کیهان: فرعي- اصلي در نقشه آن لاين انقلاب ها
هركس از هر زاويه و با هر استدلالي، آرمان بي بديل و بلامعارض اتحاد و همدلي را به چالش مي كشد، ترديد نبايد كند كه نه تنها در حق ملت ايران جفا كرده بلكه شريك خون هر مظلومي خواهد بود كه در جاي جاي جبهه بزرگ مقاومت اسلامي بلكه جبهه بيداري ملت ها بر زمين مي ريزد.
دگرگوني در نقشه سياسي خاورميانه و جهان سرعت گرفته است. اكنون تغييرات نقشه سياست جهاني علي الدوام «به روز» مي شود.گسل هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي متعددي كه ماه هاست در صحنه سياست جهاني فعال شده، هر چند روز يكبار زلزله تازه اي را پديد مي آورد و نقشي تازه بر صورت بندي تحولات مي زند. روزگاري تصور مي شد فقط خاورميانه روي خط زلزله است اما حالا اين تصور، ناتوان از بازگويي تمام واقعيت هاي جاري است. امروز بلوار «راتسچيلد» تل آويو همان قدر زلزله خيز شده كه ميدان «التحرير» مصر شد و خيابان هاي لندن همان قدر ملتهب به نظر مي آيد كه وال استريت نيويورك. گويا تمام تحولات گونه گون از شرق افغانستان و جنوب شبه جزيره عربستان (يمن) تا مصر و فلسطين اشغالي و 2محور «شمال- جنوب درياي مديترانه» و «شرق- غرب آتلانتيك»، همه روي يك موج قرار گرفته اند. در اين جهان پرتلاطم و مدام به روز شونده، سزاوار است كه ما نيز مرتبا خاستگاه تحولات و مسير مرحله به مرحله آن را رصد كنيم، فرصت هاي فراوان و تهديدهاي محتمل را در يك فهرست گرد آوريم و با اين برآورد، نگاه دقيق تري به فعل و انفعالات سياست داخلي به ويژه در جبهه اصولگرايان داشته باشيم. كدام اتفاق بزرگ، جزء به جزء و قطعه به قطعه در حال ساخته شدن است؟ قرني كه سپري شد، قرن ابرقدرت ها بود. از دل دو جنگ بزرگ جهاني، قطب بندي قدرتي سربرآورد كه كمترين نقش در آن متعلق به ملت ها بود. آمريكا بود و شوروي و اقمار آنها. اما دو اتفاق بزرگ در دهه هاي پاياني قرن بيستم، تحولات جهاني را وارد فاز تازه اي كرد؛ 1-استارت قدرت نمايي ملت ها با پيروزي انقلاب اسلامي كه به تدريج در لبنان و فلسطين و افغانستان نيز باز توليد شد2-فروپاشي ابرقدرت شوروي در آگوست 1991 ميلادي(20 سال پيش) كه باعث شد آمريكا، سيماي ابرقدرتي بلامنازع و ياغي را به خود بگيرد. پس از فروپاشي بلوك شوروي، قشون كشي نظامي، سياسي و فرهنگي غرب (ناتوي نظامي و فرهنگي) به شرق اروپا آغاز شد. در كمتر از 10 سال آمريكا در حالي كه خود را بر دروازه هاي مسكو مي يافت، اعلام تاجگذاري كرد و قرن 21 را قرن جديد آمريكايي خواند. دور تازه جنگ صليبي رسما آغاز شد تا كار تنها رقيب باقي مانده در ميدان- جهان اسلام با الهام بخشي جمهوري اسلامي- يكسره شود. افغانستان و عراق در كمتر از 2 سال زير چكمه اشغالگران قرار گرفتند. ظاهرا همه چيز روي برنامه بود الا يك موضوع مغفول و نه چندان كوچك؛ ملت ها! مهاجمان اشغالگر قرار بود بر اين ملت ها حكومت كنند نه بر خاك ها و سرزمين ها. و پنتاگون و ناتو تنها كاري كه كرده بودند رژيم هاي متحد خود را به زير كشيده بودند بي آن كه بتوانند خلأ آنها را پر كنند. مناره دزدي بي آن كه چاه را كنده باشند. نمي شد كه در سرزمين هاي اشغالي عراق و افغانستان و فلسطين، يا سرزمين هاي تحت حاكميت خودكامگان متحد آمريكا (مصر و تونس و يمن و بحرين و عربستان و...) ملت وارد كرد. اگر ملت سازي شدني بود بايد در فلسطين اشغالي جواب مي داد كه نداد. حتي بي سر و پاهايي كه قرار بود ملت اسرائيل را تشكيل دهند، هم اكنون رژيم تل آويو را به چالش مي كشند. «انقلاب»هايي كه از 8ماه پيش در شمال آفريقا و جنوب خليج فارس سربرآورده و به شكل اعتراض و شورش به غرب منتقل شده اند، روي ديگر سكه «مقاومت» هستند. هر جا ملتي هست كه عزت و آقايي و استقلال و حقوق خود را جست وجو مي كند و بر سر اين آرمان ها «مقاومت» مي كند، ذاتا «انقلابي» شده است و هر جا ملتي رو به انقلاب مي كند، حربه و گارد مقاومت را انتخاب كرده است. و نيز، هر جا انقلاب و مقاومت هست، ذاتا و ماهيتا معارضه با نوكران غرب نيز هست، در ايران و عراق باشد يا مصر و تونس و بحرين و يمن و ليبي. منطبق با اين واقعيت انكارناپذير، شوخي بي مزه و به غايت خنكي خواهد بود كه مثلا آمريكا و انگليس هم ادعا كنند از انقلابيون حمايت مي كنند يا مثلا اضلاع فتنه سبز در ايران تظاهر كنند كه از سقوط نوكران غرب به دست ملت ها خوشحالند. يعني مي شود كه مثلا ايهود باراك وزير جنگ رژيم صهيونيستي همين چند روز پيش بگويد «پرزيدنت مبارك و رژيم مصر بزرگ ترين ذخيره استراتژيك ما بودند» و نتانياهو نخست وزير همان رژيم گفته باشد «اپوزيسيون سبز در ايران بزرگ ترين سرمايه اسرائيل است»، آن گاه كنار هم گذاشتن و جمع زدن اين دو گزاره نتيجه بدهد كه دست اندركاران فتنه سبز از قيام مردم مصر خوشحال شده اند و تحرك كور روز 25 بهمن شان در راستاي حمايت از مردم مصر و تونس- و عليه مبارك و بن علي- بوده است؟! قصه همان قصه روسفيدي نوكري است كه اموال ارباب را دزديده بود و ارباب به همين دليل، كاسه ماست را بر سر وي شكست اما او انگار نه انگار كه سرش شكسته، گفت چه خوب! روسفيد شدم. تغييرات گسترده در نقشه سياسي منطقه و جهان از 8ماه پيش در تونس كليد نخورد بلكه 2سال پيش در تهران آغاز شد، شايد دقيقا همان غروب روز قدس (27شهريور) سال 1388 كه رابرت گيتس وزير دفاع وقت (رئيس اسبق سازمان سيا) با بلاهت تمام، نسبت به حاشيه سازي عجيب و غريب دست اندركاران فتنه سبز ابراز ذوق زدگي كرد. آن روز در حالي كه توده هاي ميليوني ملت ايران، مرگ اشغالگران قدس را با زبان روزه فرياد مي كردند، گروهي تحريك شده از سوي سازمان فتنه به خيابان آمدند كه به دعوت رئيس گروه كر (وزارت خارجه رژيم صهيونيستي) شعار مي دادند «نه غزه، نه لبنان». و همزمان خط قرمز روي «جمهوري اسلامي» كشيده بودند. استقلال و آزادي بدون جمهوري اسلامي؟! ليبرال ها و سلطنت طلب هاي آمريكايي- انگليسي، مرد پاسداري از چنين آزادي و استقلالي بودند يا چپ هاي به ظاهر كمونيست؟! آن روز تن آقاي گيتس هنوز داغ بود كه گفت «اتفاقات امروز ايران نشان داد سياست ما در تحريم عليه ايران درست بوده و فشارها جواب داده و باعث اختلاف و دودستگي شده است.» او نمي فهميد كه وقتي غيرت يك ملت عليه چنان رذالتي به جوش آيد، چه دو مينويي از بيداري و غيرت اسلامي در خاورميانه عليه نوكران غرب رخ خواهد داد. نمي دانست كه شعار بلاهت آلود نه غزه نه لبنان، چه آتش خشمي در جان ملت هاي مسلمان مصر و فلسطين و يمن و بحرين و ديگران مي اندازد. آمريكا و اسرائيل و انگليس و سرويس هاي جاسوسي آنها روز قدس 2سال پيش، كندن گور حسني مبارك و بن علي و عبدالله صالح و آل خليفه و آل سعود را كنتراتي به طايفه اي ورشكسته در ايران سپردند كه هنر ايجاد جرقه انفجار خشم ملت ايران و برپايي انقلابي تازه در 9دي 1388 را داشتند، جنبشي كه نيويورك تايمز در ستايش آن نوشت «اين بزرگ ترين تظاهرات در خيابان هاي تهران از 20سال پيش و از زمان تشييع آيت الله خميني است.» به فهرست تحولات شتابان اخير در منطقه نظر بيندازيد: 1- غرب پس از سقوط متحدان در مصر، تونس، عراق، ليبي- و احتمالاً يمن و بحرين- درصدد سرقت انقلاب ملت ها و حاكميت هاي جديد است. اين كش وقوس با شدت تمام ادامه دارد 2- جبهه مقاومت در لبنان و سوريه تحت فشارهاي گسترده سياسي، تبليغاتي و حتي نظامي است تا شايد گشايشي براي آمريكا و اسرائيل پديد آيد 3- رژيم عربستان و برخي كشورهاي همسو به عرصه فراخوانده شده اند تا به هر قيمت ولو مداخله نظامي، ترمزي بر روند تحولات و انحراف مسير آن باشند 4- اسرائيل درحالي كه از حمله به جنوب لبنان و جنوب فلسطين (غزه) هيچ نتيجه اي نگرفت اكنون زير پاي خود را در مصر نيز خالي شده مي بيند و همزمان- به تعبير هاآرتص- بي سر و پاهاي كاباره نشيني كه اساساً شست وشوي مغزي داده شده بودند و درحاكميت اسرائيل آدم حساب نمي شدند، به خودنمايي چند صدهزارنفري در خيابان هاي تل آويو با شعار نتانياهو برو گم شو پرداخته اند 5- آمريكا طبق توافق بايد تا آخر دسامبر 2011 (فرداي 9دي 1390) چهل و ششهزار نيروي نظامي خود را بدون كمترين دستاوردي از عراق خارج كند و تخليه نيروها از افغانستان را در ماه هاي آينده آغاز نمايد. 6- اغتشاش سياسي- اقتصادي تا لندن و نيويورك و واشنگتن و تا مرز سقوط اعتبار دولت هاي آمريكا و انگليس امتداد يافته است. اين بحران ها تازه سر باز كرده اند و اين هنوز اول ماجراست. نابرابري 273 برابري شمال و جنوب در لندن يك بشكه باروت كامل و مستعد انفجار است چنان كه مقدمه آن را ديديم. 7- چالش هسته اي با وجود شتاب گرفتن روند توسعه برنامه هسته اي ايران به حاشيه پرتاب شده است. در چنين شرايطي اگر شما جاي اتاق فكرهاي امنيتي- راهبردي در واشنگتن يا لندن و تل آويو بوديد و پيش فرض اصلي را بر خشكاندن سرچشمه مي گذاشتيد، سراغ كجا مي رفتيد؟ اگر قرار بود اين روند شتابان تحولات از رمق بيفتد، موتور الهام بخشي را كه بايد خاموش شود، در كجا جست وجو مي كرديد؟ جز ايران؟ به جرئت مي توان گفت اگر ترس از الهام بخشي و تعيين كنندگي ايران نبود، غرب با ميلتاريزم عريان و نسل كشي و كشتار جمعي، مسائل مصر و تونس و يمن و عراق و سوريه و لبنان و بحرين را يكجا حل مي كرد همچنان كه در دهه 1990 در يوگسلاوي سابق (صربستان) كرد. با اين صورت بندي اجمالي از تحولات منطقه و جهان، اكنون بهتر مي توان مفهوم «اصلي- فرعي» كردن مسائل در حوزه سياست داخلي، در سطح حاكميتي و از جمله درون جبهه اصولگرايان را دريافت. قطعاً مثلث استكبار مانند دو سال پيش و البته اين بار از موضع ضعف، روي پروژه فشار بر ايران متمركز خواهد شد. اين سناريو 1- فشار اقتصادي و تحريم 2- فشار سياسي و تبليغاتي (به بهانه هاي چالش هسته اي، حقوق بشر و تروريسم) 3- فراخوان همه عوامل وابسته به ميدان براي به ركود كشاندن روندهاي اقتصادي و سياسي (اصلاحات اقتصادي و انتخابات) در ايران را شامل مي شود اما نقطه تمركز دشمن «سيبل كردن حاكميت و حاملان اصولگراي آن» خواهد بود چرا كه دشمن يقين كرده صرفاً با سست كردن يكپارچگي در حاكميت و ايجاد خلل و شكاف در آن است كه مي تواند كاري از پيش ببرد. حركت با چراغ خاموش اضلاع فتنه براي شبيخون و بسيج رسانه اي گسترده با محوريت انهدام «انسجام حاكميتي اصولگرايان»، خبر از اين سناريو مي دهد. همه تمركز دشمن و فتنه گران بر آزاد كردن غول به زنجير كشيده شده اختلاف از چراغ است. هركس از هر زاويه و با هر استدلالي، آرمان بي بديل و بلامعارض اتحاد و همدلي را به چالش مي كشد، ترديد نبايد كند كه نه تنها در حق ملت ايران جفا كرده بلكه شريك خون هر مظلومي خواهد بود كه در جاي جاي جبهه بزرگ مقاومت اسلامي بلكه جبهه بيداري ملت ها بر زمين مي ريزد. چنين خطايي، جرمي بزرگ و نابخشودني است. باشد كه پيشاهنگان اين بيداري عظيم، از ملت ايران و ديگر ملت ها جا نمانند. به بركت روحيه جهادي، بايد از خواب نوشين بامداد رحيل حذر كرد. مقتداي فرزانه انقلاب با همين افق ديد بود كه ويژگي چهارگانه جهاد را 1- مقابل حركت خصمانه و غرض آلود دشمن 2- مستمر و همه جانبه 3- هوشمندانه و 4- مخلصانه بودن برشمردند. بدون روحيه جهادي نمي توان در خط مقدم و پيشاني «جبهه مقاومت و انقلاب» ايستاد و به مفهوم حقيقي، به روز(up to date) و آن لاين بود.
دیدگاه تان را بنویسید