راز بیمیلی دانشآموزان ایرانی به مطالعه چیست؟
راز کتاب نخوانی دانش آموزان ایرانی نه به موقعیت قرارگیری مدرسه در بالاشهر و پایین شهر ربطی دارد و نه طبقه خانوادگی شان. از تنبلی و بی میلی خود بچهها که بگذریم، همه چیز را باید در نهاد خانواده جستجو کنیم.
سرویس سبک زندگی فردا: راز این همه بی میلی به مطالعه و کتاب نخواندنِ نسل امروز چیست؟ کتاب در خانواده ایرانی با کوله باری از فرهنگ، هنر و تمدن چند هزار ساله به اندازهای غریب است که گاهی عدم مطالعه و کتاب نخوانی تبدیل به یک ارزش یا تفاخر فرهنگی میشود. خانوادههایی بی کتاب با فرزندانی کتاب نخوان. دغدغه امروز و تهدید آینده. در ادامه این مطلب را به نقل از سایت تبیان میخوانیم.
شروع سال تحصیلی و درس نگارش. همیشه اولین پرسشی که در همان جلسه اول از دانش آموزان میپرسم این است: آخرین کتابی که خواندید چه بودهو همیشه فاجعه آمیزترین جواب را شنیده ام. قریب به نودو نه درصد از دانش آموزان یا کتابی نخوانده اند یا اگر خوانده باشند - آن هم در خوش بینانهترین حالت - نام کتاب را به خاطر نمیآورند.
برای همین هم از همان جلسه اول حساب کار دستم میآید که یا باید بی خیال وجدان و حس مسوولیت بشوم و همان درس مکتوب و معلول کتاب را بدهم یا اینکه کفش آهنین به پا کنم تا بلکه در پایان سال از جمع کلاس چهل نفره، لااقل یکی دو نفرشان کتابخوان از کار در بیایند.
راز کتاب نخوانی دانش آموزان ایرانی نه به موقعیت قرارگیری مدرسه در بالاشهر و پایین شهر ربطی دارد و نه طبقه خانوادگی شان. از تنبلی و بی میلی خود بچهها که بگذریم، همه چیز را باید در نهاد خانواده جستجو کنیم. خانوادهای که وقتی بوی ماه مهر میرسد، مطالعه را فقط در خواندن کتاب درسی، جزوه و امثال آن میبیند و البته سخت به آن اعتقاد دارد.
در باور خانواده ایرانی در طول سال تحصیلی میتوان به تماشای تلویزیون نشست، مهمانی رفت و حتی بازیهای حقیقی و مجازی کرد، اما خواندن کتاب هرگز! اغلب پدر و مادرها هم تکه کلام جالبی دارند: «تو اگر راست میگی درس مدرسه ات را بخوان، کتاب پیشکش».
متاسفانه برای خانواده ایرانی فرقی هم نمیکند که چه کتابی باشد. گیریم که دانش آموز مذکور قصد مطالعه یک کتاب علمی درباره فیزیک یا شیمی داشته باشد، باز هم در بر روی همان پاشنه میچرخد.
سبد فرهنگی خانوار، عنوانی پر طمطراق با چاشنی آمارهای آنچنانی نهادهای زیربط در خصوص نشر کتاب و سرانه مطالعه و کتابخوانی. اما تهی از واقعیت. سبدی خالی از فرهنگ و کتاب که خانواده ایرانی ترجیح میدهد همین سبد فرهنگی را هم خرج سبدهای دیگرش کند. سبد فرهنگی را خیلیها ترجیح میدهند با کالایی غیرفرهنگی پر کنند. اگر سودی نداته باشد حداقل جلوی دست و پایشان را هم نمیگیرد.
خرید کتاب برای کودک و نوجوان، در نگاه بسیاری از خانوادهها کاری بیهوده و عبث است. همان هزینه را میشود در خوشبینانهترین حالت، خرجِ خوراک و پوشاک و تفریح همان بچه کرد. همه هزینهها برای جسم، غافل از آنکه جسم بی عقل و اندیشه، حکمِ کالبدی بی رنگ و بو دارد.
نام تفریح به میان آمد. فکر میکنید چند درصد مردم، کتاب خوانی و مطالعه کتاب را تفریح میدانند؟ از اطرافیانتان بپرسید. تفریح یعنی مهمانی، پیک نیک، بازی، خرید و پاساژگردی. مواجهه بعضیها را با کودکی کتابخوان یا نوجوانی اهل مطالعه ببینید. اگر برچسب افسردگی یا بیماری به کودک و نوجوان مذکور نزنند، باید کلاه تان را هم از خوشحالی بالا بیندازید.
همینها در خلوت به فرزندان خود، هشدار میدهند که تا حد امکان از نزدیکی به سوژه مورد نظر جدا خودداری کنند. چه بسا ویروس کتاب و مطالعه به جانشان بیافتد. یا خود از راه به در شوند یا خرج خانواده را به بیراهه کشند.
جالب اینجاست که اگر پای چشم و هم چشمی هم به میان آید باز هم کتابِ مظلوم از این عادت زشت و ناپسند مبراست. فلان جشن و لباس و مسافرت و هر داستان دیگری مجاز به چشم و هم چشمی است به غیر از داستانهای شیرین و مکتوب کتاب ها.
از خانواده که آبی برای ترویج کتاب و مطالعه بلند نمیشود، پس لاجرم همه نگاهها به سمت معلم و مدرسه بر میگردد. انتظاری که جامعه فرهنگی، نویسندگان، ناشران و حتی مدیران بالادستی از مدرسه و معلم بیچاره دارند. مدرسه خانه دوم است و معلم هم دست کمی از پدر و مادرها ندارد و خلاصه تعلیم و تربیت از آن اوست و الی آخر.
حالا دانش آموزی که حتی در سه ماه تعطیلات تابستان، در کانون گرم خانواده، لای کتابی را باز نکرده یا خوش اقبال نبوده که ورقی بر چند کتاب داستان و رمان بزند وارد مدرسهای شده که از بدِ روزگار کتابخانهای ندارد یا اگر هم داشته باشد، کتاب هایش مربوط به همان سال تاسیس و راه اندازی کتابخانه است و اگر کتاب هم داشته باشد معلوم نیست مناسب رده سنی دانش آموزان مدرسه باشد و باز هم اگر همه اینها رو به راه باشد، لابد کتابدار و مسوول کتابخانهای نیست که دربِ آن را باز و اندک دانش آموزان علاقهمند را راهنمایی کند.
خلاصه باید هم تعجب کرد وقتی بزرگترین منبع تغذیه فکری و اندیشه یک نسل چنین ناسور باشد یا مثل قطار دودیهای زمان قاجار فقط هر از گاهی صدای سوتی و دودی و در نهایت تکانی از آن جسم فرسوده حاصل شود.
تجربه دردناک و آمیخته با حس ترحمی است که هرگاه پای صحبت بزرگان هنر و ادب مینشینی، همه داشتههای خود را مرهون همان کتاب و مدرسه و یک راهنمای خوب میدانند و چند نسل جلوتر که میایی همه اندیشه و زندگی را حاصل ممارست و علاقه خود در برهوت بی توجهی و غریبگی با مقوله کتاب و کتاب خوانی میدانند و خدا به نسل امروز و اصطلاحا دهه نودی رحم کند که هیچ تشویقی و ترغیبی برای مطالعه از سوی خانه و مدرسه ندارند.
القصه درست است که به قول معروف خبری از قیف و قیرپاش نیست، اما به حق و به انصاف قیرِ خوبی در بازار پیدا میشود. بازار نشر کتاب کودک و نوجوان با همه مشکلات و دست اندازهای موجود، گلیم خود را از امواج پرتلاطم بیرون کشیده است. نویسندگان، مولفان و مترجمان توانا و دلسوز، تصویرگرانی هنرمند و ناشرانی که تنها به سود و برگشت سرمایه فکر نمیکنند همه و همه دست به دست هم داده اند که اگر پدر و مادری قصد خرید کتاب مناسب برای فرزند خود داشته باشند، دستِ خالی به خانه برنگردند.
هرچند که وجود اندک کتابهای بد و نامناسب، پدید آورندگان آنچنانی و ناشران بازاری را کسی کتمان نمیکند. کدام بازاری است که از وجود جنس معیوب خالی باشد که همه نوک پیکان نقد را سمت بازار کتاب گرفته اند. البته و صد البته که باید نظارت و وسواس بر تولیدات فرهنگی باشد که خدا را شکر هست.
اما بهانه بی میلی خانواده به خرید کتاب و عدم تشویق و ترویج مطالعه را نباید به گردن دیگران انداخت که هرچه هست از ماست که بر ماست.
دیدگاه تان را بنویسید