علت افزایش طلاق در میان قشر جوان چیست؟
خود تحصیلات و امر تحصیل مانع ازدواج بهنگام و ترمز ازدواج شده است. یک دانشجو تا به مرحله بلوغ اقتصادی برسد حق ازدواج ندارد. شکاف بین بلوغ جنسی و بلوغ اقتصادی باعث تأخیر در امر ازدواج میشود. از سوی دیگر محتوای تحصیل مهم است. دانش کسب شده دانشجو را با زندگی و مهارتهای اساسی و مشکلات زندگی آشنا و مأنوس نمیکند و او در مقابله با فراز و نشیبهای زندگی تقویت نمیشود.
سرویس سبک زندگی فردا: یکی از موضوعات اجتماعی مهمی که این روزها بسیاری از آسیبشناسان نسبت به آن هشدار میدهند کاهش سن طلاق در بین دختران و پسران جوان ایرانی است. آنها میگویند عدهای از جوانها پدران و مادرانشان را از مداخله در ۲ مسئله اصلی زندگی یعنی ازدواج و طلاق منع کردهاند و به تنهایی در این دو موضوع اساسی تصمیمگیری میکنند. یکی از این کارشناسان دکتر جعفر بای روانشناس است که میگوید ۶ علت اصلی برای این اتفاق وجود دارد. در ادامه این مطلب را به نقل از روزنامه همشهری بخوانید.
تجربه زندگی ندارند
اصلیترین علت افزایش آمار طلاق بین جوانها، گسست و شکاف بین 2نسل است. در امر ازدواج مداخله بزرگترها حذف شده است. جوانهای امروز تمایلی به استفاده از تجارب والدین خود ندارند. خودشان با توجه به آزادیهای رسمیای که در اختیار دارند و نسبت به گذشته بیشتر شده اقدام به شناخت و فرصت کسب اطلاعات میکنند. منتهی بهعلت نظام تربیتی، جوانان نمیتوانند شناخت درستی از یکدیگر بهدست بیاورند. همچنین بهدلیل حاکمیت تفکر فرزندسالاری، جوانان در متن زندگی قرار نگرفته تا فولاد آبدیده شوند. جوانان زندگی را قبل از ورود به دوره ازدواج تجربه نکردهاند و شناخت دقیق از ابعاد و ارکان زندگی ندارند و نمیدانند چه نوع اطلاعاتی از یکدیگر کسب کنند. در حقیقت به لحاظ ظاهری اطلاعات دقیق و کاملی دارند اما در مورد رفتارهای زیرساختی، فکری، اخلاقی، اعتقادی تمایلی ندارند که اطلاعاتی داشته باشند.
رفاهزدگی دلیل مهمی است
فرزند در خانوادههای نسلهای قبل مجبور بود نقش تولیدی و اقتصادی ایفا کند و در زندگی نقش داشت و مسئولیت قبول میکرد و مدام میگفت وظیفه من در مقابل زندگی چیست؟ من در زندگی چقدر باید کمک کنم. بنابراین بچهها از همان دوران طفولیت با چموخم زندگی آشنا میشدند و بهدلیل تجربهای که بهدست میآورند میدانستند که باید چه زنی را با چه معیارهایی انتخاب کنند. دخترهای قدیم نیز تا زمانی که به یک رشد قابلقبولی برسند پابه پای مادر در آشپزی و صنایعدستی وارد عرصه کار میشدند و زندگی را آرامآرام تجربه میکردند تا شناخت واقعی از آن پیدا میکند ولی فرزندان در این زمانه دنبال سهمخواهی هستند و در هر شرایطی بهدنبال حق خود میگردند. حالا بهدلیل رفاهزدگی و اشرافگرایی و فرزندسالاری، پدر یا مادر یا هر دو باید درآمد مورد نیاز خانواده را کسب کنند و فرزندان فقط هزینه کنند و نقشی در تولید و جامعه نداشته باشند. در این شرایط، ارتباط بین افراد اعضای خانواده بهم میریزد. پدر بهخاطر تأمین منابع درآمدی برای هزینههای زندگی مجال انجام وظایف و رسالت پدریاش را از دست میدهد. نظام تربیتی آسیب میبیند و پدر که قرار بود فرزند خود را متناسب با آرمان و آرزوهای خودش تربیت کند، نمیتواند به چنین مهمی دست پیدا کرده و حتی در ازدواج هم نمیتواند آنها را همراهی کند.
تحصیل، تحصیل که میگن چیه؟
خود تحصیلات و امر تحصیل مانع ازدواج بهنگام و ترمز ازدواج شده است. یک دانشجو تا به مرحله بلوغ اقتصادی برسد حق ازدواج ندارد. شکاف بین بلوغ جنسی و بلوغ اقتصادی باعث تأخیر در امر ازدواج میشود. از سوی دیگر محتوای تحصیل مهم است. دانش کسب شده دانشجو را با زندگی و مهارتهای اساسی و مشکلات زندگی آشنا و مأنوس نمیکند و او در مقابله با فراز و نشیبهای زندگی تقویت نمیشود. تحصیل امروز پر از نقص است. با اینکه یک مجموعهای از دانش و اطلاعات کسب میشود اما مدیریت درستی بر این دانش حاکم نیست. تحصیلکردگان ما مسائل زیادی را میدانند و همه موارد تحصیلی را کسب کردهاند ولی در عین دانستن در مباحث اصلی زندگی دچار سردرگمی میشوند؛ چرا که دانش کاربردی نیاموختهاند. دانش به دانشجو شهامت و تعصب نبخشیده، او را مسئولیتپذیر و فداکار نکرده، انسان دوست و مدیر منزل بار نیاورده و فقط معلوماتی را به او هدیه کرده است. نگرش نظام آموزش کاربردی نیست زیرا پرورش این ویژگیهای مهم در آن گنجانده نشده است. اگر علمی کاربردی به دانشآموزان و دانشجویان داده شود، آنها میدانند که باید چه چیزی را کسب کنند یا دنبال چه دانشی بروند. علت بزرگ این کاستی را میتوان وارداتی بودن علم دانست.
قبح طلاق شکسته است
در گذشته طلاق با واکنشهای منفی روبهرو میشد و ننگ ابدی بود. این تصمیم نادرست و غلط عرش ملائک را به تلاطم وامیداشت. اعتقاد دینی و باورهای مذهبی، مانع از تصمیم طلاقهای فوری میشد. متأسفانه امروزه قبح طلاق شکسته و یک امر عادی شده و این مغضوبترین حلال حتی گاهی تبدیل به جشن میشود. اکنون دیدگاه نسبت به طلاق کاملا متفاوت شده، ننگ خانوادگی جای خود را به پایکوبی داده است و علت آن عدمشناخت واقعی جوانان از زندگی است. آنها فرصتی برای تجربه کردن فراز و نشیبهای زندگی ندارند و لذا در خلأ و بدون شناخت واقعی از مشکلات زندگی دست به انتخاب همسر میزنند و بعد که در کوران زندگی قرار میگیرند در نخستین دستانداز به طلاق و جدایی میگیرند.
جوانها شبیه آرزوهای پدر و مادرهایشان شدهاند
انسان موضوعی است جاودانه. میل به خلوص دارد. مرگ، انسان را از زندگی میبرد. انسان با فرزندش در این جهان ادامه زندگی میدهد. فرزندان ادامه پدر و مادرها هستند ولی امروزه، فرزندان ادامه پدر و مادرها نیستند؛ زیرا عناصر مزاحم تربیتی و فرهنگی مداخله زیادی در بین آنها دارند. ضمن آنکه پدر و مادر هم وقت لازم را ندارند تا بتوانند به فرزندان خود اختصاص دهند، پس بچهها عناصر متفاوت و حتی متضادی نسبت به پدر و مادر میشوند. این تفاوت در کاهش آمار ازدواج هم تأثیر بسزایی داشته است. خانواده دیگر حس میل به جاودانگی والدین را ارضا نمیکند.
قبلا در خانوادههای سنتی وقتی پدر به فرزند نگاه میکرد لذت میبرد و دلش قرص میشد ولی امروزه این نگاه تغییر کرده و کمرنگتر شده است. فرزند محصول تربیت شده دست پدر و مادر نیست و شکاف و بیگانگی عمیقی بین آنها وجود دارد. سایتها، ماهوارهها، رسانهها و... را میتوانیم جزو عناصری قرار دهیم که در خانواده مداخلهگر بوده و فاصلهها را زیاد میکنند. خانوادههای سنتی، مدل و سبک تربیتی داشتند.
سختکوش، فعال، صبور، منظم، مسئولیتپذیر، خیرخواه، شجاع، غیرتمند و ناموسپرست بودن ویژگیهایی است که برای خانوادههای سنتی در این تربیت از اولویت برخوردار بود و بهعنوان اهداف تربیتی مطرح شده است. امروزه متأسفانه این ویژگیها کاملا کمرنگ شده و از بین رفتهاند. هیچ وجه شباهتی، آرمان و آرزو حتی درد، غم و غصهای مشترکی بین دو نسل وجود ندارد. به لحاظ ظاهری هم خیلی متفاوت هستند. این تفاوت در رفتار، اخلاق، خوراک، نوع پوشش و... آنقدر زیاد است که باید گفت انقطاع نسل بین آنها وجود دارد. همچنین این تفاوتها باعث میشود ملاک و شاخصهها نیز متفاوت شود. افراد براساس تفکر غالب بر ذهنشان دست به انتخاب همسر میزنند. بهدلیل تغییر معیارها تضاد شدیدی بین انتخابهای امروز و گذشته وجود دارد. ویژگیهایی که والدین به آن اهمیت میدادند امروزه دنبال نمیشود و حتی در برخی موارد نیز این شاخصهها مورد تمسخر قرار میگیرند. جوانان امروز شناخت عمیقی نسبت به طرف مقابل خود پیدا نمیکنند و بهدنبال مسائل فرعی و لوکس زندگی هستند.
آنها با ورود به بطن زندگی میفهمند شاخصههای اشتباهی را انتخاب کردهاند و اختلافات زیاد شده و در نهایت منجر به فروپاشی خانواده میشود. متاسفانه خانواده همانند گذشته مقدس نیست. در گذشته، خانواده یک امر مقدس و ارزشمند بود و بهعنوان نهاد زیرساخت اجتماع، رشد تربیت در آن وجود داشت.
دانشجویی ازدواج کنیم؟
انتقاد زیادی به ازدواجهای دانشجویی وارد است، چرا که عدهای با این ایده فقط میخواستند آمار ازدواج را بالا ببرند اما این حرکت آسیبهای جدیای به جامعه و خانوادهها وارد کرد. نخستین آسیب بزرگ و مهمی که ازدواجهای دانشجویی بر پیکره خانواده زد، این بود که به عدمحق دخالت در انتخاب همسر و ازدواج فرزندان رسمیت داد و آن را رایج کرد و این باور را در دانشجو تقویت کرد که به بلوغ رسیده و خود میتواند بدون نظر خانواده از انجام هر کاری حتی ازدواج برآید. ازدواجهای دانشجویی پدر و مادر را در انتقال تجارب به حاشیه راند. ریشهکنی انتقال تجربه والدین به فرزندان و سپردن این مهم به مؤسسات همسر گزینی بزرگترین عامل افزایش طلاق است. مؤسسات همسرگزینی درست شده تا آمار ازدواج افزایش پیدا کند ولی جامعه را دچار مشکل کرده است زیرا این مؤسسات هیچگاه نمیتوانند نقش پدر و مادر را ایفا کنند. ضمن آنکه در بیشتر موارد در مؤسسات همسرگزینی اطلاعات زوجین نادرست مبادله میشود. منعکس نشدن اطلاعات درست، باعث میشود زندگی بر محور دروغ آغاز شود. پایهگذاری سنگبنای زندگی با دروغ، پایداری خانواده را تهدید میکند. در نتیجه چنین پیوندی قوام پیدا نکرده و دوامی نخواهد داشت.دومین ایرادی که به ازدواجهای دانشجویی گرفته میشـــود آن است کـه این ازدواجهـای جـمعــــــی، فرصت تحقق آرزوهای والدین و اطرافیان را از خانوادهها سلب میکند. البته بعضی از این دانشجویان عروسی مجددی گرفتهاند ولی خیلیها با این مراسم ساده که مناسک درست در آن صورت نگرفته زندگی خود را آغاز کردهاند. ساده بودن مراسم خوب است اما نه تا حدی که نقصی در آیین و رسوم عروسی ایجاد کند. برپایه این رسمهای قدیمی آرمانهایی تحقق پیدا میکند و تشریفات خاصی دارد و جوانها، بزرگترها، اقوام و... هر کدام بر حسب نسبت و گروه سنی نقشی در آن ایفا میکنند. در عروسیهای جمعی همه آداب و رسوم حذف شده است. هر قومیتی در کشور، فرهنگ خاص خود را دارد پس باید اجازه دهیم ازدواج جوانان بر حسب آن اجرا شود. ضمن آنکه این ازدواجها به قومیت و فرهنگ جوانان اهمیت زیادی نداده و وصله ناچسبی شده که به سرمایههای اجتماعی ما آسیب میرساند. آداب عروسی یک سرمایه اجتماعی است و نباید به راحتی از دست برود. پشتوانههای عظیم زندگی در آن نهفته است و در ارتقای زندگی مهارت زیادی را به جوانها آموزش خواهد داد. اگر مراسم خاص عروسی را کنار بگذاریم عمق و محتوای آیین و آدابی که از گذشتگان ما به ارث رسیده، را درک نکردهایم.
جوانان در این مرحله درصدد جبران برمیآیند و جبران آن نیز گاهی با طلاق است. سومین آسیبی که این نوع ازدواجها به جوانان زد تبلیغات اشتباه بود. بر پایه این تبلیغات، ازدواج دانشجویی نهتنها باعث افتخار اجتماعی جوانان نشد بلکه یک نقص و عیب شد. در آخر شاهدان از ازدواجهای دانشجویی حذف شدند. ازدواج یک قرارداد اجتماعی است که با انجام مراسم رسمیت پیدا میکند. زیبایی آن مراسم هم شاهدانی است که به مراسم دعوت شده، در آن حضور پیدا میکنند و حضور هر کدام از مدعوین به این قرارداد رسمیت میبخشد. در ازدواج دانشجویی فقط پدر و مادر حق حضور دارند و شهود دیگری وجود ندارد.
همچنین به دلیل عدمحضور اقوام، دوستان و آشنایان در ازدواجهای اینچنینی اجازه جبران زحماتی که برای دیگران کشیده شده سلب میشود. حذف فرصت جبران برای دیگران در ازدواج یک نقص محسوب میشود که عروسی دانشجویی این را در برداشت.
جوانان امروز شناخت عمیقی نسبت به طرف مقابل خود پیدا نمیکنند و بهدنبال مسائل فرعی و لوکس زندگی هستند. آنها با ورود به بطن زندگی میفهمند شاخصههای اشتباهی را انتخاب کردهاند و اختلافات زیاد شده و در نهایت منجر به فروپاشی خانواده میشود. متاسفانه خانواده همانند گذشته مقدس نیست
دیدگاه تان را بنویسید