چادری شدم چون نمیخواستم «ول» باشم/ چادریها به جوراب قرمزم چپ نگاه میکنند و مانتوییها توقع دارند دوست پسر داشته باشم
حس کردم وجود من چیزهایی دارد که دلم نمیخواهد هر کسی آنها را ببیند و بداند. انگار با کنار گذاشتن چادر، یک سری حریمها را هم کنار گذاشتم. نه اینکه من رعایت نکنم، به نظر میآمد، از طرف دیگران دیگر مراعاتی در کار نیست و من «ول» شدهام. انگار به هر کسی که هر طوری میخندید، هر طوری حرف میزد و هر جایی میرفت، اجازه دادم که به من نزدیک شود و من را به خیلی جاها دعوت کند.
سرویس سبک زندگی فردا؛ محدثه انسینژاد: آدمها با انتخابهایشان شناخته میشوند، انتخابهای کوچک و بزرگی که میتواند مسیر زندگی را تغییر بدهد و یکی از آن انتخابها حجاب است که تاثیر زیادی در سرنوشت هر کس دارد؛ تاثیری شبیه به انتخاب رشته دانشگاه. در این سلسله گزارشها، بدون قضاوت روایتگر آدمهایی هستیم که دست به انتخاب زدهاند. شما نیز اگر تجربه مشابهای در این زمینه دارید برایمان بیان کنید، شاید کسی را در انتخاب بهتر یاری رساند.
این بار به سراغ مادر ۲۶ سالهای رفتم که در رشته مدیریت فارغ التحصیل شده است. قبلا در یک شرکت خصوصی کار گرافیک و طراحی انجام میداد، در حال حاضر خانهدار است و برای مطبوعات و رادیو نویسندگی میکند. این مادر جوان که به اصل حجاب معتقد است، اول پوشش چادر را تجربه کرده، سپس در یک دوره یک ساله پوشش مانتو را تجربه کرده و بعد دوباره چادری شده است. او دل پردردی از انتخاب و وضعیت حجاب در ایران دارد. در ادامه گفتوگوی متفاوت فردا را با سودابه ذاکری درباره مساله حجاب میخوانید.
چادری بودم چون خانواده مذهبی داشتم
سودابه ذاکری درباره ماجرای چادری شدنش میگوید:«من از حدود دوازده سالگی تا بیست سالگی چادر سر کردم. دلیل آن هم این بود که در یک خانواده مذهبی بزرگ شدهام. دخترها وقتی مادرشان را در لباسی میبینند که نسبت به آن حس خوبی دارد و زیباست، آن را انتخاب میکنند. من همیشه دوست داشتم مثل مادرم و خاله هام باشم، چون همیشه لباس های خیلی تمیز و شیک و چادرهای خوشگل سر میکردند. علاوه بر این وقتی میدیدم، همه به مادرم و خالههایم احترام میگذارند؛ وقتی مدل راه رفتن و چادر سر کردن مادربزرگم را میدیدم که چقدر شیک و تمیز است، واقعا دوست داشتم مثل آنها باشم. فکر میکردم برای خوشگل بودن، شیک بودن، تمیز بودن، دوست داشتنی بودن و مورد احترام بودن باید چادری باشم. چون در خانوادهٔ مادری و پدریام خانوادهٔ بیحجاب هم داریم که اصلا به هیچ قیدی، پایبند نیستند ولی چادریها همیشه مورد وثوق و احترام بزرگترهای خانواده بودند؛ طبیعتا من هم به عنوان نوهٔ اول خانواده دلم میخواست آن حجم از محبت و احترام را تجربه کنم. تاکید میکنم روی عبارت چادر سر کردن؛ و نه انتخاب چادر. باورم این است که در خانوادههای مذهبی، دخترها از روی عادت و حسی که به چادر پیدا میکنند، چادر سر میکنند، نه از روی انتخاب خودشان»
بدون چادر خود واقعیام را به دیگران نشان دادم
خانم ذاکری درباره اینکه چطور شد که پوشش چادر را کنار گذاشت، میگوید:«وقتی وارد جامعه شدم و باورهای خودم را پیدا کردم، با نگاه خودم به مسائل نگاه کردم و چادریهای دیگر را دیدم، متوجه شدم با چادری که به سر کردهام، حرفی زده میشود که اصلا حرف من نیست. دیدم من اصلا شبیه این آدمهایی که مثل آنها لباس میپوشم، نیستم. نگاهم، نگرشم، انتخابهایم، نوع زندگیام و... شبیه هیچ کدامشان نبود. بنابراین چادرم را کنار گذاشتم. چند مانتوی پوشیده سفارش دادم و با حجاب کامل ولی بدون چادر بیرون میرفتم. آن زمان متوجه شدم که خانوادهام از تغییر پوششم ناراحت هستند ولی چیزی نمیگویند. رضایت خاطر خوبی داشتم، از اینکه میتوانم با لباسها و روسریهای رنگ روشن بیرون بروم. انگار داشتم خود واقعیام را به دیگران نشان میدادم. یک جورهایی از این «بیپرده» آمدن وسط میدان کاملا راضی و خوشحال بودم»
دوباره چادری شدم چون نمیخواستم «ول» باشم
این مادر بیست و شش ساله درباره اینکه چطور شد که تصمیم گرفت، دوباره چادر را به عنوان پوشش برای خودش انتخاب کند، میگوید:«تا اینکه حس کردم وجود من چیزهایی دارد که دلم نمیخواهد هر کسی آنها را ببیند و بداند. متوجه شدم که هر کسی لایق دیدن این بیپردگی نیست. من همیشه یک سری مسائل را رعایت میکردم؛ هر جایی نمیرفتم، هر طوری و با صدای بلند نمیخندیدم. خود واقعیام را که یک دختر شاد، سرزنده، مهربان و خوش ذوق بود را به هر کسی نشان نمیدادم ولی وقتی چادر را کنار گذاشتم، انگار یک سری حریمها را هم کنار گذاشتم. نه اینکه من رعایت نکنم، به نظر میآمد، از طرف دیگران دیگر مراعاتی در کار نیست و من «ول» شدهام. انگار به هر کسی که هر طوری میخندید، هر طوری حرف میزد و هر جایی میرفت، اجازه دادم که به من نزدیک شود و من را به خیلی جاها دعوت کند. انگار دوستانم به خودشان اجازه میدادند، من را طوری ببینند که نبودم، پس دیدم باز با لباسی که میپوشم، دارد حرفهایی زده میشود که برای من نیست. بنابراین ترجیح دادم برای حفظ آرامش خودم دوباره چادر سر کنم»
دوست دارم از ایران بروم و با خیال راحت نوع پوششم را انتخاب کنم
وقتی از این نویسنده جوان پرسیدم که پس از تجربه این دو نوع پوشش، دوست دارد چه نوع حجابی را برای خودش انتخاب کند، گفت:«دوست دارم چادرم را بردارم، البته در جایی که بتوانم آزادانه خودم باشم. نه اینکه هر کاری که انجام بدهم یک برچسب به من زده شود و نوع پوششم را تفسیر به داشتن تفکر سیاسی یا اجتماعی خاصی کنند»
دخترم باید خودش نوع حجاباش را انتخاب کند
از این مادر جوان درباره انتخاب نوع پوشش دخترش پرسیدم که او در جواب گفت:«قصد دارم تا ۱۵ سالگی برای دخترم چادر نخرم، حتی بچگانه. میخواهم وقتی خودش به سنی رسید که میتواند انتخاب کند، نوع حجابش را انتخاب کند. راستش ته قلبم دوست دارم دخترم چادر را به عنوان پوشش انتخاب نکند ولی در نهایت انتخاب با خودش است»
چادری بودن باعث ایجاد یک سلسله توقعات بیجا و خسته کننده میشود
وقتی از خانم ذاکری پرسیدم که چرا علاقهای به چادری شدن دخترش ندارد، برایم از توقعات بیجایی که از چادریها در جامعه انتظار میرود گفت:«چادر محدودیتی ندارد، وقتی به آن عادت کنید. چادر باعث یک سلسله توقعات عظیم، حوصله سر بر و خسته کننده میشود که مبارزه با آنها کار حضرت فیل است. انقدر این کارها انرژی میگیرد که دیگر نمیتوانید کار مفیدی انجام دهید. ولی اگر از اول نباشد، توقعی هم نیست و انرژی آدم جایی خرج میشود که باید. توقعات بیجایی چون چادری هستی، پس باید به آرمانهای فلان و بهمان پایدار باشی. باید بچه را برای طب اسلامی ببری و به طب جدید بی اعتنا باشی. چون چادری هستی باید تفکرات فلان سخنران را قبول داشته باشی. چون چادری هستی باید بچه زیاد داشته باشی. چون چادری هستی، نباید سفرهٔ رنگین، زیبا و چند جور غذا جلوی مهمانت بگذاری. چون چادری هستی باید دو ماه محرم و صفر را مشکی بپوشی. چون چادری هستی نباید کتانی و کفش رنگ روشن بپوشی. چون چادری هستی نباید کافی شاپ بروی حتی اگر محیطش خوب باشد. چون چادری هستی پس باید در مهمانیهای خانوادگیتان زن و مرد جدا باشند. چون چادری هستی نباید دست همسرت را در خیابان بگیری و کنارش راه بری و.... من شخصا به هیچ کدام از این موارد پایبند نیستم و به عقلم رجوع میکنم».
در کشور ما درباره مدل روسری، کفش و جورابت هم نظر میدهند
این مادر جوان در پاسخ به این سوال که چرا دوباره مانتو را به عنوان حجاب انتخاب نمیکند، گفت:«فرقی ندارد، در ایران نمیتوانی آزاد باشی. از مانتوییها هم توقعات دیگری دارند. من با انتخاب دوبارهٔ چادر فقط یک حاشیه امن برای خودم درست کردم، وگرنه با عقل و مطالعه تصمیم میگیرم، چه کاری بکنم و چه کاری نکنم. این حاشیهٔ امن روانی را وقتی مانتویی شدم نداشتم. در ایران داشتن هیچ پوششی راحت نیست، چون نمیتوانی به قیود واقعی حجاب پایبند باشی. مجبوری یا این طرفی باشی یا آن طرفی. حجاب یک مسالهٔ دینی است، مثل: نماز، خمس و زکات. وقتی آنها را انجام میدهی، کسی نگاه نمیکند، چطور و به چه شکلی انجام میدهی؛ با دست چپ خمس میدهی یا راست ولی در مورد حجاب حتی به تار و پود، مدل روسری، کفش و جورابت هم نگاه میکنند و نظر میدهند. حجاب در کشور ما یک مساله دینی نیست. یک پرچم است. اگر آن پرچم را داشته باشی، با آن خیلی حرفها میزنی. اگر نداشته باشی یک حرفهای دیگر میزنی»
چادریها به جوراب قرمزم چپ نگاه میکنند و مانتوییها توقع دارند دوست پسر داشته باشم
او درباره نبود تعادل پیرامون مسئله حجاب در جامعه میگوید:«من با چادر در جمع چادریها راحت نیستم. چون به شلوار لیام چپ نگاه میکنند، به جوراب قرمزم چپ نگاه میکنند، به شلوار سبزم چپ نگاه میکنند. با مانتو در جمع مانتوییها راحت نیستم، چون از من توقع دارند، وقتی چادرم را کنار گذاشتم، پس قلیان بکشم. دوست پسر داشته باشم و راحت با نامحرم دست بدهم»
خارج از ایران رفتار متعادل و به دور از خشمی با نوع حجاب دیگران دارند
سودابه ذاکری درباره راحت بودن انتخاب نوع پوشش در خارج از ایران میگوید:«در خارج از ایران این رویه را شاهد نیستیم. خیلی از خانوادهها و دوستان ما بعد از رفتن با حفظ چادر و یا کنار گذاشتن آن آرامش دارند. آنها میگویند که اینجا کسی کاری به کار شما ندارد. این آرامش را وقتی که به ایران سفر میکنند از رفتار متعادل، آرام، به دور از عصبانیت و خشمشان میتوان به وضوح دید»
درباره مسئله حجاب، افراد غیرمتخصص باید زبان به کام بگیرند
در پایان او برای حل شدن مسئله حجاب در جامعه گفت:«جامعه در حال رفتن به سمت بیحجابی است. آدمهای غیرمتخصص اگر زبان به کام بگیرند، حکومت اگر عدهای را به خاطر حجاب گل سرسبد نداند و عدهای را به خاطر بیحجابی سرزنش نکند، ارزشهای انسانی اگر سرجای خود قرار بگیرند و جامعه از نظر اخلاقی رشد کند، میشود به حل مسئله حجاب امیدوار بود»
دیدگاه تان را بنویسید