انتقاد کیهان از مرکز اسناد انقلاب

کد خبر: 191072

نويسنده در كتاب خاطراتش به اعتراف خودش، همان قدر كه با برخي از روحانيون حشر و نشر داشته با مقامات برجسته ساواك رژيم پهلوي هم در ارتباط بوده به ويژه از طريق دايي اش، سپهبد فخرمدرس كه در محكمه انقلاب اسلامي به عنوان مفسد في الارض به اعدام محكوم شده است و شگفت اينكه نويسنده در جاي جاي كتابش از وي تجليل نموده است.

کیهان در یادداشتی نوشت: مرور تاريخ انقلاب هاي حادث شده، انسان را به اين واقعيت تلخ رهنمون مي سازد كه عموم اين انقلابها از گزند عناصر نفوذي در امان نبوده اند؛ در دوران پرالتهاب پيروزي انقلاب اسلامي نيز نظام و انقلاب ضربه هاي بسيار خورد و دچار خسران هاي بسيار شد كه فجايع 7تيرماه و 8 شهريورماه سال 1360 و الخ نتيجه حضور همين عناصر نفوذي در حساس ترين مراكز تصميم گيري كشور بود. حال با پذيرش اين واقعيت، نگارش حقيقت تاريخ معاصر و معرفي و جداكردن سره و ناسره؛ رسالتي است دشوار و سنگين كه تأسيس دهها مركز ايران شناسي و تاريخ نگاري توسط لابي صهيونيست ها در مراكز معتبر دانشگاهي و حتي پليدترين چهره هاي رژيم پهلوي؛ سنگيني اين بار را براي تاريخ نگاران واقعي، مضاعف ساخته است. به ويژه براي مراكزي كه رديف بودجه دولتي دارند و از همه مهم تر مشروعيت خود را از نظام اخذ مي كنند و مردم با اعتماد كامل با توليدات آنها برخورد مي كنند. بدين ترتيب اگر خداي ناكرده روايت تاريخي آنها مخدوش باشد، بي ترديد، حجم تخريبي فرهنگي و عقيدتي آن بسيار گسترده تر از تأثير آثار ديگر تاريخ نويسان است. دراين ميان انتشار كتاب جديدي از سوي مركز اسناد انقلاب اسلامي به عنوان «درد درد» موجب شگفتي بسيار و موجد پرسش هاي فراواني شد كه به دليل مجال اندك، تنها به ذكر گوشه اي از آن بسنده مي كنم: با ذكر اين توضيح كه در برخي ديگر از كتابهاي نسل اين مركز، خاصه در بخش خاطره نويسي نيز مشكلات و مسائل زيادي ديده مي شود كه صرفا به اتخاذ شيوه بهادادن به كميت و كم اعتنايي به كيفيت از سوي «مركز اسناد انقلاب اسلامي» بازمي گردد. كه اگر لازم آمد در فرصتي ديگر به تك تك آنها پرداخته خواهدشد. در مقدمه كتاب «درد درد» ضمن احترام به موي سفيد نگارنده اش، متأسفانه ناشر مقدمه اي كه حاكي از صلاحيت نويسنده باشد ارائه نكرده و تنها فرد ديگري مقدمه اي مبسوط بر آن نوشته است؛ كه جاي پرسش دارد. از سوي ديگر نويسنده در كتاب خاطراتش به اعتراف خودش، همان قدر كه با برخي از روحانيون حشر و نشر داشته با مقامات برجسته ساواك رژيم پهلوي هم در ارتباط بود(1)ه به ويژه از طريق دايي اش، سپهبد فخرمدرس كه در محكمه انقلاب اسلامي به عنوان مفسد في الارض به اعدام محكوم شده است(2) و شگفت اينكه نويسنده در جاي جاي كتابش از وي تجليل نموده است و ادعا نموده كه وي فردي پاك دست و پاك دل و پاك باخته بوده كه صرفا به دليل ارتباط نزديك به ساواك موجبات تخفيف كيفر و يا آزادي برخي از اهل مبارزه را فراهم آورده است، بگذريم از سطوري كه وي حتي به عنوان فردي ناراضي از رژيم و همدل با مبارزان معرفي شده است. درحالي كه در رژيم شاه؛ عموم افسراني كه حتي يك بار به صورت شفاهي از رژيم يا ارتش، خاندان پهلوي و يا هر صاحب منصبي انتقاد مي كردند، بلافاصله توسط ساواك بازنشسته مي شدند، به درجه افسري نمي رسيدند. نويسنده كتاب در حالي كه به گفته خودش فقط يك بار و آن هم در دهه 1340سركارش به دستگيري و سپس آزادي رسيده است، حتي از نقد يك فيلم مبتذل سند مبارزاتي ساخته است، در حالي كه درباره سازندگان همين فيلم در نقد خود مي نويسد: «بنده با كمال ارادتي كه به آقاي ارحام صدر دوست خودم و هنرمند ارزنده اصفهان و همچنين اخلاصي كه با آقاي وحدت اين مرد جوان خودساخته دارم، ناچار پس از ديدن فيلم (يك اصفهاني در نيويورك) به آقاي كيان پور استاندار محترم اصفهان مراجعه و تقاضاي رسيدگي نمودم...»(3) شايان ذكر اينكه «وحدت» بدين خاطر تا مرتبه دلقك و كمدين محبوب محمدرضا پهلوي در دربار پهلوي بالا رفت(4) كه فيلم هاي مستهجن، بي پروا و مهوعي همچون نقص فني و... در جهت اشاعه فساد و برهنگي درميان جوانان، كارگرداني و توليد كرد. بگذريم از ارحام صدر كه علاوه بر شركت درهمين فيلم هاي مستهجن و به صحنه بردن تئاترهاي سخيف تا واپسين روز حكومت شاه مديريت هتل شاه عباس سابق را عهده دار بود.( 5) از همه مهم تر نويسنده دربخش ديگري از خاطرات خود به كارنامه و زندگي مهدي ميراشرافي معدوم و پسرش كيوان مي پردازد و چنان غمخوارانه از آنها چهره اي مثبت و (از پدر) مبارز مي سازد (6) كه گويي، ميراشرافي (پدر) در محكمه انقلاب اسلامي به اعدام و مصادره اموال محكوم نشده است. نويسنده ادعا مي كند «كيوان ميراشرافي» هم اكنون از طريق يك مغازه دوچرخه فروشي زندگي مي گذراند. درحاليكه درباره جنايات اين پدر و پسر، روزنامه كيهان، بارها و بارها با اسناد متقن دست به افشاگري زده است. (7) آن هم به اين دليل كه «كيوان ميراشرافي» چندين بار به مدد پرداخت رشوه ، رباخواري هاي نجومي و زدوبند، كوشيده است تا اموال مصادره شده خود و پدرش را دوباره تصاحب كند و يا دركار قضايي شاكيان خود علاوه بر كارشكني، حتي آنها را به مرگ تهديد كرده بود. آن هم كسي كه متاسفانه از طريق همين روابط مشكوك علي رغم محكوم شدن به حبس ابد، پس از مدتي آزاد شد و به جاي عبرت گرفتن و تنبه از گذشته سياه خود، دوباره بساط زمين خواري و كلاه برداري و... را فارغ البال پهن كرد. چنان كه هم اكنون نيز بسياري از پرونده هاي تخلفات و قانون شكني هاي وي در قوه قضاييه مفتوح است و بارها شاكيان وي از بيم تهديداتش، با اسناد بي گناهي خود به روزنامه كيهان مراجعه كرده اند. بدين ترتيب برخلاف نوشته كتاب؛ «كيوان ميراشرافي» نه تنها در عسرت روزگار نمي گذراند كه امروز در شمار زمين خواران و كلان سرمايه داران با نفوذ متأسفانه در برخي از مراكز قدرت به حساب مي آيد. گذشته از اين در ارتباط با اين پدر و پسر نسبت هايي نيز به حضرت امام(ره) بدون سند داده شده است. (8) كه آن هم بنا به وصيت ايشان تنها با رجوع به فايل صوتي تصويري و يا تأييد امضا و دستخط ايشان توسط دفتر حفظ و نشر آثار ايشان قابل استناد است و دريغ كه مركز حفظ و نشر آثار ايشان عموما در برابر چنين ادعاهايي سكوت پيشه مي كند. ــــــــــــــــــــــ پي نوشت: 1- رك به صفحات 54-64- 74-95- 79-312-712-716-2.17 خاطرات ميرمحمد صادقي. 2- همان صص 4.17 5.17 3- همان ص 4.31 4- رك به خاطرات سپهبد سابق فردوست، انتشارات اطلاعات. 5- رك به فرهنگ سينماي ايران جمال اميد و فرهنگ فيلم هاي سينماي ايران تاليف همين نويسنده. 6- همان صص 716 تا 9.16 7- براي آشنايي با شرح حال و عملكرد مهدي و كيوان ميراشرافي به جلد دوم، از مجموعه كتابهاي «نيمه پنهان» كه توسط دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان منتشر شده مراجعه فرماييد. همچنين نامه هاي چاپ شده مال باختگان و قربانيان زدوبندهاي كيوان پس از آزادي از زندان مندرج در پاورقي روزنامه كيهان. 8- «درد درد» خاطرات ميرمحمد صادقي ص 961 و86.1

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت