احمدینژاد و «حلقه ارومیه» از کجا آمدند؟
اگر چه عنوان می شد که تیم حاضر در شهرداری ، هیچ نگاهی به فعالیت سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری نهم ندارد اما شواهد و قرائن، چیز دیگری را نشان می داد. موضوعی که محمدرضا باهنر یک بار در سال ۸۴ و یک بار نیز به تازگی به آن اشاره کرده است.
همشهری ماه : صحن شورای اسلامی شهر تهران فردای روز سوم تیر سال ۸۴، رویدادی کم سابقه در تاریخ ایران پس از انقلاب را ثبت کرد؛ جایی که کاندیدای پیروز انتخابات ریاست جمهوری نهم در فضایی که با حس «تعلیق» انباشته شده بود در حال گام نهادن به دوره ای تازه از حیات سیاسی در ایران بود. آن روز انتخاب شورای شهر تهران برای پاسخ به سوالات خبرنگاران و معارفه رسانه ای رییس تازه دستگاه اجرایی از دید صاحبنظران، حامل یک پیام بود؛ شهردار سابق تهران جز اعضای شورا و چهره های انگشت شمار حلقه نخست نیروهای خود، از کمک دیگری برخوردار نیست. فلاش دوربین ها ، ازدحام رسانه های داخلی و خارجی برای دیدن چهره «ناشناخته» آن روزهای ایران و هیجان در صورت و لحن محمود احمدی نژاد ، فضایی خاص به نشست بخشیده بود. همه می خواستند بدانند فردی که خارج از دایره مدیران معمول نظام در سال های گذشته به درون «ساختار» قدم گذاشته چه در سر دارد؟ آیا شعارهای انتخاباتی خود را عملی خواهد ساخت؟ او از یک سو در گفتگوی خبری شبکه ۲ در تشریح برنامه های خود تاکید کرده بود : «مگر مشکل دولت ما ، چند تار موی دختران یا لباس پوشیدن پسران است؟ چرا مردم و دولت را کوچک می کنید؟ دولت باید به اشتغال و اقتصاد معیشت مردم برسد. نه! واقعا مشکل ما این است؟» اما از سوی دیگر شنیده ها از مردی حکایت داشت که بسیار ایدئولوژیک است و سخت گیری های سال های ابتدایی انقلاب را احیا خواهد کرد. حس «تعلیق» در اینجا معنا یافته بود و مانند یک فیلم این ژانر، نفس ها را در سینه حبس می کرد. شاید همین «شنیده ها» بود که در مرحله دوم انتخابات «خاص» دوره نهم ، ائتلافی نانوشته میان نیروهای امتحان پس داده نظام شکل داد تا مرد کارآزموده سال های مبارزه ، جنگ و سازندگی، بار دیگر ردای ریاست جمهوری بپوشد اما کار از کار گذشته بود و کفه ترازوی دو قطبی احمدی نژاد - هاشمی به سود شهردار وقت تهران سنگینی می کرد. به بیان دیگر یک سلسله علل و عوامل که در ۶ سال گذشته بارها و بارها مورد واکاوی قرار گرفت، مانع از توفیق «آیت الله» بود. اگر چه پس از انتخابات شورای دوم - به دلیل شرایط تازه ای که ایجاد شده بود- سند مجلس هفتم نیز به نام محافظه کاران جدید زده شده بود اما چه کسی بود که نداند آنهایی که بر دیگر با تابلوی «آبادگران» وارد ساختمان قدیم پارلمان در خیابان امام خمینی شده بودند، آرزوی حضور محمد باقر قالیباف یا علی لاریجانی در ساختمان پاستور را با خود مرور می کردند. در آن روزها اتفاقی که کمتر کسی باور آن را داشت رخ داد و شاید برای نخستین بار در نزدیک به سه دهه عمر انقلاب، مردی راهی ساختمان نهاد ریاست جمهوری شد که پیش از آن نه وزیر بود و نه نماینده مجلس؛ نه در میان نیروهای اول سیاسی کشور طبقه بندی می شد و نه با روسای جمهور یا مجلس قبلی دارای روابط نزدیک بود. او خود نیز مایل بود تا چنین به نظر بیاید؛ غیر حزبی، مردمی ، منتقد وضع موجود، دارای حرف ها و ایده های نو و ... . اما چهره های باسابقه تر جریان راست و آنهایی که در تیم اجرایی دولت سازندگی حضور داشتند می دانستند که احمدی نژاد کیست؟ فرماندار سابق ماکو و خلخال، استاندار اردبیل در دولت سازندگی. چهره ای که همنوا با باور غلط برخی درباره حزب ، بر طبل نفی تحزب می کوبد اما خودش ، عضو موسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی است و چهره فعال جبهه پیروان خط امام و رهبری. ۶ سال گذر ایام بر کشور ایران با مدیریت اجرایی دولت های نهم و دهم، خصوصیات «چهره ناشناخته» را کاملا نمایان ساخت و امروز شهروندان ایران زمین در هر قشری ، از فعال سیاسی اصولگرا گرفته تا اصلاح طلب و از دانشجو و فرهنگی و کارگر گرفته تا بازاری و تاجر و کارمند هر کدام از ویژگی های مرد پرخبر این سال های سیاست و مدیریت اجرایی ، تحلیلی متفاوت دارند. درب صندوق عملکرد و افکار آن چهره اکنون گشوده شده است. اما احمدی نژاد چه سوابق اجرایی و سیاسی در کارنامه دارد؟ از ارومیه تا کردستان با یک «حلقه» کم نبوده زمان هایی که نیروهای سیاسی برای تصویر عینی ارائه کردن از روابط و پیوندهای یک جریان خاص، از واژه «حلقه» استفاده کرده اند تا هم بار «مرموز» بودن فعالیت را بیشتر کنند و از دیگر سو، آن را یکدست، مستمر و دارای اهداف مشترک نمایش دهند. هم از این رو بود که اصطلاحاتی مانند «حلقه کیان»، «حلقه مدرسه حقانی»، «حلقه حامیان دولت» و ... به ادبیات سیاسی راه یافته است. نیم نگاهی به سوابق گذشته محمود احمدی نژاد و ورق زدن تازیخ فعالیت های وی ، نام هایی را به عنوان همراه یا همکار در کنار نام او نشان می دهد که از قضا این روزها بیش از هر زمان دیگری برای جامعه ایران آشناست. اسامی چون مجتبی ثمره هاشمی، صادق محصولی، اسفندیار رحیم مشایی، علیرضا نیکزاد، علی اکبر محرابیان، علیرضا شیخ عطار، محمد علی آبادی و ... همه و همه در کنار رییس فعلی خود دیده می شوند. به بیان دیگر «تیم» محمود احمدی نژاد از همان سال های ابتدای انقلاب شکل گرفته و در مقاطع مختلف و با محور شدن دوباره وی، دور برادر «حاج داوود» جمع شده اند. از این گروه نیز در تحلیل های مختلف با عنوان «حلقه ارومیه» نام برده شده است که اشاره ای است به نخستین همکاری مشترک در استان آذربایجان است. دو سال بعد از وقوع انقلاب در سال ١٣۵٩ و در دوران وزارت کشور دبیر کل فعلی جامعه روحانیت مبارز یعنی آیت الله محمدرضا مهدوی کنی، «صادق محصولی» که به نوعی چهره معتمد وزیر وقت کشور به شمار می رفته از سوی وی ماموریت می یابد تا برای برقراری امنیت مناطق ناآرام شمال غرب، راهی زادگاه خود یعنی ارومیه شده و در در عین حال نیم نگاهی نیز به تحرکات حامیان بنی صدر، رییس جمهور مخلوع وقت داشته باشد. در این سفر، «برادران ثمره هاشمی» نیز محصولی را همراهی می کنند؛ چهره هایی که به واسطه فعالیت های سیاسی دایی های خود یعنی محمدجواد و محمدرضا باهنر، برای اهالی سیاست و مدیران، ناآشنا به حساب نمی آمدند. پس از حدود یک سال حضور «صادق محصولی» در این استان، وی علاوه بر فرمانداری ارومیه، فرماندهی منطقه ۵ سپاه - که استان های آذربایجان غربی، شرقی و اردبیل را شامل می شد- را نیز عهده دارد شد تا نخستین ارتباط های محصولی با این نهاد در آن مقطع شکل بگیرد. در آن برهه زمانی، «محمود احمدی نژاد» بخشدار ماکو و سپس فرماندار خوی می شود ، «مجتبی ثمره هاشمی» به معاون استانداری آذربایجان می رسد، پرویز فتاح حکم قائم مقامی فرماندهی لشگر ویژه سپاه پاسداران آذربایجان غربی را در دست خود می بیند، حسین طاهری استاندار وقت آذربایجان غربی است، محمد علیآبادی مسئولیت اداره راه قدس را در دست دارد و مشایی هم از نیروهای سپاه تنکابن است که بعد ها با پیوستن به وزارت اطلاعات و به دلیل علاقه به مسائل قومی و کردها راهی این منطقه شده و در جایگاه عضو شورای تامین با این حلقه لینک پیدا میکند. علیرضا شیخ عطار و تابش - که معاون وزارت کشور دولت دوم هاشمی بود - نیز دو استاندار آذربایجان به شمار می روند. آنها حلقهیی را پایه گذاری می کنند که بعدها به «حلقه ارومیه یی»ها موسوم شد و اعضای مرکزیت آن دراستانداری اردبیل، کردستان، شهرداری تهران و سپس ریاست جمهوری، استراتژی حرکتی خود را پی می گیرند. برخی تحلیلگران سیاسی با رصد کردن شیوه حرکتی این حلقه بر این باورند که محمود احمدینژاد از همان ابتدا به دنبال یارگیری و گزینش نیروهای حلقه معتمدین خود بوده و همچنین «یاران» ی که قرار بوده در دورههای مختلف کاری، همراه وی باشند با کمال وسواس و ریزهکاری دستچین و غربال کرده است. آنها آغاز این حرکت را در دانشگاه علم و صنعت می دانند و با کوچ این چهره ها به مناطق غرب، حرکت آنها وارد فاز اجرایی شده و برخی چهره های تازه نیز به آن اضافه می شوند. در واقع مثلث صادق محصولی، مجتبی ثمره هاشمی و محمود احمدی نزاد که برخی آن را هسته اصلی این حلقه می دانند ، از سال های تحصیل در دانشگاه علم و صنعت شکل گرفته بود؛ جایی که در تشکیلات انجمن اسلامی، نشریه «جیغ و داد» را نیز منتشر می کردند. آنها در سال های ۶۵ از شما غرب به غرب کشور هجرت کردند. در این سال محمود احمدی نژاد به سمت معاون استانداری کردستان منصوب شد اما با توجه به شرایط خاص جنگ، امکان حضور همه اعضای حلقه در کرستان میسر نمی شود چه اینکه پرویز فتاح ، سمتی را در یکی از یگان های ویژه برون مرزی سپاه را عهده دار شده بود. فرماندهی این یگان با «صادق محصولی» بود و زیر مجموعه قرارگاه رمضان به فرماندهی «محمد باقر ذوالقدر» به شمار می رفت. اسفندیار رحیم مشایی نیز به سبب علاقه به حوزه کردستان، مشغول تدوین استراتژی نظام جمهوری اسلامی در خصوص اکراد ایرانی در وزارت تازه تاسیس اطلاعات شد، تا علاوه بر انجام فعالیت های خود همچنان با دوستان سابق خود مرتبط بماند. استانداری در اردبیل استانداری اردبیل که در فیلم تبلیغاتی انتخابات دهم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، به بخش هایی از آن اشاره شده بود جدی ترین فعالیت اجرایی وی پس از پایان جنگ است. طرفه اینکه او در دولت ششم ( دولت دوم آیت الله هاشمی رفسنجانی) استاندار رییس جمهوری شد که بعدها به یکی از منتقدان جدی عملکرد او بدل شد و دو بار با ایجاد دوقطبی های انتخاباتی، از این برگه به سود خود بهره برد. احمدی نژاد یک بار در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم، به طور مستقیم به رقابت با رییس دولت سازندگی پرداخت و در انتخابات دهم نیز، رقبای خود را به خط گرفتن از رییس مجمع تشخیص مصلحت متهم کرد. در واقع مثلث دانشگاه علم و صنعت پس از جنگ ، فرصت همکاری نزدیک نیافت اما بقیه اعضای حلقه به شکل مداوم، ارتباطات را حفظ می کنند. صادق محصولی به کار اقتصادی در حوزه نفت می پردازد که ثمره آن، ثروتی قابل توجه است. محمود احمدی نژاد که در استانداری اردبیل مشغول است و پرویز فتاح، به عنوان مدیرامور قراردادی پروژه های عمرانی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا فعالیت می کند. در این میان اسنادی نیز وجود دارد که با توجه به آذری زبان بودن محصولی، احمدی نژاد بار دیگر از وی برای حضور در این استانداری دعوت می کند. در این دوره ، افراد تازه ای هم به حلقه اضافه می شوند. علی اکبر محرابیان ، علیرضا نیکزاد ، عباسزاده مشکینی و فتحاللهی که در حال حاضر معاون وزیر امور خارجه است از جمله اعضای جدید به شمار می رفتند که در اردبیل با احمدی نژاد آشنا می شوند. محربیان و نیکزاد بعدها به ترتیب وزرای صنایع و مسکن و شهرسازی دولت های نهم و دهم شده و عباس زاده مشکینی نیز سر از فهرست حامیان دولت در انتخابات شورای های سوم درآورده و امروز، مدیرکل سیاسی فعلی وزارت کشوراست. طرفه آنکه در همان زمان و به شکل موازی، همکاران سابق در آذربایجان وارد وزارت خارجه شدند و در آنجا یکدیگر را باز می یابند. ماجرا از این قرار است که مجتبی ثمره هاشمی به سفارش صادق محصولی که باجناق علی اکبر ولایتی وزیر وقت امور خارجه بود به این وزارتخانه رفت و پس از چندی، مدیرکل اداره گزینش این وزارتخانه شد؛ جایی که سعید جلیلی هم به فعالیت مشغول شد. اسفندیار رحیم مشایی نیز در این مقطع مدیرکل اجتماعی وزارت کشور میشود و با تابش - که معاون سیاسی وزارت کشور است- بهصورت مستقیم کار میکند ؛ جایی که علی محمد بشارتی راست گرا پس از عبدالله نوری ، بر جایگاه وزارت در ساختمان خیابان فاطمی تکیه زده است. از دوم خرداد تا شورای دوم یکی از پیامدهای انتخابات دوم خرداد ۷۶ و پیروزی غیرقابل پیش بینی سید محمد خاتمی در آن، حذف این مجموعه از مدار کارهای اجرایی است. محمود احمدی نژاد ترجیح می دهد تا به دانشگاه بازگشته و بهدنبال اخذ مدرک دکترا در حوزه عمران و گرایش ترافیک برود، اسفندیار رحیم مشایی مدیررادیو پیام می شود و سایر اعضا نیز به نهادهایی می روند که زیر مجموعه دولت نیست. احمدی نژاد یک بار نیز شانس خود را برای حضور در جمع پارلمان نشینان دوره ششم می آزماید که با توجه به پیروزی اصلاح طلبان در آن انتخابات، رتبه بالای ۶۰ را در حوزه انتخابیه تهران کسب می کند. او البته در اعتراض به این رتبه، تقلب و جابه جایی در آرا را از دلایل عدم توفیق در ان انتخابات ذکر می کند. انتخابات شورای شهر دوم و نتایج آن ، مجالی دیگر برای گردهمایی اعضای این حلقه را پدید آورد. محمود احمدی نژاد که به عنوان عضو موسس جمعیت ایثارگران و مسئول شاخه استان های جبهه پیروان خط امام و رهبری به کار حزبی و تشکیلاتی اشتغال داشت، مسئولیت اجرایی انتخابات شورای شهر دوم را بر عهده می گیرد. او به دستور محمدرضا باهنر که دبیر کلی جامعه اسلامی مهندسین را بر عهده داشت ، قدم در میدان انتخابات گذاشته و چهره هایی جوان و کم نام و نشان را برای حضور در فهرست غیر رسمی جناح راست با تابلوی «آبادگران ایران اسلامی» گزینش می کند. انتخابات شوراهای دوم در تهران و اکثر استان ها کم فروغ بود و حدود ۱۱ درصد واجدان شرایط در تهران در ان انتخابات حضور پیدا کردند. در این میان فهرست موسوم به آبادگران با کسب بخشی از این میزان ارا توانست ، کرسی های شورای شهر را فتح کند و پس از ان بود که محمود احمدی نزاد به شهرداری تهران رسید. از زمانی که محمود احمدی نژاد توانست در کسوت شهردار تهران کلید پایتخت را به دست بگیرد ، بار دیگر اعضای حلقه ارومیه و هسته اولیه آن یعنی حلقه علم و صنعت ، رویت شدند. محمد علی آبادی معاونت مهم فنی و عمرانی را در اختیار گرفت و بهبهانی وزیر سابق راه نیز به شهرداری تهران راه یافت. اسفندیار رحیم مشایی نیز ریاست سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران را به نام خود زد و ثمره هاشمی نیز مسئولیت ستادهای انتخاباتی دوست بسیار نزدیک خود را عهده دار شد. سایر یاران این حلقه نیز، فعالیت برای انتخابات ریاست جمهوری نهم را کلید زدند. فعالیت های خاص شهرداری در آن دوران به ویژه قدم گذاردن به مباحثی مانند اعطای وام ازدواج و کمک های مالی به برخی مجموعه ها در شهر تهران، آغازگر راهی بود که در همان مقطع توسط برخی سیاسیون ، از خیابان پاستور گذر می کرد. به هر تقدیر فرصت حضور دو ساله در شهرداری تهران ، شرایطی را رقم زد تا تیم نواصولگرایان، کار اجرایی در سطح شهرداری کلان شهری مانند تهران را تجربه کنند. اگر چه عنوان می شد که تیم حاضر در شهرداری ، هیچ نگاهی به فعالیت سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری نهم ندارد اما شواهد و قرائن، چیز دیگری را نشان می داد. موضوعی که محمدرضا باهنر یک بار در سال ۸۴ و یک بار نیز به تازگی به آن اشاره کرده است. به سبب شرایط خاص ایجاد شده در سال های پایانی دولت هشتم، هم اصولگرایان و هم اصلاح طلبان با چند کاندیدا در آوردگاه انتخابات ریاست جمهوری نهم گام گذاردند. اصولگرایان با ۵ کاندیدای رسمی یعنی علی لاریجانی، محمد باقر قالیباف، محسن رضایی ، علی اکبر ولایتی و محمود احمدی نژاد ، به فتح پاستور چشم دوختند . بر اساس مدلی که در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب توسط حجه الاسلام علی اکبر ناطق نوری طراحی شده بود، بنا بر این بود که این ۵ چهره به تبلیغ برنامه های خود بپردازند و در نهایت بر اساس اقبال عمومی و نظر سنجی ها، به یک کاندیدای واحد برسند. همه نظر سنجی ها، محمود احمدی نژاد را در میان این کاندیداها در رتبه اخر قرار داده بود اما فضای انتخابات به گونه ای پیش رفت که او در مرحله اول رای اول اصولگرایان را کسب کرد و به عنوان نفر دوم، به مرحله دوم راه یافت. دو قطبی هاشمی - احمدی نژاد همانطور که فضای ایجاد شده در کشور نشان می داد به سود شهردار وقت تهران به پایان رسید و احمدی نژاد، ریاست دولت نهم را بر عهده گرفت. حالا حلقه ارومیه می توانست با فراغ بال، مسئولیت های بالادستی اجرایی را بر عهده بگیرد. اینچنین بود که صادق محصولی پس از مدتی فعالیت در ایجاد انسجام در نیروهای حامی دولت، و پس از ماجرای استیضاح پر سر و صدای علی کردان، کلید دار وزارت کشور شد و انتخابات ریاست جمهوری دهم را برگزار کرد. علی اکبر محرابیان بعد از عزل علیرضا طهماسبی، به ساختمان وزارت صنایع و معادن رفت و در دولت دهم و تا قبل از ادغام پرحاشیه وزارت صنایع در وزارت بازرگانی، در این سمت ماند. محمد علی آبادی که با «نه» شورای شهر دوم برای تصدی شهرداری تهران مواجه شد و رقابت را به محمدباقر قالیباف واگذار کرده بود حکم ریاست سازمان تربیت بدنی را از احمدی نژاد دریافت کرد. علیرضا نیکزاد در دولت دهم به وزارت مسکن و شهرسازی رسید، پرویز فتاح ، وزیر نیرو شد و علیرضا شیخ عطار پس از قائم مقامی وزارت خارجه، کلید سفارت ایران در المان را تحویل گرفت. در این میان نام دو چهره از همراهان همیشگی رییس دولت ، بیش از پیش دیده شد. مجتبی ثمره هاشمی و اسفندیار رحیم مشایی. اگر چه مشایی از ابتدا در مثلث علم و صنعتی ها حاظر نبود اما در دوران شهرداری، بیش از پیش به محمود احمدی نزاد نزدیک شد .شرح فعالیت های او در دولت های نهم و دهم نیز از حوصله این مجال خارج است و احتمالا همه آحاد ملت ایران از آن اطلاع دارند. اینکه با توجه به شرایط اخیر، سمت و سوی حلقه ارومیه هایی در سپهر سیاسی ایران به کدام سو خواهد بود موضوعی است که قضاوت در خصوص آن در شرایط فعلی، بسیار دشوار می نماید.
دیدگاه تان را بنویسید