ابوالفضل عمویی: شهادت حاجقاسم، باب گفتگو را بست / برجام شبیه یک بیمار در اتاق آیسییو است
ابوالفضل عمویی گفت: شهادت حاج قاسم، باب هر گونه مذاکره در هر نوع قالبی را بست. اینکه برخی در داخل ایران معتقد بودند آمریکا با رفع تحریمها، میتواند به عنوان عضوی از ۱+۵، مجددا با ایران مذاکره کند، از دید من، متعلق به پیش از شهادت حاج قاسم بود. ما باید ترور حاج قاسم را به عنوان یک واقعیت تعیینکننده در نوع مواجهه جمهوری اسلامی ایران با آمریکا، در نظر بگیریم.
صبح نو: سرعت روند فعالیتهای ضدایرانی دولت آمریکا طی ماههای گذشته، جنونآمیز بوده است. جدای از ترور حاج قاسم سلیمانی، وقتی رویدادهایی مثل قطعنامه پارانویایی شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی یا تلاشهای بلادرنگ واشنگتن برای صدور قطعنامه علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد به دلیل ترس از پایان تحریمهای تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران در مهرماه پیشرو یا همین آخری، ایجاد مزاحمت برای پرواز ماهان را دوره میکنیم؛ بیشتر از قبل، به دستان فقیر ترامپ در حوزه سیاست خارجی پی میبریم. همین خلأ و نداشتن برگ برنده از سوی ترامپ در فضای بین الملل، دموکراتها را وسوسه کرده تا برای پیش افتادن از رقیب چغر خود، به جای داخل، بیشتر در خارج، برگهای تبلیغاتی خود را رو کنند. برای همین وقتی پیشنویس اصول و محورهای اصلی برنامههای دولت احتمالی «بایدن» نامزد دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را میبینیم، بازگشت به توافق برجام و کنار گذاشتن سیاست تغییر رژیم در ایران، بیشتر از بقیه مواد، چشمگیری میکند. با این حال، وقتی نظر دکتر ابوالفضل عمویی را جویا شدیم، او به ما گفت که ترامپ توانسته بخش زیادی از گفتمانش درباره ایران را بر دموکراتها تحمیل کند و بر این اساس، تحلیل کرد: «محدودیتهای درخواستی جمهوری خواهان و دموکراتها از ایران، تقریبا یکی است، اما در روش، با همدیگر تفاوت دارند.» گفتوگوی مشروح مان با عمویی، به همین جا ختم نشد. تحلیل وضعیت استثنایی این روزهای آمریکا، نوع رفتار آینده ایران در قبال تعهدات مربوط به پروتکل الحاقی، سرنوشت برجام، سند راهبردی همکاریهای جامع بیست و پنج ساله ایران و چین و نهایتا تعامل مجلس و دولت با یکدیگر، محورهای دیگری بود که نظر عمویی را درباره آنها جویا شدیم. در ادامه مشروح گفتوگوی «صبح نو» با سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس را از نظر خواهید گذراند.
طی ماههای اخیر، حوادثی نظیر شیوع کرونا و تظاهرات ضدنژادپرستی در آمریکا، به بحث اول در این کشور تبدیل شده است. آینده تاثیر این دو عامل روی مناسبات سیاست داخلی و خارجی آمریکا را چگونه ارزیابی میکنید؟ دونالد ترامپ پس از پیروزی در انتخابات سال ۲۰۱۶، توانست یک بخش از جامعه آمریکا را بهعنوان جریان حامی خود، تثبیت کند؛ جریانی از سفیدپوستان مخالف جهانگرایی که لزوما سطح تحصیلات بالایی هم ندارند و عمدتا دغدغه حفظ شغل دارند. در سه سال ابتدایی دولت ترامپ، دستاوردهای اقتصادی او، در جهت منافع این قشر از جامعه ایالات متحده، پُررنگ بود. ترامپ تا پیش از شیوع کرونا، توانست میزان بیکاری در آمریکا در ۳۰ سال گذشته را به کمترین میزان خود برساند. این اتفاق مهمی بود. باوجود ناراحتی و انتقاد نخبگان، ترامپ به دلیل اینکه توانسته بود طبقه متوسط و پایین آمریکا را راضی کند، همیشه در نظرسنجیها دست بالا را داشت، اما در چند ماه اخیر، دو اتفاقی که به آن اشاره کردید، یعنی شیوع ویروس کرونا و اعتراضات ضدنژادپرستی، ضربه جدی به پایگاه رای ترامپ وارد کرد. اثرات اقتصادی ناشی از کرونا باعث شد که وضعیت اقتصادی آمریکا به قبل از سال ۲۰۱۶ بازگردد، در واقع همه دستاوردهای سهساله ترامپ که عمدتا ناشی از فشار بر شرکتها برای بازگشت به خاک آمریکا بود، در سه ماهه ابتدایی سال ۲۰۲۰، دود شد و به هوا رفت. از طرفی، در پی شیوع کرونا و بیکاری ناشی از تعطیلیها، فشار زیادی به سازمانهای بیمهگر و سیستم بهداشت و درمان آمریکا که در دوران انتخابات همیشه مورد مناقشه و چالش نامزدها بودهاند، وارد شود. پیامدهای اقتصادی کرونا در آمریکا، باعث شد که وضعیت ترامپ در نظرسنجیها افت سنگینی پیدا کند و این تنزل جایگاه، همچنان ادامه دارد. موضوع دومی که وضعیت ترامپ را متزلزل کرد، کشته شدن «جورج فلوید» توسط پلیس خشن مینیاپولیس بود. این اتفاق باعث شد تا طبقه رنگینپوست معترض به «نژادگرایی نهادینهشده» دوباره در جامعه آمریکا فعال شود. رنگینپوستان عموما طرفدار دموکراتها هستند، اما این جماعت، به دلایلی، حضورشان در عرصه سیاسی آمریکا کمرنگ شده بود و احساس میکردند که اثرگذار نیستند. مرگ فلوید، این جماعت منفعل را فعال کرد و بالطبع تعداد زیادی از سفیدپوستان هم با جنبش «جان سیاهان مهم است» در ضدیت با نژادگرایی حامیان ترامپ، همراه شدند. از طرفی، حمله «سفیدبرترانگاران» (white supremacists) به عنوان یکی از تکیهگاههای اجتماعی ترامپ و فرمانداران طرفدار ترامپ به اعتراضات سیاهان، باعث شد تا جریان انتقادی علیه رییسجمهوری ایالات متحده و مجموعه جمهوریخواهان، شدت پیدا کند. بنا بر این دو روند، الان بیش از یک ماه است که شاهد تنزل جایگاه ترامپ در نظرسنجیها هستیم. طبق آخرین نظرسنجیها، آقای «بایدن» به خصوص در ایالتهایی که تعیینکننده هستند، به طور متوسط تقریبا ۹ درصد، جلوتر از ترامپ است. همانطور که میدانید خانم «کلینتون» در انتخابات سال ۲۰۱۶، در آرای عمومی تقریبا ۳ درصد از ترامپ جلوتر بود، اما چون ترامپ توانست در چند ایالت آمریکا مثل آریزونا، پنسیلوانیا و کارولینای شمالی که در ادبیات این کشور بهعنوان «ایالتهای چرخشی» (Swing states) یعنی ایالتهایی که آرای مشخصی ندارند، معروف هستند، رای بیشتری کسب کند و در نهایت از خانم کلینتون جلو زد. در حال حاضر وقتی نظرسنجیها را بررسی میکنیم، میبینیم که بایدن نسبت به ترامپ، در این ایالتهای چرخشی هم با فاصله، جلوتر است. تا ماه ژوئن، حتی قماربازهایی که روی انتخابات آمریکا شرطبندی میکنند، روی پیروزی ترامپ شرطبندی میکردند، اما طی چند هفته اخیر، این موضوع، به سمت بایدن بازگشته است. وضعیت نامناسب ترامپ در نظرسنجیها، البته به معنی پیروزی قطعی بایدن نیست بلکه ممکن است تا آبان (موعد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا) تحولاتی در آمریکا رخ بدهد که کل این صحنه را به نفع ترامپ به هم بزند. تا جایی که من رصد کردهام، باید بگویم موضوعات مربوط به سیاست خارجی آمریکا، به عواملی موثر بر انتخابات پیش روی این کشور، تبدیل نشده است. سابقه انتخابات در آمریکا بهجز برخی مقاطع مثل اواخر جنگ ویتنام یا تسخیر لانه جاسوسی در تهران هم نشان میدهد که عمدتا موضوعات داخلی مثل مباحث اقتصادی یا اجتماعی مانند سقط جنین یا بیمه درمانی، بیشتر تعیینکننده بودهاند. ترامپ در حوزه سیاست خارجی مثل مذاکرات با کرهشمالی، فشار حداکثری روی ایران یا جنگ تجاری با چین، در مجموع دستاوردی نداشته است که بخواهد در انتخابات، روی آنها مانور بدهد. تنها دستاورد او میتواند کشتن ابوبکر البغدادی باشد که برای مردم آمریکا چندان چشمگیر نیست. در مقابل، دموکراتها دارند روی موضوعاتی مثل ضرورت بازگشت به اتحادهای منطقهای و بینالمللی یا انزوای جهانی آمریکا در شرایط فعلی مانور میدهند و معتقدند که اگر روی سیاست خارجی تمرکز کنیم، آورده بیشتری خواهیم داشت. اشاره کردید که ترامپ اهرمهای زیادی برای بازیگری و کنشگری در حوزه سیاست خارجی ندارد. در مقابل به نظر میرسد او مشغول ایجاد دوقطبی در داخل آمریکاست تا از این طریق بتواند معادلات را به نفع خود تغییر بدهد. چقدر با این تحلیل موافقید؟ به نظرم یکی از نکات درست در تحلیل رفتار سیاسی ترامپ، همین است. یکی از امیدواریهای ترامپ این است که بتواند با «تحریک» از جمله ابراز این ادعا که خارجیها، عامل اصلی شیوع ویروس در آمریکا هستند یا اینکه دموکراتها و کنگره اجازه نمیدهند تا بتوانیم به طور محکم با این ویروس مقابله کنیم یا اینکه بحران کرونا در آمریکا با پیروزی بایدن چندبرابر خواهد شد، طبقه حامی خود را از حالت منفعل فعلی، به حالت فعال تبدیل کند؛ بنابراین توان امروز ترامپ، بیشتر از اینکه در اثبات خود باشد، در نفی رقیب است. به این دلیل که حامیان ترامپ، آن منافع اقتصادیای که با ترامپ به دست آورده بودند را با کرونا از دست دادهاند، پس باید با روشهای دیگر، از جمله سیاست تحریک، دوباره فعال شوند. شاید بد نباشد درباره انتخابات ایالات متحده و تاثیر آن روی موضع سیاست خارجی ایران هم صحبت کنیم. مقامات مختلف دولت طی هفتههای اخیر، بارها تاکید کردهاند که نتیجه انتخابات در آمریکا و اینکه جمهوریخواهان یا دموکراتها در آن پیروز شوند، هیچ تاثیری روی موضع ایران نخواهد داشت. با این حال میخواهم از شما سوالی بپرسم. در صورت پیروزی بایدن، آیا دولت به سمت گفتوگوی مجدد با آمریکا پیش خواهد رفت؟ در هر انتخابات آمریکا، وقتی صحبت از سیاست خارجی میشود، موضوع ایران، موضوعی اصلی به شمار میرود. ترامپ در راستای همان دوقطبیسازی که از آن صحبت کردم، به دفعات اعلام کرده که برجام نه متعلق به ساختار آمریکا، بلکه صرفا «توافق اوباما» بوده و برای آمریکا هزینه داشته است. در مقابل در پیشنویس برنامه حزب دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری پیشرو که اخیرا منتشر شد، اعلام شد که یکی از اشتباهات ترامپ، خروج از برجام بود. این یعنی اینکه در صورت پیروزی دموکراتها، باید منتظر بازگشت آمریکا به برجام باشیم؟ با توجه به آنچه بایدن یا برخی مشاورهای او از جمله «جک سولیوان» یا «آنتونی بلینکن» بیان کردهاند، با وجود اینکه تیم بایدن خروج از برجام را تصمیمی اشتباه دانستهاند، اما به هر حال معتقدند که آمریکا با این خروج، هزینه داده و با وجود این هزینه، باید به توافق بهتری با ایران دست یافت؛ یعنی ضمن پذیرفتن محدودیتهای هستهای برای ایران، چند مورد دیگر از جمله تمدید دوره محدودیتهای برجام، انضمام محدودیتهایی در حوزه موشکی و فعالیتهای منطقهای جمهوری اسلامی را نیز اضافه خواهند کرد. ترامپ با خروج از برجام و تبلیغات علیه توافق هستهای با ایران، توانست بخش عمدهای از گفتمان خود را بر دموکراتها نیز تحمیل کند. امروز دموکراتها در مطالبه یافتن بدیلی برای برجام، با ترامپ همنظر هستند. به بیانی، محدودیتهای درخواستی جمهوریخواهان و دموکراتها از ایران، تقریبا یکی است، اما در روش، با همدیگر تفاوت دارند. بله! به نظر میرسد اگر دموکراتها رای بیاورند، موضوع مذاکره با ایران را در دستور کار خواهند آورد. البته ترامپ و تیم او هم از مذاکره سخن میگویند، اما در این میان، موانعی شکل گرفت که باعث شد جمهوری اسلامی، اساسا دیگر قائل به مذاکره نباشد. به نظر من، شهادت حاج قاسم، باب هر گونه مذاکره در هر نوع قالبی را بست. اینکه برخی در داخل ایران معتقد بودند آمریکا با رفع تحریمها، میتواند به عنوان عضوی از ۱+۵، مجددا با ایران مذاکره کند، از دید من، متعلق به پیش از شهادت حاج قاسم بود. ما باید ترور حاج قاسم را به عنوان یک واقعیت تعیینکننده در نوع مواجهه جمهوری اسلامی ایران با آمریکا، در نظر بگیریم. با توجه به انفعال اروپا در عمل به وعدههای خود، آینده برجام را چگونه پیشبینی میکنید؟ از سویی، برخی امکان بازگشت قطعنامهها علیه جمهوری اسلامی ایران سخن میگویند. در این سوال، چند موضوع را باید از هم تفکیک کنیم؛ اول اینکه آمریکاییها پیوسته تلاش دارند تا عناوین تحریمی جدیدی را به نهادهای ما اضافه کنند؛ یعنی اگر فرضا موسسهای را به دلیل مشارکت در برنامه هستهای تحریم کرده بودند، اکنون دارند همان موسسه را با اتهام همکاری با نهادهای تروریستی، تحریم میکنند. آمریکاییها همچنین دارند شرکتها و موسسات جدیدِ تحریمی را به شمار موسسات تحریمی قبلی، اضافه میکنند. این سیاستهای یکجانبه تحریمی، از نگاه من جایگاه چندانی ندارد. از سوی دیگر، برایان هوک، مدیر گروه اقدام ایران در وزارت خارجه آمریکا اعلام کرده است که سیاست فشار حداکثری علیه ایران سه جنبه دارد: اول افزایش تحریمها و حفاظت از آنها، دوم احیای بازدارندگی در حوزه نظامی و سوم تحمیل انزوا در حوزه دیپلماتیک. در ماههای گذشته، فعالیت آمریکا درباره دو مورد آخر، بیشتر بوده است. اقدام آمریکا برای ترور ناجوانمردانه حاجقاسم، در حوزه بازدارندگی نظامی دستهبندی میشد. از طرف مقابل، برای انزوای دیپلماتیک ایران، نهادهای بینالمللی را علیه کشورمان فعال کردهاند. آمریکا برای اعمال این سیاست، چند اقدام انجام داده است؛ اولا آمریکاییها برای تمدید تحریمهای تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران که قرار است طبق قطعنامه ۲۲۳۱، روز ۲۷ مهر پیشرو برداشته شود، پیشنویس قطعنامهای را تهیه کردند و جلسهای را در شورای امنیت سازمان ملل برگزار و از کشورها برای مشارکت در آن، دعوت کردند. همچنین در حرکت دوم، تفسیر حقوقی شاذی از مشارکتشان در برجام ارائه دادند و اعلام کردند با وجود اینکه الان در برجام مشارکتی نداریم، اما در ابتدا مشارکتکننده بودیم و بنابراین، حق داریم مکانیزم ماشه را فعال کنیم. معنای فعال شدن مکانیزم ماشه هم بازگشت هر ۶ قطعنامه قبلی از ۱۷۳۷ تا ۱۹۲۹ است. برای این منظور، تلاش کردند در دبیرخانه آژانس بینالمللی انرژی اتمی، دادههای برآمده از ادعاهای سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی را مبنای توجه دبیرخانه آژانس برای درخواست دسترسی قرار بدهند.
فعالیت هستهای در دو مکان مورد ادعای آژانس، بارها از سوی ما رد شده و حتی خود آژانس نیز در گزارش خود، اظهارات ایران در این زمینه را تایید کرده است. بله، اما به هر حال با حضور مدیرکل جدید یعنی آقای «گروسی» از آرژانتین، ظرفیت نفوذ آمریکاییها در دبیرخانه آژانس بیشتر شده است. ما در برابر گزارش آژانس اعلام کردیم که فعالیتهای هستهای ایران پیش از سال ۲۰۰۳، در قالب بحث «پیامدی» بسته شده و امکان بازگشت آن پرونده دیگر وجود ندارد. همزمان با این، آمریکاییها در راستای برنامه انزوای دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران، تلاش کردند تا در شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی، قطعنامهای را علیه ایران بگیرند. طراح ایده اولیه این قطعنامه، خود آمریکاییها بودند، اما به دلیل خروجشان از برجام و تخریب همکاریهای ایران با ۱+۵ و آژانس، و نیز نوع عملکرد یکجانبه دولت ترامپ در سیاست خارجی، این کشور مشروعیت اخلاقی و سیاسی لازم را برای دنبال کردن این قطعنامه نداشت. بالطبع سه کشور اروپایی آلمان و فرانسه و انگلیس نیز در قالب همکاری با آمریکا وارد شدند و این قطعنامه را طراحی کردند. انتقاد ما همین بود که سه کشور اروپایی، با وجود اینکه همیشه در بیانیههایشان حمایت خود از همکاری جمهوری اسلامی ایران در قالب برجام با آژانس را اعلام کرده و تاکید داشتهاند که موضوع «پیامدی» دیگر بسته شده، اما با ارائه پیشنویس برای صدور قطعنامه در آژانس علیه ایران، خلاف تعهداتشان عمل کردند. در همان روزی که قطعنامه در آژانس علیه ایران صادر شد، وزرای خارجه سه کشور اروپایی بیانیهای درباره ایران صادر و اعلام کردند که ما همچنان به برجام متعهدیم، اما در عین حال، حامی تمدید تحریمهای تسلیحاتی علیه جمهوری اسلامی ایران هستیم. رفع تحریمهای تسلیحاتی، جزئی از مذاکرات هستهای و قطعنامه نهایی ۲۲۳۱ بود. طرفهای اروپایی هم جزئی از آن مذاکرات بودند و بنابراین اقدام اخیرشان، دقیقا خلاف آن روند قبلی بود. روشن است که ترامپ علاوه بر دموکراتها، با همراهی افرادی نظیر جانسون در انگلیس یا سایر جریانات دست راستی در اروپا، توانسته بخش زیادی از گفتمانش درباره ایران را بر اروپاییها نیز تحمیل کند. واقعیت این است که در مذاکرات میان اروپاییها با طرف آمریکایی بر سر موضوع ایران، فقط یک مورد اختلافی باقیمانده است. اروپاییها در موضوعاتی مانند موشکی و فعالیتهای منطقهای ایران، با آمریکا همنظرند و تنها نقطه اختلاف این است که اروپاییها اعلام کردهاند ما به برجام پایبند و متعهد هستیم. با این حال باید این پرسش را مطرح کنیم که اصلا از برجام چه مانده است؟ برجام از دید من، شبیه یک بیمار در اتاق آیسییو است و عملا چیزی از آن باقی نمانده. برجام دو پایه اصلی داشت: تعهدات ایران و تعهدات ۱+۵. تعهدات کشورهای مقابل، عموما در زمینه رفع تحریمها بود که بخشی از آن، وظیفه آمریکا و بخشی دیگر وظیفه اروپاییها بود. آمریکا که رسما از برجام خارج شد و اروپاییها هم با وجود اینکه همیشه اعلام کردند ما به برجام متعهدیم، اما در واقع نتوانستند گامی در جهت عمل به آن ۱۱ تعهدی که پذیرفته بودند، بردارند؛ حتی طرحهایی مثل کانال اینستکس هم خروجی قابل توجهی نداشت و متوقف شد. از طرف دیگر، تعهدات جمهوری اسلامی ایران نیز دو بخش داشت؛ اول کاهش فعالیتهای هستهای اعم از سطح غنیسازی، میزان ذخایر غنیشده و فعالیت غنی سازی صرفا در سایت نطنز بود که این کاهش، به دلیل عهدشکنی طرف مقابل، در پنج گام، متوقف و به وضعیت اولیه بازگردانده شد. پایه دوم تعهدات ما، نظارتی بود. ایران فارغ از برجام، یکسری تعهدات نظارتی دارد که متعلق به پذیرش انپیتی و پادمان است. بخش دیگر تعهدات نظارتی جمهوری اسلامی ایران، مربوط به برجام و اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی و حتی فراتر از پروتکل است. الان تنها چیزی که از برجام باقی مانده، همین تعهدات نظارتی جمهوری اسلامی ایران است که اجرای این بخش از این تعهدات هم دارد توسط آژانس و سه کشور اروپایی، مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. به همین دلیل، امروز برخی نمایندگان در مجلس این ایده را دنبال میکنند که ما باید اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را متوقف کنیم. برخی معتقدند که در صورت این اقدام از سوی ایران، فضای جهانی علیه خودمان تند میشود. الان تقریبا حدود یکسوم از کل بودجه آژانس بین المللی انرژی اتمی، دارد صرف بازرسی از فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی میشود و هیچ کشوری در دنیا، این میزان از دسترسی و بازرسی را نپذیرفته است. صحبت ما این است که اجرای یکطرفه تعهدات نباید زمینهای برای سوءاستفاده و زیادهخواهی طرف مقابل را فراهم کند. سوال ما این است که کدام تعهد طرف مقابل انجام شده که از ما اجرای تعهدات را مطالبه میکنند؟ وقتی برجام برای ما آوردهای ندارد، چرا باید برای نظارت، به آژانس دسترسی فراتر از پادمان داده شود؟ الان طرف مقابل، به جای تشکر از همکاری ایران، دسترسیهای بیشتر میخواهد. این روند باید یکجایی متوقف شود. خروج جمهوری اسلامی ایران از پروتکل الحاقی، امروز تا چه اندازه امکانپذیر است؟ این مساله به تصمیم عقل جمعی در حاکمیت بازمیگردد، اما من فکر میکنم آمریکا و اروپاییها با درخواست دسترسی برای بازدید از دو مکان در ایران که از دید ما مکانهای چندان مهمی هم نیستند و اصلا سایت هستهای نیستند، میخواهند قطعنامه جدیدی در شورای حکام آژانس علیه ایران بگیرند و دوباره پرونده جمهوری اسلامی را به شورای امنیت سازمان ملل، ارجاع بدهند. اگر قرار باشد پرونده جدیدی در شورای امنیت برای جمهوری اسلامی باز شود، واقعا دیگر لازم نیست پروتکل الحاقی را اجرا کنیم. ارزیابیام این است که اگر ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت جدی شود، تعداد زیادی از نمایندگان مجلس، با اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی مخالفت خواهند کرد. سند راهبردی همکاریهای جامع ۲۵ ساله ایران و چین، تا چه اندازه میتواند بهعنوان برگ برنده بازدارنده برای جمهوری اسلامی ایران در مقابل رفتار غربیها، عمل کند؟ مورد برجام، واقعا برای کشور ما تجربهای شد که بدانیم انتظار حل مشکلات اقتصادی مردم از طریق تعامل با غرب، بیهوده است و به جایی نخواهد رسید. بسیاری از اندیشکدهها در داخل آمریکا بر این اعتقادند که تحریم علیه ایران، یک دارایی استراتژیک برای ایالات متحده است. معنی این حرف این است که آمریکا، هرگز اهرم تحریم را از دست نخواهد داد و هر اتفاقی اعم از مذاکره رخ بدهد، تحریمها رفع نخواهند شد. با این اوصاف، باید برای کشور فرصت و قدرت تولید کرد یعنی باید میدان بازی را هم در حوزه داخلی و هم در حوزه خارجی، تغییر داد. در حوزه داخلی، قوی شدن اقتصاد، رویکرد اصلی مجلس است. در حوزه سیاست خارجی هم باید با تعامل با همسایگان و حرکت به سمت حل مشکلات با برخی کشورهای منطقه، فرصت تولید کرد. باید تلاش شود تا برخی مرزها که به دلیل کرونا بسته شده بودند، بازگشایی شوند تا فرصت تجارت، فراهم شود. ظرفیتهای اقتصادی که در منطقه وجود دارند، باید در قالب تهاتر، تقویت تبادلات مالی بر اساس پول ملی و تقویت پیمانهای دوجانبه، دنبال شوند تا امکان اثرگذاری تحریمهای آمریکا و کشورهای غربی بر ساختار اقتصاد ما، از بین برود. از طرف دیگر، باید به سمت کشورهای نوظهور شرقی مثل چین و روسیه یا اعضای گروه «بریکس» مثل ترکیه، برزیل، آفریقایجنوبی، مالزی و اندونزی که زمینههای همکاری با آنها وجود دارد، حرکت کنیم. در میان اینها، مهمترین گزینه برای ما، همکاری با چین است. چین کشوری است که دارد بیشترین همراهی را در حوزههای بینالمللی با ما انجام میدهد. این توجه به همکاری با چین، نگاه جدیدی نیست و بارها طی سالهای اخیر توسط رهبر انقلاب و سایر مسوولان، مطرح شده است. در سفر آقای «شی جین پینگ» رییسجمهوری چین به ایران در بهمن سال ۹۴، بر سر نگارش یک سند برای همکاریهای بلندمدت توافق شد. بعد از چند سال وقفه و کندی، موضوع سند از سال ۹۷ دوباره در دستور کار دو کشور قرار گرفت. در قالب سفر آقای لاریجانی به چین در اسفند سال ۹۷؟ بله، الان در موقعیتی هستیم که پیشنویس سندها در سطح کارشناسی تبادل شده و به مرحلهای رسیده که پیشنویس طرف ایرانی که جمع دیدگاه دستگاههای مختلف اعم از وزارت امور خارجه است، آماده شده و در تیر امسال به صحن هیات دولت ارائه و تصویب این پیشنویس اعلام شد. شما گویا منتقد این سبک اطلاعرسانی از طرف دولت بودید. بله، به نظرم در شیوه و روش اطلاعرسانی، بیدقتی شد. راهبردی که در حوزه اطلاعرسانی برای این سند در پیش گرفته شد، راهبرد صحیحی نبود. شاید این شکل اطلاعرسانی از سوی دولت، عامدانه و برای روکردن برگ برنده عینی جلوی فشارهای آمریکا بود. من فکر میکنم که در شیوه و روش اطلاعرسانی تصویب پیشنویس سند راهبردی با چین در دولت، نوعی ناشیگری اتفاق افتاد. در ایران و در تمام دنیا، هیچگاه تصویب یک پیشنویس را رسانهای نمیکنند. حالا اینکه چرا این بار رسانهای شد، دلیلش را باید از دولت بپرسیم. دولت از طرفی، به دلیل تعهدی که به طرف چینی داده، نمیتواند جزئیات این سند را بگوید و از طرفی هم اعلام کرده یک توافقی قرار است در آینده شکل بگیرد. در این میان، یک خلأ اطلاعرسانی شکل گرفته است. با وجود این خلأ، یکسری مغرضان پیدا میشوند و فضا را تخریب میکنند. متاسفانه زمانی درباره این سند اطلاعرسانی شد که ما اصلا نمیتوانیم درباره جزئیات آن صحبت کنیم. کسانی که نگران توسعه همکاریهای ایران و چین هستند، ادعاهایی را فرضا درباره واگذاری جزیره کیش، حضور نیروهای نظامی و امنیتی چین در ایران یا ارائه تخفیفهای عجیب و غریب به چینیها در حوزه انرژی، مطرح میکنند که هیچکدامشان مبنایی ندارد. چون این سند، یک سند بلندمدت است و اصلا درباره عدد و رقم و تعهد و انحصار صحبت نمیکند و فقط محورهای همکاری را بیان میدارد. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اگر توافقی میان ایران و چین رخ بدهد که بار تعهدی داشته باشد، حتما و الزاما باید به مجلس بیاید. ما نماینده مردم در مجلس هستیم و مردم میتوانند از طریق رادیو و تلویزیون، در جریان مباحثات مجلس از جمله درباره این سند، قرار بگیرند. بنابراین، این سند برای تصویب نهایی باید به مجلس بیاید؟ بله، اگر بار تعهدی برای ما داشته باشد. اگر این سند، صرفا محورهای کلی و چارچوب همکاری را روشن کند، به گونهای که بار تعهدی برای ما نداشته باشد، الزامی به تصویب در مجلس ندارد؛ البته دستگاههای اجرایی مثل وزارت خارجه به مجلس اطلاعاتی دادهاند. ما علاوه بر چین، به طور معمول با کشورهای دیگر هم برای امضای اسناد همکاری، رایزنیهایی داریم، اما درباره هیچکدامشان تا مادامی که نهایی نشوند، اطلاعرسانی صورت نمیگیرد. سرنوشت برجام، آیا روی سرنوشت سند راهبردی ایران با چین تاثیر خواهد داشت؟ در وهله اول، پاسخم منفی است، یعنی به طور مستقیم تاثیری ندارد، چون مذاکرات درباره سند راهبردی، در زمانی آغاز شد که مذاکرات درباره برجام جاری بود؛ البته از جانب دیگری میشود به این موضوع نگاه کرد. ما باید برای کشور فرصتهای جدیدی ایجاد کنیم. توسعه تعاملات با چین، فرصت جدید است یعنی ما، چون در حوزه برجام و تعاملاتمان با غرب به بنبست رسیدیم، داریم نگاهمان را به سمت دیگری از جهان متمرکز میکنیم؛ بنابراین پیگیر کار توسعه تعاملات با چین خواهیم بود و حتما توجهمان به همسایگان بیشتر خواهد شد و حتما با محور مقاومت و کشورهای اسلامی و اساسا هر کشوری که میخواهد رفتاری مستقل از آمریکا داشته باشد، تمرکز روابط خواهیم داشت. نگاه چینیها به چه صورت است؟ آیا آنها سند راهبردی همکاریها با ایران را فارغ از سرنوشت برجام، میدانند؟ از جهت تامین انرژی، مبارزه با تروریسم و فرصتهای جدید در حوزه فعالیتهای اقتصادی و تجاری، رویکرد سیاست خارجی چین به جمهوری اسلامی ایران و کلا به منطقه غرب آسیا، رویکردی راهبردی و بلندمدت است. فارغ از اینکه در روابط ایران و غرب چه اتفاقی بیفتد؟ بله، همینطور است. روی صحبت چینیها این است که ایران در مقاطعی برای توسعه تعاملات با پکن، آماده نبوده است وگرنه چین همیشه نگاه بلندمدتی به همکاری با ایران دارد. در این رابطه، امضای سند راهبردی با ایران، میتواند به پیشبرد ایده «یک کمربند-یک جاده» برای توسعه تعاملات پکن با کشورهایی نظیر پاکستان و ایران و ترکیه و از آنجا با جنوب اروپا کمک کند. اخیرا بحث همکاریهای ۲۰ ساله با روسیه از سوی وزیر امور خارجه مطرح شد. پیگیری تمدید توافق همکاری با روسیه را چگونه ارزیابی میکنید؟ باید برای مواجهه موثر با فشار آمریکاییها، فرصتهای جدیدی برای کشور خلق کنیم. یکی از آنها توسعه همکاریها با دولت روسیه به عنوان یک کشور قدرتمند در عرصه بین المللی است. ما در چارچوب منافع ملی، باید تا جای ممکن همکاری با روسیه را به عنوان یک همسایه، یک بازار بزرگ بینالمللی، یک همکار راهبردی در سوریه و به عنوان یک کشور داری حق وتو در شورای امنیت، پیش ببریم. به عنوان سوال پایانی. روابط دولت و مجلس را با توجه به فرمایشات اخیر رهبر انقلاب، چگونه ارزیابی میکنید؟ حضرت آقا درباره نوع مواجهه مجلس با دولت، نگاه اصلی را توضیح دادند، یعنی خواسته ایشان این بود که در سال آخر فعالیت دولت، اولا دولت با انگیزه کار کند و در عین حال، مجلس هم ضمن عمل به وظایف خود، زمینه را برای فعالیتهای دولت با کمترین تنش، فراهم کند. در این قالب، رویکرد مواجهه مجلس با دولت، تعاملی است. هرچند مجلس این قدرت را دارد که هم در حوزه ریلگذاری و هم پیگیری مسیر تقنین، اقدام کند. آقای دکتر قالیباف، رییس مجلس، چندی پیش بسته اقتصاد مردمی را ارائه کردند و در این قالب، برنامههای تقنینی مثل اخذ مالیات از خانههای خالی به تصویب نمایندگان رسید. مسیرهای نظارتی هم وجود دارد که مطالبه مجلس برای پیگیری همان قوانین است. آقا فرمودند اینکه از وزرا برای ارائه توضیح و گزارش به مجلس دعوت میکنید، کار خوبی است، اما ضمن حفظ مسیر گزارشدهی، حرمت مقامات دولتی هم باید حفظ شود. تعامل با دولت برای مجلس در اولویت است. معتقد هستیم که دولت را باید در مسیر صحیح حرکت، نگه داریم.
به نظر میرسد اگر دموکراتها رای بیاورند، موضوع مذاکره با ایران را در دستور کار خواهند آورد. البته ترامپ و تیم او هم از مذاکره سخن میگویند، اما در این میان، موانعی شکل گرفت که باعث شد جمهوری اسلامی، اساسا دیگر قائل به مذاکره نباشد. به نظر من، شهادت حاج قاسم، باب هر گونه مذاکره در هر نوع قالبی را بست. اینکه برخی در داخل ایران معتقد بودند آمریکا با رفع تحریمها، میتواند به عنوان عضوی از ۱+۵، مجددا با ایران مذاکره کند، از دید من، متعلق به پیش از شهادت حاج قاسم بود. ما باید ترور حاج قاسم را به عنوان یک واقعیت تعیینکننده در نوع مواجهه جمهوری اسلامی ایران با آمریکا، در نظر بگیریم
دیدگاه تان را بنویسید