نقد دولت به معنای تخريب آن نيست

کد خبر: 136579

در رأس نظام جمهوري اسلامي ايران، فقيهي جامع الشرايط حضور دارند که بدون نظر ايشان هيچ کاري مشروعيت ندارد؛

نقد دولت به معنای تخريب آن نيست

حجت‌الاسلام محمدجواد فاضل لنکراني، عضو ارشد جامعه مدرسين حوزه علميه قم فرزند مرجع فقيد شيعيان آيت الله العظمي فاضل لنکراني(ره) است. لنكراني به سيره پدر،‌ تحصيل و تهذيب در حوزه علميه قم را سرمشق زندگي خويش قرار داده و در 48 سالگي توانسته است در عرصه فقهي و علمي، آوازه‌اي درخور براي خويش رقم زند، تا حق درس‌آموزي در محضر پدر كه فرزند را جزء متصل خويش مي‌دانست، را ادا كند. او علاوه بر تلمذ در محضر پدر، از درس‌آموزي نزد علمايي چون مرحوم آيت‌الله وحيد خراساني و آيت‌الله حسن‌زاده آملي بهره گرفته است. گفت‌وگوي تهران‌امروز با اين استاد حوزه، در روزهاي گراميداشت فجر انقلاب اسلامي، با محوريت واكاوي فلسفه، آرمان‌ها و اهداف اين انقلاب بزرگ مردمي، ديدگاه اسلام درباره دولت مطلوب صورت گرفت. عوامل مؤثر در تحقق انقلاب اسلامي چه بود و اصولا مردم آن روز جامعه ايران، چه نيازي ديدند تا انقلاب اسلامي صورت پذيرد؟ اصلي ترين عامل ايجاد انقلاب و خواست مردم براي تحقق آنکه در کلمات امام راحل نيز بارها به آنها اشاره شده، اين بود که امام و متعاقبا مردم، به اين نتيجه رسيده بودند که اسلام کاملا در حال محو شدن است آنها به اين نتيجه رسيده بودند که دولت پهلوي و آنهايي که از آن رژيم حمايت مي‌کردند، نه نتها ايران را به عنوان يک مرکز و محلي براي چپاول و غارتگري خودشان قرار داده بودند بلکه نقشه اساسي آنها از بين بردن اساس اسلام، در کشورهاي خاورميانه و هم در مجموعه جهان است؛ امام راحل به اين نتيجه رسيده بودند که ايجاد غده سرطاني اسرائيل نه فقط براي اين است که يک دولتي به عنوان دولت اسرائيل در مقابل دولت‌هاي ديگر منطقه تشکيل شود بلکه اهرم اصلي براي مقابله با اسلام است. امام و مردم به اين نتيجه رسيده بودند که اسلام آخرين نفس‌هاي خود را در ايران مي‌کشد و اگر اين وضع ادامه پيدا کند، ديگر به هيچ وجه، از اسلام خبري نخواهد بود و اين چيزي است که دامنه آن، کشورهاي ديگر را هم فرا خواهد گرفت. بنابراين امام، روحانيت و مجموعه مردم به دنبال اين بودند که اسلام و مکتب اهل بيت(ع) را احيا کنند. البته آن فکر بسيار گسترده‌اي که امام راحل داشتند اين نبود که فقط بعضي از ظواهر اسلام در جامعه شکوفا شود، بلکه ايشان معتقد بودند بسياري از احکام اجتماعي، سياسي و حکومتي در اسلام وجود دارد که اصلا با وجود حکومت پهلوي براي آن احکام، هيچ معنايي وجود نخواهد داشت؛ امام از ابتدا به دنبال اين بودند که تمام احکام اسلام را به مرحله ظهور بياورند؛ به همين دليل اگر بگوييم که تحقق انقلاب در مسئله اسلامي، فقط به دنبال اين بود که در مساجد و حسينيه‌ها باز و تنها ظواهري از دين به حساب بيايند، اين تحليل درستي نيست، بلکه انقلاب به دنبال اين بود که قوانيني که در اين کشور مطرح مي‌شود، از يک ضابطه ديني و شرعي برخوردار و بر اساس اسلام باشد. امام خميني(ره) به دنبال اين بودند که جامعه به سمت اسلام پيش برود؛ به عبارت ديگر مي‌توانيم بگوييم همان‌گونه که امام حسين(ع) در آغاز نهضتي که برپا کرده بودند، فرمودند سنت پيامبر اسلام(ص) از بين رفته و بدعت‌ها حاکم شده، همين احساس و نگراني در قبل از انقلاب ايران و براي افرادي که دلسوز اسلام و انقلاب، به وجود آمد. عامل دوم تحقق انقلاب اسلامي در ايران، اين بود که نفوذ وسلطه حکومت پهلوي و ظلمي که از طريق آن حکومت بر مردم مي‌شد از بين برود. به همين منظور، زماني که شاه از ايران فرار کرد، امام راحل از نوفل لوشاتو پيام دادند که رفتن شاه مهم نيست بلکه مهم تر، قطع سلطه بيگانگان از اين کشور است. عامل سوم در تحقق انقلاب اسلامي، اين بود که مردم ايران ولو به حسب ظاهر، ممکن است بگوييم در يک شرايط نسبتا متوسط از نظر اقتصادي زندگي مي‌کردند اما عزتي براي مردم وجود نداشت؛ آن مردمي که با آن امکانات مي‌توانستند از نظر اقتصادي در يک سطح بسيار بالايي باشند اما ملاحظه مي‌کرديم اين گونه نبود. قبل از انقلاب هيچ توجهي به وجود فقر در جامعه و ريشه کن کردن آن نمي‌شد و نظام پهلوي به دنبال اين نبود که واقعا دست فقرا را بگيرد، چرا که هم و غمي نسبت به برطرف کردن مشکلات فقرا و مستضعفين در جامعه نداشت اما انقلاب اسلامي ما به دنبال اين بود که مستضعفين يک حياتي پيدا کرده و از اين محروميت‌هاي گسترده‌اي که در نظام پهلوي براي آنها به وجود آمده بود، بيرون بيايند. يکي از دلايلي که مردم، نداي سياسي امام خميني(ره) را لبيک گفتند و خواستند تا انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي برسد، برقراري و حاکميت دولت مطلوب از ديدگاه اسلام بود؛ به نظر شما ويژگي‌هاي يک دولت مطلوب از ديدگاه اسلام چيست؟ دولت اسلامي، دولتي است که همان طور که پيامبر‌اسلام(ص)، سفارش و وصيت فرمودند، واقعا مباني ديني را که از قرآن و از روايات و از سنت پيامبر(ص) و سيره اهل‌بيت(ع) استفاده مي‌شود، را جامه عمل بپوشاند. يعني دولتي که جامعيت ديني را به عرصه ظهور برساند. اگر در يک دولتي، دولتمردانش فقط به يکي از جنبه‌هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي يا... پرداخته و تنها منحصر به يکي از اين جنبه‌ها باشند، اين دولت، دولت مطلوب از ديدگاه اسلام نيست، چرا که دولت مطلوب از ديدگاه اسلام، دولتي است که براي تمام اين عناوين و موضوعات، اهتمام و برنامه و علاوه بر آنها جديت، داشته باشد. ما همان طور که در سيره ائمه طاهرين(ع) و مخصوصا در سيره امام علي (ع)، کمک به مستضعفان، ضعفا، بيچارگان، مستمندان و ايتام را مشاهده مي‌کنيم اما آنان در بعد ديني و دغدغه‌اي که براي دينداري، رشد، سعادت و هدايت مردم داشتند، بيش از ديگر چيزها، اهتمام مي‌کردند. پيامبر اسلام(ص) در فرمايشي خطاب به امام علي(ع)، مي‌فرمايند «اگر حتي يک نفر به دست تو هدايت شود، بهتر از آن است که کل عالم را طلا و نقره کرده و تحويل تو دهند» پس معلوم مي‌شود که يک حاکم و دولت مطلوب از ديدگاه اسلام، بايد به همۀ جنبه ها، توجه داشته باشد. ويژگي‌هاي دولت مطلوب از ديدگاه اسلام را در قبال دوستان و علماي دين و همچنين در برخورد با دشمنان فرموديد؛ اما دولت مطلوب از ديدگاه اسلام، چه برخوردي با منتقدان دارد؟ ائمه ما، خودشان، مردم را ترغيب مي‌کردند به اينکه، اگر نظري در مورد مسائل داشتند، با آنها در ميان بگذارند؛ روايت معروفي وجود دارد که مي‌فرمايد «بهترين دوست تو کسي است که عيوب تو را به تو گوشزد کند» اين تعبير، تعبير بسيار پرمعنايي است که به درستي نشان مي‌دهد که در منطق اسلام، بهترين دوست، آن کسي است که عيوب انسان را البته به قصد اصلاح و نه به قصد تخريب، بيان کند؛ طبيعي است که دولت در مقام عمل و در مواجهه با کارها، نواقص، مشکلات و کمبودهايي دارد و اگر بخواهد رشد کرده و واقعا خدمتي کند، بايد فضا را براي انتقاد نخبگان، باز بگذارد. اگر ما معتقد باشيم که يک انسان، براي رشد خويش، بايد فضا را براي انتقاد به خود باز بگذارد، به طريق اولي، دولت نيز براي رشد خود بايد فضاي انتقاد را فضايي باز و شفاف قرار دهد؛ البته همان طور که عرض شد، بايد بين انتقاد و تخريب، فرق گذاشت. البته از ديدگاه اسلامي بايد سعي دولت مطلوب اين باشد که تا جايي که مي‌تواند، سخنان منتقدان را حمل بر انتقاد کند، نه اين که گاهي از اوقات که از جواب عاجز است يا براي اين که بخواهد انتقاد را سرکوب کند، بلافاصله عنوان تخريب را به انتقاد بزند؛ در زمان ما انتقادهايي به بعضي از جريان‌هاي موجود در کشور مي‌شود که انتظار اين است که براي اين موضوع، فضاهايي را به عنوان مناظره يا به عنوان گفت و گو باز کنند؛ در حالي که برخي مي‌گويند: اين انتقادها براي تخريب و براي از بين‌بردن است؛ اينگونه برخوردکردن، فضا را براي هيچ‌گونه انتقادي باز نمي‌گذارد. يكي از كانون‌هاي نقد و بررسي، نهادهاي دربردارنده نخبگان كشور است. در اين ايام هم بسيار درباره تعامل نخبگان و دولت شنيده‌‌ايم. نقش تعامل دولت با نخبگان جامعه براي حل مشکلات مردم تا چه ميزان مي‌تواند مؤثر باشد؟ در عين اين که دغدغه اين است که عدالت به معناي واقعي پياده شود اما همين عدالت اقتضا مي‌کند که مسئولان به اهل نظر و دلسوزان دين بهاء دهند؛ اگر روحانيت در جامعه امروز بعد از 32سال نسبت به يک امري هشدار مي‌دهند، نمي‌توانيم بپذيريم که مسئولان نسبت به اين هشدار بي‌تفاوت هستند؛ براي ما قابل قبول نيست که نسبت به هشدار‌هاي مراجع و روحانيت اهميتي ندهند و از آن طرف در بدنه نظام جمهوري اسلامي، افرادي خودسرانه کارهايي را انجام دهند که با روح اسلام سازگاري ندارد؛ براي مثال کارهايي در ترويج اعمال و رفتاري از جمله نمايش‌ها و تئاترها انجام شود که هيچ سنخيتي با فرهنگ اسلام و فرهنگ شهادت و انقلاب ندارد. استمرار انقلاب مرهون بهادادن به هشدارهاي دلسوزان انقلاب و دلسوزان دين هست. بايد ببينند رهبر انقلاب و مراجع معظم تقليد چه دغدغه‌اي دارند، نخبگان چه نظراتي دارند. امروز اگر کسي فکر کند تنها با نظرات شخصي خود مي‌تواند مشکلاتي را حل کند اين بزرگ‌ترين اشتباه است که آثار و تبعات منفي به جاي خواهد گذاشت. اگر امام خميني(ره) در سال 60 فرياد «ياللمسلمين» را در حضور نمايندگان کشورهاي خارجي مسلمان و از جماران بلند کردند، امروز مي‌بينيم بعد از حدود 30سال، اين فرياد را در کشورهايي چون تونس، اردن، مصر و... لبيک مي‌گويند و اين از برکات انقلاب اسلامي ايران است. انقلاب ايران چون يک انقلاب اسلامي بود، اين چنين در حال گسترش است، لذا بايد معيارهاي دين را هر چه بيشتر در جامعه پياده کنيم. آنچه که امروز فلسطين قوي را در برابر اسرائيل نگاه داشته تمسک به عاشورا و امام حسين(ع) است همان‌ها که رکن انقلاب اسلامي ايران بودند و اگر بخواهيم انقلاب استمرار پيدا کند بايد بيشتر و بيشتر به اين نکات توجه کرد. در ماه‌هاي اخير بحث‌هاي زيادي درباره جايگاه و نقش روحانيت از منظر سلبي و ايجابي مطرح شد. جناب‌عالي نقش روحانيت را در پيروزي اين انقلاب و علاوه بر آن در استمرار اهداف و آرمان‌هاي اوليه انقلاب چگونه تحليل مي‌کنيد؟ جمله‌اي از امام راحل وجود دارد که مي‌فرمايند، اسلام بدون روحانيت مانند کشور بدون طبيب است که واقعا طبيب حاذق در فهم دين روحانيت هستند؛ از سوي ديگر به برکت دين، روحانيت پايگاه بسيار مهمي که در ميان توده‌هاي مردم و به‌ويژه متدينين دارد؛ از هنگام ولادت يک فرد تا هنگام فوت او، روحانيت همراه با مردم و در کنار مردم است و در غم و شادي‌هاي آنان خود را شريک مي‌کند. تاريخ نشان داده که در حفظ ايران يا در برخي کشورهاي ديگر مانند عراق، روحانيت نقشي اساسي داشته و از اين جا نتيجه مي‌گيريم، همان‌گونه که در حدوث اين انقلاب به برکت دين و به برکت مردمي بودن عالمان دين، روحانيت نقشي اساسي را داشت، در استمرار انقلاب و در اين که انقلاب از خط اصيل اسلام و انقلاب جدا نشود باز هم همين مرجعيت و روحانيت نقش تعيين کننده را دارند. مرحوم والد ما(مرحوم آيت الله العظمي فاضل لنکراني) در يکي از ملاقات‌هايي که مسئولان نظام با ايشان داشتند، متذکر شده و فرمودند که شما بدانيد که اگر امام خميني(ره) عنوان مرجعيت تقليد را نداشت، نمي‌توانست در رهبري اين نظام موفق باشد و مردم نيز از او تبعيت نمي‌کردند؛ اين که مردم آمدند در خيابان‌ها، در تظاهرات‌ها، در مقابل حکومت طاغوت ايستادند و جان و مال خود را دادند به اين پشتوانه بود که مي‌دانستند روحانيت اين حرکت را تاييد مي‌کند و رضاي خدا و تکليف شرعي در اين راه است؛ والد ما(ره) باز هم به آن مسئول فرمودند مردم ما نظامي را مي‌خواهند که همراه با روحانيت و مرجعيت باشد و اگر ببينند مسئولي دنبال تخريب روحانيت يا تخريب مرجعيت است، مردم از او تنفر پيدا مي‌کنند؛ بنابراين جوهره نظام ما پيوند خورده با روحانيت و مرجعيت است و اگر ما بخواهيم انقلاب ما، به آن اهداف اساسي خود نائل و اسلام در همه جهات به نحو صحيح مطرح شود و اگر بخواهيم آن جوهره‌هاي اسلام شکوفايي پيدا کند تنها راهش اين است که همراهي با مرجعيت و روحانيت فراموش نشود. مي‌بينيم در رأس نظام جمهوري اسلامي ايران، فقيهي جامع الشرايط حضور دارند که بدون نظر ايشان هيچ کاري مشروعيت ندارد؛ چنين جايگاهي که مورد اتفاق همگان است، معنايش اين است که آن فقيهي که در رأس نظام است، اگر نظرش در يک مطلبي نباشد انجام آن عمل خلاف شرع است، علاوه بر اين که خلاف قانون هم هست. منبع: تهران امروز

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت