کیهان/ وقتی محاسبات ترك می خورد
نخستين محاسبه استراتژيك آمريكا درباره اين در سال هاي گذشته (كه از سال 88 به اين جدي تر هم شد) اين بوده است كه تحريم به مثابه يك ابزار، اگر با ابزارهاي ديگري مانند ايجاد تهديد معتبر نظامي، حمايت از جريان فتنه در داخل ايران، عمليات اطلاعاتي و مذاكره، تركيب و در مدت زماني مناسب همراه با اجماع بين المللي اعمال شود، حتما بر محاسبات ايران تاثير خواهد گذاشت.
مهدي محمدي در سرمقاله کیهان نوشت: جنگ يك دهه گذشته ايران و آمريكا بر سر مسئله هسته اي را به يك معنا مي توان «جنگ محاسبات» ناميد. يكي از معدود پيش فرض هاي درست آمريكايي ها در هماوردي تقريبا يك دهه اي خود با ايران اين بوده است كه «رفتار ايران تابع محاسبات ايران است و رفتار ايران تغيير نمي كند مگر اينكه محاسبات آن تغيير كند». متقابلا ايران هم درباره آمريكا دقيقا همين ديدگاه را داشته و معتقد بوده رفتار غرب با ايران تنها زماني تغيير خواهدكرد كه محاسبات راهبردي آن درباره ايران تغيير كرده باشد. نتيجه اين پيش فرض راهبردي اين بوده است كه در يك دهه گذشته دو طرف همواره محاسبات يكديگر را هدف گرفته اند و سعي در تغيير آن داشته اند و اين ترجماني است از آن جمله معروف كه مي گويد: «حمله دقيق به دشمن، حمله به استراتژي دشمن است». اكنون سوال اين است: پس از حدود يك دهه هماوردي استراتژيك، كدام يك از دو طرف در تغيير دادن محاسبات طرف مقابل موفق تر بوده است؟ آمريكايي ها بويژه از فتنه 88 به اين سو بارها گفته اند كه محاسبات ايران را هدف گرفته اند. ادبيات ايجاد تغيير محاسباتي در ايران از سال 88 به بعد جدي تر شد به اين دليل كه آمريكايي ها فكر مي كردند در اثر حوادث پس از انتخابات، ايران ديگر آن قدرت و توان سابق را براي پي گيري راهبردهاي قبلي اش ندارد. هدف هم اين بود كه با افزايش يكباره فشارها از طريق «تركيب اهرم هاي مختلف فشار» ايران مجبور به «محاسبه مجدد» درباره هزينه هاي برنامه هسته اي و منطقه اي خود بشود و اين بار به اين نتيجه برسد كه هزينه هاي اين برنامه ها از منافع آن پيشي گرفته است. پيش فرض آمريكايي ها اين بود كه به محض اينكه اين اتفاق رخ بدهد، علائم تغيير رفتار ايران آشكار خواهد شد. اين راهبرد بيش از دو سال با سرسختي و جديت از جانب آمريكا دنبال شده است اما اكنون گله همه محافل سياستگذاري در آمريكا اين است كه نه فقط تغيير محاسبه اي در ايران رخ نداده بلكه حتي ايران ضرورتي به محاسبه مجدد درباره برنامه هاي هسته اي، موشكي و منطقه اي خود هم احساس نمي كند. در واقع سوالي كه ايجاد شده اين است كه آيا اساسا تلاش براي تغيير محاسبات ايران، يك تلاش منطقي است و آيا محاسبات راهبردي ايران تحت تاثير عاملي به نام «فشار خارجي» هرگز تغيير خواهد كرد؟ اين پرسش ها درون جامعه سياسي و امنيتي آمريكا پاسخي ندارد. عده اي عقيده دارند بايد به فشارها ادامه داد و تغيير محاسبه بالاخره زماني رخ خواهد داد و عده اي ديگر مي گويند اميد بستن به تغيير محاسبات ايران در بلند مدت در حالي كه غرب در كوتاه مدت هم با تهديدهاي راهبردي از سوي ايران مواجه است و هم نيازهاي استراتژيكي به ايران دارد، منطقي نيست. پيشنهاد دسته دوم كه تعداد آنها روز به روز در حال افزايش است اين است كه آن طرفي كه بايد محاسبات خود را تغيير بدهد و به يك سياست جديد برسد، آمريكاست نه ايران و سوالي كه مطرح مي كنند -سرمقاله ديروز واشينگتن پست را ببينيد- اين است كه «يك سياست مناسب درباره ايران چه ويژگي هايي بايد داشته باشد»؟ در نگاه اول، شايد اين ادعا كه محاسبات استراتژيك آمريكا درباره ايران در حال تغيير است عجيب به نظر برسد اما چيزهاي عجيب هم گاهي به نحو غير قابل چشم پوشي واقعيت دارند. اكنون نشانه هاي بسيار مهمي وجود دارد كه آمريكايي ها به ناچار تصميم گرفته اند در برخي محاسبات تاريخي خود درباره ايران بازنگري كنند . پيش از آنكه به ابعاد اين تغييرات بپردازيم بسيار مهم است به اين نكته توجه كنيم كه مهم ترين عامل در آغاز فرآيند تغيير محاسباتي آمريكا در قبال ايران اين است كه آمريكا از اينكه «ايران تغيير كند» نااميد شده و خود را با واقعيتي مواجه مي بيند كه ناچار بايد راهي براي كنار آمدن با آن بيابد. اما وقتي مي گوييم برخي محاسبات كلان راهبردي آمريكا درباره ايران در حال تغيير است، دقيقا درباره چه چيزي صحبت مي كنيم. 1- نخستين محاسبه استراتژيك آمريكا درباره اين در سال هاي گذشته (كه از سال 88 به اين جدي تر هم شد) اين بوده است كه تحريم به مثابه يك ابزار، اگر با ابزارهاي ديگري مانند ايجاد تهديد معتبر نظامي، حمايت از جريان فتنه در داخل ايران، عمليات اطلاعاتي و مذاكره، تركيب و در مدت زماني مناسب همراه با اجماع بين المللي اعمال شود، حتما بر محاسبات ايران تاثير خواهد گذاشت. اما آنچه آمريكايي ها اكنون مي بينند اين است كه تحريم ها در شديدترين وجه ممكن تصويب شده، در مواردي هم اين تحريم ها با جديت اجرا شده و فشارهايي به ايران وارد آورده اما هيچ خبري از تغيير محاسبات ايران نيست. غني سازي در ايران نه تنها كند نشده بلكه سرعت بيشتري هم پيدا كرده و اقتصاد ايران راه هايي مناسب براي عبور از محدوديت هاي ايجاد شده و جلوگيري از تاثيرگذاري آن بر زندگي روزمره مردم پيدا كرده است. آمريكايي ها به دوستان خود قول داده بودند كه نتيجه موافقت با تحريم هاي سنگين عليه ايران در سال 2010 را در مذاكرات ژنو و استانبول خواهند ديد اما تنها چيزي كه گروه 1+5 در مذاكرات مشاهده كرد سرسختي بيشتر ايران بود. اكنون نشانه هايي در آمريكا پديدار شده كه كساني بويژه درون جامعه اطلاعاتي عقيده دارند تحريم يك ابزار براي ايجاد تغيير محاسباتي در ايران نيست و اساسا ايران كشوري نيست كه راهبردهاي امنيت ملي آن از محاسبات اقتصادي تاثير بپذيرد. دقيقا به همين دليل است كه گروه 1+5 ديگر هيچ علاقه اي به اعمال تحريم هاي جديد درون شوراي امنيت از خود نشان نمي دهد و تحريم هاي خارج شوراي امنيت هم در ماه هاي اخير به شدت به سمت نوعي سمبوليسم منحط سوق پيدا كرده است. مهم تر از اين، رئيس جامعه اطلاعاتي آمريكا اخيرا به صراحت اعلام كرده است كه اگر آمريكا مي خواهد روي رفتار ايران تاثير بگذارد، اجتناب از تحريم هاي سنگين تر و گسترش روابط تجاري با ايران روش بسيار بهتري است. اين عين عبارتي است كه جيمز كلاپر در صفحه 14 گزارش اخير خود به كنگره كه در واقع تشريح ارزيابي اطلاعاتي 2011 آمريكا است، به كار برده است و اين ارزيابي به وضوح نشان دهنده اين است كه ايران توانسته با موفقيت نوع نگاه آمريكا به كارآمدي ابزاري به نام تحريم را تغيير بدهد. اينجا يك تغيير محاسبه رخ داده است. 2- محاسبه دوم -و البته قديمي- آمريكايي ها درباره ايران همواره اين بوده است كه در نهايت آن اتفاقي كه مي تواند همه چيز را درباره رفتار ايران تغيير بدهد در داخل ايران و از سوي نيروهاي داخلي رخ خواهد داد. اين يك باور قديمي و البته بسيار كليدي است كه هيچ وقت از دستور كار آمريكا درباره ايران خارج نشده است. برخي از مقام هاي آمريكايي در گوشه و كنار گفته اند كه همه اهرم هاي فشاري كه عليه ايران به كار گرفته اند در واقع ابزارهايي فرعي است و ابزار اصلي براي تغيير محاسبات ايران نيرويي است كه انتظار دارند در اثر اين فشارها در داخل ايران جان بگيرد و بر تصميم هاي راهبردي نظام اثر بگذارد. در ايام فتنه 88 آمريكايي ها واقعا تصور مي كردند به هدف مطلوب خود رسيده اند و به همين دليل اصرار داشتند تاكيد كنند كه ناآرامي هاي خياباني در ايران نتيجه تحريم ها و فشارهاي آنهاست. حتي در محافل تحليلي آمريكا بحثي به راه افتاد كه آيا لازم است تحريم ها فورا عليه ايران تشديد شود يا نه كه البته تا ژوئن 2010 (زمان تصويب قطعنامه 1929) به نتيجه نرسيد. آمريكايي ها همه تلاش خود را كردند براي اينكه جريان فتنه در ايران لااقل به بخشي از اهداف خود در مقابل نظام دست پيدا كند چرا كه عقيده داشتند تنها با تفوق اين جريان در داخل نظام است كه احتمالا سياست هاي راهبردي نظام تغيير خواهد كرد و ايران به «دوران خوش پس از دوم خرداد» -به تعبير جرج بوش- باز خواهد گشت. مهار فتنه 88 با همكاري مشترك مردم و نظام آمريكايي ها را به شدت نااميد كرد طوري كه سوگوارانه پاي ميز مذاكرات با ايران بازگشتند و گفتند كه منتظر آينده خواهند ماند. حدود يك سال بعد، آمريكا دوباره احساس كرد جرياني درون دولت بناي ناسازگاري با نظام دارد و برنامه سياسي متفاوت از برنامه سياسي تعريف شده نظام براي خود تنظيم كرده است. بار ديگر اميدهايي در غرب قوت گرفت كه مي گفت جريان سياسي جديدي ظهور كرده كه سياست هايي نزديك تر با غرب را دنبال مي كند. اخيرا و پس از برخورد يكپارچه و اجماعي نظام با اين جريان اميدها دوباره نااميد شده است. در واقع آمريكايي ها احساس مي كنند واقعيت صحنه در ايران اين است كه هر وقت آنها به گروهي دل مي بندند و خيال مي كنند كه اين گروه قادر به تغيير محاسبات نظام از درون خواهد بود، طولي نمي كشد كه نظام برتري واضح و آشكار خود را بر آن گروه نشان مي دهد. نه جريان انحرافي و نه جريان فتنه قادر به پيش برد آنچه در سر داشتند نشدند و اين يعني منتظر ماندن براي اينكه در داخل ايران اتفاقي بيفتد در واقع دنبال نخود سياه رفتن است. به نظر مي رسد اين محاسبه هم كه بايد منتظراتفاقي درون ايران بود ترك برداشته است و آمريكايي ها نااميدانه در حال حركت به اين سمت هستند كه بپذيرند فضاي داخلي ايران در يك زمان قابل پيش بيني در آينده «باثبات» خواهد بود. اين دو مورد، فقط شروع بحث درباره يك فهرست چند گزينه اي است كه نتيجه بحث درباره همه گزينه هاي آن اين است كه چيزي در محاسبات آمريكا درباره ايران در حال تغيير است. اين اتفاق بسيار مهمي است. وقتي هيلاري كلينتون با طرح سرگي لاوروف درباره تنظيم يك مداليته جديد مذكراتي با ايران به نرمي برخورد كرد، مي شد بروز و ظهور اين ترك خوردگي را ديد. منتظر اتفاقات بيشتري بايد بود.
دیدگاه تان را بنویسید