ماجرای پیشبینی آیتالله مصباح درباره امام خمینی (ره)
آیتالله مصباح یزدی در نامهای که در دهه 40 و پس از دستگیری امام خمینی(ره) برای ایشان مینویسد، رخدادی را پیشبینی میکند و حضرت امام پس از تحقق آن از این پیشبینی آیتالله مصباح یزدی تمجید میکنند.
خبرگزاری فار:، آیتالله محمّدتقی مصباح یزدی از روحانیون مبارزی بود که در اندیشه و عمل با نهضت اسلامی پیوند داشت. یکی از مهمترین فرازهای زندگی مبارزاتی آیتالله مصباحیزدی، نامه ایشان به امام خمینی در دهه ۴۰ است. آیتالله مصباح یزدی در این نامه ضمن اشاره به موانع پیشروی نهضت، تحلیل خود از شرایط حاکم بر جامعه و پیشبینی آینده نهضت اسلامی را ارائه میکند. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، علامه مصباحیزدی ماجرای نگارش این نامه را از شیرینترین خاطرات خود خوانده و میگوید: «ارتباط بنده با امام قبل از شروع نهضت، ارتباط شاگرد و استاد بود و ویژگی خاصی نداشت؛ اما پس از شروع نهضت، رابطه بنده با ایشان بیشتر شد، به حدی که گاهی دستورات محرمانهای که داشتند، نیمه شب به بنده و آقای هاشمی ابلاغ میفرمودند. ما هم در حد توان آنها را انجام میدادیم و ایشان هم حسن نظر خاصی داشتند.
پس از ۱۵ خرداد، که ایشان را دستگیر کردند، مدتی در قیطریهی تهران تحت نظر بودند و فقط مرحوم آیتالله سید صادق لواسانی از دوستان نزدیک حضرت امام و بعضی از افراد خانواده حق ملاقات با ایشان را داشتند، لذا آقای هاشمی رفسنجانی به بنده پیشنهاد کردند که تحلیلی از اوضاع بنویسیم و برای ایشان بفرستیم.
آقای هاشمی، نامهی مفصلی متضمن تحلیل اوضاع از زمان دستگیری امام و نقش افراد و گروهها از مراجع و غیر مراجع و فعالیت و خدمات افراد و طرز فکر مؤثرها و عملکرد اصناف گوناگون مردم و حوزههای شهرستانها نوشتند. من هم نامهای تنظیم کردم که در اواخر آن نوشته بودم: پیشبینی میکنم به زودی شما را آزاد میکنند و إنشاءالله به قم تشریف میآورید، خوب است برای آینده این مطالب را در خاطر مبارک داشته باشید. پیشنهادهایی هم در مورد اقداماتی که در حوزه و فعالیتهایی که در داخل و خارج از کشور ـ حتی در ارتش ـ باید صورت پذیرد به عرضشان رسانده بودم.
در آن نامه چکیدهای از فعالیت هایی که در غیاب امام انجام شده بود، تنظیم کرده، توضیح دادیم که کارها به کجا رسیده است؛ چه افرادی، همفکر ایشان هستند و چه اشخاصی اختلافنظرهایی دارند و طلاب چه فعالیتهایی داشتند؛ موضوع سخنِ سخنوران و واعظان چه بود؛ علما چه تصمیماتی گرفتند؛ دانشجویان و دیگران ـ حتی ارتشیها ـ در چه کارند؛ دولت در مقابل هر یک از این طبقات، چه موضعی گرفته و برای آنان چه خط و نشانهایی کشیده است. بنده در پایان نامه نوشته بودم که ان شاءالله شما به زودی آزاد خواهید شد و به قم تشریف خواهید آورد؛ زمانی که تشریف آوردید، به این نکتهها توجه خواهید فرمود؛ از مردم، طلاب و علما چگونه قدردانی بشود؛ از جمله دربارهی ارتشیها مطالبی را یادآور شدیم؛ البته ما ـ به اصطلاح ـ فضولی یا بهتر بگویم، کمطاقتی کرده بودیم؛ زیرا فکر میکردیم که امام، در جریان همهی آن مسائل نیستند؛ از این رو بنده و آقای هاشمی، این دو نامه را به طور مبسوط نوشتیم و برای ایشان فرستادیم. نامهها به دست امام رسیده بود. آقای شیخ حسن صانعی پس از چند روز پیغام آورد که امام فرمود: «از فلانی (یعنی بنده) برای این نامهاش تشکر کنید». امام از کار ما خرسند بود؛ البته آن جمله هم تشویقی پدرانه بود.
بعدها این نامه در منزل ایشان به دست ساواک افتاد و همین نامه از جمله دلایلی بود که مرا به سبب آن تعقیب کردند. به هر حال، امام از این نامه بسیار خوشحال شدند و همان زمان آقای شیخ حسن صانعی را فرستادند که از فلانی به واسطهی نامهاش تشکر کنید. من این را حمل بر بزرگواری و ذرهپروری ایشان کردم، ولی ظاهراً چیزی بیش از این بود. اتفاقاً خدا خواست و پس از مدتی نه چندان طولانی، ایشان را آزاد کردند.
شبی نزدیک به ایام حج در منزل آقای هاشمی با «گروه یازده نفری» مشغول تهیهی اعلامیهای مفصل برای مکه با عنوان «أجیبوا داعی الله» (دعوت کنندهی به سوی خدا را اجابت کنید) بودیم که خبر رسید حضرت امام را آزاد کردند. بعضی از دوستان گفتند خوب است همین الان به دیدار ایشان برویم. گفتم: خستهاند، تازه از راه رسیدهاند، صحیح نیست مزاحم ایشان بشویم.
به هر حال، صبح اول وقت، من رفتم که خدمت ایشان شرفیاب شوم. دیدم جمعیت انبوهی آنجا هستند که به سختی باید وارد شد. ایشان جلوی یکی از دربهای اتاق که مشرف به حیات بود، نشسته بودند. از میان جمعیت سلامی کردم. ایشان لبخندی زدند و همانجا گفتند: «حدس شما صائب بود.» این جمله بسیار در من اثر گذاشت. هیچ وقت آن لبخند و طنین کلام امام را فراموش نمیکنم.
این خاطره از خاطرههای بسیار شیرین زندگی من است و در آن دوران، علاقهی مرا به ایشان زیادتر کرد. نمیدانستم که ایشان تا این حد به تمام دقایق توجه دارند، آنها را مورد ارزیابی قرار میدهند و پیگیری میکنند. پس از این هم، در اعلامیههایی که ایشان مینگاشت یا در کارهایش که میخواست انجام بدهد یا زمانی که لازم بود سخنرانی مهمی ایراد بکند، به طور معمول به دوستان میفرمود که اگر مطلبی به نظر شما میرسد، یادداشت کنید و به من بدهید؛ البته این را هم میفرمود که انتظار نداشته باشید، هرچه میگویید، انجام بدهم؛ در عین حال، اگر نکتهای به نظرتان میرسد، بگویید. هنگامی که سخنرانی مهمی داشتند، اگر مطلب و یا نکتهای به نظر میرسید که گفتنش لازم بود به طور کتبی خدمت ایشان تقدیم میکردیم.»
متن نامهای که آیتالله مصباح یزدی در خاطرات خود به آن اشاره دارند و توسط ساواک از منزل امام خمینی کشف شد، به شرح زیر است:
«باسمه تعالی
محضر مقدس حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی دامت برکاته
جعلت فداک، سلامتی مزاج شریف و مزید توفیقات و تأیید آن جناب را در سایه توجهات خاصه حضرت ولیعصر(عج) از پرودگاد مسئلت دارم و امیدوارم بزودی ابرهای تیره زایل و خورشید فیضبخش روحالهی ظاهر و پیکر افسرده و فرسوده اجتماع را جانی نوین بخشد. اگر از مراتب تأثرات خود و سایر مسلمانان بخواهم عرض کنم سخن به درازا میکشد. اجمالا ذکر نام حضرتعالی در مجالس خصوصی چشمها را پر اشک و در مجالس عمومی فضا را از صدای صلوات پر میکند. زینت منابر و اعلامیههایی که از طرف طلاب و جمعیتهای دیگر منتشر میشود نام مبارک سرکار است.
باور کردنی نبود که بعد از کشته شدن هزارها جوان رشید و فداکار که برای بازداشت حضرتعالی دست به تظاهرات زده بودند دیگر روحیه عموم مردم تا این درجه قوی و نیرومند بماند ولی خوشبختانه ثابت شد که علاوه بر اینکه ضعف و فتوری در مردم روی نداده روز به روز بر شدت علاقه و ایمانشان افزوده میشود. بنده که این عشق عجیب مسلمانان را نسبت به شخص جنابعالی جز با یک نیروی غیبی و غیرعادی نمیتوانم تحلیل کنم. راستی مایه شگفتی است که پیرمردی جوانش کشته شود و بگوید ای کاش خودم هم با سایر فرزندانم فدای آقای خمینی شده بودیم. یا پیرزنی در وادیالسلام قم بر مزار جوان ناکامش بنشیند و رو به آستانه حضرت معصومه(س) کرده بگوید: ای بیبی شاهد باش که فرزندم را در راه آقا دادم. همینطور کسانی که در این جریانات به انواع شکنجهها مبتلی شدهاند حالشان به همین منوال است. اگر بخواهم بعضی از آنها را شرح دهم ممکن است موجب تأثر خاطر مبارک شود. مسلما اینگونه مطالب کم و بیش به حضورتان عرض شده و تکرار آن ضرورتی ندارد.
چیزی که نمیدانم تا چه حدود به معرضتان رسیده دو دسته از مطالب است. یکی فواید مستقیم و غیر مستقیمی که تا کنون بر این نهضت مترتب شده، دیگری توقع عموم مردم و طلاب آزاده و روشنفکر نسبت به آینده. به نظر قاصر بنده بزرگترین فایده عمومی این نهضت بیدار شدن مسلمانها از خواب خمودی و غفلت و متوجه شدن ایشان به وضع دنیا و موقعیت مسلمین در برابر کفار بود. مسلمانان تهران و بیشتر شهرستانها به خوبی درک کردهاند که غیر از آنچه تا کنون تشخیص داده بودند وظایف دیگری نسبت به اجتماع دارند که همانند وظایف روزانه و فرائض مرتبه باید انجام دهند. بعد از آنکه از درک فیض حضوری و کسب تکلیف از جنابعالی محروم شدند با سایر مراجع تماس گرفتند و در مطالب روز با ایشان به بحث پرداختند و از همگی ایشان جز آقای میلانی مأیوس شدند تا اینکه ایشان اجبارا به مشهد برده شدند. هم اکنون نیز علاقه مردم و روحانیین مبارز به ایشان بیش از دیگران است و انصافا ایشان هم تا حدوی که برایشان میسر بود کوتاهی نکردند. و مخصوصا برای شخص جنابعالی خیلی فداکاری نمودند و در گفتاری که در آغاز شروع درس در مشهد ایراد کردند تبعیت خود را از حضرتعالی صریحا اعلام داشتند و چنین بنایی در میان مراجع شاید خیلی کمسابقه بود. در نامهای که برای یکی از بازاریها نوشته بودند سفارش کرده بودند که این کلمه امیرمومنان علیهالسلام اشاعه داده شود: « السکوت اخ الرضا، من لم یکن معنا کان عدوا لنا» و همچنین نامههای زیادی برای آشنایان روحانی و غیرروحانی خود مشتمل بر تشویق و ترغیب به ادامه مبارزه نوشتهاند.
در هر صروت منظور من این بود که متوجه شدن مردم به وظایف اجتماعی و علاقمندی عجیب دانشجویان به درک مسائل اجتماعی اسلام یکی از برکات آنی نهضت مقدس است که میتواند در آینده نقش بزرگ و ریشه داری را در نهضتهای دینی داشته باشد. فایده مهم دیگر آنکه بسیاری از متجددین و دانشگاهیان در اثر بعضی از روشهای غلط نسبت به روحانیت بلکه نسبت به دین، بدبین شده بودند و بعد از این جریانات رسما علاقمند به امور دینی شدند و حتی بسیاری از کسانی که نسبت به انجام فرائض دینی تکاهل میورزیدند راغب و ملزم به انجام آنها شدند و سد بزرگی که میان دانشگاهیان و روحانیت به وجود آمده بود شکسته شد. و اما فایدهای که این نهضت برای روحانیت داشت بسیار فایده ارزندهای بود که تحصیل آن در طول سالهای دراز میسر نبود و آن این بود که جامعه روحانیت از صدر تا ذیل یک روش خشک و جامدی را دنبال میکرد و روی اصل مسلم و تغییرناپذیر «صرفیین چنین کردند ما هم چنین میکنیم» قدمی برای اصلاح وضع تحصیل و تبلیغ و تهذیب اخلاق و بحث کافی در مسائل اساسی و اجتماعی اسلام و ... برنمیداشتند و بدون کمترین توجهی به وضع دنیا و احتیاجات جامعه اسلامی در برابر کفار عصر و بیدینان به همان روش سلف صالح اکتفا میکردند و راستی قاعدهای که مبنای فقه اهل تسنن است مبنای عمل قرار گرفته بود.
سهم مبارک امام(ع) در موارد شرمآوری به نام تشیید اساسی دین و حفظ بیضه اسلام صرف میشد و هر وقت صحبت از مصارف ضروری دین به میان میآمد یک پاسخ کلی شنیده میشد و آن این بود که «اینها کار آخوند نیست» گویا آیهای نازل شده بود که وجوهات باید فقط صرف یک مشت بیکاره بیعرضه بیسواد بیاطلاع از حقایق دین شود تا مجالس درسی از ارباب لحیه انباشته گردد و بدینوسیله آبروی اسلام محفوظ بماند. منظور این نیست که نسبت به مراجع گذشته یا بعضی از مراجع فعلی توهینی شود، شاید شرایط محیط و غفلت از نیازمندیهای جامعه اسلامی چنین وضعی را بهوجود آورده بود ولی اکنون که پروردگار متعال بر ما منت نهاده و از آن غفلتها نجات داده دیگر عذری نخواهیم داشت و اگر در ایجاد شرایط مساعد برای تحصیل و تبلیغ کوتاهی کنیم مسئول خواهیم بود.
در اثر این نهضت جامعه روحانیت هم تکانی خورد و از آن خواب سنگین تا اندازهای به هوش آمد و در ضمن مطالعه جراید داخلی و خارجی به منظور اطلاع از وضع سیاسی دنیا و روشن شدن نسبت به وضع داخل متوجه بعضی از نقاط ضعف خود شد. امید است که در اثر کمکهای فکری و غیرفکری یا لااقل عدم مخالفت بعضی از مراجع، این بیداری کامل و دائم گردد و آثار حسنه آن یکی پس از دیگری ظاهر شود.
اما توقعی که مردم مبارز و دیندار ایران از روحانیت دارند این است که بعد از دادن قربانیهای بیشمار و صرف اموال زیاد و دیدن شکنجهها و رنجهای طاقتفرسا و تحمل ضررهای جانی و مالی و عرضی، و در نتیجه، مفتضح شدن دستگاه در دنیا و رسیدن آن به لب پرتگاه سقوط ابدی، دست از مبارزه نکشند و مصالح جامعه اسلامی بلکه موجودیت اسلام را فدای مصالح حوزه(به خیال خام خودشان) از قبیل شهریه دادن و نرفتن طلاب به سربازی ننمایند. این مردم فداکار تهران و بعضی از شهرستانهای دیگر بودند که در آن وضع عجیب کسادی بازار سیل پولها را به خانه مراجع روانه کردند و در برابر بازداشت رهبر نهضت بدون اینکه امری از طرف هیچ مرجعی برسد جانهای خود را بر کف دست نهادند و با کمال شهامت به استقبال رگبار مسلسل رفتند، آیا چنین مردمی حق ندارند که از ما توقع فداکاری و از خود گذشتگی و ... داشته باشند. اما توقعی که روحانیون و طلاب بیدار و آشنا به وضع زمان از مراجع و رهبران عالیمقام خود دارند. امنیت که از نعمی که پروردگار متعال در دسترس ایشان قرار داده برای بهبود وضع حوزههای علمیه استفاده کنند و احتیاجات علمی و تبلیغی مسلمین را با در نظر گرفتن شرایط و امکانات موجود مرتفع سازند. در این جریانات بخوبی معلوم شد که یکی از بزرگترین معایب جامعه روحانیت نداشتن تشکیلات منظم و بیاطلاعی بعضی از بزرگان در برابر خطرهای احتمالی، مجهز به نیروهای علمی و روحی بیشتر میکنند و برای مبارزه با جنود شیطانی حربههای تازه و متناسب با وضع حاضر و آینده دنیا به دست ایشان دهند و تشکیلات عقلانی منظمی برای تحصیل و تبلیغ در مراکز علمی به وجود آورند و با کمال دقت و واقعبینی و بدون تعصب نسبت به روشهای گذشتگان و سنن سلف صالح آنچه الزم و اصلح و انفع برای اسلام و مسلمین است با نظر متخصصین با غرض انتخاب و به مرحله اجرا درآورند چنین کسانی اگر خدایی نکرده در این راه کوتاهی نمایند موقعیت بزرگ و حساسی را برای ترویج دین از دست داده و به ضعف و عقب افتادن روحانیت و اسلام کمک کردهاند. متاسفانه دست ما که فعلاً به گرد پای حضرتعالی هم نمیرسید و سایر آیات هم که یا اساساً با اینگونه افکار مبتدعه مخالفند و یا اینکه اجراء آنها را منوط به ریاست مطلقه خودشان میدانند و یا همانطور که عرض کردم یکی از فوائد غیرمستقیم این نهضت، بیدار شدن اکثریت روحانیین بخصوص طبقه جوان از محصلین و مدرسین است که روزنه امیدی به روی دلها گشوده و امید است با تشریففرمائی حضرتعالی که انشاءالله وقت آن خیلی نزدیک شده جامه تحقق بپوشد.
بدیهی است ادامه وضع فعلی مخصوصاً با توجه به اینکه دولت درصدد تاسیس دانشگاه اسلامی است فوقالعاده خطرناک میباشد و با تشکیل چنین دانشگاهی (که انشاءالله موسسین آن آرزویش را به گور خواهند برد) محصلینی که از وضع با سروسامانی و با بند و باری روحانیت ناراضیند فوج فوج بیرون خواهند رفت و روسای روحانیت که تاکنون روش عاقلانهای برای اصلاح وضع تحصیل اتخاذ نکردهاند و همچنین وسائلی برای تقویت ایمان و تهذیب اخلاق فراهم نیاوردهاند مسئول خواهند بود. در خاتمه از جسارتهائی که برای اولینبار به حضورتان نمودم معذرت میخواهم و خدا را گواه میگیرم که در نوشتن این نامه منظوری جز رضای او نداشتم و مطالب آن صرفاً محصول فکر و نظر خودم میباشد و از هیچ ناحیهای از نواحی امکانی القاء و تلقین نشده است. وکفی بالله شهیداً. خادم کوچک: محمدتقی مصباح یزدی».
دیدگاه تان را بنویسید