فهرست آدرس های غلط
مهدي محمدي
از يك جنبه، شايد مهم ترين خسارتي كه ناآرامي هاي سال 88 به جا گذاشت و مستقيما با امنيت ملي كشور درگير است، چيزي است كه مي توان آن را ارسال آدرس هاي غلط به دشمن خواند. آنچه به تصميم هاي دشمن در مورد ايران شكل مي دهد، ارزيابي است كه از توانايي ها و ناتواني هاي ايران دارد و آنچه اين ارزيابي ها را بوجود مي آورد مجموعه كدها و آدرس هايي است كه درباره ايران جمع آوري مي كند. اين كدها علي الاصول يا به طور پنهان جمع آوري مي شود يا به روش هاي آشكار . آمريكا در جمع آوري اطلاعات پنهان از ايران در طول 30 سال گذشته همواره بسيار ناتوان بوده است. علت اين امر بيش از هر چيز به اين باز مي گردد كه شبكه جاسوسي كه آمريكايي ها پيش از انقلاب در ايران داشتند با ارتكاب اشتباه هاي پي در پي در ابتداي انقلاب و دست يابي نظام به اسناد ساواك و لانه جاسوسي به سرعت كشف و خنثي شد و بعد از آن هم آمريكايي ها هرگز اين امكان را نداشته اند كه اين شبكه را مجددا در ايران بازسازي كنند. و در مورد محيط آشكار، آمريكايي ها همواره خود گفته اند كه در شكل دادن به يك مكانيسم كارآمد جمع آوري داده هاي آشكار درباره ايران و -مهم تر از اين- تحليل صحيح آنها عموما دچار مشكل هستند چرا كه محيط آشكار بيش از حد شلوغ و سردرگم كننده است. تحت اين شرايط، يعني در وضعيتي كه آمريكا نه به طور پنهان و به طور آشكار، هيچ درك صحيحي از ايران ندارد، آسان ترين و قابل پيش بيني ترين اتفاق اين است كه با دريافت آدرس هاي غلط از داخل و با توجه به اينكه توان ارزيابي ميزان صحت اين آدرس ها ندارد، به سرعت دچار اشتباه محاسبه شود و به دنبال آن تصميم هاي اشتباه بگيرد. اين اتفاقي است كه در سال 88 تمام و كمال رخ داد. دوستان داخلي آمريكايي ها كه درباره ميزان توان خود در پيش بردن پروژه تغيير شكل ساختاري نظام دچار سوء تفاهم بودند، غربي ها را هم كه هم به طمع افتاده بودند و هم در عين حال نمي توانستند بفهمند واقعا در ايران چه مي گذرد، دچار سوء تفاهم هايي بزرگ تركردند. نتيجه، آغاز دور جديدي از توطئه عليه ايران اسلامي بود كه اين بار هدفي جز تعقيب آدرس هايي كه از داخل ايران بيرون رفته بود نداشت. آمريكا تصميم گرفت به راهي برود كه دوستان داخلي اش پيشنهاد مي كردند چرا كه تصور مي كرد اين بار اتفاقي در ايران رخ داده كه پيش تر سابقه نداشته است. نخستين آدرس غلطي كه در سال 88 از ايران بيرون رفت اين بود كه رخدادهاي پس از انتخابات يك بحران ساختاري است و مكانيسم هاي تعبيه شده درون ساختار نظام جمهوري اسلامي كه در گذشته عموما در مهار بحران ها موفق عمل كرده، اين بار توان جمع كردن اوضاع را ندارد. خصوصا رفتار برخي از افراد كه در تقسيم بندي هاي سياسي داخلي ايران پيروان نظام و امام (ره) خوانده مي شدند و عدم تبعيت مكرر آنها از تكليفي كه به روشني از آن خبر داشتند، طرف غربي را دچار اين سوء تفاهم كرد كه آن دوراني كه بحران ها درايران نيامده مي رفتند گذشته است و ايران در سطح سياسي دچار بحراني شده است كه اين بار زماني طولاني دوام خواهد آورد. صف كشي خواص در مقابل يكديگر و مخصوصا اينكه كساني به خاطر بغض ناحقي كه از دولت به عنوان طرف پيروز در انتخابات در دل داشتند، جلوي اصل نظام ايستادند، دشمن را به اين نتيجه رساند كه آنچه در ايران خراب شده به آساني قابل بازسازي نخواهد بود. به طور طبيعي نتيجه اي كه دشمن از اين اوضاع گرفت اين بود كه به جاي تعامل با نظام بايد انرژي خود را صرف افزايش به هم ريختگي دروني آن بكند. اين آدرس فقط زماني كه غربي ها دريافتند (مثلا در مذاكرات هسته اي) اوضاع در ايران نه فقط از كنترل رهبري خارج نشده بلكه بيش از هر زمان ديگري تحت اختيار ايشان است، تا حدودي تصحيح شد. آدرس غلط دوم از درون جامعه سياسي و برخي نهادهاي تصميم ساز بيرون رفت. اين آدرس غلط دو جنبه داشت. اول اينكه با مشاهده برخي اختلاف نظرهاي داخل نظام درباره طيفي از موضوعات مهم و استراتژيك گرفته تا مسائل دم دستي و پيش پا افتاده، غربي ها به اين نتيجه رسيدند كه سيستم تصميم سازي استراتژيك ايران دچار اختلال شده و به قول خانم كلينتون ايران قادر به اتخاذ تصميم هاي بزرگ نيست. جنبه دوم خطرناك تر بود. طرف هاي غربي در چند ماه اول پس از انتخابات، با رصد برخي اظهارنظرهاي خاص از درون ايران كه مثلا پي درپي نسبت به مذاكره سطح بالا با آمريكا ابراز تمايل مي كرد يا تاكيد مي كرد كه فلان پرونده خاص حاضر است شروطي آسان گيرانه وضع كند، به اين نتيجه رسيدند كه ايران براي حل مشكلات داخلي خود موضع خود در خارج را نرم كرده و بسا حاضر است برخي خط قرمزها را تعديل كند يا حتي امتيازهايي بدهد.غافل از آن كه اين پيشنهادها در چارچوب تعريف شده نظام ارائه مي شد. مثلا مورد مربوط به پيشنهاد وين را در نظر بگيريد. چرا غربي ها تقاضاي اصلاح پيشنهاد وين از جانب ايران را به منزله رد آن تلقي كردند و گفتند كه ايران بايد عينا همان چيزي را كه از جانب غرب ارائه شده بپذيرد. اصلاحات مورد نظر ايران اصل مكانيسم مبادله را كه قلب پيشنهاد وين بود مي پذيرفت و فقط براي عملي شدن آن تضمين هايي مطالبه مي كرد. يك جواب براي اين سوال كه اطلاعات كنوني نشان مي دهد كاملا درست است اين است كه غربي ها با مشاهده وضعيت داخلي خاص ايران به اين تحليل رسيده بودند كه اگر سرسختي كنند و فشار بياوردند ايران پيشنهاد آنها را عينا خواهد پذيرفت و بر روي موضع خود پافشاري نخواهد كرد. آدرس غلط سوم اين بود كه غربي ها تصور كردند اجماع داخلي در ايران خصوصا پشتيباني مردم از هدف گذاري هاي استراتژيك نظام تضعيف شده و ايران ديگر از پشتوانه مردمي گذشته براي ايستادن روي مواضعش برخوردار نيست. علت اينكه طرف غربي درستي چنين آدرسي را پذيرفت جز اين نبود كه در ماليخولياي دوستان سبز پوشش در داخل ايران شريك شده بود و هيچ راهي هم براي ارزيابي مستقل ادعاهاي بي ربط آنها نداشت. از مقطعي به بعد، غربي ها با مشاهده چند فقره سطل آشغال سوخته در خيابان هاي تهران و پشت بند آن درشت گويي هاي يكي دو نفر جوزده كه خود را «رهبران انقلاب سبز» ايران مي خواندند، پشت سر هم براي خلايق رهنمود صادر مي كردند و از پيروزي هاي بزرگ در آينده نزديك خبر مي دادند، فكر كردند كه به راستي ديگر از آن اجماع داخلي پولادين كه مهم ترين سرمايه نظام براي مقاومت در مقابل زياده خواهي هاي آنها بوده، چيز زيادي باقي نمانده است. علاوه بر اين، طرف غربي تا حدودي متقاعد شده بود كه اين وضعيت يك الگوي تاريخي مهم در رفتار ملت ايران را تغيير داده و آن هم اين است كه داخل اين بار در اثر فشار خارجي نه فقط متحد نخواهد شد بلكه هرگونه فشار مستقيما بحران هاي موجود در روابط مردم و نظام را بيشتر خواهد كرد و آنها را در مقابل هم قرار خواهد داد؛ در حالي كه در گذشته همواره اينگونه بوده است كه هرگونه فشار خارجي بلافاصله به كمرنگ و بلكه محو شدن مرزبندي هاي داخل ايران مي انجاميد و همه جناح ها و افراد صرف نظر از ميزان مخالفتشان با يكديگر در مقابل دشمن خارجي متحد مي شدند. دقيقا همين آدرس غلط بود كه آمريكايي ها را به سمت تلاش براي اعمال تحريم هاي جديد عليه ايران و تشديد تهديدهاي لفظي در مورد حمله نظامي به ايران سوق داد. تا همين چند ماه پيش استراتژيست هاي متخصص در امور ايران در واشينگتن و جاهاي ديگر به صراحت مي گفتند كه توان مقاومت ايران در مقابل فشارها به دليل از دست رفتن اجماع داخلي تا حدود زيادي ضعيف شده، پس اگر غرب به نحو هوشمند فشارهاي خود را افزايش دهد قادر خواهد بود در زماني كوتاه «از داخل ايران» نتيجه بگيرد. قطعنامه 1929 مستقيما محصول همين تحليل است. اين فهرست را مي توان تكميل تر و دقيق تر كرد. اما نكته اينجاست كه وقتي مي دانيم طرف غربي دچار اشتباه محاسبه است و بر مبناي محاسبات اشتباه خود دائما تصميم هاي اشتباه مي گيرد، آيا كاري فوري تر از اين هست كه اين اشتباهات تصحيح شود؟ سخنان حكيمانه رهبر بصير انقلاب اسلامي در انتهاي هفته گذشته شايد موثرترين و مهم ترين تلاشي است كه در ماه هاي گذشته صورت گرفت تا آدرس هاي اشتباهي كه از مجاري مختلف در ذهن غربي ها راه يافته و جاي گير شده بود، اصلاح شود. در وهله اول، فرمايشات رهبري نشان مي دهد كه بر خلاف آنچه غربي ها تصور كرده اند «توان جمع كنندگي» نظام نه فقط آسيب نديده بلكه قدرتمندتر هم شده است. در مرحله بعد، تاكيد رهبري بر اينكه اختلافات بايد حد و مرزي داشته باشد و اصرار به آتش افروزي و سوء تفاهم درست كردن خلاف شرع است به غربي ها نشان داد كه نبايد وزن مشاجرات ميان افراد و گروه ها را بيش از آنچه هست محاسبه كنند و مهم تر از اين معياري فراهم كرد تا در آينده بتوان درباره كارنامه افراد قضاوت كرد. مهم تر از اينها، سخنان رهبري هشداري بود به همه آنها كه تصور مي كنند با اظهارات خلاف اصول مي توانند دكاني براي خود دست و پا كنند. رهبري تاكيد كردند كه هيچ يك از اصول و ارزش هاي انقلاب اسلامي تغيير نكرده است و ضرورتي هم به تغيير آنها نيست. مثلا درباره موضوع آمريكا آرام آرام سوء تفاهم ها در حال عبور از حد معقول بود و آمريكايي ها به اين باور رسيده بودند كه در داخل ايران خبري است. سخنان صريح رهبري در اين باره كه قصدي و اراده اي براي مذاكره با آمريكا وجود ندارد، توهم هرگونه اثرپذيري از فشارها در داخل ايران را براي غربي ها از بين برد. اكنون و با وجود اين رهنمودهاي روشن، ارسال آدرس هاي غلط به دشمن بسيار دشوارتر شده است. يك كار بسيار مهم اين است كه مسئولان و متوليان امور، يك بار بنشينند و محاسبه كنند كه اقدامات آنها در يك سال گذشته چه آدرس هايي به دشمن ارسال كرده و اين آدرس ها تا چه حد درست بوده است. و بعد از خود بپرسند آيا روا بوده است كه به دليل اختلافات داخلي، دشمني را كه اساسا فرقي ميان اين مسئولان نظام قائل نيست، به طمع بيندازند؟
دیدگاه تان را بنویسید