دورتادور كشور را آمريكايي‏ ها محاصره كرده اند

کد خبر: 130241

نمي‌خواستم براي حضور آقاي ‌هاشمي ‌زمينه‌سازي كنم...

به گزارش سرویس سیاسی «فردا» علی اکبر ولایتی سابقه ای 30 ساله در حوزه سياست‌خارجي دارد، 16 سال در وزارت خارجه و بعد از آن هم 13 سال به‌عنوان مشاور امور بين‌الملل مقام معظم رهبري. وزیر اسبق خارجه رابطه ایران و آمریکا در اینده نزدیک را بعید می داند و معتقد است که دولت دكتر احمدي‌نژاد در ميان دولت‌هايي كه در زمان رهبري حضرت آيت‌الله خامنه‌اي حضور داشتند، بيش از بقيه از نظرات ايشان تبعيت مي‌كند. وی نمی خواهد که بيش از اين وارد اینگونه مصاديق ‌شود. گفتگوی وی با هفته نامه مثلث را در ذیل می خوانید: آقاي دكتر! ما شما را در چهره‌هاي مختلفي ديده‌ايم. در كسوت يك ديپلمات، در كسوت يك پزشك، در كسوت يك تاريخدان و در كسوت يك مرد سياسي. همين باعث مي‌شود سوالات متفاوتي از شما بپرسيم. در خصوص رابطه با آمريكا كه يكي از مسائل مهم از ابتداي انقلاب تا كنون بوده است، بعد از تسخير لانه‌جاسوسي رابطه دو طرف قطع شد. اين مساله در دوره‌هاي مختلف وجود داشته و به عنوان يك مساله مهم در هر دولتي مطرح شده است. بحث‌هاي متفاوتي هم در اين رابطه انجام شده و اتفاقات مهمي ‌هم در اين ميان رخ داده است. با‌توجه به اينكه شما در دوره‌هاي مختلف در وزارت امور خارجه حضور داشتيد، آيا واقعا غير از آن چيزي كه به صورت رسمي ‌انجام شد تلاشي براي برقراري ارتباط ميان طرفين صورت گرفت؟ تا جايي كه به وزارت خارجه مربوط مي‌شود ما كاري صورت نداديم. كاري صورت گرفت اما اينكه هر طرف چه مقدار سهيم بود من اطلاع دقيقي ندارم. تنها موردي كه به صورت آشكار انجام شد يا به تعبير بهتر آشكار شد، ماجراي مك‌فارلين بود. البته اين مذاكرات به صورت محرمانه بود اما بعدا آشكار شد. از اين طرف وجهي پرداخت شد و از طرف مقابل امكاناتي كه مورد نياز نيروهاي ما در جبهه بود در اختيارمان قرار گرفت؛ مانند موشك تاو، موشك ‌هاگ و تجهيزات ديگري كه مورد نياز نيروهاي ما بود. به دليل اينكه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، نيروهاي نظامي ‌ما عمدتا با وسايل آمريكايي تجهيز شده بودند. البته اين سرمايه ملت بود و ما در جنگ تحت تحريم بوديم. هواپيماهاي جنگي اف - 4، اف - 5 و اف - 14 و همچنين موشك‌هاي ضد‌هوايي ‌هاگ نياز به يدكي داشتند. اين هم يا بايد از سوي آمريكايي تامين مي‌شد يا از سوي كشورهايي كه آمريكا به آنها اجازه مي‌داد. نيازمندي‌هاي جنگ از يك سو و نيازمندي‌هاي آمريكايي‌ها به اينكه مجددا روابط را برقرار كنند از سوي ديگر، موجب شكل‌گيري جريان مك‌فارلين شد، اما غير از اين ماجرا، كار جدي از سوي وزارت‌خارجه صورت نگرفت يعني در حقيقت در برنامه نبود. يعني هيچ كارگروهي، ميزي يا هياتي در اين رابطه فعاليت نمي‌كردند؟ براي اينكه با آمريكايي‌ها كار كنيم خير. براي اينكه بر اساس قانون اساسي مسائل اساسي سياست خارجي در اختيار رهبري نظام است. در آن زمان نه امام(ره) بنا داشتند چنين كاري انجام دهند و نه بعد از ايشان مقام‌معظم‌رهبري چنين مساله‌اي را دنبال مي‌كنند. از دوره شما كه عبور كنيم، در دوره خاتمي ‌بسياري بنا داشتند اين تابوي مذاكره با آمريكا شكسته شود؛ يعني به محض اينكه آقاي خاتمي ‌وارد ساختمان پاستور شد، اين بحث مطرح شد و تا روزهاي آخر هم ادامه داشت. چرا اين اتفاق نيفتاد؟ بناي نظام اين نبود كه اين اتفاق بيفتد. گاهي برخي كلمات و عبارات بسيار تكرار مي‌شود و به تيتري تبديل مي‌شود كه جا مي‌افتد. مثل همين عبارت «تابوي مذاكره با آمريكا را بشكنيم». نفس «تابو‌‌شكني» بر‌اساس يك ديدگاه نشات گرفته از فرهنگ غربي، امري ممدوح و ستايش شده است. يعني اينكه انسان نسبت به يك امري به صورت غير‌منطقي تعصب نداشته باشد. البته پشت اين موضوع مسائل ديگري هم نهفته است. از همين عبارت براي «تقدس‌زدايي از مقدسات» استفاده مي‌كنند و مي‌گويند تابو‌شكني كنيم. مثلا فردي مانند فرويد به‌عنوان فردي كه در روان‌شناسي تحول ايجاد كرد و پايه‌گذار روانكاوي بوده، موضوع «تابو» را مطرح مي‌كند. اين مساله به حوزه سياست هم تعميم مي‌يابد. در حقيقت برداشتي كه از اين كلمه مي‌شود، برداشتي منفي است. با اين استدلال عدم مذاكره با آمريكا منفي است و اگر اين منفي را از سر راه برداريم، «تابو‌شكني» كرده‌ايم. به تعبير فرنگي‌ها، «كانوتيشن» تابو، منفي است؛ پس بايد اين عامل منفي را كنار بگذاريم. در اينجا چه چيزي منفي به حساب مي‌آيد؟ عدم مذاكره با آمريكا! و بنابراين گفته مي‌شود كه «تابو‌شكني» كنيم. ببينيد، هر كاري بايد يك منطق قابل دفاع پشت سر خود داشته باشد. ما مي‌خواهيم با آمريكا مذاكره كنيم كه صرفا مذاكره كرده باشيم يا يك هدفي را دنبال مي‌كنيم؟ اين درست نيست كه بگوييم با آمريكا مذاكره مي‌كنيم براي اينكه مذاكره كرده باشيم. «مذاكره براي مذاكره» حتما اشكال دارد. اشكالش هم در اين است كه ما بي‌هدف وارد مذاكره مي‌شويم اما طرف مقابل هدفدار وارد مي‌شود. طرفي هم كه با هدف وارد مذاكره مي‌شود، سعي مي‌كند به هدف خود برسد اما ما كه هدف نداريم، سرگردان هستيم و عملا صحنه را مي‌بازيم. آيا همان دوستاني كه طرفدار اين تابو‌شكني هستند، مي‌توانند تعريف كنند هدف ما از اين تابو‌شكني چيست؟ اگر حرفي براي گفتن داشته باشند كه حتما مطالبي را خواهند گفت. اگر توانستند باب يك بحث منطقي را باز كنند اشكالي ندارد و بسيار هم مثبت است. همين مسائلي كه بنده عرض مي‌كنم مي‌تواند آغاز يك بحث منطقي باشد. مي‌توانند بيايند با مجله شما گفت‌وگو كرده و نظرات و استدلالاتشان را مطرح كنند. در وهله اول بايد به اين سوال پاسخ دهند كه آيا هدف‌گذاري براي مذاكره دارند يا خير؟ و در وهله بعد مشخص كنند كه هدف‌شان چيست؟ بنده سابقه طولاني در كار سياست‌خارجي دارم؛ چرا‌كه حدود 16 سال در وزارت خارجه بودم و بعد از آن هم 13 سال است كه به‌عنوان مشاور امور بين‌الملل مقام معظم رهبري مشغول به كار هستم. يعني نزديك به 30 سال است در حوزه سياست‌خارجي فعاليت مي‌كنم. البته سمت قبلي يك كار رسمي ‌اجرايي بود و اين يك كار ‌مشورتي است و اين هم كم نيست. من سخن‌هاي بسياري را آشكار و غير‌آشكار، رسمي ‌يا غير‌رسمي‌ و همچنين به تلويح يا تصريح شنيده‌ام اما واقعا منطق قابل دفاعي نديده‌ام كه انسان بداند با اين هدف‌گذاري منافع ملي ما حراست مي‌شود. بارها به صورت‌هاي مختلف پيام‌هايي براي آمريكايي‌ها ارسال شده؛ خيلي از اوقات ايران و آمريكا و ساير كشورها از طريق رسانه‌ها با يكديگر صحبت مي‌كنند. يك مقام رسمي‌ موضعي مي‌گيرد و طرف مقابل نيز موضع‌گيري مي‌كند. اگرچه اين موضع‌گيري‌ها غير‌مستقيم است اما به‌گونه‌اي است كه پيام‌ها رد و بدل مي‌شود. گاهي نيز سفيري مي‌آيد، رئيس‌جمهور يكي از كشورها، دبيركل سازمان ملل، وزيران امور خارجه و ديگران مي‌آيند و پيام‌ها را رد‌و‌بدل مي‌كنند. زماني هم كه ما در وزارت امور‌خارجه بوديم، چنين اتفاقاتي مي‌افتاد. مسئولان ما از همان ابتدا سوالي را مطرح كردند و آن اين بود كه آيا آمريكايي‌ها حاضرند در موضع برابر مذاكره كنند و قبل از آن حسن‌نيتي نشان دهند؟ شما گاهي چنين موضعي را از زبان مسئولان هم شنيده‌ايد. البته بخشي از اموال ما هم در توقيف آنهاست. بيايند و به عنوان حسن نيت اعلام كنند كه ما حداقل بخشي از اين اموال را آزاد مي‌كنيم. اگر به خاطر داشته باشيد، در قضيه افغانستان، مذاكراتي در چارچوب سازمان ملل معروف به «مذاكرات بن» وجود داشت كه در سه مرحله برگزار شد. آمريكايي‌ها هم به لحاظ سياسي با تكيه بر همين اجلاس سه‌گانه توانستند زمينه‌سازي‌هاي برخورد با طالبان را فراهم كنند. بعد از مدتي از مذاكرات خارج شدند و اعلام كردند ايران بايد حقوق بشر را رعايت كند تا ما به مذاكره ادامه دهيم! ملاحظه كنيد؛ چگونه دم‌خروس پيدا شد، معلوم شد بناي اينها بر اين است كه همين چيزي كه برخي از آن به «تابو‌شكني» ياد مي‌كنند، از سوي ما صورت بگيرد و بهره‌اش را آنها ببرند. اين تابو‌شكني نيست، حرمت‌شكني است. چه حرمتي؟ بالاخره اين ايراني كه در مقابل آمريكا ايستاده، در مقابل زياده‌خواهي‌هاي او «نه» گفته است و بابت اين ايستادگي بيش از سي سال است كه هزينه پرداخت مي‌كند و در مقابل بهره‌هاي فراواني هم برده است، از اين مقاومت خود تعريفي دارد. به هر چيزي كه در چارچوب اين تعريف نگنجد، عمل نمي‌كند؛ به دليل اينكه زحمات سي و چند ساله‌اش از دست مي‌رود. كافي است چند جلسه مذاكره بي‌حاصل با طراحي آمريكايي‌ها انجام شود و تمام سرمايه‌اي كه شما از امتناع مذاكره با آمريكا داشتيد، از دست بدهيد؛ چرا كه مذاكره نابرابر مورد توقع آمريكايي‌هاست. در دوره آقاي احمدي‌نژاد بر‌خلاف دوره‌هاي گذشته، تلاش‌هاي رسمي از قبيل نامه‌نگاري، درخواست مذاكره و مناظره صورت گرفته است. ارزيابي جنابعالي از ديپلماسي دولت نهم و دهم چيست؟ من يك كلمه كلي عرض مي‌كنم و ديگر بيشتر از اين وارد مصاديق نمي‌شوم. كلمه كلي اين است كه دولت آقاي دكتر احمدي‌نژاد در ميان دولت‌هايي كه در زمان رهبري حضرت آيت‌الله خامنه‌اي حضور داشتند، بيش از بقيه از نظرات ايشان تبعيت مي‌كند. بيش از اين هم وارد مصاديق نمي‌شوم. با‌توجه به مسائلي كه مطرح كرديد، آيا فكر مي‌كنيد در آينده نزديك شاهد رابطه با آمريكا خواهيم بود؟ بعيد مي‌دانم. به سياست داخلي بپردازيم. شما سال‌ها در كسوت يك ديپلمات بوديد. همواره در برهه‌هاي مختلف اين احتمال مطرح بوده كه شايد دكتر ولايتي كانديداي رياست‌جمهوري شود. اما شما بيشتر سعي مي‌كرديد كسوت ديپلماتيك خود را حفظ كنيد؛ يا در آخرين دقايق مي‌گفتيد نمي‌آيم، يا مي‌گفتيد از ابتدا چنين مساله‌اي مطرح نبوده يا اينكه مي‌گفتيد نظرم تغيير كرده است. در انتخابات رياست‌جمهوري نهم، يك باره آماده و مهياي پوشيدن رداي رياست‌جمهوري شديد. چطور شد به اين تصميم رسيديد؟ اصولگرايان كانديداهاي متعددي داشتند اما شما رسما ستادهاي انتخاباتي‌تان را هم تشكيل داديد... برخي فكر مي‌كنند كه ظرفيتي در برخي افراد براي كانديداتوري رياست‌جمهوري يا نمايندگي مجلس وجود دارد. اين مساله در ميان خواص جامعه و همچنين عامه مردم به حدي مي‌رسد كه شايد براي آدم يك تكليفي ايجاد كند. شايد بتوانيم به نوعي نام اين را اداي تكليف بگذاريم. برخي از منتقدان، معتقدند در همان برهه آقاي دكتر ولايتي وارد صحنه انتخابات شد تا مدل شوراي هماهنگي تغيير كند. يعني از اول هم قصد كانديداتوري در انتخابات را نداشتيد بلكه مي‌خواستيد بازي شوراي هماهنگي را تغيير دهيد تا آقاي ‌هاشمي‌ وارد عرصه انتخابات شود. نه قسمت اول اين حرف درست است و نه قسمت دوم آن. من نه مي‌خواستم برنامه شوراي هماهنگي را تغيير دهم و نه مي‌خواستم براي حضور آقاي ‌هاشمي ‌زمينه‌سازي كنم. بگذريم. در انتخابات رياست‌جمهوري دهم ما شاهد اتفاقات كم‌سابقه‌اي بوديم. اتفاقاتي كه در برخي برهه‌هاي پس از انقلاب مانند ماجراي بني‌صدر رخ داد، شايد اصلا با فتنه پس از انتخابات 88 قابل مقايسه نباشد. شما به عنوان سياستمداري كه سال‌ها در عرصه‌هاي مختلف حضور داشتيد، فكر مي‌كنيد چرا نظام با چنين مسائلي روبه‌رو شد؟ عوامل اين حوادث را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد؛ عوامل داخلي و خارجي. علل و عوامل خارجي هم به دو دسته تقسيم مي‌شوند؛ عوامل عمومي ‌و عوامل اختصاصي جمهوري اسلامي ‌ايران. بناي عمومي ‌كشورهاي غربي در اين برهه يعني بعد از فروپاشي شوروي، اين بود كه در دنيا «دموكراسي هدايت‌شده» در كشورهاي مختلف ايجاد كنند. يعني هم دموكراسي باشد و هم حكومت‌ها مستقل نباشند. در حقيقت مي‌خواهند به‌گونه‌اي باشد كه حكومت‌ها هم بر اساس دموكراسي روي كار آمده باشند و هم از لحاظ تصميم‌گيري‌هاي سياسي و بين‌المللي مستقل نباشند. تا پيش از اين، غربي‌ها از‌ ترس ظهور كمونيسم به عنوان يك مجموعه متحد فعاليت مي‌كردند كه بعد از جنگ دوم جهاني پيشتازشان آمريكايي‌ها بودند. كودتا مي‌كردند؛ به عنوان مثال مائوئيست‌ها در فيليپين فعاليت مي‌كردند و غربي‌ها فرمينال ماركوس را به عنوان يك ژنرال آوردند كه كودتا كرد و حكومت را در دست گرفت. ده‌ها ژنرال نظامي ‌را در آفريقا و آمريكاي لاتين با كودتا روي كار آوردند. حتي در ايران هم دست به كودتا زدند و ژنرال زاهدي را به رياست دولت رساندند و دكتر مصدق را سرنگون كردند. همه اين كارها براي جلوگيري از نفوذ كمونيسم صورت مي‌گرفت. بعد از اينكه كمونيسم عملا از صحنه سياسي جهان كنار رفت، غربي‌ها به فكر دموكراسي هدايت شده افتادند كه كشورها حكومت‌هايشان به صورت مستقل شكل نگيرد. طراحي انقلاب‌هاي مخملي هم بخشي از طرح‌هايشان بود كه نمونه‌هايش را در اوكراين، گرجستان و قرقيزستان شاهد بوديم. حتي در لهستان هم در آستانه فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، اولين نمونه دموكراسي هدايت شده توسط حزب تحت رهبري لخ‌والسا ظهور پيدا كرد. هواداران اين حزب، در آستانه فروپاشي شوروي، شورشي را از بندر «گدانسك» آغاز كرده و سرانجام اولين دموكراسي هدايت شده را حاكم كردند. ضمن اينكه مردم در انتخابات شركت كردند و راي دادند اما حكومتي روي كار آمد كه كاملا مطيع آمريكايي‌ها بود. در اوكراين و گرجستان هم آمريكايي‌ها دخالت كردند. سير تحولات شوروي سابق را مشاهده كنيد؛ روزي كه آقاي گورباچف به دبيركلي حزب كمونيست انتخاب شد، بعدها اخباري منتشر شد كه نشان مي‌داد خانم تاچر نخست‌وزير اسبق انگليس با فاصله 24‌ساعت گزارش كوتاهي براي آقاي ريگان فرستاد و مشخصات گورباچف را در آن درج كرد. سيستم اطلاعاتي MI6 آقاي گورباچف را دنبال كرده و خصوصيات شخصي و ويژگي‌هاي روحي او را كشف كرده بود. غربي‌ها روي خصوصيات روحي و ضعف‌هاي او و ضعف‌هاي خانوادگي‌اش تكيه كردند. به عنوان مثال زماني كه خانم گورباچف به لندن سفر مي‌كرد، ماموران MI6 همراه او مي‌رفتند و براي او پالتو پوست و چيزهاي ديگري كه نياز داشت تهيه مي‌كردند. يعني از طريق همسرش در او نفوذ كرده بودند. اين مقدمه فروپاشي شوروي بود. يعني اگر هم قرار بود شوروي از هم پاشيده شود، آقاي گورباچف اين اتفاق را سرعت بخشيد. در واقع نفوذ بيگانه در اين امر موثر بود. البته ما از فروپاشي يك حكومت كمونيستي استقبال مي‌كنيم. خود شوروي در زمان رياست آقاي گورباچف از قربانيان انقلاب مخملي بود. آن زمان روزگار ابرقدرتي روس‌ها بود اما امروز خود مسكو هم قبول ندارد يك ابرقدرت است. همان‌طور كه حضرت امام(ره) پيش‌بيني كرده بود، سرانجام روزي كمونيسم به بن‌بست مي‌رسيد، اما وجود آقاي گورباچف اين فروپاشي را تسريع كرد. در چين هم فردي خردمند مانند دن شيائو پنگ به تدريج استحاله‌اي در درون حزب كمونيست چين ايجاد كرد، به‌گونه‌اي كه در دوره او حزب كمونيست ديگر حزب دوره مائو نبود. اما چين مانند شوروي سابق دچار فروپاشي نشد. همين سناريو را براي ايران تدارك ديده بودند؛ گروه‌ها و افرادي كه از ابتدا يا دلبسته به غرب بودند يا وابسته به غرب. اينها از ابتداي انقلاب در كشور بودند؛ اگر نبودند هم بعدها پيدا شدند. چه بسا افرادي كه پيش از اين انقلابي بودند اما بعد كه به زندگي خوبي رسيدند، كم‌كم به سمت بيگانگان متمايل شدند. چرا‌كه پايبندي به ارزش‌ها در آنها خيلي قوي نبود كه آنها را بر سر مواضع اصولي‌شان حفظ كند. عوامل سفارتخانه‌ها هم در كار بودند. ارتباطات قديمي ‌برخي شبكه‌هاي ارتباطي ميان بيگانگان در داخل كشور هم بي‌اثر نبود. به شبكه بهائيت نگاه كنيد؛ يك سيستم سازماندهي شده از زمان محمدشاه قاجار تاكنون كه همواره در خدمت بيگانگان بوده است. شبكه‌هاي مشابه بهائيت هم كم نبودند. در هر مرحله‌اي افراد و گروه‌هايي به اينها اضافه شدند تا به سال 88 رسيديم. در فتنه 88 تنها عده كمي‌ مي‌دانستند چه مي‌كنند و در فكر براندازي نظام بودند. البته نه به اين معنا كه شورش مسلحانه كنند چرا كه مي‌دانند امكانپذير نيست. بلكه به صورت نرم؛ يعني «استحاله». استحاله از درون، از خاصيت انداختن حكومت اسلامي ‌و از اسلاميت انداختن جمهوري اسلامي. در عين حال عده كمي ‌مي‌دانستند كه چه مي‌كنند؛ يعني برخي دانسته يا نادانسته، تجاهل كردند. عده زيادي هم متوجه نبودند اما زماني كه پرده‌ها كنار رفت مشخص شد چه خطري از سر كشور گذشته است. انتظار شما از برخي خواص چه بود؟ بگوييد خواص... اما برخي ديگر از خواص خوب عمل كردند. مساله‌اي نيست؛ ما بايد بگوييم معيارها چيست و سپس در اين خصوص قضاوت كنيم. بر‌اساس معيارهايي كه رهبر معظم انقلاب مشخص كردند چرا برخي از خواص به اين معيارها عمل نكردند و چه انتظاري از اين خواص وجود داشت؟ تقسيم افراد جامعه به عوام و خواص انعكاس خوبي ندارد. بهتر است بگوييم عامه مردم و خواص مردم. در تمام جوامع هم اين مساله وجود دارد. «آرنولدتويينگ‌بي» به عنوان يك مورخ در بيان فلسفه تاريخ مي‏گويد كه «تمدن را در هر ملتي اقليت نخبه آن ملت مي‏سازند.» يعني معتقد به حركت اكثريت نيست. خواص كساني هستند كه به لحاظ تاثيرگذاري در جامعه، سهمي ‌بيش از هر فرد از مجموعه ملت دارند. برخي افراد هستند كه كلام‌شان نافذ است؛ هم به دليل موقعيت اجتماعي، هم به دليل منطق‏شان، هم به دليل رفتارشان، هم به دليل خلقياتشان، سير زندگي و... اينها كه در جامعه تاثيرگذارترند، خواصند. در جامعه ما زماني كه گفته مي‌شود انتظار از خواص چيزي است كه اگر بر اساس آن انتظار عمل نكنند مورد گلايه واقع مي‌شوند، منظور خواص پايبند به مباني جمهوري اسلامي‌است؛ انتظاري كه از اين افراد مي‌رود اين است كه زماني كه جمهوري اسلامي ‌به اين افراد نياز دارد در مسير مصالح جمهوري اسلامي‌ گام بردارند نه خلاف آن. شما فكر مي‌كنيد چرا اين افراد در اين مسير گام برنداشتند؟ انگيزه‌هاي افراد متفاوت است؛ يعني اين گونه نيست كه همه تحت تاثير يك انگيزه باشند. ممكن است خوش‌بينانه‌ترين شكل اين باشد كه بگويند استدلال ما اين است كه اگر ما ساكت باشيم، به سهم خود از اظهار‌نظرهاي متعارض كم مي‌كنيم و اين وقايع را به سمت آرامش پيش مي‌برد. بعضي‌ ترجيح مي‌دهند كنج آرامش داشته باشند و به‌گونه‌اي حركت كنند كه از هيچ طرفي مورد هجوم قرار نگيرند. يعني حوصله تحمل فشارها و انتقاد را ندارند. شما اگر در حوادث و فتنه‌ها موضع‌گيري صريح داشته باشيد، عده‌اي عليه شما موضع مي‌گيرند. مثل خود شما... بله، بنده موضع‌گيري كردم و فشارها را هم تحمل كردم. كسي كه موضع‌گيري مي‌كند، بايد آمادگي حملات را هم داشته باشد. بالاخره اين يك درگيري سياسي است. همان طور كه در درگيري نظامي‌ انسان بايد منتظر باشد كه هر لحظه‌ تركش به او اصابت كند، در درگيري سياسي هم بايد منتظر چنين اتفاقي باشد. حالا كسي كه دلش نمي‌خواهد ‌تركش بخورد، اصلا در جبهه حاضر نمي‌شود يعني نوعي عافيت‌طلبي. اين هم يك جبهه بود و جبهه‌اي مشكل‌تر از جبهه نظامي. وقتي در جبهه نظامي ‌حضور داشته باشيد، سربازهاي دشمن به سمت شما تير مي‌اندازند و خاك شما را اشغال مي‌كنند. از اين رو شناخت دشمن در عرصه نظامي ‌بسيار آسان است. گروهي به اميد آينده هستند و اينكه بتوانند بعدها طيف گسترده‌تري را در كنار خود داشته باشند تا در عرصه سياسي و انتخابات راي بيشتري كسب كنند و تعارض كمتري داشته باشند. يعني اميدوارند به كسب مقام‏هاي سياسي در آينده. با خودشان اين طور استدلال مي‏كنند كه هر يك از گروه‏هاي درگير مقداري زخمي ‌مي‏شوند و زماني كه قرار است نيروهاي تازه‏نفس وارد عرصه شوند، ما به ميدان بياييم. فكر مي‏كنند كه اگر براي هر پستي خودشان را كانديدا كنند، زمينه براي پذيرش آنها بيشتر است. بعضي ديگر بدون رودربايستي اينكه عوامل بيگانه از آنها تعريف و تمجيد مي‏كنند، خوشحال مي‏شوند. ما شاهد راديوها، تلويزيون‏ها و سايت‏هاي فارسي‏زباني هستيم كه از خارج كشور هدايت مي‏شوند. اين رسانه‏ها بر اساس معيار خودشان، انسان‏ها را دسته‏بندي مي‏كنند و برخي افراد را مثبت و عده‏اي ديگر را منفي جلوه مي‏دهند. اين تا حد زيادي افكار عمومي ‌را مي‏سازد. در حقيقت مي‏خواهند به‌گونه‏اي باشد كه خارج از مرز‌نشينان (چه خارجي باشند و چه ايراني‏هاي دلبسته به خارج) آن روزي كه با رسانه‏هاي بيگانه گفت‌وگو مي‏كنند از او تعريف تمجيد كنند يا مفسران اين رسانه‏ها از او به عنوان يك شخصيت متعادل كه در حادثه‏اي كه پيش آمده هيچ طرفي را نگرفته است، تمجيد كنند. كم‌كم اين تدابير تبديل به توهمات مي‏شود. تقريبا چند ماه از سالگرد اين حوادث مي‏گذرد. گروهي مي‏گويند جريان فتنه آتش زير خاكستر است. برخي هم مي‌گويند تقريبا همه چيز فروكش كرده است. شما وقتي به عقب نگاه مي‏كنيد، ارزيابي‏تان از اين آسيب چيست؟ چه نقاط قوت و ضعفي در برخورد با اين آسيب مي‏بينيد؟ بايد عرض كنم اين طور نيست كه ما آسيب نديديم، ولي كاري كه صورت گرفت كار بسيار سختي بود. بدون تعارف و مجامله عرض مي‏كنم كه اگر نگوييم برجسته‏ترين، اما يكي از برجسته‏ترين نقاط قوت رهبري نظام در كنترل اين فتنه بود. يعني هيچ يك از گروه‌هاي سياسي و اجتماعي و همچنين شخصيت‌هاي سياسي و مذهبي موجود در كشور نه تنها به اندازه رهبري نظام نقشي نداشته، بلكه اگر هم نقشي داشتند در يك فاصله بعيدي از رهبري نظام به لحاظ مرتبه و ارزيابي و ارزش كاري بوده است. يعني در واقع رهبري نظام فرماندهي دفاع در برابر اين تهاجم نرم را خود به شخصه به عهده گرفتند و همچنان در اختيار دارند. به نظر بنده اين فتنه بعد از يك سال هنوز تمام نشده است. اكثريت كساني كه در آن زمان موضع ديگري داشتند فهميده‏ اند و از ابتدا هم سوء‌غرضي نداشتند. به تدريج اطراف كساني كه ستون فقرات اين فتنه بودند خالي شده اما همچنان هم در داخل و هم در خارج هستند. اينها اميدوارند در مراحل بعدي كاري را انجام دهند. همان طور كه در سال 78 نتوانستند و در سال 88 مجهزتر به ميدان آمدند، اگر بتوانند در نوبت بعدي با تجربه 78 و 88 به ميدان مي‏آيند. قران كريم مي‏ فرمايد: «فاذا فرغت فانصب» يعني به محض اينكه از معركه‏اي خلاص شديد خود را براي معركه بعدي آماده كنيد. در ابتداي تاريخ اسلام از سال دوم هجرت كه جنگ بدر اتفاق افتاد تا زمان رحلت پيامبر اكرم(ص) بيش از 80 غزوه و سريه پيش آمد. امروز نوع جنگ تغيير كرده است؛ جنگ سخت و سخت‏افزاري به جنگ نرم و نرم‏افزاري تبديل شده است. اگر ما خيال كنيم كه همه چيز تمام شده، اين خوش‏خيالي است. دورتادور اين كشور را آمريكايي‏ها، ناتو و عوامل‏شان محاصره كرده‏اند. اينها مثل گرگ‏هايي هستند كه منتظرند يك سستي در هدفشان ايجاد شود و به آن حمله كنند. از اين رو بايد آماده بود و هوشيارتر و آماده‌تر هم شد. به نظر مي‏رسد امروز مهم‏ترين بحثي كه در مساله جنگ نرم با آن رو به رو هستيم، در حوزه فرهنگي است. در كشورهاي خارجي سرمايه‏گذاري كلاني در عرصه تبليغاتي و رسانه‏اي صورت گرفته است. فكر مي‏كنيد ما در مقابل اين فعاليت‏ها بايد چه اقداماتي انجام دهيم تا از دشمن عقب نمانيم؟ كار فرهنگي، بايد ابتكاري باشد نه تدافعي؛ اگر در همه حوزه‏ها از جمله حوزه فرهنگ ابتكار عمل را در دست گرفتيد، طرف مقابل وادار به انفعال مي‌شود و ميدان نبرد، زمان حمله، نوع حمله و زاويه حمله را شما انتخاب مي‏كنيد و دشمن مجبور به دفاع خواهد بود. هميشه كشور منفعل مقداري نمره منفي دارد. انفعال در برابر ابتكار تعريف مي‏شود. ابتكار اگر هيچ دستاوردي هم نداشته باشد، حداقل فايده‏اش اين است كه در ابتدا يك امتياز مثبت مي‏گيرد، انفعال هم هر قدر مدبرانه باشد از همان ابتدا نمره منفي مي‏گيرد. زماني رضا‌شاه در كشور بي‏حجابي را برقرار و اجباري كرد. متدينان از ‌ترس بي‏حجابي فرزندان‏شان، دختران‏شان را به مدرسه نمي‏فرستادند. امروز مي‏بينيم كه وزير بهداشت ما متخصص زنان است و چادر هم بر سر دارد. آن زمان مي‏گفتند كه حجاب دست و پا گير است و جلوي پيشرفت خانم‏ها را مي‏گيرد. در حال حاضر اكثريت قريب به اتفاق مردم ما حجاب خوبي دارند. در عين حال هم بيش از پنجاه درصد ورودي‏هاي دانشگاه‏ها از خانم‏ها هستند. پس حجاب جلوي تحصيل علم، كار و پيشرفت را نگرفته است. امروز در فرانسه، آلمان و ديگر كشورهاي اروپايي از ورود خانم‏هاي باحجاب به دانشگاه‏ها جلوگيري مي‏كنند. اين نشان مي‏دهد در كشورهاي اسلامي ‌خصوصا جمهوري اسلامي ‌كه مشعل‏‏دار بيداري در عصر ماست ابتكار عمل را در دست گرفته‏اند. فرانسه از چه چيزي مي‏ترسد كه يك خانم با حجاب اسلامي ‌وارد دانشگاه شود؟ اينهايي كه مدعي بودند ما به دنبال آزادي هستيم و هر كسي در رفتار، گفتار، لباس پوشيدن، مشي و سلوكش آزاد است مگر اينكه به آزادي ديگران لطمه بزند. يك دختر نوجوان يا جوان اگر روسري بر سر داشته باشد چه ضرري به همكلاسي خود مي‏زند؟ استدلال‏شان اين است كه اصول سكولاريسم در معرض خطر قرار مي‏گيرد. مسلمانان را به تعصب در اعتقادات‏شان متهم مي‏كردند. اگر قرار باشد انسان به اصولي تعصب بورزد، اصولي كه ما معتقديم منشا خدايي دارد، تعصب‏پذيرترند يا اصول موضوعه توسط بشر كه همين سكولاريسم است؟ خود فرنگي‏ها اعتقاد به اطلاق ارزش‏هاي حاكم در جامعه‏شان ندارند و معتقدند كه هر چيزي قابل تجديد نظر است. مشخص است كه مسلمانان در اين حوزه ابتكار عمل را در دست دارند. اينكه در فرانسه جلوي ورود دختران محجبه را به دانشگاه‏ها مي‏گيرند، قدرت نيست؛ انفعال است. اگر در حوزه فرهنگي ما ابتكار را در دست گرفتيم هم از لحاظ توليد فرهنگي و هم ارسال آن به جاهاي ديگر، مي‏توانيم اميدوار باشيم كه كارهايي كه از طرف مقابل صورت مي‏گيرد كمترين تاثير را در ما خواهد داشت. اصولگرايان در سال‏هاي اخير مدل‏هاي مختلفي را براي رسيدن به وحدت تجربه كرده‏اند؛ يعني از شوراي هماهنگي آغاز شد تا جبهه متحد و امروز هم با محوريت جامعتين. با توجه به شناختي كه از جريانات سياسي داريد، فكر مي‏كنيد چه الگويي براي اصولگرايان مناسب‏تر است و آيا اين مدلي كه امروز اصولگرايان به دنبال آن هستند كارآمد است؟ مواضعي كه جامعه روحانيت و جامعه مدرسين اعلام كرده‏اند، مواضع بسيار خوبي است. به ويژه يكي از بندهاي اعلاميه‏اي كه صادر شده، تاكيد مي‏كند كه اصولگرايان بايد يكپارچه بوده و وحدت كامل داشته باشند. اگر مبنا همين باشد كه اعلام كرده‏اند و خواهد بود و مشخص است كه بزرگاني كه اين اعلاميه را صادر كرده‏اند با حسن نيت كامل غرضشان يكپارچگي اصولگرايان است. بنده به‌طور كلي عرض مي‏كنم هر اتفاقي از سوي هر كسي يا هر گروهي بيفتد كه شكاف در اصولگرايان ايجاد كند، مضر است. حتما «چند تابلويي» در اصولگرايان مضر است. ممكن است برخي عقيده داشته باشند كه ما زير پرچم اصولگرايي مي‏توانيم گروه‏هاي مختلفي تشكيل بدهيم؛ يعني هرچند مجموعه‏اي كه سلايق‏شان به هم نزديك‏تر است يك گروه تشكيل دهند و چند گروه ديگر هم در طرف ديگر جمع شوند و گروهي ديگر از اصولگرايان باشند. در مرحله بعد هر كدام از اين زيرمجموعه‏ها براي انتخابات مجلس و شوراها فهرست جداگانه‏اي ارائه دهند. اين مطمئنا مفيد نيست. يعني به نظر مي‏رسد كه همه خواص اصولگرا به اين جمع‏بندي رسيده‏اند و بيشتر هم خواهند رسيد. از اين رو مي‏بينيم كه هر كسي سخني مي‏گويد، از يكپارچگي صحبت مي‏كند. اما چند پارچه شدن اصولگرايان مضر و نفس يكپارچگي مفيد است. اگر اصولگرايان يكپارچه شوند احتمالا همچنان در آينده اكثريت مجلس در اختيار اصولگرايان خواهد بود. آيا جلساتي كه اصولگرايان با رئيس‌جمهور داشتند در همين راستا بود؟ حتما آقاي رئيس‌جمهور هم همين تاكيد را داشتند كه جامعه روحانيت و جامعه مدرسين اعلام كردند. يعني ما چيزي خلاف اين نديديم، بلكه برعكس، تمام صحبت‏هاي ايشان مويد اين محوريت است. گفته مي‏شود اگر جامعتين بتواند اين مدل را با موفقيت پيش ببرد، در نهايت به افرادي مثل شما و آقاي لاريجاني خواهد رسيد. آيا در اين صورت شما حضور در صحنه را براي خود حجت شرعي مي‏دانيد يا باز هم از حضور در انتخابات امتناع خواهيد كرد؟ من چنين صحبتي را از شما مي‏شنوم و نظر خاصي هم در اين باره ندارم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد