کیهان: آقای لدين ميكروفون را روشن كنيد !

کد خبر: 151322

"دل انسان غمگين مي شود و مي شكند به خاطر اينكه چرا كساني كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومين زدند، حالا طوري مشي مي كنند كه اسرائيل و آمريكا و سيا و هر كسي كه در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، برايشان كف بزنند."

دو سال پيش در آن روز خوب خدا كه صندوق اعتبار جمهوري اسلامي لبريز از رأي اعتماد 40 ميليون ايراني وقت شناس شد، كمتر كسي تصور مي كرد ميوه اين حضور شيرين را بتوان به زودي در بهار انقلاب اسلامي منطقه و در قاهره و صنعا و منامه چيد. ملت هاي رنج كشيده منطقه كه ريشه داري ملت ايران را در فاصله اي 8 ماهه و از پاي صندوق رأي تا كف خيابان ديدند، سوداي جوانه زدن و گل كردن در سرشان افتاد. ديدند كه با وحدت و همدلي مي توان در برابر ابر قدرت ها ايستاد و پنجه رخنه كرده آنها در پيكر كشورها را شكست. ديدند كه جنگ نرم و سخت فقط در انحصار مستكبران نيست و مي توان به نام اسلام، تكي پيروزمند به راه انداخت. آميزه اكسيرگون 22 خرداد و 9 دي 1388، انفجار تازه نور و اميد و جرئت در خاورميانه بزرگ بود. پس اين ايام خدايي را بايد تا ابد بزرگ شمرد، فارغ از اين كه در اين رستاخيز شكوهمند و بهار پرثمر، درخت جان رجالي را خزان زد. با جا ماندن چند مسافر از حركت شتابان كارواني بزرگ كه در اصل سفر و ضرورت رسيدن به مقاصد متعالي ترديد نمي كنند. حكايت حركت شتابان و الهام بخش ملت ما در سنگلاخ عداوت و لجاجت طواغيت روزگار، بي شباهت به مسير آميخته با رنج انبيا و اولياي الهي نيست. خداوند به پيامبر اعظم(ص) كه از جور و جفا و لجاجت و عداوت فاجران آزار مي ديد، فرمود: «و كذلك جعلنا لكل نبي عدواً من المجرمين و كفي بربك هادياً و نصيراً. و اين چنين، براي هر پيامبري، دشمني از مجرمان قرار داديم و پروردگارت براي راهنمايي و ياري كفايت مي كند» (آيه 31 فرقان). يعني كه جوهره دعوت پيامبران به حق و رشد، عداوت بدكاران و ستمگران را برمي انگيزد. نفس قيام انبيا(ع) براي اقامه حق، خاري در چشم طاغوت ها و زياده خواهان و مستكبران و استعمارگران است. آيا جز اين است كه كفار قريش پيش از بعثت، رسول خدا(ص) را به نام «محمدامين» خطاب مي كردند و در اولين روز دعوت گواهي دادند كه اگر تو بگويي دشمن پشت كوه كمين كرده، نديده يقين مي كنيم؟ پس چرا زخم زبان ها و تير تهمت هايي چون ساحر و كاهن و شاعر و مجنون را علي الدوام نثار آن جان شريف كه مهربان تر از مردم بر خود آنها بود، كردند؟ ذات قيام براي حق، دشمن ساز و ذات اين دشمني ها، اسباب رشد و ارتقا و كمال است همچنان كه مدال افتخاري آويخته بر سينه انبيا و اولياست. به راستي اين هم فضيلتي براي پيامبر اعظم(ص) است كه دشمنان او ابوسفيان ها و كسراها و قيصرها و همه طواغيت و ائمه جور بودند. و بر اين سياق، كدام افتخار براي امت و امام ما بالاتر از اين كه دشمنان آنان رژيم هاي خبيثي چون آمريكا و اسرائيل و انگليس و شيطانك هايي چون ملك عبدالله و حسني مبارك و صدام بوده اند؟ مطابق سنت الهي اگر دشمناني چنين آميخته به خباثت نداشتيم بايد در اصالت و صحت مسير حركت خويش ترديد مي كرديم. نفس اين دشمنان و دشمني، براي يقين در درستي گذار 32 ساله انقلاب اسلامي كفايت مي كند. بگذاريد در پرانتز بگوييم و بگذريم. اين كه در طوفان ميليوني انقلاب هاي عربي منطقه، چند مجسمه تمام قد سفاهت از واشنگتن و پاريس، به فرماندهان متوهم عمليات «فروغ جاويدان» اقتدا كنند و چيزي به نام جنبش ميكروسكوپي سبز را جايي در سكوت پياده رو اطراف پارك ساعي و ميدان ونك جست وجو كنند، از آن پديده هاي غريبي است كه در هيچ لابراتوار سياسي و جامعه شناسي پيدا نمي شود. عنوان آكادميك «جنبش» را بدتر از اين نمي شد هجو كرد و مبتذل تر از اين نمي شد كاريكاتور جنبش كشيد. اگر تا ديروز در آكادمي ها تصور بر اين بود كه جنبش يعني خودنمايي انبوه توده هاي جنوب شهري، حالا معلوم شده بدون توده ها هم در پياده رو خياباني در بالاي شهر مي توان جنبش كرد!! كسي هم نيست دو خط توضيح دهد كه طول و عرض مسير قبلي (ميدان امام حسين(ع) تا انقلاب و آزادي) چرا اين قدر آب رفت؟ با اين حساب بايد منتظر بود جنبش در نوبت بعد، به سعدآباد و توچال و دركه واصل شود يا - برو بالاتر!- ارتفاعات سياهكل را در آن سوي البرز فتح كند! حكايت اين نوابغ، حكايت آن نشريه فكاهي است كه از بي مايگي به ورشكستگي رسيد اما در آستانه تعطيلي، براي شمارگان يكهزار تايي خود مي نوشت «تيراژ زير يك ميليون». طرف رفته واشنگتن، از آنجا به واسطه تلويزيون بي بي سي و راديو فردا دستور حمله به آسياب هاي بادي را صادر مي كند و بعد هم مي گويد «اگر من در خارج كشور هستم، براي اين ماموريت است كه آيينه جنبش داخل باشم و ايفاي وظيفه اي كه برعهده من است مستلزم وجود من در خارج كشور است... ما يك جنبش ملي هستيم. من به دليل حرفه اي بودن بي بي سي، آن را براي مصاحبه انتخاب كردم وگرنه هر دو قدرت آمريكا و انگليس بدهكار ملت ايران هستند». يكي مي گفت 15 سال است كه ترياك مي كشم اما شكر خدا تا اينجا كه معتاد نشده ام. لابد مردم ما هم بايد خيال كنند امثال اين آقا رفته اند بدهي هاي ملت ايران را وصول كنند! صد رحمت به كبك و آن قامت كشيده اش... زير برف! اين جماعت زنگ تفريحي و كمدين هاي اشتباهي را بايد در همين پرانتز گذاشت و گذشت. كاش مي شد همين روزها پاي صحبت يكي مانند جناب مايكل لدين نشست و از او درباره عرض و طول سرمايه گذاري هنگفت و حجم دلارهاي سبزي كه در كودتاي مخملين 88 (عمليات آژاكس) به خاكستر تبديل شد، شنيد. اين مشاور سابق امنيت ملي و از دشمنان سرسخت جمهوري اسلامي، سال گذشته اشاراتي گذرا به ابعاد ماجرا داشت. يكي هفتم دي ماه 89 كه در بنياد نومحافظه كار FDD (بنياد دفاع از دموكراسي) گفت: «ما روزي خواهيم نشست و در مورد تاريخ پنهان جنبش سبز صحبت خواهيم كرد و همه شما خواهيد گفت كه جنبش سبز از سال 2009 شروع شد اما من به شما بگويم كه ما مي دانيم و مي توانيم مستند كنيم كه ريشه اين حركت به اواسط دهه1980 [سال هاي 66-65] برمي گردد كه در طول مراحل مختلف تكامل پيدا كرده است.من حرف هاي بيشتري براي گفتن در اين باره دارم اما همين جا سخنانم را قطع مي كنم». سخنان ديگر وي چند ماه پيش از آن (6مهر1389) در مصاحبه با راديو فردا عنوان شده بود. مشاور امنيت ملي دولت ريگان در اين سخنان كه فرايند بيست و چند ساله يارگيري سربازان فتنه سبز را آشكار مي كند به تماس و مذاكره با برخي اعضاي دفتر نخست وزيري مي پردازد و مي گويد «آنچه من به آن اعتقاد داشتم، وجود افرادي است كه خواهان رابطه با آمريكا بودند. اين افراد چه كساني بودند؟ كساني كه ما با آنها وارد گفت وگو شديم. افرادي از دفتر نخست وزيري بودند، از دفتر ميرحسين موسوي و اطرافيانش». در عداوت آمريكا و اسرائيل كه ترديدي نيست. وجه تلخ ماجرا- چه در فتنه سبز و چه قبل و بعد از آن- يارگيري يا هم داستان و هم مسير شدن جماعتي از درون جبهه خودي با دشمنان قسم خورده ملت ايران بود؛ همان كه مقتداي شكيباي انقلاب درباره آنان و نظاير آنها فرمود «دل انسان غمگين مي شود و مي شكند به خاطر اينكه چرا كساني كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومين زدند، حالا طوري مشي مي كنند كه اسرائيل و آمريكا و سيا و هر كسي كه در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، برايشان كف بزنند. اين، انسان را غصه دار مي كند ولي به شما عرض بكنم، بشارت هاي الهي اين قدر زياد است كه هر غمي را از دل پاك مي كند. بشارت هاي الهي خيلي زياد است نبايد خيال كرد اگر چهار نفر آدمي كه سابقه انقلابي دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند. نه آقا، همه انقلاب ها، همه فكرها، همه جريان هاي گوناگون اجتماعي، هم ريزش دارند، هم رويش دارند؛ ريزش در كنار رويش». ماجراي پشت كردن به جبهه حق از سوي برخي همراهان، پيامد غمبار دنيازدگي ها و نديدن افقي دورتر از خود است كه همواره بر جبهه حق عارض شده است. اگرچه تلخ اما عبرت آموز است گزارش دو نايب خاص امام زمان(عج)- عثمان بن سعيد و فرزندش محمدبن عثمان- درباره مناظره يكي از ياران آن حضرت با يكي ديگر از همراهان سابق است كه به انكار امامت آن حضرت پرداخته و ادعا مي كرد امام حسن عسكري(ع) غير از برادرش جعفر (جعفر كذاب) جانشيني نداشته است! آن كه در حضور امام معصوم، انكار امامتش را بكند، اعقابش نمي توانند- ولو با وجود سالها كوبيدن سنگ ولايت فقيه به سينه- نايب الامام را انكار كنند؟ امام عصر- ارواحنا له الفداء- در پاسخ گزارش عثمان بن سعيد و فرزند وي، چنين مرقوم فرمود «خداوند شما را براي اطاعت خويش موفق بدارد و بر دين خويش ثابت قدم سازد و با خوشنودي خويش سعادتمند فرمايد. آنچه از مناظره مختار نوشتيد- با كسي كه احتجاج كرد جانشيني جز جعفربن علي نيست و او را تصديق كرد- به ما رسيد. و انا اعوذ بالله من العمي بعدالجلاء... و من به خدا پناه مي برم از كوري بعد از بينايي و روشنايي، و از گمراهي بعد از يافتن راه، و از رفتار هلاكت بار و فتنه هاي نابودكننده... چگونه در فتنه سقوط مي كنند و در حيرت ره مي سپارند و جانب چپ و راست را مي گيرند؟ آيا از دين خود دست برداشته اند؟ يا به شك افتاده اند؟ يا معاند با حق شده اند؟ يا جاهل شدند نسبت به آنچه از روايت هاي راستين و اخبار درست آمد؟ يا دانستند اما فراموش كردند؟ آيا نمي دانند زمين از حجت خالي نمي ماند، ظاهر باشد يا پنهان؟... پس شيعيان ما بايد پيروي از هوا را فرو گذارند و بر اصل و ريشه خويش كه بودند پا برجا بمانند». حقيقت سقوط و ارتداد از حق چنان تلخ است كه اگر گرفتار آن متذكر شود، لاجرم بايد به سان آن صحابي پيمان شكن، در ميدان جمل، براي خويش آيه استرجاع بخواند و انالله و انا اليه راجعون بگويد. كوري پس از بصيرت و گم كردن راه پس از راهنمايي شدن؟! داستان ملت ما جدا از تار و پود داستان راستان نيست. همه اولياي حق و همه خوبان تاريخ چشم و دست و دلي گشوده به قله هاي بلند پيروزي و نصرت الهي داشتند و پايي گرفتار دست دون همتان و كم مايگاني كه از دميدن در انواع وسوسه ها و هوس ها سنگين شدند و بر سنگ راه سنگلاخ افزودند. همه خوبان تاريخ كه جاده كوبيده شده توسط پاي مجروح آنان را- به فضل خدا- طي مي كنيم، چشمي مطمئن بر افق دوردست مقصد و عمق سپاه دشمن دوخته بودند و شعارشان «ارم ببصرك اقصي القوم» بود و چشمي نگران تهي مايگان كه در ميانه جنگ و رزم و شبيخون، مي نشستند به تقسيم غنيمت يا مي ايستادند به زحمت افزايي در برابر خط شكني ولايت. همين است ديگر! با همين وزنه هاي پاگير بايد خود را تا قله بالا كشيد. استقامت در اين مسير يعني اينكه زماني با جماعت دست و پاگير مدارا كرد و زماني براي تاديب، آنان را نواخت و با اين همه چشم از عمق اردوگاه دشمن و بلنداي مقصد برنداشت. قوي ترين مردان را بايد در اين مسابقه بصيرت و صبر شناخت. جغرافياي سكوت و فرياد را بايد رصد كرد. پژواك فرياد و بازخورد كردار و گفتار خود- در مقام عمل يا نقد- را بايد در آينه واكنش دشمن شنيد. همچنان كه خطاكاران و خيانتكاران را نبايد فروگذاشت، از اولويت بندي اهداف و دشمنان نيز نبايد غافل ماند. اين حكايت بايد درهمان حد قصه و افسانه باقي بماند كه؛ كسي با صدايي خوش نماز مي خواند. مردي اين صحنه را ديد و گفت چه نماز عارفانه اي! نمازگزار كه طاقت از كف داده بود، نماز بشكست و گفت «ضمنا اگر خدا قبول كند و ريا نشود، روزه هم هستم»! عجب! نمازگزار دوم كه كنار وي نماز مي خواند، تاب نياورد و فرياد زد «مومن! چه مي كني؟ نمازت را كه شكستي». نمازگزار سوم احساس تكليف كرد كه بگويد «تو هم حرف زدي و نمازت را به باد دادي». و نمازگزار چهارم بي آن كه رو برگرداند، با آرامش زمزمه كرد «خوب شد من حرف نزدم»! در صعود به قله ها، هرچه قدم بالاتر، صعوبت كار بيشتر و لزوم واپاييدن (تقوا)، مضاعف تر.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت