بودند که اگر تهیه نشود، به قم می‌روند! تلاش زیادی شد، همه بسیج شدند، یک خانه پیدا کنند که هم خواسته امام را تأمین کند و هم اگر گروهی بخواهند ملاقات کنند جا باشد؛ نتیجتاً همین منزل کنونی پیشنهاد شد که از حسینیه جماران نیز برای ملاقات عمومی استفاده شود.

خرید پرتقال

روزی من در نوفل‌ لوشاتو، به علت ارزانی، در حدود 2 کیلو پرتقال خریدم، فکر کردم که هوا خنک است و برای سه تا چهار روز پرتقال خواهیم داشت.

امام با دیدن پرتقال‌ها فرمودند: این همه پرتقال برای چیست؟ من هم برای اینکه کار خودم را توجیه کرده باشم، عرض کردم: پرتقال ارزان بود، برای چند روز این‌قدر خریدم، ایشان فرمودند: «شما مرتکب دو گناه شدید، یک گناه برای اینکه ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و دیگر این که شاید امروز در نوفل‌ لوشاتو کسانی باشند که تا به حال به علت گران بودن پرتقال، نتوانسته‌اند آن را تهیه کنند و شاید با ارزان شدن آن می‌توانستند، مقداری از آن را تهیه کنند، در حالی که این مقدار پرتقال را برای سه یا چهار روز آن هم به جهت ارزان بودن آن خریده‌اید. ببرید مقداری از آن را پس بدهید.

گفتم پس دادن آنها ممکن نیست، ایشان فرمودند:‌ «باید راهی پیدا کرد»، عرض کردم: «چه کار می‌توانیم بکنیم؟»، ایشان فرمودند: «پرتقال‌ها را پوست بکنید و به افرادی بدهید که تا حالا پرتقال نخورده‌اند، شاید از این طریق خداوند از سر گناه شما بگذرد».

رعایت بیت‌المال در مورد نزدیکان

مرحوم آقا مصطفی که به مراتب عالی از علم و شخصیت معنوی و اجتماعی دست یافته بود، باید هر هفته به خدمت امام می‌آمد و خرج هفته‌اش را می‌گرفت و امام به هیچ وجه مخارج اضافه به او نمی‌داد، وقتی حاج‌آقا مصطفی خواست مکه برود، با پول خانه‌ای که در قم فروخته بود و مقداری پول که از خانمش بود به مکه رفت.

صرفه‌جویی در کاغذ

آقای رضوانی که مسئول مالی امام بود، پشت یک پاکت چیزی نوشته و برای امام فرستاد. ایشان در کاغذی کوچک جواب داده و زیر آن نوشته بودند: شما در این کاغذ کوچک می‌توانستید بنویسید. از آن پس آقای رضوانی، کاغذهای خرده را جمع و جور کرده، در یک کیسه‌ای می‌گذاشت. وقتی می‌خواست برای امام چیزی بنویسد، روی آن کاغذ پاره‌ها می‌‌نوشت، امام هم زیر همان کاغذ جواب می‌نوشتند.

تعمیر ساختمان

به یاد دارم که ساختمان بیرونی خرابه بود. آیت‌الله اشراقی (داماد امام) آنجا آمد و به امام گفت: این خانه را یک رنگی بزنید و درست کنید، امام فرمود من از بیت‌المال نمی‌توانم خرج کنم، آقای اشراقی گفتند: از پول خودم می‌دهم تا اینجا را رنگ کنید. آقای رضوانی هم قبول کردند و بنا شد بیرونی را رنگ کنیم، وقتی آقا به کربلا رفتند، ما هم فرصت را غنیمت شمرده و اطاق بیرونی را درست کردیم و در اطراف آن هم تشک گذاشتیم. وقتی امام از کربلا به نجف برگشت، در اتاق بیرونی نشست، وقتی اتاق را دید، اخم‌هایشان را توی هم کردند و به آقای رضوانی گفتند: من گفته بودم رنگ کنید، ولی نه این طور! با اینکه ما کار زیادی نکرده بودیم، همان زیلو بود، منتهی در اطراف آن تشک انداخته و پارچه‌اش را هم خیلی ارزان خریده بودیم.

دقت در حسابرسی

«مشهدی حسین» پیرمرد وارسته‌ای بود که در طول سال‌ها مورد اعتماد امام و مسئول خرید منزل معظم‌له بود، می‌گفت: «امام ربع دینار در آن زمان 5 تومان بود، برای خرید به من دادند. وقتی از بازار «حُوِیش» برگشتم، نان، پنیر، ماست، سبزی و غیره را که خریده بودم، به اندرون منزل برده و مراجعت کردم.

هنوز به درب خانه نرسیده بودم که امام صدا زدند: مشهدی حسین! برگشتم. فرمودند: چقدر شد؟ حساب کردم، 235 فلس شده بود، تا ربع دینار که 250 فلس بود 15 فلس باقی می‌ماند. امام فرمودند: «بقیه را بده!»

صرفه‌جویی در مصرف

در اطاق حضرت امام یک مهتابی با یک لامپ صد ولت روشن بود که هنگام مطالعه یا نوشتن چون این نور کافی نیست، یک لامپ دیگر را روشن می‌کردند. بارها دیدم که معظم‌‌له از اطاقشان به طرف اندرون می‌‌رفتند، ولی چند لحظه بعد از میان راه برگشته، لامپ مهتابی را خاموش کرده و دوباره به طرف اندرونی می‌رفتند. با آنکه در آن موارد معمولاً بیش از چند دقیقه در اندورن می‌ماندند و دوباره به همین اطاق بر می‌گشتند.

شیوه امیرمؤمنان

امام عظیم‌الشأن همیشه از اسراف، دلبستگی به زخارف دنیا و دوری از ساده‌زیستی و زی‌ طلبگی رنج می‌برد. بارها با حال رنجوری که داشته، در سرمای زمستان راه نسبتاً طولانی را در میان برف برای خاموش کردن یک چراغ طی کردند، مرحوم سید احمد آقا در این باره می‌گفت: ما با خاموش شدن چراغ حیاط، متوجه می‌شدیم که ایشان در حیاط هستند. فوراً خود را به ایشان می‌رساندم و می‌گفتم: خوب آیفون که بود، از طریق آیفون می‌گفتید، من می‌رفتم خاموش می‌کردم. ایشان می‌گفتند بالاخره یک کسی باید این کار را می‌کرد ...

هنگامی که از پاریس عازم وطن بودند، به دوستان پیغام دادند که منزل در پایین شهر تهیه کنید. بعد از رفتن به قم و بروز بیماری قلبی، به اصرار پزشکان معالج، ایشان در جماران ساکن شدند. در جماران ابتدا در منزل یک بنا که مساحت آن کمتر از صد متر بود، زندگی می‌کردند و محل کارشان نیز همان جا بود. بعد آقای امام جمارانی منزل خود را در اختیار ایشان گذاشت.

خرید تلفن

از آغاز انقلاب در خانه حضرت امام از تلفن خبری نبود، از این روی، شهرستان‌ها اعتراض داشتند که ما به خاطر ارتباط با شما نیاز به تلفن داریم. حضرت امام می‌فرمود: «پول بیت‌المال خرج رساله من و تلفن نشود» و سرانجام یک نفر تلفنی به نام ایشان خواستند، پنکه‌ای تهیه کنند، امام فرمودند: نه! گفتند: هوا گرم است، اشخاص که می‌آیند نماز بخوانند، اذیت می‌شوند، امام فرمود:‌ «بروند یک جای دیگر نماز بخوانند».

خانه امام

در اواسط نماز حس کردم، کسی در کنارم ایستاده و منتظرم است. نماز را تمام کردم، حسین‌آقا فرزند حاج آقا مصطفی را دیدم، گفت از بیت امام آمده‌ام که شما را دعوت کنم، ناهار آنجا بودیم. ما ناهار را بیت امام رفتیم، وقتی وارد بیرونی منزل امام شدم، خانه بسیار محقر و کوچکی دیدم که شاید حیاطش مجموعاً 13 یا 14 متر بیشتر نبود و اتاق‌هایی در قسمت پایین داشت. اتاق نسبتا بزرگی هم در بالا بود. اتاق بالا سال‌ها رنگ‌آمیز نشده و حالتی تقریباً ناراحت کننده داشت، البته این خانه، خانه استیجاری بود، تصادفاً جناب مرحوم آقای اشرافی داماد امام هم آنجا بودند، من به ایشان گفتم: ممکن است این خانه را یک قسمتش را تعمیر کنید و یک قسمت را رنگ‌آمیزی کنید؟

پاسخ داد: که من این موضوع را به امام پیشنهاد کردم و حتی خدمتشان عرض کردم که من حاضرم از پول شخصی خودم که مربوط به بیت‌المال نباشد، این خانه را از این صورت فعلی بیرون بیاورم، لکن امام موافقت نکرد و فرمود: «به همین سبک باشد، خانه مال صاحبش است، مربوط به غیر است و هیچ وجهی ندارد که حالا ما این خانه را بیائیم و تعمیراتی درباره‌اش کنیم، رنگ‌آمیزی کنیم، یک صورتی دهیم که تقریباً با زّی روحانی مناسبت و موافقی ندارد».

وساطت حاج‌آقا مصطفی

حا‌ج‌آقا مصطفی فرمود: «یک روز برای طلبه‌ای خدمت امام وساطت کردم، می‌خواستم پولی از امام بگیرم و به او بدهم. امام به وساطت من ترتیب اثر ندادند، مرتب دوم وساطت کردم، باز ترتیب اثر ندادند و این برای من مایه تعجب شده بود، مرتبه سوم وساطت کردم، امام در جواب فرمودند: «مصطفی! این کمد و گنجه‌ای که می‌بینی، این پول در آن وجود دارد. این هم کلید این گنجه است، من این کلید را در اختیار تو می‌گذارم، هر چه پول می‌خواهی برداری و به این طلبه بدهی، مانعی ندارد، لکن به یک شرط و آن شرط این است که جهنمش را باید خود بروی، من دیگر حاضر نیستم به این طلبه روی عدم لیاقتی که در او وجود دارد، پول سهم امام بدهم، اگر حاضری جهنم را تحمل بکنی، این پول، این گنجه و این کلید در اختیار تو».

تو احتیاط نمی‌کنی

چند روزی که حضرت امام هر سال در کربلا تشریف داشتند، گاهی با ایشان کار داشتم و چون وضع بیرونی (خانه امام در) کربلا طوری بود که من داخل اتاق امام نمی‌توانستم بروم، گاهی مطالبم را روی کاغذی می‌نوشتم و می‌دادم یک بار که روی کاغذی مطلبم را نوشتم و دادم، امام که به بیرونی تشریف آوردند تا به حرم برویم، در بین راه فرمود: «تو احتیاط نمی‌کنی»، من ذهنم از این حرف‌ها خالی بود، اصلاً باورم نمی‌آمد که کاری کرده باشم، یعنی خطایی در ذهنم نبود. لذا عرض کردم که چکار کردم؟ امام فرمود: «تو این مطلب را روی کاغذ باطله می‌نوشتی» و این یکی از درس‌های خیلی ارزنده‌ای بود که من یاد گرفتم».

از شما توقع نداشتم

وقتی در نجف به ملاقات امام رفتم و گفتم با امام کار دارم، گفتند: امام پایین است. شیخ عبدالعلی داخل رفت و خبر داد. امام فرمود: بگو پایین بیاید.

هوا گرم بود. پایین رفتم، دیدم امام در وسط حیاط نشسته‌‌اند. سلام کردم و دستشان را بوسیدم، ایشان یک دستمالی داشت که عرق صورتشان را پاک می‌کرد، گفتم آقا شما اینجا نشسته‌اید و می‌خواهید مطالعه کنید، بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند، بگویید یک کولر اینجا بیاورند و شما بتوانید با خیال راحت مطالعه کنید. امام با کمال ناراحتی گفت: «... از شما توقع نداشتم این طور بگویید...».

کمک به فقرا

خدمت امام عرض کردم، چرا شما به فقرایی که می‌آیند، چیزی طلب می‌کنند، کم کمک می‌کنید، حدود پنجاه یا صد فلس (حدود یک یا دو تومان)، ولی به طلاب زیاد کمک می‌فرمایید؟

فرمود: این پول من نیست که به فقرا‌ کمک بکنم یا نکنم، این پول امام زمان(عج) است و باید در راه گسترش اسلام مصرف شود و به شماها هم که کمک می‌کنم، به خیال اینکه خدمت به اسلام می‌کنیم و اگر شماها هم بدانید که خدمتی برای اسلام انجام نمی‌دهید، حرام است از این پول بگیرید.

هزینه منزل

طبق وظیفه در پایان ماه، صورت مخارج ماهیانه را به خدمت امام فرستادیم که در ضمن آن، مخارج خانه امام، مهمانی‌های شخصی، رفت و آمدهای امام و پول برق خانه را نوشته بودیم. وقتی صورت مخارج را فرستادیم، پس از نیم ساعت، حاج احمد آقا (فرزند امام) تلفن زد و گفت: «از وقتی که صورت داده‌اید، امام مرتب در لب باغچه قدم می‌زند و سخت ناراحت است، زیرا مخارج خانه آقا، در این ماه از ده هزار تومان، تجاوز کرده است، لذا امام می‌فرماید: اگر خرج خانه من از ده هزار تومان تجاوز کند، من اصلاً از اینجا می‌روم».

حاج احمد آقا گفت: شما ببینید که در این ماه، خرج اضافی چه بوده است، که به آقا بگوییم و خیال امام راحت شود. ما پس از جستجو در دفاتر، سه قلم خرج اضافه آن ماه را یافتیم که ابداً مربوط به منزل امام نبود؛

1- گازوئیلی که از خانه امام زیاد آمده بود، ما گفتیم در انبار حسینیه جماران بریزند.

2- به ماشینی که خانواده حضرت امام را می‌برد، بر اثر بی‌توجهی راننده خسارتی وارد شده بود.

3- ملامین برزنتی، تهیه شده بود تا داخل منزل حضرت امام از بالای پشت بام دیده نشود، زیرا پاسداران در آنجا پاس می‌دادند.

وقتی موضوع این چند قلم اضافه خرج را خدمت امام فرستادیم، احساس آرامش کردند و آسوده خاطر شدند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت