شایسته سالاری در جبهه ها حاکم بود

کد خبر: 121057

در زمان جنگ بدون اینکه ضوابط نوشته شده ای وجود داشته باشد یک شایسته سالاری در جبهه ها وجود داشت اما الان در برخی سازمان ها مدیران براساس رفاقت و دوستی ها انتخاب می شوند.

شایسته سالاری در جبهه ها  حاکم بود

آغاز هفته دفاع مدس هر ساله فرصت و چه بسا بهانه ای است برای اندیشیدن و نگاهی دوباره به هشت سال دفاع مقدس. هشت سال ایثار و فداکاری که سند پرافتخار دیگری را به کارنامه درخشان مردم ایران اضافه کرد. آنچه در هشت سال جنگ تحمیلی رژیم بعث حاکم بر عراق علیه ایران، سرشار است از تجربه هایی که که بی شک این روزها و بخصوص در شرایط سختی ها و اعمال فشارها می تواند به مدد مردم و مسئولان کشور بیاید. سرویس سیاسی «فردا» در خصوص مناسبات حاکم بین رزمندگان جبهه ها و همچنین تجربیات هشت سال دفاع مقدس گفتگو کرده است با سردار حسین علایی از فرماندهان دوران دفاع مقدس که در ادامه آمده است؛

آقای علایی در خصوص مدیریت جنگ چه مناسباتی بین فرماندهان و بین رزمندگان و فرماندهان خود حاکم بود. هر گاه صحبت از مدیریت جنگ می شود ذهن ها به سمت سطوح تصمیم گیرنده و اداره کننده و مسئولان اجرایی وقت می رود، اما ما می خواهیم ببینیم در سطح خود جبهه ها و بین فرماندهان و رزمندگان سپاه چه نوع مدیریت و مناسباتی حاکم بوده است.

مدیریت جنگ دارای سطوح مختلفی بود. یکی سطح عالی مدیریتی و یکی سطح قرارگاه ها و دیگری سطح یگان هایی که عملیات را به اجرا درمی آوردند. مناسبات بین رزمندگان و رده های دیگر سلسله مراتب در این سه سطح تعریف می شد. در خصوص سطح کلان و عالی مدیریت، در سال اول عمدتاً معطوف به این بود که برنامه ریزی ها به گونه ای باشد که ارتش عراق مناطق بیشتری را تحت تصرف خود درنیاورد. تصمیم گیری ها در این سطح عالی در اختیار امام و در سطح اجرایی در اختیار رئیس جمهور وقت با عنوان فرمانده کل قوا و دیگران مسئولان اجرایی کشور بود. در سال دوم مدیریت جنگ در سطح عالی تغییر کرد و فرماندهی کل قوا از ریاست جمهوری گرفته شد. بین ارتش و سپاه هماهنگی ایجاد شد، قرارگاه های مشترک به وجود آمد و پی ریزی عملیاتی انجام شد. تا فتح خرمشهر شاهد این سطح جدید از مدیریت هستیم. بعد از فتح خرمشهر تا پایان جنگ تغییرات زیادی را در مدیریت جنگ شاهد بودیم که در این مجال نمی گنجد. اما درباره آنچه منظور و سوال شماست در خصوص مناسبات و مدیریت داخل یگان های در گیر در جنگ، باید گفت که روابط حاکم بر یگان های سپاه با یگان های ارتش متفاوت است. در یگان های سپاه عمدتاً رزمندگان بسیجی داوطلب بودند بنابراین مدیریت بر افراد داوطلب متفاوت از مدیریت بر افرادی است که به اجبار و در قالب خدمت نظام وظیفه در سلسله مراتب یگان های نظامی قرار گرفته اند. در درون سپاه، بسیجیان انسان های پرانگیزه ای بودند که نوع مدیریت و برخورد آنها باید توأم با محبت و مهربانی و ارتباطات انسانی باشد. آنها انتظار داشتند همانگونه که خودشان اهل ایمان و خلوص هستند فرماندهانشان از این منظر در رتبه های برتری باشند به همین خاطر فرماندهان هم انسان هایی باتقوا، اهل ایثار و فداکاری بودند که رزمندگان به آنها اعتماد داشتند. در روش فرماندهی، فرماندهان خودشان جلوتر از رزمندگان حرکت می کردند و روحیات سلحشوری فرماندهان تأثیر زیادی بر روی رزمندگان داشت. سردار علایی بر اساس تجربیات جنگ های کلاسیک باید این نوع مناسبات که در بین یگان های سپاه موجود بوده، قرین موفقیت نباشد. اما تجربه ما در هشت سال دفاع مقدس نشان داد که اتفاقا این نوع مدیریت و مناسبات خیلی خوب جواب داده است. به نظر شما راز این موفقیت در چیست؟

مسئله مهم این بود که افرادی که بهصورت داوطلب به جبهه ها می آمدند بر اساس یک تکلیف الهی وارد جبهه ها می شدند و چون به اختیار و خواست خود آمده بودند نگاهشان به جنگ، انجام یک وظیفه الهی بود. لذا با دل و قلبی که نشأت گرفته از ایمان بود وارد جبهه شده بودند. آنها نه انتظار پاداش داشتند و نه امکانات خیلی پیشرفته و خاص. به همین خاطر خیلی از دشواری ها را تحمل می کردند. این موضوع خود به خود مناسباتی را بین رزمندگان و همچنین رزمندگان و فرماندهان به وجود می آورد که مشکل گشای بسیاری از معضلات و کمبودها بود. در اثر این مناسبات رزمندگان اگر ایراد و نقصی در کار فرمانده می دیدند یادآوری و گوشزد می کردند و اگر دستورات را درست می پنداشتند تابع محض بودند. مثلاً یکبار در جبهه فاو که من فرمانده قرارگاه بودم احساس کردم که شهید کلهر باید حتماً در خط مقدم حضور داشته باشد وگرنه آن خط سقوط می کند به همین خاطر به او گفتم باید بروی و بالای سر رزمنده ها باشی تا آنها روحیه بگیرند و فرمانده را جلوتر از خود در حال نبرد ببینند. ایشان هم رفت و هرچند مجروح شد ولی خط سقوط نکرد. روابط فرمانبری و فرماندهی به آن معنای کلاسیک وجود نداشت بلکه انجام وظیفه و تکلیف بود. اتفاقاً انضباط بسیار شدیدی هم حاکم بود یعنی در عین مقاومت و ایثار- که ما شاهد عقب نشینی یگان ها نبودیم - نظم و انضباط هم حکمفرما بود. راز این موفقیت در همین روابط انسانی و ایمان به هدفی بود که در بین رزمندگان و فرماندهانشان وجود داشت. با این وصف آیا این ویژگی هایی که برشمردید فقط مختص زمان جنگ است و در شرایط دیگر فاقد اهمیت و کارآمدی است؟ به نظر شما کدام مورد از تجربه های موجود در هشت سال دفاع مقدس می تواند گره گشای مشکلات امروزمان هم باشد؟ به نظر من اگر هر سازمان و اداره ای بخواهد کارایی را در زیرمجموعه خود به بالاترین درجه برساند باید روابط انسانی را در بین مجموعه خود گسترش دهد. انسان ها ماشین نیستند آنها باید احساس کنند که کار مال خودشان است. چنین شرایطی به وجود نمی آید مگر یک روابط انسانی بر اساس معیارهای الهی حاکم شود. در زمان جنگ بدون اینکه ضوابط نوشته شده ای وجود داشته باشد یک شایسته سالاری در جبهه ها وجود داشت که بسیار راه گشا بود مثلاً تا زمانی که حسین خرازی زنده بود کسی ادعای فرماندهی لشکر و جایگزینی او را نداشت و کسی هم فرمانده لشگر نمی شد. مناسبات و سلسله مراتب بر اساس شایستگی و توانایی ها بود اما الان در برخی سازمان ها و اداره ها می بینید که مدیران براساس رفاقت و دوستی ها و مناسبات سیاسی و جناحی انتخاب می شوند. به نظر من مهمترین تجربیات جنگ یکی همین شایسته سالاری بود و دیگری روابط بین افراد. روابط بر اساس معیارهای الهی مانع از تولید و ایجاد فساد می شد. در جنگ به تاثی از حضرت علی (ع) کارهای بزرگ را به آدم های کوچک نمی سپردند. اولویت همیشه با کارهای اصلی و مهم بود. اگر شایسته سالاری و روابط انسانی مبتنی بر معیارهای الهی و اهمیت دادن به کارهای مهم و اصلی را از دوران دفاع مقدس یاد بگیریم و عمل کنیم بسیاری از مشکلات و فسادهای مختلف بوجود نمی آید.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت