انقلابی برای یگانگی اخلاق و سیاست

کد خبر: 165556

در جامعه‌ای با حاکمیت دینی نمی‌توان از جدایی اخلاق از سیاست سخن گفت.دین مجموعه‌ بسیطی از احکام اخلاقی را با خود حمل می‌کند پس زمانی که در نسبتی بی‌واسطه با سیاست قرار می‌گیرد، این سیاست است که ناگزیر می‌شود مبانی رفتاری و گفتاری خود را با احکام اخلاقی دین هماهنگ کند. حال این سوال پیش می‌آید که چگونه فعل اخلاقی و فعل سیاسی می‌توانند بر هم منطبق شوند تا مجموعه سیاست‌ورزی دینی را تولید کنند؟

فردا: جامعه ما جامعه‌ای دینی است و انقلاب ما انقلابی فرهنگی و ایدئولوژیک بوده است. در تمامی شعارهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ما حضور و نفوذ مطالباتی ناظر بر یگانگی اخلاق و سیاست را می‌توان مثال آورد. در حقیقت به یک مفهوم می‌توان گفت انقلاب اسلامی و گفتمان ناظر بر تاسیس نظام جمهوری اسلامی، از‌‌ همان ابتدا گفتمانی بوده که اخلاق و سیاست را منضم به هم می‌خوانده است.
حال سوال این است که آیا در چنین جامعه‌ای با تکیه بر مسائل مستحدثه، می‌توان گفت اخلاق از سیاست جدا است؟
برخی از جامعه‌شناسان سیاسی و سیاستمداران بر این باورند که حیطه فعل سیاسی از فعل اخلاقی جدا است و می‌گویند سیاست، اخلاق خاص خودش را دارد. بر اساس این نوع نگاه است که یک نوع فرهنگ سیاسی از طریق رسانه‌های گوناگون و در قالب‌های مختلف ترویج داده می‌شود که مدام به ما می‌گوید، دست همه سیاست‌مداران آلوده است و شما نباید نگاه‌تان به یک سیاست‌مدار نگاهی اخلاقی باشد.
این نگاه تازه در برخی سویه‌هایش شمای مخاطب را فرمان می‌دهد که ناسپاس نباشید چون این انسان حاضر شده برای سامان دادن به زیست سیاسی- اجتماعی شما و به بیان عامیانه رتق و فتق امورتان، دست‌اش را آلوده کند. مگر انسانی هم وجود دارد که بخواهد از سر میل و رغبت فعل غیر اخلاقی را انجام دهد؟ چون جواب من مخاطب حتما می‌بایست منفی باشد در ادامه این گزاره مطرح می‌شود که او دست‌اش را آلوده کرده تا خیر عمومی را تضمین کند. سیاست متعهد به تدبیر امور عمومی، برقراری و تأمین نظم مدینه و کشور است. سیاست شغل عامه مردم نیست، بلکه نخبگان معدودی که سیاست‎مدار خوانده می‌‏شوند، به آن می‌‏پردازند. اما اخلاق و رعایت قواعد آن به گروه خاصی تعلق ندارد، عوام و خواص همه به نحوی تکلیف اخلاقی را احساس می‌‏کنند. کسی که خود را مکلف به فعل اخلاقی می‌‏داند و آن را انجام می‌‏دهد یا نمی‌‏دهد، به مصلحت عام و حتی به مصلحت خود کاری ندارد، او باید کاری را انجام دهد که خود را به ادای آن مکلف می‌‏داند. با این حال نمی‌‏توان از قرابتی که میان احکام اخلاقی و بعضی قواعد سیاسی وجود دارد، به آسانی چشم پوشید و سیاست‎مدار را از پیروی دستورهای اخلاقی معاف دانست.
در جامعه‌ای با حاکمیت دینی نمی‌توان از جدایی اخلاق از سیاست سخن گفت. لازمه سیاست‌ورزی دینی همان‌گونه که از نام آن پیدا است، دخالت دادن الزامات دینی در ساحت سیاسی است. دین مجموعه‌ بسیطی از احکام اخلاقی را با خود حمل می‌کند پس زمانی که در نسبتی بی‌واسطه با سیاست قرار می‌گیرد، این سیاست است که ناگزیر می‌شود مبانی رفتاری و گفتاری خود را با احکام اخلاقی دین هماهنگ کند. حال این سوال پیش می‌آید که چگونه فعل اخلاقی و فعل سیاسی می‌توانند بر هم منطبق شوند تا مجموعه سیاست‌ورزی دینی را تولید کنند؟
برای روشن‌تر شدن این سوال مبنایی، سوال دیگری مطرح می‌کنیم که پاسخ به آن می‌تواند ما را یک پله به مغز و هسته سوال اول نزدیک کند. همانطور که مشهور است، احکام اخلاقی، جزمی و مطلق‌اند و بر مبنای باید و نباید شکل گرفته‌اند در حالی که فعل سیاسی، انضمامی و نسبی است و بر اساس اقتضائات روز و احتجاجات عمومی می‌تواند در هر قالب و فرمی قرار بگیرد. سوال دوم این است که چگونه فعل مطلق می‌تواند منطبق یا هم‌پای فعل انضمامی و نسبی حرکت کند؟
با نظرداشت این پرسش‌ها چگونه می‌توان از یگانگی اخلاق و سیاست سخن گفت؟ در این مورد نظریه‌ای در نزد برخی فلاسفه اسلامی وجود دارد که بر مبنای این نظر آن‌ها اخلاق را سیاست فردی می‌دانند و سیاست را اخلاق جمعی. استناد عمده طرفداران این نظریه بر اساس توصیفی است که خواجه نصیرالدین طوسی از سیاست می‌کند و سیاست را فنی می‌داند که برای تحقق زندگی اخلاقی به کار گرفته می‌شود.
بر این اساس از سویی نمی‌توان قلمرو اخلاق را از قلمرو سیاست منجز کرد و از دیگر سو نمی‌توان از تعارض و یا نا‌همخوانی فعل اخلاقی و فعل سیاسی سخن گفت. به بیان دیگر این عده معتقدند که هدف غایی سیاست در یک حکومت اخلاقی، پرورش معنوی و اخلاقی انسان‌ها، تامین حقوق تمامی مردم کشور در عین مراعات مردمان دیگر نقاط گیتی، تعلیم زیست اجتماعی و دیگرخواهی به افراد جامعه و احترام تک‌تک افراد به یکدیگر است و تمامی این‌ها‌‌ همان غایاتی هستند که مقصود و مراد دین از وضع احکام اخلاقی بوده است.
برای مثال باید گفت که اگر دروغ‌گویی در سطح فردی عملی مذموم و ناپسند است این ناپسندی مشمول حاکمیت و سیاستمداران هم می‌شود و نمی‌توان با تکیه شعاری بر تامین خیر عمومی نیرنگ و دروغ سیاسیون را مجاز شمرد. به تعبیر دیگر، اگر قرار بر صداقت و راستی شهروندان باشد و تبلیغات رسمی و غیررسمی شهروندان را به راستی و درستی دعوت می‌کنند و در ذم دروغ‌گویی سخن‌ها می‌گویند، شرط اصلی و کلیدی آن این است که این قاعده اخلاقی صداقت و راستی به نحو گسترده‌تر و جدی‌تری در مورد سیاست‌مداران مرعی داشته شود.
در این معنا، سیاسیون نمی‌توانند ارتکاب اعمال غیر اخلاقی را در مورد خودش با توجیهات گوناگون به عنوان یک ضرورت اساسی جهت دست‌یابی به یک خیر عمومی، جا بزند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت