كيهان: طعنه رقيب و بشارت حبيب

کد خبر: 148540

فتنه ها هر چند بزرگ و پيچيده، در برابر اين فتوحات برآمده از بينايي و بردباري (بصيرت و صبر) ملت ايران به غايت حقيرند...

از خرداد 1360 تا خرداد 1390، فتنه ها و فتوحات به شكلي شگفت انگيز كنار هم رديف شده اند. شتاب پيروزي هاي ملت ايران گاه به اوج رسيده و بعضا نوساني پيدا كرده و بعد، دوباره اوج گرفته است. اگر هم در مقاطعي از سرعت پيشرفت ها و ظفرمندي ها كاسته شده، مانند دنده معكوس در سربالايي بوده كه با وجود وقفه اوليه، به سرعت و شتاب بيشتر انجاميده است. در اين مسير پيشرفت، نوسان سرعت بوده اما انحراف يا عقبگرد و بازگشت از مسير نبوده است. اصلاح و ارتقاي حركت بوده اما انحراف و ارتجاع، نه. اين ثبات قدم هم از تقديري است كه خداوند براي ملت ايران نوشت و ملت ايران نيز، همان را با وجود همه سختي ها و صعوبت اختيار كرد. خاطر برپاكنندگان فتنه 88-كه از فتنه بعدي زبانشان دراز شد- جمع، اين ملت خدايي پشيماني و ارتداد و ارتجاع در كارش نيست، به شهادت آيات الهي. استدلال هاي روشني در اين باره هست كه به وقتش بايد گفت. منافقين در خردادماه 60 خود را در برابر تدبير صبورانه امام- امت و در بن بست يافتند، دست به اسلحه شدند و آن روي واقعي خود را نشان دادند. اما يك سال از سر باز كردن زخم نفاق نگذشته بود، كه نصرت الهي به واسطه دستان مجاهداني چون حاج احمد متوسليان، صياد شيرازي، حسين خرازي، احمد كاظمي و... هزاران رزمنده بي ادعا و نفوذناپذير نازل شد و «خرمشهر را خدا آزاد كرد». آن روز- بعد از ظهر سوم خرداد 1361- احمد متوسليان بسيجيان را مقابل مسجد خرمشهر جمع كرد و گفت «همه عزيزان ما كه تا امروز در خوزستان در خون خود غوطه ور شده و به شهادت رسيده اند براي حفظ اسلام عزيز بوده. هر چند داغ فراقشان جگر ما را سوزانده اما خدا را شكر كه بالاخره توانستيم امروز با آزادي خرمشهر قلب اماممان را شاد كنيم». همين! خدا را شكر كه توانستيم قلب اماممان را شاد كنيم. و همان روز و همان ساعت ها بود كه امام(ره) اين جملات را خطاب به فاتحان خرمشهر نوشت «اينجانب با يقين به آن كه ما النصر الا من عندالله، از فرزندان اسلام و قواي سلحشور مسلح- كه دست قدرت حق از آستين آنان بيرون آمد-... تشكر مي كنم و آنان فوق تشكر امثال من هستند... آنان به آرم ما رميت اذ رميت ولكن الله رمي مفتخرند... هوشيار باشيد كه پيروزي ها هر چند عظيم و حيرت انگيز است شما را از ياد خداوند كه نصر و فتح در دست اوست، غافل نكند و غرور و فتح شما را به خود جلب نكند، كه اين آفتي بزرگ و دامي خطرناك است كه با وسوسه شيطان سراغ آدم مي آيد...». چهل روز از اين فتح الفتوح بزرگ نگذشته بود كه حاج احمد متوسليان در جنوب لبنان ربوده و تحويل صهيونيست ها شد. داغ فراق او جانگداز شد اما چه باك اگر سوداي او ستيز با دشمن ترين دشمنان خدا بود؟ به بركت مجاهدت مجاهداني چون او بود كه سرود فتح و پيروزي دوباره- اين بار بر رژيم صهيونيستي و در جنوب لبنان- نواخته شد. 5 خرداد 79 ( 26مي 2000 ميلادي) ارتش رژيم صهيونيستي با سرافكندگي تمام از جنوب لبنان گريخت تا پنجمين ارتش بزرگ دنيا خود را براي شكستي مهيب تر در 6 سال بعد آماده! كند... باقي داستان هم كه مال همين سالهاست و در خاطره ها، تازه. 29 سال پس از آزادي خرمشهر و در آغازين روزهاي خرداد 1390 آفتاب در حالي سر مي زند كه از جنوب خليج فارس تا شمال آفريقا و سواحل شرقي و جنوبي مديترانه، باد به پرچم اسلام افتاده و تازه چند كيلومتر آن سوتر در شمال تنگه جبل الطارق و در اندلس (اسپانيا)، طليعه بيداري ملت هاي اروپايي به چشم مي آيد يعني كه «بيداري ملت ها قطعا تا قلب اروپا پيش خواهد رفت». هنوز 20 روز از جاري شدن اين نويد حكيمانه بر زبان مقتداي فرزانه انقلاب سپري نشده است. گويا انرژي آزاد شده در جنبش اسلامي سال 1979 ايران، اراده باز ايستادن ندارد كه اكنون جنوب و غرب خاورميانه و شمال آفريقا را درنورديده و امواج آن به سواحل جنوبي اروپا مي كوبد. فرانسه، ايتاليا يا آلمان در عمق اروپا؟ مقصد بعدي سونامي و موج بيداري ملت ها كجاست؟ اكنون كه سخن از خاطرات خرداد پرماجراست، ماجراي خرداد 1385 (مي 2006) را نيز به خاطر آوريم. اوايل خرداد 5 سال پيش بود كه خاوير سولانا مسئول سياست خارجي و امور امنيتي اتحاديه اروپا به زادگاه خويش در اسپانيا رفت تا كوله بار 11سال تجربه دبيركلي ناتو و مسئوليت سياست خارجي و امنيتي اروپا (2006 تا 1995) را يك جا و ضمن يك سخنراني تاريخي عرضه كند. سولانا آن روز در جمع صاحبان صنايع و شركت هاي اسپانيايي، اين گونه درباره نفوذ فزاينده انقلاب اسلامي ايران حتي در عمق اروپا هشدار داد «ايران براي نخستين بار در تاريخ، رهبري منطقه خاورميانه را به دست گرفته و به همين دليل، تنش بر سر برنامه غني سازي اورانيوم در ايران، نه با بمباران بلكه با عقل و از مسير سياسي و گفت وگو حل مي شود. ايران نخستين قدرت خاورميانه شده و آن قدر برگ برنده مانند برگ هسته اي، برگ عراق، برگ حماس و برگ افغانستان در دست دارد كه به يك قدرت درجه اول تبديل شود. بايد به گشودن باب گفت وگو و به كارگيري عقل سليم بازگشت... در آينده بايد با جنبش هاي تندروي اسلامي همانند آنچه اكنون با حماس در فلسطين سر و كار داريم، همزيستي داشته باشيم. اين احتمال زياد است كه همه ما در يك دنياي اسلامي كه در آن اخوان المسلمين و جناح تندروتر اسلامي حكومت كنند، زندگي كنيم. در شرايط كنوني رأي كافي براي آن كه اسلامگراهاي ميانه رو در انتخابات به پيروزي برسند، وجود ندارد. به همين دليل بايد از فراخوان برخورد تمدن ها پرهيز نموده و اين انديشه همزيستي را با 13 ميليون مسلماني كه در اروپا زندگي مي كنند، شروع كنيم، از خانه خويش. وگرنه با مشكلات بسيار جدي روبرو خواهيم شد.» 5 سال پيش هنوز در تونس و مصر و ليبي و مغرب و بحرين و يمن و عربستان سعودي طوفان انقلاب برنخاسته بود و هنوز جزو برگ هاي برنده جبهه بزرگ اسلامگرايي به شمار نمي آمد. آن روز هنوز به تعبير اوباما، هيلاري كلينتون ركورد يك ميليون مايل پرواز در كمتر از 6 ماه را نشكسته و مجله تايم به قلم فريد ذكريا ننوشته بود «ايران، تركيه، مصر و عربستان به تعبير برژينسكي از سال 1975 متحدان نزديك و 4 ستون اصلي سياست هاي آمريكا در خاورميانه بودند و اكنون 3 ستون از اين 4 ستون فرو ريخته است». هنوز ايهود باراك وزير دفاع رژيم صهيونيستي باور نمي كرد روزي بگويد «زلزله تاريخي و فوران قيام ها به مرزهاي اسرائيل رسيده است.» كسي هنوز در نيويورك تايمز نخوانده بود اين عبارات شگفت را كه «ما در آمريكا سر در آخور خود كرده ايم و خاورميانه بيش از پيش از دست مي رود و از قدرت ما كاسته مي شود». خرداد 85 هنوز ديكتاتورهاي زنجيره اي آمريكا رو به قبله نشده بودند تا جروزالم پست بنويسد «طغيان ها از مركز تا جنوب خاورميانه به دنبال بلوك مقاومتي كه ايران رهبري آن را مي كند، به راه افتاده است» يا واشنگتن تايمز هشدار دهد «تحولات جديد خاورميانه همان راه آيت الله خميني و همان هدف انقلاب اسلامي 1979 ايران را دنبال كند و آن تضعيف قدرت آمريكاست» سولانا هنوز نه از نتانياهو شنيده بود كه «ايران به جدار مرزهاي اسرائيل رسيده»، نه از روز نكبت 2011 براي اسرائيل خبر داشت و نه از ايهود باراك شنيده بود كه «ما كشور كوچكي هستيم و دچار توهم جنگ با ايران نمي شويم»... (اين سطرهاي فشرده، گنجايش مستنداتي به قطر چند كتاب را ندارد، پس بايد گذاشت و گذشت). فتنه ها هر چند بزرگ و پيچيده، در برابر اين فتوحات برآمده از بينايي و بردباري (بصيرت و صبر) ملت ايران به غايت حقيرند. حال شما بفرماييد معركه گيران فتنه 88 دزدكي از زير پتوي سرويس هاي جاسوسي آمريكا و انگليس و اسرائيل در ايستگاه لندن يا فرانسه سر بيرون كرده و به بهانه فتنه جريان انحرافي گفته اند بفرماييد، اين هم از بصيرت مردم ايران! طلقاي فتنه 88 كه از صدقه سر بزرگواري و رحمت امام خامنه اي و امت نستوه او نفس مي كشند و محيط را آلوده مي كنند، زبانشان دراز شده كه ديديد گفتيم. به خيال خود به مرجفون و منافقين صدر اسلام تأسي كرده و مي خواهند در وسوسه ترديد و تحير و تفرقه و نااميدي بدمند. زبان بسته ها، لااقل نمي كنند بيرق تحت الحمايگي آمريكا و انگليس و اسرائيل و فرانسه و آلمان را از بالاي رسانه هاي خود بردارند يا داغ نوكري آنان از پيشاني بزدايند و بعد ملت ايران را نصيحت! كنند. جاي بوسه شيطان بر سر و صورت حضرات همچنان باقي است و قسم خدا ياد مي كنند كه خيرخواه مردمند! انگار نه انگار كه جلاداني چون پرز و نتانياهو درباره خيانت هاي همانان گفتند اپوزيسيون سبز «پياده نظام ارتش اسرائيل در جنگ نيابتي با ايران» و «سرمايه بزرگ اسرائيل» هستند. گويا اجنه بودند كه روز قدس، با شعار نه غزه نه لبنان، جنايتكاران صهيونيست را شادمان كرده و از آن سو، ضمن شكستن حرمت روزه خواري، برخي از همين حضرات را نام برده و مي گفتند فلاني و فلاني، روحاني واقعي! گويا سايت رسمي وزارت خارجه اسرائيل درباره ديگراني غير از همين ها نوشته بود «اپوزيسيون سبز دنبال سرنگوني رژيم اسلامي است نه اعتراض به انتخابات و اميدواريم تا آخر اين مسير را ادامه دهند». چيزي عوض نشده، آبان 1388 در حالي كه آتش فتنه هنوز زبانه مي كشيد، نوشتيم اين «تب پس از واكسن» با سرانجامي مبارك است، امروز هم تأكيد مي كنيم فتنه اخير «واكسيناسيون بدون تب» بود و آثار مبارك آن در سلامت و ايمني و اقتدار نظام جمهوري اسلامي به سرعت هويدا خواهد شد. حال اينكه سير بد بوتر است يا پياز، دعوايي است كه بماند براي معركه گيران آن دو فتنه. مي فرماييد هر يك به زباني ملامت مي كنند و طعنه مي زنند؟ مگر اولين بار است كه ملت ما طعنه و ملامت مي شنود؟ به قول حضرت لسان الغيب حافظ «بر ما بسي كمان ملامت كشيده اند، تا كار خود ز ابروي جانان گشاده ايم» و به قول شاعر معاصر: بر ما بسي كمان ملامت كشيده اند- اين فخر ماست تيري اگر خورده ايم ما گر سنگ هاي كينه اين نابرادران- ور بار جور اجنبيان، گرده ايم ما امروز نيست دشنه و دشناممان نصيب- از طعنه رقيب نيازرده ايم ما پوست و گوشت و جان ملت ما با اين طعنه ها آشناست. اينها زحمت مجاهدت است و اجر بارها شهادت دارد. هنيئاً لنا. بشارت همين روزگار را به ما داده اند. گواهي داده اند كه اهل ولايت، اهل ترديد و ارتداد و عقبگرد و ارتجاع نيستند اگرچه، خوش ملامت بكشند. بشارت داده اند كه اهل ولايت با همه فروتني و پيشاني شكر و انابه در بارگاه پروردگار سائيدن، اهل عزت و نفوذناپذيري اند. ما باور داريم كه «لايخافون لومه لائم» درباره اميرمؤمنان(ع) و پيروان راستين او تا آخر تاريخ نازل شد. اگر پيامبر اعظم(ص) در باره شأن نزول آيه 54 سوره مائده بر شانه سلمان فارسي زد و فرمود مراد، مردماني از قوم اين مرد هستند، ما از عمق جان ايمان به حقانيت كلام آن حضرت داريم. مردماني كه سر به عاريت به حضرت دوست سپرده اند، چه باك از ملامت دارند و كجا در كام ترديد و ارتداد مي افتند در حالي كه مدام بشارت حق را تلاوت مي كنند «يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبّهم و يحبونه... اي كساني كه ايمان آورده ايد هر كس از شما از دين خويش برگردد، پس به زودي خداوند قومي را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنها نيز او را دوست دارند، نسبت به مؤمنان بال تذلل مي گشايند و در برابر كافران سرسخت و نفوذناپذيرند. در راه خدا مجاهدت مي كنند. و لايخافون لومه لائم. و از سرزنش ملامت گران نمي هراسند. اين فضل پروردگار است كه به هر كس اراده كند، مي بخشد و او وسعت دهنده و داناست». مردماني بلند همت و پنجه انداخته بر ثرياي دين و دانايي - همان ها كه روزنامه نيويورك تايمز پس از يوم الله 9 دي درباره شان نوشت «اين راهپيمايي بزرگ ترين راهپيمايي در تهران از زمان تشييع گسترده پيكر آيت الله خميني در سال 1989 به اين طرف است و بي پايگي سناريوي فروپاشي جمهوري اسلامي را نشان مي دهد»- فتوحاتي بزرگ را در مرزهاي اروپا و رژيم اشغالگر قدس رقم زده اند. فتنه گري گروه هاي سفاهت زده اي كه گروه خوني شان در تضاد با ملت ايران است، به رفتار كساني مي ماند كه سر به صخره بكوبند يا براي مهار دريا، با سطل به امواج خروشان آن آب بپاشند؛ منافقين دهه شصتي باشند يا هفتاد و ششي، هشتاد و هشتي باشند يا نودي. سر همان سر است و صخره همان صخره و دريا همان دريا. ما و غرور؟ هيهات! ما و عزت؟ حتماً! ما و صبر و صلابت؟ قطعاً! ما و هراس از ملامت مرجفون كه چرا مقاومت كرديد؟ پوزخند! اين ها را از سرداران و ستارگان جهاد و شهادت آموخته ايم و تا ستاره هاي راهنما هستند، راه گم شدني نيست، ان شاء الله.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت