واکنش رژیم بعث عراق به خبر شهادت همت

کد خبر: 181558

رادیو عراق مدام برنامه‌های عادی خودش را قطع می‌کرد و با آب و تاب بیانیه نظامی سرفرماندهی ارتش بعث درباره شهادت حاج همت را پخش می‌کرد.

فارس: آنچه در پی می‌خوانید متن کوتاه شده گفت‌وگویی مفصل با فرمانده جانباز جبهه‌های خون و شرف، سردار بسیجی حاج محمد کوثری است. کوثری در خیل سبزپوشان پای کار سپاه انقلاب، جزو السابقون است. وی در حال حاضر نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی است. او در این مصاحبه، از آغاز جنگ؛ دوران بروز فتوت و مردانگی شجاعان مؤمن و شمه‌ای از سرگذشت پرماجرای لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) با ما سخن گفت.
از لشکری که نبردهای حماسی دوران دفاع مقدس، هماره مزین به حضور منور و معطر به درخشش حیدری رزم‌آوران‌اش بود. او با ما از احمد متوسلیان گفت، از همت، شهبازی، چراغی، دستواره، صالحی و نوری و... چه بسیار ستارگان درخشان آسمان عزت‌ این دیار، بر محمل سخنان بی‌تکلف او، به چشم برهم زدنی، روانه ایام شکست حصر آبادان شدیم، نبرد در تنگه چزابه. فتح المبین، الی بیت‌المقدس و... خیبر و شهادت همت و فتح فاو و مصاف کربلای یک در مهران و پیکار کربلای 5 در شلمچه را به نظاره نشستیم. با او تا منزلگه خورشید بی‌غروب جماران رفتیم و...
دیگر جایی برای قلم‌فرسایی بیش از این باقی نمانده است. خودتان بخوانید و لذت ببرید. بخش دوم و پایانی این گفتگو از محضرتان می گذرد. * اشاره کردید به فرماندهان پرآوازه‌ای مثل متوسلیان، همت و... به نظر شما چه عواملی باعث شده بود که این عزیزان تا به این حد در قلوب بسیجیان عزیز باشند و حتی سال‌ها پس از ختم جنگ و شهادت هم، باز این عزت و محبوبیت، هم در بین آن بچه‌ها و هم جوان‌ها و نوجوان‌های نسل جدید که حتی آن بزرگواران را حضوری ندیده‌اند، با چنین وسعتی وجود داشته باشد؟ * شخصاً معتقدم رمز این عزت و محبوبیت ماندگار فرماندهان شهیدی از طراز همت وسایرین، ناشی از این امر بود که نور محبت خدا در دل و روح‌شان تابیدن گرفته بود. به حقانیت آرمان‌ امام (ره) و درستی راه جهادی خودشان ایمان راسخی داشتند. تا مغز استخوان یقین داشتند که عالم محضر خداست، به تمامی اعمال و اقوال و حتی نیت‌های بندگان‌اش ناظر است و وقوف دارد. لذا، سعی کردند - با تمام وجودشان - چه در میدان جهاد اکبر و مبارزه با کشش‌های نفسانی و چه در میدان جهاد اصغر و نبرد با شیاطین خارجی، با اخلاص و صدق نیت فعالیت کنند. این طور نبود که حالا فرمانده فرقی بین خود و نیروی تحت مسئولیت بسیجی‌اش قایل باشد. آن پرتو خلوصی که در درون حاج احمد متوسلیان، محمود شهبازی، حاج همت، رضا چراغی، عباس کریمی، غلام‌رضا صالحی، علی‌رضا نوری و سید محمدرضا دستواره نورافشانی می‌کرد، آنها را به این پایه از عُلُوّ روحی و محبوبیت در بین مخلصین بسیجی رسانده بود. آن عزیزان در زمینه گردش کار جنگ بیشتر از همه زحمت می‌کشیدند و از همه هم کم توقع‌تر بودند. به خاطر اخلاص‌شان، خدا به آنها موهبت استقامت را عطا فرموده بود، طوری که حتی لحظه‌ای سستی در میدان جهاد را تحمل نمی‌کردند، به عنوان مثال، حاج احمد متوسلیان می‌گفت: اگر در این جنگ حتی برای یک لحظه سستی به خرج بدهیم یا در باطن‌مان تردید راه پیدا کند، ما در همان لحظه به پرتگاه شرک و دوری از توحید می‌لغزیم. البته تعبیر ایشان صریح‌تر بود، می‌گفت: در این صورت مشرک شده‌ایم! و بایستی به درگاه خدا از صمیم قلب توبه کنیم. شهید همت هم‌چنین اعتقادی را داشت و بارها آن را در جلسات و سخنرانی‌هایش به زبان آورده بود. حدیثی هست که می‌فرماید: «من کان لله کان الله له» هر که خالصاً مخلصاً برای خدا باشد، خدا هم برای او خواهد بود. واقعاً این عزیزان مصداق آن حدیث بودند. شهرت‌طلب نبودند و از عمق جان‌شان، خودشان را خادم سربازان حضرت امام (ره) می‌دانستند، لذا، خدا هم در عوض صیتِ شهرت‌شان را به همه جا رساند. محبوب‌القلوب شدند، هم برای آنها که حضوری در رکاب‌شان جهاد کردند و هم برای نسل‌های بعدی. دیگر این که جمعی که با این بزرگواران کار می‌کردند، به این نتیجه رسیده بودند که در لشکر، بحث «رابطه بالا دست و زیردست» مطرح نیست. چه این که بسیجی‌ها در شدیدترین برهه عملیات، حاج احمد را می‌دیدند که در کنار او دارد عملیات را هدایت می‌کند و حتی به وقت ضرورت، خودش مثل یک رزمنده عادی، تفنگ برمی‌دارد و بی‌مهابا با دشمن می‌جنگد. بنده خودم چنین موردی را در سخت‌ترین لحظات مرحله اول عملیات الی‌بیت‌ المقدس، روی جاده آسفالت اهواز - خرمشهر از حاج احمد شاهد بودم. بچه‌ها می‌دیدند این‌طور نیست که فرمانده لشکرشان، بخواهد پشت بی‌سیم یک قرارگاه بتنی در چندین کیلومتر عقب‌تر از خط، فرمان مقاومت بدهد و از راه دور حمله را هدایت کند. در عملیات خبیر، بسیجی‌ها با چشم خودشان می‌دیدند که حاج همت دوش به دوش رزمندگان خط مقدم لشکر، با چه شور و خروشی دارد نبرد را هدایت می‌کند و به نیروها برای استقامت و پایداری نهیب می‌زند. بچه‌ بسیجی‌ها همچنین می‌دیدند اصرار برادرانی را که به حاج همت قسم می‌دادند که زیر آن باران آتش توپخانه و کاتیوشا و خمپاره دشمن به خط مقدم نرود و هر تدبیری را که می‌خواهد عملی کند، محول کند به آنها تا اجرا کنند. آنها دیده بودند که چون حاجی بابت حفظ جزایر احساس خطر کرده بود، با قاطعیت التماس‌ها و درخواست‌های اطرافیانش را ناشنیده تلقی کرد و گفت: من بایستی الان شخصاً بالای سربچه‌ها باشم تا بتوانم مسایل آن‌ها را مستقیماً در خط حل کنم. احدی یارای بازداشتن حاجی از عملی کردن این تصمیم را نداشت. لذا رفت و با بسیجی‌هایی که صادقانه به آنها عشق می‌ورزید، به خدا پیوست. *در جایگاه فرماندهی که طی سه سال آخر دوران دفاع مقدس مسئولیت فرماندهی لشکر 27 محمد رسو‌ل‌الله (ص) را به عهده داشتید، بفرمایید آیا سرفرماندهی ارتش بعث در برنامه‌‌ریزی‌های نظامی خودش در جنگ با ایران، روی این لشکر حساب ویژه‌ای باز کرده بود؟ اگر پاسخ‌تان مثبت است، دلایل آن را بیان کنید. * بله، دقیقاً همین‌طور است. همان‌طور که ما نسبت به تحرکات یگان‌های تقریباً زبده و نامی آنها مثل لشکر 3 زرهی، لشکر گارد ریاست جمهوری یا لشکر 9 زرهی حساس بودیم، سرفرماندهی ارتش بعث هم روی یگان‌های رزمی عمده و نخبه سپاهی و ارتشی ما از خودش حساسیت مضاعفی را بروز می‌داد. در مورد لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) هم ما شاهد این حساسیت مضاعف دشمن بودیم. چون آنها دیده بودند در سری عملیات بزرگ نیروهای مسلح ایران، چه عملیات فتح‌المبین و الی‌ بیت‌المقدس و چه سایر نبردهای عمده، این لشکر اکثراً به عنوان نوک پیکان تهاجمی ایران و لشکری خط شکن با قابلیت مانورهای سریع و استعداد مقاومت در برابر شدیدترین امواج پاتک، به صورت مستقیم در قلب معرکه حضور پیدا می‌کند. البته ژنرال‌های ارشد وزارت دفاع و سرفرماندهی نیروهای مسلح رژیم بعث از توان لشکر 27 و نیز حضور نیروهای آن برای مقابله با تهاجم لشکرهای تمام زرهی اسرائیل به لبنان در جبهه بقاع طی سال 1982، با خبر بودند. خب، همه این دانسته‌ها باعث می‌شد که در آن دوران، دامنه‌ درگیری‌های لشکر به نوعی جنبه مطنقه‌ای - جهانی به خودش بگیرد. روی همین حساب هم، بدیهی بود که در هر نقطه از جبهه که این لشکر وارد عمل می‌شد، به علت این که سوابق آن نشان می‌داد که اکثراً قادر است اهداف محول شده به خودش را تصرف کند، برای سرفرماندهی دشمن به عنوان یک یگان رزمی فوق‌العاده خطرناک و حساس تلقی می‌شد. لذا در برنامه‌ریزی‌های دشمن، لشکر 27 واحدی لحاظ شده بود که با ورود نیروهایش به میدان نبرد، توانایی آن را داشت تا در هر حمله، موازنه نظامی را به سود جمهوری اسلامی تغییر بدهد. مطالبی که گفتم، صرفاً یک ادعا نیست. صحت این مطلب در طول‌های سال‌های جنگ دقیقاً به ثبوت رسیده. شواهد مستند و موثق در این ارتباط، بسیارند. فی‌المثل، در شنودهایی که از مکالمات فرماندهان رده بالای دشمن ضبط می‌شد و نوارهای‌شان در مراکز نگهداری اسناد و مدارک دفاع مقدس موجود است. یا مثلاً در ماجرای عملیات خیبر و واکنش فرماندهان ارشد و نیروهای ارتش بعث که پس از انتشار خبر شهادت حاج همت از اخبار رادیو ایران دیدیم... *واکنش آنها چه بود؟ * چند شب در خطوط جبهه تا صبح تیراندازی هوایی و نورافشانی و هلهله می‌کردند. رادیو عراق - چه در بخش فارسی زبان آن و چه در سرویس عربی‌اش که تمام کشورهای عرب‌زبان را پوشش می‌داد و به «صورت الجماهیر» معروف بود - مدام برنامه‌های عادی خودش را قطع می‌کرد و با آب و تاب بیانیه نظامی سرفرماندهی ارتش بعث درباره شهادت حاج همت را پخش می‌کرد. بعثی‌ها در این بیانیه، آسمان و ریسمان را به هم بافته بودند. مدعی شده بودند قوی‌ترین لشکر حضرت امام (ره) را در جزایر مجنون قتل‌عام کرده‌اند و فرمانده آن را هم کشته‌اند. بعد هم به سایر نظامیان ایرانی هشدار می‌دادند از سرنوشت لشکر نابود شده 27 و فرمانده آن عبرت بگیرند و هرچه سریع‌تر جزایر را تخلیه کنند! اینها که عرض شد، تنها شمه‌ای از این واقعیت بود که دشمن تا چه حد نسبت به لشکر 27 حساسیت داشت. * تلقی شخصی شما از این قدرتمندی لشکر 27 چیست؟ * شخصاً فکر می‌کنم علت اصلی این توانمندی بالا و قدرت کوبنده لشکر 27 در دوران دفاع مقدس، به آن آگاهی ایمانی و انگیزه الهی‌ای برمی‌گشت، که دردرون ذهن و قلب تک‌تک بسیجیان و سپاهیان این لشکر وجود داشت. اصلاً همین بصیرت و کشش خارق‌العاده باعث می‌شد که رزمندگان لشکر خیلی راحت بتوانند در عرصه‌های متفاوت رزم، از دشت و مرداب گرفته تا کوه‌های سربه فلک کشیده، وارد کار بشوند و اهداف‌شان را بگیرند و علی‌رغم اجرای سنگین‌ترین آتش های یگان‌های قدرتمند توپخانه‌ای دشمن، مانورهای مهیب لشکرهای مجهز و مدرن زرهی، بمباران‌های گسترده شیمیایی و...،‌ خطوط فتح شده را ثابت و استوار، نگهداری و تثبیت کنند. این قدرتمندی، در ظل عنایت خاصه خداوند و معصومین (ع)، از تک تک نیروهای لشکر نشأت می‌گرفت. * طی دوران جنگ، در صفوف نیروهای بسیجی لشکر 27، شخص یا اشخاصی از بین مسئولین مملکتی و یا اعضای درجه اول خانواده‌شان هم حضور داشتند؟ * به موضوع جالبی اشاره کردید. بله، ما بعضاً نیروی بسیجی در رده وزیر در لشکر داشتیم. در رده اعضای مجلس خبرگان رهبری، نیروی بسیجی داشتیم. حالا چون شاید آن عزیزان راضی نباشند، بنده از ذکر نام‌‌شان در اینجا معذورم. حتی فرزندان آیت‌الله خامنه‌ای در همین لشکر بودند. بعضاً نمونه‌‌هایی از شهادت یا مجروحیت فرزندان مسئولین‌ رده‌های مختلف نظام جمهوری اسلامی را در لشکر شاهد بودیم. البته از این قشر اجتماعی خاص، کسانی هم بودند که حتی به صورت گمنام به خط می‌آمدند و می‌جنگیدند. * مثلا؟! * مشخصاً می‌توانم به دو فرزند حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، فرزند شهید رجایی و یکی از فرزندان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی اشاره کنم. این سنخ بسیجی‌ها به صورت داوطلب به لشکر می‌آمدند، آن هم نه به جهت این که در جبهه یک تماشاچی صرف وقایع باشند، چرا که لشکر 27، یک لشکرعملیاتی بود و از آنها به عنوان یک نیروی رزمی در خطوط مقدم عملیات استفاده می‌شد. حالا که رشته صحبت به اینجا رسید، خوب است به نکته جالب توجهی هم اشاره کنم که شاید در رسانه‌های گروهی ما کمتر به آن پرداخته باشند. در سال‌های جنگ، ما برادرانی را داشتیم که والدین‌شان در کشورهای اروپایی غربی، زندگی مرفه و برخوردار از همه گونه امکانات مادی را داشتند. آنجا مقیم بودند و زندگی را حتی را سپری می‌کردند. ولی این بچه‌ها تمام آن امکانات رفاهی و زمینه‌‌های مناسب برای تحصیلات عالی و کسب ثروت و حتی علقه‌های خانوادگی را رها کرده بودند، به ایران برگشتند، به جبهه رفتند و خالصانه در نبردهای لشکر 27 حاضر شدند، مردانه جنگیدند و بعضاً هم در گمنامی به شهادت رسیدند. * در اثنای صحبت، اشاره‌ای به پاتک‌های سنگین واحدهای ارتش بعث بر روی خطوط پدافندی نیروهای ایرانی داشتید. در صورت امکان درباره تعدادی از‌آنها برایمان بگویید. * خب، تاکتیک رزم پاتک، شیوه و شگرد عمده‌ واحدهای عمدتاً زرهی ارتش بعث برای مقابله با نیروهای ما محسوب می‌شد. از حیث قدمت، اولین مورد عمده به کارگیری این شیوه توسط دشمن، بعد از آزادسازی بستان، در تنگه چزابه را می‌توانم نام ببرد. در این پاتک، صدام علاوه بر چند واحد زرهی،‌ پانزده تیپ از عناصر بعثی را با عنوان - مهمات الخاصه - یا تیپ‌های مأموریت ویژه، علیه رزمندگان اسلام در چزابه وارد عمل کرد که براساس مدارک موثق و مستند، طی 10 شبانه‌روز پاتک، تمامی این پانزده تیپ تارومار شدند. * در چه تاریخی؟ * اواسط بهمن‌ماه سال 1360. دومین مورد عمده، طی مراحل چهارگانه عملیات الی‌بیت‌المقدس در بهار سال 1361 بود. در مرحله اول آن عملیات، بعد از تصرف جاده آسفالت اهواز به خرمشهر، ما هفت شبانه‌روز، یکسره مشغول دفع پاتک واحدهای مجهز زرهی دشمن بودیم. آن روزها، بنده خودم در خطوط دفاعی تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) حضور داشتم و می‌دیدم که برادرهای رزمنده ما متحمل چه فشار مهلکی شده‌اند. در مرحله دوم همین عملیات هم، دشمن بعد از تسخیر دژ‌های مرزی کوت سواری، شدیدترین پاتک‌های زرهی‌اش را روی برادرهای این تیپ اجرا کرد. واقعاً آنجا شما می‌توانستی با چشم‌های‌تان معنای مجسم مقابله تن با تانک را مشاهده کنید. در دو مرحله بعدی آن عملیات هم دشمن چاره‌ای جز استفاده از شیوه رزم پاتک نداشت. منتهای از این تشبّث‌ها راه به جایی نبرد و روز سوم خرداد به تعبیر حضرت امام (ره): خرمشهر را خدا آ‍زاد کرد. از عملیات رمضان تا پایان عملیات آبی - خاکی بدر، در حد فاصل تیر 1361 تا اواخر اسفندماه سال 1363 هم که دوران ناکامی‌های نسبی ما را دربرمی‌گیرد، دشمن ضمن تجدیدنظر در ساختار استحکامات دفاعی خودش، حذف خاکریز‌ها، حفر کانال‌هایی با عمق و عرض و طول متغییر و مسلح کردن چندین کیلومتر از زمین حایل بین خطوط مقدم خودش با ما، از شیوه رزم پاتک هم به فراخور عرصه نبرد - یعنی به کارگیری نیروهای زبده کماندویی گارد ریاست جمهوری در مناطق کوهستانی غرب و استفاده از لشکرهای نیرومند زرهی در زمین‌های هموار جنوب و آتش شدید و پرحجم توپخانه - استفاده کرد. منتها خودم معتقدم سنگین‌ترین پاتک‌های ارتش بعث در دوران 8 سال جنگ، از حیث شدت، ‌تنوع و کثرت امواج پاتک و مدت، در عملیات عظیم والفجر 8 و خصوصاً کربلای 5 اجرا شد. همین حمله کربلای 5 به درستی «عملیات مقاومت» لقب گرفت و به تعبیری، کربلای 5، نوعی عملیات رو کم کنی ما بود با سردمداران ارتش بعث. * چرا؟ * آخر قبل از وارد عمل شدن ما، از طرف کارشناسان نظامی غربی و مستشاران نظامی آمریکایی، اروپایی و روسی حاضر در جبهه عراق، رسماً اعلام شده بود که زمین منطقه عملیاتی شلمچه به میزان 93 درصد مسلح است. لذا عنوان می‌کردند کسی نمی‌تواند به سادگی از این زمین به شدت مسلح، عبور کند. لیکن ما به فضل پروردگار، دعای خیر امام و خانواده‌های معظم شهدا و شجاعت رزمندگان توانسته‌ بودیم ضمن عبور از آن زمین مسلح، خودمان را به فاصله تقریبی هشت، نه کیلومتری شهر و تأسیسات استراتژیک نفتی و بندری بصره برسانیم. در نتیجه متحمل فشار شدیدی از ناحیه پاتک‌های دشمن شدیم. خوب به یاد دارم که در آن حمله، ما 45 روز عملیات شبانه روزی داشتیم. درباره شدت آتش منحنی‌ای که بر سر برادرهای ما اجرا شد، فقط بنده یک نکته عرض می‌کنم و نتیجه‌گیری از آن را می‌سپارم به شما: سپهبد بعثی معدوم «عدنان خیرالله طلفاح» پسر دایی، برادرزن و وزیر دفاع صدام، در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیویی تلویزیونی اعلام کرد: «ارتش عراق 2000 گلوله توپ خود را روی منطقه کوچکی به وسعت 3 کیلومتر در 300 متر، یعنی غرب «کانال پرورش ماهی» به سوی لشکر 27 محمدرسول الله (ص) و لشکر 25 کربلا بی‌وقفه شلیک کرده است.» با این وجود، رزمندگان ما آنجا مقاومت عجیبی را از خودشان به نمایش گذاشتند و پاتک‌های بسیار سخت و مهلک دشمن را دفع کردند. * اولین و مشکل‌ترین عملیاتی را که شخصاً فرماندهی کردید نام ببرید؟ * البته در اوایل جنگ، در جبهه سومار، ما با واحدهای سپاه دوم ارتش بعث درگیری‌هایی داشتیم... ولی اگر در ارتباط با حضور بنده در لشکر 27 طی دوران جنگ می‌پرسید، فکر می‌کنم عملیات والفجر 8 مشکل‌ترین عملیات بود. * از چه بابت؟! * خب به نظرم سخت‌ترین عملیات بود، مخصوصاً در محور فاو - ام‌القصر. در آن محور، به علت وضعیت خاص زمین، حساسیت شدید دشمن و تقویت سرفرماندهی ارتش بعث با اطلاعات ماهواره‌ای تهیه شده توسط روس‌ها و آمریکایی‌ها، که ناشی از توجه استکبار جهانی به گلوگاه ارتباطی عراق با آب‌های آزاد جهان بود، ما به مدت 70 شبانه روز به طور صددرصد، عملیاتی بودیم. لذا از هنگام شروع عملیات در 20 بهمن 1364 تا 31 فروردین 1365 که آخرین پاتک سنگین‌‌ ارتش بعث اجرا شد،‌ توانستیم در زیر سنگین‌ترین آتش‌های مستقیم و منحنی و دفع پیاپی امواج پاتک دشمن، خط را تثبیت کنیم. * اگر از دیدار با حضرت امام خمینی (ره) در دوران دفاع مقدس خاطره‌ای بگویید، لطف این مصاحبه صد چندان می‌شود. * بعد از تثبیت فاو، دشمن با کمک مستشاران مصری خودش، روآورد به شگرد رزمی جدیدی که اسم آن را گذاشتند «استراتژی دفاع متحرک». به این معنا که اگر نیروهای ایرانی با تمرکز قوای رزمی عمده‌شان در فاو توانستند آنجا را تصرف کنند و ارتش بعث نتوانست به رغم هفتاد شبانه روز اجرای پاتک، ایرانی‌ها را عقب بزند، بهتر است بعثی‌ها در سایر خطوط جبهه وارد عمل بشوند و مناطقی را که از حیث تبلیغاتی و جنگ روانی به کارشان بیاید، اشغال کنند. ناگفته پیداست که در صورت اجرای موفقیت‌‌آمیز چنین شگردی، رسانه‌های منطقه‌ای و شرقی و غربی حامی رژیم صدام، بلافاصله دست به کار می‌شدند و ضمن پوشش دادن به اصطلاح فتوحات بعثی‌ها، ضربه وارده به رژیم صدام در مناطقی مثل فاو را از کانون توجه افکار عمومی جهانیان خارج می‌کردند. لذا دیدیم که دشمن بلافاصله پس از سرکوبی آخرین پاتک خودش در جبهه فاو، در غرب فعال شد و شهر متروکه و خالی از سکنه مرزی «مهران» را اشغال کرد. بعد هم رسانه‌های جیره‌خوار منطقه‌ای رژیم بعث و همچنین رسانه‌های غربی و شرقی حامی صدام، شروع کردند روی مانور دادن بر سرتصرف مهران توسط ارتش بعث. حتی صدام و اطرافیان او در مصاحبه‌های‌شان می‌گفتند: «مهران، مهریه فاو است. اگر ایرانی‌ها مایل‌اند آن را باز پس بگیرند، بایستی فاو را پس بدهند.» خب، طبیعی بود که رزمندگان ما حاضرنبودند تن به یک چنین گروکشی مضحکی بدهند، لذا، در تیرماه سال 1365، طی یک تهاجم برق‌آسا در جبهه غرب، طی عملیات کربلای 1 وارد عمل شدیم و مهران را هم خدا آزاد کرد. ضمن آنکه فاو، کماکان در تصرف نیروهای ایرانی باقی ماند. حالا بعد از ذکر این مقدمه است که باید پاسخ سؤال شما را بدهم: در عملیات «کربلا 1» وقتی به اتفاق جمعی از فرماندهان محترم در جماران به خدمت حضرت امام (ره) مشرف شدیم، آن بزرگوار مسایلی را عنوان کرد که به نظر ما آمد ایشان مثل یک فرمانده عملیاتی، شخصاً در در میدان‌های رزم حضور دارند! * چطور؟! * در آن ملاقات، حضرت امام (ره) با لحنی مؤکد به ما فرمود: «شما به تثبیت فاو اکتفا نکنید، بروید سروقت فعال کردن سایر جبهه‌ها، در آنجا عملیات‌های ایذایی انجام بدهید و نگذارید دشمن آسوده خاطر باشد.» خب، بیان یک چنین مطالبی از جانب امام (ره)، به معنای وارد شدن آن بزرگوار در بحث‌های تاکتیکی نظامی است: فعال شدن جبهه‌های شمال غرب، مناطق مردابی هورالعظیم و تهاجم به سکوها و پایانه‌های نفتی دشمن در قالب تک‌های ایذایی،‌ دیگر مجالی برای سرفرماندهی دشمن جهت اجرای «استراتژی دفاع متحرک» باقی نمی‌گذاشت. چه این که از همین دوران است که جبهه شمال غرب ما برای زنجیره عملیات پارتیزانی رزمندگان «قرارگاه رمضان» فعال شد، در هور، نیروهای فداکار سپاه پاسداران و مجاهدین عراقی، مدام به پاسگاه ها و پست‌های ثابت و سیار دشمن شبیخون می‌زدند و در آب‌های شمال غربی خلیج فارس هم یورش‌های مستمری داشتیم به سکوها و پایانه‌های نفتی دشمن، که نمونه درخشان آن، عملیات کربلا 3 بر روی سکوی نفتی العمیه در یازدهم شهریور 1365 بود. این سفارش مؤکد امام (ره)، برای ما یک درس بزرگ بود که چگونه یک رهبر الهی و متصل به دریای علم ربوبی، قادر است بیاید و در جزیی‌ترین مسایل مربوط به دانش نظامی، آنقدر دقیق، معضلات فراروی فرماندهان میدان جنگ را حل کند. * تأثیر پیام‌هایی که حضرت امام خمینی (ره) در اثناء عملیات خطاب به رزمندگان اسلام ارسال می‌کرد، بر روحیه نیروهای عمل کننده تا چه حد بود؟ * برکنار از پیام‌های کتبی و جامعی که حضرت امام (ره) در هنگام یا پس از خاتمه هر حمله خطاب به عموم ملت و از جمله رزمندگان اسلام صادر می‌فرمود و از رسانه‌های گروهی کشور هم منعکس می‌شد، پیام‌های شفاهی و بعضاً کتبی کوتاهی هم ایشان در آستانه عملیات یا در دشوارترین شرایط، خطاب به رزمندگان داشتند که این پیام‌ها معمولاً از رسانه‌‌ها پخش نمی‌شد و دریافت‌کننده اصلی‌شان، مشخصاً نیروهای عمل‌کننده در خط مقدم جبهه بودند. حجم این نوع پیام‌ها در عملیات مختلف، معمولاً از یک یا یک خط و نیم بیشتر نبود. پیام از جماران توسط حاج سیداحمد آقا [خمینی] و یا حاج آقا توسلی به قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) ارسال می‌شد و از آنجا، توسط سردار سرلشکر رضایی، از پشت بی‌سیم برای ما خوانده می‌شد. خوب به یاد دارم، هربار که ما یکی از این پیام‌های اختصاصی امام (ره) را برای بچه‌ بسیجی‌های حاضر در خط مقدم می‌خواندیم، چنان انقلاب روحی عجیبی در آنها روی می‌داد که می‌دیدیم برادرها بعد از شنیدن این پیام‌های کوتاه، ذوق‌زده اشک شوق می‌ریختند، به خستگی ناشی از عملیات غلبه می‌کردند و برای ادامه نبرد استقامت حیرت‌آوری از خودشان نشان می‌دادند. فی‌الواقع پیام‌های حضرت امام (ره) در برهه‌های بحرانی جنگ، برای یکایک ما مسئولین واحدهای رزمی و رزمندگان اسلام، خیلی با برکت و راهگشا بود. * به عنوان یک فرمانده نظامی دوران دفاع مقدس، برای انعکاس مطلوب واقعیت‌های پایداری ملت ایران به نسل کنونی و نسل‌های بعدی کشور، توسط هنرمندان چه پیشنهادی دارید؟ *بنده کارشناس مسایل ادبی یا هنری نیستم تا از چنان جایگاهی بخواهم به دست‌اندرکاران هنر و ادب پیشنهاد بدهم. هرچند، به دور از مطالعه آثار ادبی و پی‌گیری رویدادهای هنری، خصوصاً مرتبط با دفاع مقدس هم نبوده‌ام. روی صحبت بنده با تمامی عزیزان اهل قلم و هنرمندان محترم این مملکت است. به آنها عرض می‌کنم: هرآنچه از واقعیت‌ها را که در جنگ بوده، بیایید با قلم و هنرتان برای نسل کنونی نمایش بدهید و برای نسل‌های آینده میهن عزیزمان به یادگار بگذارید. رزمندگان مخلص بسیجی، ارتشی و سپاهی ما در آن هشت سال، ضمن تأمین سرمایه عزت و اقتدار برای ملت‌شان، تمامیت ارضی این آب و خاک را به قیمت فدا کردن جسم و جان و بهترین سال‌های جوانی‌شان حفظ کردند. ده‌ها هزار ساعت نوار، صدها هزار برگ سند و مدرک و نقشه و کالک در آرشیو‌های تخصصی دفاع مقدس چشم به راه نویسندگان و هنرمندان خلاق و فهیم ایرانی است. فقط یک تمنا از این عزیزان دارم: واقعیت، هرگز نیازی به بزک کردن ندارد. به خودی خود زیبا و گویاست. حس زیبایی‌شناسی‌شان را،‌کافی است برای متصل کردن این قطعات درخشان تاریخ پرافتخار ملت ایران به کار بگیرند. در این صورت می شود به خلق آثار ماندگار در زمینه ادبیات و هنر دفاع مقدس امیدوار بود. متشکرم.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت