رسالت: صورتبندي اعتراضات جديد
مسئله اساسي بر سر همين منطق است. چرا که به نظر ميرسد طرفين مناقشه در اعتراضات امروز، اساسا اصرار دارند که منطق همديگر را از مواضع متفاوتي بنگرند و مآلاً نميفهمند، و در سطحي بالاتر، عليالاطلاق تلاشي هم براي فهميدن و بازشناسي همديگر نميکنند.
بعضي مانند رومن گاري، با زباني مطايبه آميز، اعتراض را يکي از هنرهاي زيبا در جهان مدرن دانستهاند. السدر مکاينتاير، متفکر اجتماعگراي معاصر است که در عرصه فلسفه اخلاق و فلسفه سياست، آراي تأثيرگذاري دارد. مقصود من در اين نوشته، اين است که با استفاده از تلقي او از اعتراضات در جوامع امروزي، تحليلي از شرايط امروز ايران ارائه دهم.مکاينتاير معتقد است، اعتراضات در جوامع مدرن، بيانتهاست و کمتر شاهد آن هستيم که يک روند اعتراضي، بالاخره بتواند به فرجامي برسد و نتيجهاي حاصل کند. او بر آن است که اعتراض، در دوره مدرن، خصوصيت اخلاقي ويژهاي دارد و آن وجود ميزان بالايي از "انزجار" در آن است. گويي که لازمه اعتراضات، انزجاري بيپايان است. به زعم مکاينتاير، مناقشات اعتراضي در جوامع مدرن، به فرجا مي نميرسد، چرا که هيچکدام از طرفين درگير در مناقشه، هيچگاه نميتوانند و نميخواهند "شکست" را در هيچ حالتي بپذيرند، و دقيقا به همين خاطر، هيچگاه نميتوانند برنده يک مناقشه نيز باشند. چرا که شکست و پيروزي، در يک مناقشه اعتراضي، تنها هنگامي معنادار خواهد بود که طرفين بر اساس "منطق واحدي" عمل کنند که بر اساس آن منطق، بتوان طرفي را پيروز و طرف ديگر را شکستخورده دانست. اما مسئله اساسي بر سر همين منطق است. چرا که به نظر ميرسد طرفين مناقشه در اعتراضات امروز، اساسا اصرار دارند که منطق همديگر را از مواضع متفاوتي بنگرند و مآلاً نميفهمند، و در سطحي بالاتر، عليالاطلاق تلاشي هم براي فهميدن و بازشناسي همديگر نميکنند. اين اتفاق، به دليل چيزي است که مکاينتاير آن را "عاطفهگرايي" عصر مدرن مينامد. عاطفهگرايي يعني عملکردن صرفا بر اساس احساسات و عواطف شخصي و دروني و در نتيجه، ملتزم نبودن به منطقي بيروني. عاطفهگرايي، حاصل شرايطي است که در آن، هر کس صرفا بر اساس سليقه خود عمل ميکند. عاطفهگرايي، هنگامي همهگير ميشود که سيستمي معنابخش که بتواند "هدف" از فعاليتهاي گوناگون اخلاقي و سياسي را براي اعضاي جامعه روشن کند، کمرنگ شده، يا از ميان برود. مکاينتاير، که به احياي تفکر ارسطويي مشهور است، مانند ارسطو، اخلاق و سياست را از گوهري واحد ميداند و معتقد است که ميتوان با تحليل رويههاي اخلاقي در بين مردم يک جامعه، به تحليلي سياسي رسيد و بر عکس. بنابراين، وقتي خصوصيتي در فضاي اخلاقي يک جامعه، بروز ميکند، اين خصوصيت در عرصهي سياست نيز بازتاب پيدا خواهد کرد. حال وقتي "هدف" يا "غايت" از فعاليتهاي انساني کنار ميرود، کنشهاي انساني در ابهامي اخلاقي فرو ميرود. اين ابهام اخلاقي، در نوعي از سبک زندگي "دلبخواهانه" بروز ميکند. بدين معنا که در اين چنين وضعيتي، مبناي مبادرت يا اجتناب از اعمال نيز، ميل و سليقه شخصي خواهد بود. براي مثال، اگر فرد عاطفهگرا معتقد باشد که دروغگويي بد است، بد بودن دروغگويي نزد او نه به اين دليل است که دروغ طبق شرع يا چيزي مشابه آن، غير مجاز است، بلکه دليل دروغ نگفتن او، صرفا اين است که "به نظر او" دروغ گفتن کار خوبي نيست. شرايط عاطفهگرايانه اخلاقي، وقتي در حوزه سياسي بروز ميکند نيز حاصل مشابهي دارد. هر گروه سياسي، صرفا در جهت تحقق آنچه خود ميخواهد ميکوشد و در اين فرايند، ديگر دغدغه خوب يا بد بودن اعمال خود را ندارد. طبيعي است که در چنين شرايطي، مناقشات سياسي، بدون نتيجهاي قابل توجه، مداوما ادامه پيدا کند. دور نشوم... نزديک به دو سال است که ايران، صحنهي مناقشات و منازعات بوده است. چرا دو طرف درگير در ماجرا نتوانستهاند به منطقي مشترک و گفتگويي سازنده برسند؟ اين، در حالي است که فضاي اين مناقشات اعتراضي چنان از حدود اخلاقي خارج شده است که رهبر انقلاب در سخنراني اخير خود، مؤکدا و به شدت، هرگونه هتک حرمت و ناسزاگويي و بياخلاقي در گفتگوها و مباحثات سياسي را نهي کردهاند. اين، شايد گواه روشني باشد براي بياخلاقي روزافزوني که فضاي سياسي ايران را فرا ميگيرد، و حال، بايد به سوالاتمان، اين را نيزبيافزاييم که چرا اعتراضات بدون فرجام دو سالهي اخير، با چنين حجم بالايي از انزجار همراه بوده است؟ مايلم براي واکاوي اين فرايند، به سخن مکاينتاير بازگردم. مناقشات اعتراضي در جوامع امروزي به جايي نميرسند، چون هيچ کدام از دو طرف درگير، در هيچ حالتي شکست خود را نميپذيرند. واضحترين مصداق اين سخن، نپذيرفتن نتيجهي انتخابات، توسط کانديداي شکستخورده و جمعي از طرفداران او بود. چه چيز موجب ميشد تا براي اين گروه، نتيجهي انتخابات غيرقابل پذيرش باشد؟ آيا واقعا فرايند برگزاري انتخابات در ايران، اين همه غيرقابل اعتماد بوده است، يا مشکل را بايد در همان چيزي يافت که مکاينتاير نام "عاطفهگرايي" بر آن گذارده است؟ به گمان من، مورد دوم ميتواند راهنماي بهتري براي فهم شرايط امروز ايران باشد. "عاطفهگرايي" مشکل بزرگ اخلاقي فضاي سياسي امروز ايران است. چيزي که موجب شده است تا گفتگو و گفتمان و مناظره و روزنامه و مقاله و وبلاگ و سايت و سخنراني و...، به ناسزاگويي و تخريب از روي انزجار بيانجامد و امکان گفتگوي انتقادي را از ما سلب کند.
دیدگاه تان را بنویسید