۱۵ روایت از خصوصیات اخلاقی و رفتاری پیامبر اکرم

کد خبر: 756336

حضرت ضمن این‌که بسیار هیبت داشت، براى این‌که حاضرین از دیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى‏‌کرد و لطیفه‌‏اى در حد میزان شرعى مى‏‌گفت که هیبتش حاضران را به ‏وحشت نیندازد و جرأت سخن گفتن را از آنان سلب نکند.

۱۵ روایت از خصوصیات اخلاقی و رفتاری پیامبر اکرم

سرویس سبک زندگی فردا: روزهاى بس شیرین و به‏ یادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمى‏توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص ‏توصیف و تعریف کرد. در ادامه این مطلب را به نقل از ماهنامه پاسدار اسلام می‌خوانیم.

۱۵ روایت از خصوصیات اخلاقی و رفتاری پیامبر اکرم

او هرگز در واژه‌‏ها نمى‌‏گنجد. تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید و اگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک‏» انسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که ‏جبرئیل، واسطه‌ی وحى الهى به آن‌جا هرگز نرسید و به او عرض کرد: «اگر یک مو بالاتر روم، به نور تجلى‏ بسوزد پرم». روز‌های بس شیرین و به ‏یاد ماندنى و تاریخ‌ساز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمى‏‌توان با الفاظ و سخنان ناقص انسان‌هاى ناقص ‏توصیف و تعریف کرد.

او هرگز در این واژه‌‏ها نمى‌‏گنجد و فراتر از آن است. انسان‏ کاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید و اگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک‏» و الّا انسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که ‏جبرئیل، آن ملک مقرب و واسطه‌ی وحى الهى به آن‌جا هرگز نرسد و با صراحت‏ به او عرض کرد: «اگر یک مو بالاتر روم، به نور تجلى‏ بسوزد پرم». ولى رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم رفت و به جایى رفت که نه در خرد آید و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم و خیال! اوست کسى که‏ خدایش درباره‌‏اش فرمود:: «و انک لعلى خلق عظیم‏». پس ما به جاى ‏این‌که حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى‏ مى‏‌رساند، چرا که جز آفریده‌‏اش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت؛ ‏ «یا على! ما عرف الله الّا أنا و أنت و ما عرفنى الا الله و أنت و ما عرفک الا الله و أنا». پس روا است که لب فرو بندیم و سخن کمتر گوئیم.

بیائیم در این سخن ربّانى که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داراى منشى سترگ و اخلاقى عظیم معرفى مى‏‌کند بیاندیشیم و از زبان روایت، نمى از این ‏اقیانوس پرفیض برگیریم. شاید برخى عزیزان به کار بندند و از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود:: «و لکم فى رسول‏الله اسوة حسنه‏».

جمله‌‏هایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مى‏‌شود که هم ‏برکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى و خداپسندانه:

(۱) آن‌قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را «خاضع الطرف‏» مى‌‏نامد. یعنى به زمین نگاه مى‏‌کرد و سر را کمتر بالا مى‏‌برد. این چنین باوقار و متین... باادب و فروتن. چنان ‏در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سر فرود مى‌‏آورد و کمتر سر را بلند مى‌‏کرد. چرا که پیوسته خدا را حاضر و ناظر مى‏‌دید و لحظه‌‏اى‏، بلکه کمتر از لحظه‌‏اى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.

(۲) یکى دیگر از نشانه‌‏هاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود که ‏به هرکه مى‌‏رسید، پیش‌قدم در سلام کردن بر او بود. سلام که خود تحیّت اسلامى است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش از همه و پیش از همه به آن عمل مى‏‌کرد و قبل از آن‌که دیگرى بر او سلام کند، او خود سلام مى‌‏کرد. هرگز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملاحظه نمى‌‏کرد که آن‏ فرد بزرگ است ‏یا کوچک، دانشمند است‏ یا بى‌‏سواد، ثروتمند است‏ یا فقیر. آرى، حضرت آن‌قدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه‌‏هاى ‏ایسمى، شغلى، خطّى، مسئولیتى، مالى و... سلام مى‌‏کرد و او با این‌که بزرگ‌ترین از هر نظر بود، بر کوچک‌ترین انسان‌ها از هر نظر سلام مى‌‏کرد و بیشتر براى این‌که ما را به این سنّت ‏حسنه ‏تشویق کند، مى‌‏فرمود:: «سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.»

(۳) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگز بدون جهت ‏سخن نمى‌‏گفت و اگر سخنى مى‌‏گفت ‏بیشتر جنبه‌ی موعظه و پند داشت. یا مطلبى را مى‏‌آموخت و یا به معروف و خیرى امر مى‌‏کرد و یا از شرّ و منکرى مردم را باز مى‌‏داشت. تمام ‏سخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بى‌‏ارزش نبود، زیرا خوب مى‏‌دانست که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید». وانگهى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسى ‏است که نخستین آفریده‌ی پروردگار، نور مبارکش است: «اول ما خلق‏ الله نورى‏». (سیره حلبیه، ج. ۱، ص. ۱۵۹) پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمى‏‌کند جز نور و هر چه مى‏‌گوید گفته‌ی خدا است؛ «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى‏یوحى‏». (نجم، آیه ۳ و ۴)

(۴) پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمى‌‏شد. در روایت است: «و لایجلس و لایقوم الا على ذکر»؛ او نمى‌‏نشست و برنمى‌‏خاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و هم‌نشین ذکر خدا بود، چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس ‏مى‌‏دانست و اعلام مى‌‏داشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد، یا ذکرى‏ از اهل‌بیت علیهم‌السلام که آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. اگر حضرت مى‌‏خندید از تبسّم تجاوز نمى‌‏کرد؛ «جل ضحکه التبسم‏»، زیرا قهقهه و خنده‌ی با صدا، با شئون ‏انسان مؤدّب منافات دارد، چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف ‏مخلوقات.

(۵) یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت‏ وارد مجلس مى‏‌شد، هر جا که جاى خالى بود مى‏‌نشست. مانند ما خودخواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستیم، و خیال ‏مى‌‏کنیم که باید بالا و بالاتر نشست. اصلاً آن‌جا که انسان والا مى‌‏نشیند، والا است، نه آن‌که انسان والا باید در جاى والا نشیند.

عزیزانم! قطعاً این از تواضع است که انسان در جایى که خالى ‏است ‏بنشیند و هرگز منتظر نباشد که دیگران در برابرش قد علم ‏کنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت‏، بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تکبّر که باید زدوده شود و گاهى، بلکه بیشتر به خاطر عقده‏‌هاى درونى و محرومیت‌‏هاى دیرینه ‏است که شخص مى‏‌خواهد از این راه خودى نشان دهد؟!

(۶) پیامبر آرام و آهسته سخن مى‌‏گفت و هیچ‌گاه فریاد نمى‌‏زد و صدا را بلند نمى‌‏کرد. مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى ‏برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمى‌‏گفت؛ «و اغضض من صوتک‏» (لقمان، آیه ۱۹) و دستور هم همین بود که ‏کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکم‏فوق صوت النبى‏» (حجرات، آیه ۲) و، چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى‏‌گفت، لذا مجلسش بسیار آرام و باوقار بود که حتى صداى به هم زدن بال ‏پرنده به گوش مى‏‌رسید.

(۷) «لایقطع على احد کلامه‏»؛ هرگز سخن کسى را قطع نمى‏‌کرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مى‏‌داد و پس از تمام ‏شدن سخنش، آرام پاسخش را مى‌‏گفت. چنان اصحابش را تربیت کرده ‏بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مى‌‏شد، تمام حاضران ساکت ‏مى‌‏شده و سراپا گوش مى‌‏شدند؛ «کان على رووسهم الطیر» و هرگاه ‏سخن حضرت تمام مى‏‌شد، بدون آن‌که سخنانشان با هم تزاحم کند، با هر یک به نوبت ‏حرف مى‏‌زد.

(۸) نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مد نظر قرار گیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاه‏ مى‌‏کرد؛ «و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس‏» و باید سخنگویان محترم این مطلب را دقت کنند که یکسان و مساوى درحال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه کنند، زیرا این نکته‏ ظریف اخلاقى است که در نگریستن به افراد (هنگام صحبت کردن) انسان ‏فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یک دید بنگرد که ‏امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یکسان‏‌نگرى حفظ شود. راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر که‏ بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیک گردد، باید رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزدیک‌تر کند.

(۹) «و کان یجالس الفقراء و یواکل المساکین‏»؛ او نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مى‏‌کرد، بلکه با فقرا و مستمندان نیز هم‌نشین بود، بلکه قطعاً حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مى‌‏برد و اگر با ثروتمندان مى‌‏نشست‏ به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیز دیگر.

(۱۰) هرگاه پیامبر مى‌‏خواست ‏به مجلس وارد شود و با مردم ‏برخورد کند، خود را طبق موازین اسلامى آرایش مى‏‌داد، یعنى در آینه مى‏‌نگریست و موهاى خود را شانه مى‌‏زد و چنین در روایت آمده‏است: «و کان ینظر فى المرآه و یتمشط‏» و نه تنها حضرت لباس ‏تمیز و مرتب مى‌‏پوشید و محاسن مبارک را شانه مى‌‏زد، بلکه پیوسته ‏بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مى‏‌شد. بگذریم ‏که خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى‌‏کرد، که همواره از عطر نیز استفاده مى‌‏نمود. راوى مى‏‌گوید: قبل از آن‌که حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مى‏‌شدیم، زیرا بوى عطرش‏ از مسافتى به مشاممان مى‏‌خورد و متوجه ورود حضرت مى‏‌شدیم. خود حضرت نیز مى‏‌فرماید: «ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه‏ ان یتهیا لهم و یتجمل‏»؛ خداوند دوست دارد که بنده‌‏اش هرگاه‏ مى‏‌خواهد با برادرانش ملاقات کند، خود را آماده کند و براى آن‌ها آرایش نماید.

اسلام دستور آراستن داده است، نه مانند برخى ساده‌لوحان که با موهاى ژولیده و لباس نامرتب مى‌‏آیند و خیال مى‌‏کنند این از زهد است. نه! این از زهد اسلامى کاملاً به دور است. زهد این است که به ‏دنیا و ملذاتش دل نبندیم، نه این‌که صوفى منشانه زندگى کنیم و ژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم!

(۱۱) پیامبر اگر سواره بود هرگز نمى‌‏پذیرفت که شخصى همراه و همگام او پیاده راه رود. از او مى‌‏خواست که بر مرکبش در کنارش ‏سوار شود و اگر قبول نمى‌‏کرد یا امکان نداشت، به او مى‏‌فرمود:: «از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم.» این چه عظمت ‏و بزرگوارى است. انسان‌‏ها را سرگردان مى‌‏کند و به حیرت وامى‌‏دارد.

(۱۲) اگر سه روز مى‌‏گذشت و دوستش یا برادر دینى‌‏اش را نمى‌‏دید از او سؤال مى‏‌کرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مى‏‌کرد و اگر در شهر بود، حتماً از احوالش تفقّد مى‌‏نمود و به زیارتش مى‏‌رفت ‏و اگر بیمار بود به عیادتش مى‏‌شتافت.

(۱۳) پیامبر آن‌قدر مهمان‌نواز بود و مهمانش را احترام و تقدیر مى‏‌کرد که هرگاه کسى بر او وارد مى‏‌شد، حضرت متکا و مسند خود را به او مى‌‏داد و اگر نمى‌‏پذیرفت آن‌قدر اصرار مى‏‌کرد تا قبول کند.

(۱۴) حضرت ضمن این‌که بسیار هیبت داشت، براى این‌که حاضرین از دیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى‏‌کرد و لطیفه‌‏اى در حد میزان شرعى مى‏‌گفت که هیبتش حاضران را به ‏وحشت نیندازد و جرأت سخن گفتن را از آنان سلب نکند. بویژه ‏اگر مى‏‌یافت که یکى از یارانش ناراحت و غمگین است ‏با او شوخى ‏مى‌‏کرد تا غمش را بزداید و اصلاً پیامبر آن‌گونه با افراد سخن‏ مى‏‌گفت که مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت‏ آمده است: «و کان یخاطب جلساءه بما یناسب‏»؛ و به اندازه عقل و درکشان با آنان سخن مى‌‏گفت و مى‌‏فرمود:: «ما پیامبران مأموریت‏ داریم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم‏.»

۱۵) مى‌‏فرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا»؛ برترین اخلاق پیامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى که به هم مى‏‌رسند و مصافحه و دست‏ دادن به یکدیگر است هنگامى که با هم ملاقات مى‌‏کنند و لذا هر وقت ‏پیامبر مسلمانى را مى‌‏دید فوراً با او مصافحه مى‌‏کرد و به او دست‏ مى‏‌داد و بر این امر بسیار تأکید مى‏‌نمود. در روایت است که‏ هرگاه دو مؤمن به هم برسند و مصافحه کنند، گناهانشان مى‏‌ریزد، مانند برگ درختان.

این بود چند جمله کوتاه ولى پرفایده از سیره و منش ‏پیامبر که براى استفاده عموم عرض شد تا شاید در این ایام ‏به کار گیریم و با هم پیوند صلح و صفا بندیم و دل‌ها را از رشک و حسد و زیغ و رین پاک کنیم و گذشته‌‏ها را به خاطر خدا نادیده ‏بگیریم و از لغزش‌‏هاى برادرانمان بگذریم (که خود نیز بسیار لغزش‏ داریم) و وحدت را نه در سخن و گفتار که در عمل و کردار اجرا کنیم و قلب‌ها را از کینه و عداوت دور سازیم و با هم چنان‌که خدا و رسولش خواهد، برادروار زندگى کنیم و اگر از دیگرى انتقاد داریم، تلاش کنیم که انتقادمان سازنده و برادرانه باشد، نه کینه‏‌توزانه و انتقام‌‏گرانه. باشد که روح رسول الله و روح فرزندش‏ روح‌‏الله از ما خشنود گردد و کشورمان رنگ صفا و محبت‏ به خود گیرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان، دشمنى را کنار گذارند و ولى حمیم گردند و عهد اخوت و برادرى را دوباره تجدید کنیم والسلام.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد