دیپلماسی فرهنگی ابزاری کارآمد در سیاست خارجی
«دیپلماسی فرهنگی» را رویکردهای فرهنگی سیاست خارجی و بهعنوان بخشی از دیپلماسی عمومی تعریف کردهاند که با هدف تأثیرگذاری و نفوذ در عرصه، روابط بینالملل و بویژه تعامل با ملتها صورت میگیرد. با توجه به مواضع متفاوت جوامع جهانی، این مقوله را میتوان به مثابه ابزاری کارآمد دانست که از هر موضعی برای دستیابی به مقاصد و نیات متفاوتی میتواند بهکار گرفته شود.
الف به نقل از شبکه ایران عرصه سیاست خارجی و روابط بینالملل، میدان بهکارگیری ابزارهای متعدد و مختلف از سوی دولتها برای پیشبرد مقاصد و منافع خویش است و در این میدان، دولتی میتواند به بیشترین منافع و مقاصد دست یابد که در هر مقطع و نسبت به هر طرف متقابلاً از اهرمها و ابزارهای متناسب و کارآمد بهره جوید. در طول قرون اخیر میتوان کشورهای غربی را باسابقهترین و پیشروترین جوامع در بهکارگیری طیف متنوعی از ابزارهای متعدد در عرصه دیپلماسی، برای اعمال قدرت و تسلط بر دیگر کشورها دانست. این طیف ابزارهای اعمال قدرت شامل ابزارهای سخت، نیمه سخت و نرم بودهاند. شاخصترین ابزارهای نرم قدرت را میتوان دیپلماسی عمومی و بهطور خاص دیپلماسی فرهنگی برشمرد. «دیپلماسی فرهنگی» را رویکردهای فرهنگی سیاست خارجی و بهعنوان بخشی از دیپلماسی عمومی تعریف کردهاند که با هدف تأثیرگذاری و نفوذ در عرصه، روابط بینالملل و بویژه تعامل با ملتها صورت میگیرد. با توجه به مواضع متفاوت جوامع جهانی، این مقوله را میتوان به مثابه ابزاری کارآمد دانست که از هر موضعی برای دستیابی به مقاصد و نیات متفاوتی میتواند بهکار گرفته شود. در عرصه این مواضع متعدد، از یکسو جوامع غربی قرار دارند که با معیارهای مورد نظر خود، جامعه جهانی را به کشورهای توسعه یافته، در حال توسعه و توسعه نیافته و یا کشورهای جهان اول، جهان دوم و جهان سوم تقسیم نمودهاند و بواسطه این تقسیمبندیها درصدد اعمال قدرت و تسلط خود بر دیگر جوامع و تحمیل مسیر تکخطی توسعه همه جوامع با الگوگیری از غرب و شبیه شدن به جوامع مدرن میباشد. غربیها برای دستیابی به این هدف از ابزارهای مختلفی در قرون گذشته سودجستهاند که علاوه بر سیاستهای استعماری و جنگ و لشکر کشی، میتوان به رویکردهای فرهنگی و ارتباطی بهعنوان ابزارهای نرم اعمال و تثبیت قدرت اشاره نمود. بنابراین دیپلماسی فرهنگی را میتوان یکی از جدیدترین و کارآمدترین مؤلفههای سیاست خارجی غرب برای تأثیرگذاری و نفوذ بر کشورهای به اصطلاح توسعه نیافته و در حال توسعه دانست که بیش از یک قرن از بکارگیری آن توسط کشورهایی از جمله فرانسه، انگلیس و امریکا میگذرد و از جمله موارد بروز و ظهور آن میتوان برنامههای آموزشی، تبلیغ مذهبی، تحمیل الگوهای نوسازی در حوزههای مختلف و ... را برشمرد. که همه اینها منجر به ادغام و انحلال تمایزات فرهنگی و اجتماعی جوامع در فرهنگ مدرن غربی و در نهایت، یک شکلی، استانداردسازی ((standardization، یکسانسازی (uniformization) فرهنگی جوامع و یا بهاصطلاح مرسوم، «امریکاییسازی» میشود. اما از سوی دیگر، جوامع غیر غربی با سنتها و فرهنگهای متعدد و گوناگون قرار دارند که برای حفظ هویت بومی خود، باید بر تمایزات اجتماعی و فرهنگی و یا به عبارتی سنتهای ملی و مذهبی خود تأکید ورزند و یا حتی در حوزه دیپلماسی و روابط خارجی از این تمایزات و شاخصههای فرهنگی برای تعامل با دیگر کشورها سود جویند. بهطور خاص، جامعه اسلامی ایران بهعنوان جامعهای که در حوزه فرهنگ، از مؤلفههای ملی و دینی اصیل و تأثیرگذار برخوردار است، این امکان را دارد که در عرصه دیپلماسی فرهنگی پرتوان و قدرتمند ظاهر گردد و علاوه بر استراتژی دفاع در مقابل موج یکسانسازی فرهنگی مدرنیسم، از روابط و دیپلماسی فرهنگی بهعنوان ابزاری برای استراتژی حمله و ایجاد موج تمایزات فرهنگی در جهان بهرهبرداری کند. وجود سنتهای مشابه ملی و مذهبی میان مردم ایران و بسیاری از مردم جوامع دیگر، بستر مناسبی است برای ایجاد رویکردی فرهنگی در روابط خارجی و تعاملات سازنده در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و دستیابی به مدلی بومی و غیرغربی از پیشرفت و توسعه که متناسب با مشخصههای سنتی و فرهنگی این جوامع باشد. از جمله نقاط روشن در حوزه نوظهور دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران میتوان به ایجاد جشنهای فراگیر نوروز و یا بهاصطلاح «دیپلماسی نوروز» اشاره نمود که میتواند زمینهساز ایجاد گفتمان فرهنگی مشترک میان کشورهای مختلف و نقطه عطفی در مقابل سیاستهای جهانیسازی فرهنگ غرب باشد. در برهه کنونی جهان که بشر از سلطه مدرنیسم غربی بر تمام جوانب زندگی خویش به ستوه آمده و مترصد درهم شکستن میلههای این قفس آهنین است، میتوان تعامل فرهنگی و سنتی ملتها و دولتها را بهعنوان چشماندازی نو برای شکوفایی ظرفیتهای مغفول مانده انسانی در جهان مدرن، مورد توجه و تأمل بیشتری قرار داد.
دیدگاه تان را بنویسید