۷ نکته درمورد برخورد با بیمار
ممکن است بیماری عقل آدم را زائل کند، اما باز هم نباید خودتان را عقل کل بدانید و خیال کنید با انتخاب درست عمر عزیزتان را بیشتر و رضایتشان را افزون میکنید. شاید آن بنده خدا برای خودش دلایلی دارد که شما ندارید.
سرویس سبک زندگی فردا: اگر مرگ را شتری بدانیم که فقط یک بار جلوی در خانه عمر آدمی میخوابد، بیماری شتری است که خوابیدن و بلند شدنش دلایل مختلفی دارد.به نقل از بیتوته به همین خاطر از آمدن و رفتنش ملالی به دل راه ندهید، فقط اگر روزی روزگاری در کسوت پرستاری قرار گرفتید، یادتان باشد همه بیماران دنیا مثل هم نیستند. فقط راههای رسیدن به خدا متنوع نیست، برخورد آدمها با بیماری شان هم هزاران رنگ و شکل دارد و به گمانم در نظر گرفتن فرامین زیر برخورد با آنها را آسانتر میکند.
انتخاب محل درمان را به خودشان واگذار کنید
ممکن است بیماری عقل آدم را زائل کند، اما باز هم نباید خودتان را عقل کل بدانید و خیال کنید با انتخاب درست عمر عزیزتان را بیشتر و رضایتشان را افزون میکنید. شاید آن بنده خدا برای خودش دلایلی دارد که شما ندارید. دلایلی که با ترس از آمپول و زشتی و زیبایی پزشک شروع میشود و تا مسائل مهم اعتقادی و اندیشهای پیش میرود. برای آن که منظورم را بهتر درک کنید، دو مثلا میزنم: کسی را میشناختم که هر نوع مرضی میگرفت، سراغ دکتر «آ. ی» میرفت. دکتری که اعتقادی به آمپول نداشت و گمان میکرد درد سوزن فقط دردی بر دردهای بیمار اضافه میکند. شاید به خاطر همین نگاهش است که هنوز هم مطب شلوغی دارد. البته آن بنده خدایی که گفتم حالا دیگر نیازی به پزشک معالج ندارد.
نه این که خودش خواسته باشد، بلکه، چون مردگان اساس به ناز هیچ طبیبی نیاز ندارند. نفر دوم کسی است که گمان میکنم او را میشناسید و اگر نگرش سیاسی از انصاف دورتان نکرده باشد، همیشه نامش را به نیکی یاد میکنید. منظورم زنده یاد میرزا محمدخان مصدق السلطنه معروف به دکتر محمد مصدق است؛ نخست وزیر خوشنامی که افتخار ملی شدن صنعت نفت نیز به نیکنامی اش سنجاق شده است. آن طور که از فرزندش، دکتر غلامحسین مصدق، نقل شده به نخست وزیر معزول و در تبعید پیشنهاد میشود برای درمان بیماری اش به لوزان سوئیس برود. این پیشنهاد نه تنها خوشحالش نمیکند، بلکه باعث میشود با پرخاش بگوید: «چرا باید به خارج بروم؟ پس شما که ادعای طبابت میکنید و در خارج هم تحصیل کرده اید، چه کاره اید.
لعنت خدا بر من و هر کس که در این زمانه بخواهد مخارج زندگی چندین خانواده فقیر این مملکت را صرف آوردن دکتر برای معالجه من از خارج بکند. «البته آنچه شخصیت این سیاستمدار بیمار را جالبتر میکند، برخوردش با دکتر معالجش، اسماعیل یزدی، است. این پزشک حاذق روایت کرده است وقتی برای معالجه نخست وزیر بوده و دکتر یزدی به عنوان نماینده دانشجویان حضور داشته است. دکتر یزدی ماجرای آن دیدار را به یاد دکتر مصدق میآورد. نخست وزیر معزول و در حصر با یادآوری این دیدار میپرسد: «آقای دکتر آیا آن بار که مرا دیدید، راضی از پیش من رفتید؟» دکتر یزدی به گفته خودش پاسخ مثبت میدهد. دکتر مصدق با شنیدن این جواب، لبخند همیشگی اش را بیشتر میکند و میگوید: «حالا میتوانم با خیال راحت دهانم را برای معاینه باز کنم.»
هیچ وقتی سعی نکنید از مسائل خصوصی بیمارتان سر دربیاورید
یادتان باشد بیمارجماعت به خاطر ضعف جسمانی دهن لقتر میشود. ممکن است در نقش یک مسیحی کاتولیک فرو رود و شمار ا. کشیشی ببیند که با شنیدن اعترافاتش زمینه آمرزشش را فراهم میسازید، اما بعدها از این اعتراف پشیمان و رابطه تان تیره و تار شود. البته اگر پرستار آدمهای مهم خصوصا سیاستمداران و تصمیم گیرندگان برای مردم شدید، روش فرق میکند؛ نه تنها از آنها حرف بکشید، بلکه یادداشت برداری هم بکنید تا فراموش نشوند. درست مثل آقای لی جی سویی، پزشک مخصوص مائو تسه تونگ، که نشان داده است دیکتاتورها کاین جلوه در پشت تریبون میکنند، چون به خلوت میروند آن دیگر کار میکنند؛ البته با عذرخواهی از جناب آقای حافظ.
رنگ رخسار بیماران را به روی مبارکشان نیاورید
اگر رنگ پریدگی و زردی چهره بیماران را به آنها یادآوری کنید، حالشان را که خوب میکنید هیچ، اعتماد به نفسان را هم میگیرید. این هم خودتان بهتر میدانید که مساوی با تشدید بیماری است. حتی بعضیها از این روش برای بیمار کردن آدمهای سالم استفاده میکردند. نمونه اش را حتما شنیده اید. منظورم آن ملای مکتبخانه است که شاگردانش یکی یکی به او مراجعه کردند و از رنگ زرد چهره اش گفتند؛ رنگی که فقط توی ذهن شاگردان بود. البته این روش این روزها جواب نمیدهد و دلایلش هم فراوان است. معلمین و اساتید همان شاگردان دیروز مکتبخانه اند.
گذشته از اینها آن قدر مطلب در تلگرام و اینستاگرام خوانده اند که دیگر به آینه هم اعتماد نمیکنند، البته مسئله بیمار واقعی فرق میکند. او که درد و سستی را لمس کرده است. پس حواستان را جمع کنید، تا به او رسیدید لبخند بزنید؛ نه، ممکن است از لبخندتان نتیجه بدی بگیرد، خصوصا اگر از جمله آدمهایی باشد که دنیا را از پشت عینک تیرهای نگاه میکنند. اصلا بهتر است به شخصیت بیمارتان توجه کنید و رفتارتان متناسب را ویژگیهای او باشد.
به کسانی که خودشان را به بیماری میزنند، بیشتر توجه کنید
شاید در نگاه اول به نظر برسد کسی که خودش را به بیماری زده است، نیازی به تیمار ندارد. اگر این طور فکر میکنید باید در عقایدتان تجدیدنظر کنید. اصولا اغلب کسانی که در عین سلامتی خودشان را به بیماری میزنند، نیاز شدیدی به توجه دارند؛ البته شاید هم من این طور فکر میکنم. دلیلش هم خانم «م. د» است که هر وقت توجه شوهرش به او کم میشود، دست به دامان رختخواب و بیماری میشود. نمونه دیگرش پدران و مادران کهنسال و تنهایی هستند که شاید دور و بر شما هم باشند.
این بندگان خدا از آن جا که فهمیده اند بیماری بیشتر از سلامتی آنها را به یاد عزیزانشان میآورد، هر چند وقت یک بار تن رنجورشان را رنجورتر نشان میدهند. در این مواقع بهتر است خودتان را به نفهمیدن بزنید. این طور نه تنها حال آنها را بهتر میکنید، بلکه به خودتان هم فرصت خوبتر شدن میدهید. البته اگر بیمارتان مثل خانم «م. د» است، نوازش و حرفهای عاشقانه و شاخههای گل فراموش نشود.
جلوی بیمار اشک نریزید و بی تابی نکنید
گاهی وقتها بیمار یکی از نزدیکان ماست. بیماری لاعلاجی هم دارد؛ این که خودش خبر دارد یا ندارد چندان مهم نیست، اما این مهم است که جلوی او صبوری کنیم. با چشمهای خون افتاده و اشک روان تبدیل به آینه دق برای او نشویم. فکر نکنیم اگر زار نزنیم، خیال میکند دوستش نداریم. این نگرانی را طور دیگری برطرف کنیم. البته منظورم شستن پاهایش در شیر و آب و گلاب نیست، این طور بیشتر شک میکند. بهتر است روشهای طبیعیتر را اجرا کنیم. آن هم با توجه به رفتار همیشگی که با او داشته ایم. هر چند مهربانی زیادش هم کم است، اما این جور مواقع خیلی مهربانتر نشویم. ممکن است این مهربانی بیمار را کلافه کند. حواستان پی عواقب کار باشد.
مراقب سلامتی خودتان باشید
اصولا پرستار مریض به درد هیچ بیماری نمیخورد. عصای دستش که نمیشود به کنار، باری بر ذهن و دوشش خواهدشد. خیال نکنید اگر یکی از عزیزانتان بیمار شد، شما هم باید برای نزدیکتر شدن به او مریض شوید. حتی تظاهر به بیماری هم نکنید. منظورم رفتاری مشابه رفتاری است که دختر خردسالی برای ایجاد رضایت در برادر سرطانی اش میند (مویش را از ته میزند و...) ممکن است با این کار به جای همدلی در او احساس نگرانی ایجاد کنید.
حرفهای ناراحت کننده بیمارتان را به دل نگیرید
بیمارجماعت فقط جسمش رنجور نمیشود، جانش دچار نقصان میگردد. حساستر میشود. انتظاراتش از کسانی که دوستشان دارد، بالاتر میرود و ممکن است حرفهایی بزند که به مذاق شنونده خوش نیاید. این وقتها باید کر شد و نشنید یا صافی شد و بی مهری کلام را به مهر مبدل کرد؛ البته این که میگویم باید کر شد، نباید همیشگی باشد. بعضی وقتها باید یخ باشی و حافظه نسل بعد و دیگران بشوی. مثالی بزنم از مردی که در فرمان اول هم از او یاد کردیم. از دکتر مصدق نقل شده است وقتی پزشک معالجش با نمونههایی که از او گفته بود، قصد خروج از محل حصر را داشت، رو به مصدق میگوید:
«امیدوارم با خبر خوب برگردم.» منظورش خبر سلامتی آقای نخست وزیر معزول بود. جواب دکتر مصدق درد و سوز و آه دارد؛ چرا که گفته است: «امیدوارم خبر خوبی برای من بیاورید. امیدوارم بیماری ام سرطان باشد. من از این وضع تنهایی و زندگی خسته شده ام.» این حرف دکتر مصدق نشان میدهد چیزهایی آزاردهندهتر از بیماری هم وجود دارد؛ چیزهایی که باعث میشود بعضیها فریاد بزنند «زنده باد بیماری لاعلاج!»
دیدگاه تان را بنویسید