سرویس سبک زندگی فردا؛ محدثه انسینژاد: میلاد نیکو معلم جوان روستاهای کرمانشاه است. آقا معلم متولد ۱۳۶۷ و دارای مدرک کاردانی گرافیک و لیسانس هنر از مرکز تربیت معلم شهید رجایی کرمانشان و دانشجوی دانشجوی رشته ارتباط تصویری در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی تهران است.
او از سال ۱۳۹۰ تدریس را از روستاهای بخش حمیل در شهرستان اسلام آباد غرب مشغول شروع کرد. چون روستا با محل زندگیاش فاصله زیادی داشت به ناچار در همان مدرسه محل کارش زندگی میکرد. برخلاف سالهای اولیه تدریس، که به معلمی علاقه زیادی نداشت، حالا این شغل برایش بسیار انرژی بخش است و آن را با بهترین و پردرآمدترین شغلها هم عوض نمیکند. این معلم روستا دل پردردی از وضعیت آموزش و پرورش و حاکم شدن روابط به جای قانون در این اداره دارد.
در ادامه گفتوگوی فردا را با این معلم جوان روستایی که شش سال در مدرسه تدریس و زندگی کرده را میخوانید.
بعضی معلمهای بازنشسته به ما میگویند عمرتان را برای معلمی هدر ندهید
نیکو با گلایه از نگاه مادی به مسئله تدریس، درباره دیدگاه بعضی معلمهای بازنشسته میگوید: «من در سایت خبر عجیبی را دیدم. اینکه نوشته بودند معلمهای جدید از تجارب معلمهای قدیمی استفاده کنند. چون میدانم بچههای جدید چقدر باانرژی و با وجدان هستند. از آن طرف میشنوم که بعضی معلمهای در مرز بازنشستگی میگویند:«خودت را برای آموزش و پرورش اذیت نکن. کسی قدر تو را نمیداند. کار نکن. فلان دستگاه انقدر حقوق میدهد، معلم اما حقوق ناچیزی میگیرد». البته درباره معیشت حرفشان درست است اما حلال کردن همین حقوق کم هم خودش زحمت و تلاش میخواهد. نمیشود همه چیز را رفع تکلیف کرد. من فکر میکنم افرادی که میگویند درسات را بده و به نتیجه فکر نکن، در اوایل کارشان باانگیزه بودند و بعد که دیدند کسی قدر کارشان را نمیداند، بیانگیزه شدند. البته من معلمهای بازنشسته خوبی هم دیدهام که از جانشان برای این کار مایه گذاشتهاند. به عنوان مثال آقای شکرانه که من خیلی از او تاثیر گرفتم. در هر حال من به معلمهایی که سال اولشان است، میگویم که اگر میخواهید معلم خوبی باشید باید بیچشم داشت کار کنید و خدا را مدنظر داشته باشید. واقعا معلمی
با بقیه شغلها فرق دارد. این نگرش باید تغییر کند که خودمان را با شغل دیگران مقایسه کنیم. ما بیشتر دچار مشکلات فرهنگی هستیم»
شیلنگ و وسایل تنبیه در اکثر مدارس روستایی توسط معلمان استفاده میشود
نیکو درباره نظارت در مدارس روستایی میگوید: «متاسفانه در ابتدای تدریسم، روزهایی بود که من هم بچهها را کتک میزدم. چون باید صادقانه جواب بدهم این را میگویم. اما خودم با این مسئله بسیار مشکل دارم. اتفاقا این مسئله برای بچهها خیلی عادی است. اما من هر سال برنامههای مختلفی را پیاده کردم که این تنبیهها از کلاس حذف شود و ما توانستیم این مسئله را حل کنیم. سال اول خدمتم به خاطر بیتجربه بودن این کار را میکردم. اما به صورت کلی در اکثر کلاسها موضوع تنبیه خیلی عادی است؛ شلنگ و وسایل تنبیه توسط معلمان به کلاس برده میشود. در مدارس شهر این طور نیست، چون اولیا آگاه هستند و مسئولین نظارت دارند. ولی متاسفانه در روستاها هر چقدر پرتتر و دورتر باشد، این بی قانونی بیشتر است و قوانین از اول تعریف میشود و مسائل با مرام رفاقتی، عشایری و دورهمی حل میشود. با اینکه همه سعی میکنند این مسئله را پوشش دهند، ولی وجود دارد».
مشکل بعضی مسئولین با اختلاس و تقلب این است که خودشان نمیتوانند این کارها را بکنند
این معلم جوان با اصلاح سیستم آموزش و پرورش را منوط به اصلاح افراد میداند، گفت: «من هم مثل بقیه معلمها عیبهای بزرگی دارم. اما تنها فرقم این است که به گردن بقیه نمیاندازم. مشکلاتم را قبول میکنم. متاسفانه مسئولان مدام درباره خرابی سیستم حرف میزنند. میگویند سیستم خراب است، فاسد است. در صورتی که سیستم من و آنها هستیم. کس دیگری نیست. ما اگر فاسد باشیم سیستم فاسد میشود، اگر درست رفتار کنیم، سیستم درست رفتار میکند. همه این موضوع را فرافکنی میکنند. متاسفانه مشکل بعضی مسئولین با اختلاس این است که خودشان نمیتوانند اختلاس کنند. مشکلشان با تقلب این است که خودشان نمیتوانند تقلب کنند یعنی اصل این کار به نظرشان زشت نیست».
از من خواستند در مسابقات هنری به جای بچهها نقاشی بکشم، تا مدرسهشان مقام بیاورد
این معلم کرمانشاهی خاطرهای عجیب هم درباره مسابقات هنری دارد و میگوید: «جالب است برایتان این نکته را بگویم که من به خاطر مدرکم، در مسابقات هنری داور بودم. هر سال یک ورکشاپ برگزار میکردم و در نهایت رتبهها را مشخص میکردم. تا اینکه سال گذشته، همان زمانی که برای داوری میرفتم، از طرف اداره و از طرف یکی از مسئولین به من گفتند که به جای بچهها نقاشی بکشم و آن نقاشیها در مسابقات استانی شرکت داده شود، تا به این صورت مقام بیاورند. اینکه بچهها هنر را یاد بگیرند برایشان اهمیتی نداشت. فقط میخواستند اداره خودشان مقام بیاورد. اما من نمیخواستم این طور باشم. من خیلی از پیشنهادشان ناراحت شدم و گفتم این کار تقلب است. بالاخره ده دقیقه قبل از اینکه به آنجا برسم، به من زنگ زدند و گفتند:«مسابقه کنسل شده است». من گفتم:«کنسل شده یا من را خط زدید؟» به هر حال این موضوع را به این شکل حل کردند.
پیشرفت در آموزش و پرورش یعنی بتوانی نماینده مجلس شوی نه یک معلم خوب
نیکو با انتقاد از سیستم پیشرفتی که در آموزش و پرورش برای یک معلم تعریف شده، میگوید:«پیشرفت در اداره ما یعنی؛ وقتی معلم ابتدایی هستی، چند سال بعد معلم راهنمایی بشوی، سال بعدتر معلم دبیرستان بشوی، بعدش کارمند اداره، معاون اداره و در نهایت نماینده مجلس بشوی. در صورتی که پیشرفت این نیست، پس رفت هم نیست، بلکه این فرو رفت است. کسی که طبق این سیستم بخواهد پیشرفت کند، باید دچار رزومه سازی و سفیدنمایی شود. یک سری آمار ساختگی برای این پیشرفت باید ارائه دهند. پیشرفت این نیست که یک معلم هر سال پایه جدیدی را تدریس کند. بلکه پیشرفت این است که ما هر سال معلم ابتدایی بهتری باشیم»
بیسوادی در بین دانشآموزان بیداد میکند
او درباره بیسوادی در بین دانشآموزان و اجبار به قبول کردن آنها میگوید:«در منطقهای که ما هستیم بیسوادی در بین دانشآموزان بیداد میکند. بچه کلاس ششمی را دیدم که اصلا سواد نداشته باشد. این فرهنگ اشتباه باعث میشود، آدمها این طور تلاش رو به پایین داشته باشند. اینکه منی که معلم هستم بچهها از من راضی باشند، خدا از من راضی باشد، اهمیتی ندارد. این اهمیت دارد که مسئولان اداره از من راضی باشند که بعد به من ترقی بدهند. منظور من از بیسوادی، عدم توانایی در خواندن و نوشتن است. بچهای که از کلاس اول یاد نگرفته بخواند و بنویسید. بعد به کلاس دوم رفته. چون همه میگویند، قبولشان کنیم که تمام شود. برای اینکه باید آمار قبولی بالا باشد. اگر پایین باشد به مدیران ایراد میگیرند. به همین دلیل همه باید قبول شوند و این مشکلات حل نشده باقی میمانند. این میشود همان سفیدنمایی، متاسفانه من در هر مدرسهای که بودم چنین چیزی را دیدم که در هر کلاسی یکی دو نفر سواد نداشتند. یعنی دانشآموز نمیتواند بخواند و بنویسید. خیلی اتفاق وحشتناکی است. من مجبور میشدم بچهای که کلاس سوم است را بیاورمش در برنامه کلاس اولها تا با آنها کار
کند. متاسفانه هیچ کس نباید صدای این موضوع را در بیاورد. این مشکلات را تقصیر سیستم و حتی نظام میاندازند».
معلمی که در دفتر مدرسه میخوابید، در رتبه بندی جزو نفرات بالای لیست است!
این معلم جوان درباره نحوه رتبه بندی معلمین در آموزش و پرورش یک مثال جالب نیز ذکر میکند:«یک معلم در منطقه ما هست که شاگردان و مردم روستا همه درباره شیوه کارش میدانند. او به این صورت کار میکند که هر جا که مشغول به تدریس است، یکی از بچهها را برای نگهبانی میگذارد و خودش در دفتر مدرسه میخوابد. همه از این ماجرا باخبر هستند. یک بار که از سازمان برای بازدید رفته بودند، دیدند بخاریهای برقی کلاس را به دفتر برده و آنجا خوابیده. نکته جالباش این است که چنین فردی در رتبه بندی جزو نفرات بالای لیست است. یعنی برای اداره معیار همان امتیازهاست نه تدریس. برای همین معلمهایی که به فکر جمع کردن امتیاز نیستند، در این رتبه بندی در آخر لیست قرار دارند»
یکی از مشکلات مدارس روستایی این است که یک معلم باید هر شش پایه را تدریس کند
این معلم ۲۹ ساله که شش سال سابقه تدریس در مدارس روستایی را دارد، درباره امکانات این مدارس میگوید: «معمولا هر منطقه در یکی از روستاها مدرسه متوسطه دارد. یک مسئله بدی که وجود دارد، مشکلات مردم روستای سفلی و با هم است. مشکلاتی که باعث میشود، مردم دوست نداشته باشند، بچه هایشان را به روستای مقابل بفرستند. به همین دلیل در یکی از روستاهایی که تدریس میکردم، مردم خودشان درخواست داده بودند که کانکس بیاورند تا بچههایشان به روستای مقابل نروند. آموزش پرورش هم قبول کرد و برایشان یک کانکس گذاشت. یکی دیگر از مشکلات روستاها این است که یک نفر هر شش پایه را باید تدریس کند که این باعث میشود، بازدهی کار پایین بیاید. همه روستاها وسایل گرمایشیشان تا چند سال گذشته نفتی بود ولی از دو سال پیش بخاری برقی هم اضافه کردند. یک بخاری تابشی که متاسفانه خیلی هم کیفیت بدی دارند. این بخاری را بالای تخته سیاه قرار میدهند که سر معلم را مثل ماکروفر داغ میکند. چون حرارتش تابشی است و در کلاس پخش نمیشود. همان مسیری روبه رو را داغ میکند. اما از امسال شنیدم که شوفاژ به وسایل گرمایشی مدارس اضافه شده و این اتفاق خیلی خوبی است».
بیقانونی و حاکم شدن رابطه به جای ضابطه از مشکلات فعلی آموزش و پرورش است
نیکو با اشاره به کلاسهای ضمن خدمت، انتقادات خودش را از آموزش و پرورش چنین مطرح میکند:«مثلا کلاسهای ضمن خدمت برای به روز نگه داشتن معلمها و اطلاعاتشان برگزار میشود. من کلاسی که در محدوده خودمان برگزار شد را به عنوان نمونه میگویم. چون برای برگزار کنندههای این کلاسها امتیاز قائل هستند، به جای اینکه در این زمینه تخصص دارد را برای برگزاری این کلاسها فرار بدهند، کسی را میگذارند که نفوذش بیشتر باشد. همین سال گذشته ما یک کلاس ضمن خدمت رفتیم، که یکی از مسئولین اداره آن را برگزار میکرد. در این کلاس که تمامی معلمهای منطقه حضور داشتند و به خاطرش کلاسهای مدرسه تعطیل شده بود. یک ساعت به تعارف گذشت و یک ساعت دیگر به تعاریفی که این مسئول اداره از خودش میکرد. در صورتی که جلسه ضمن خدمت درباره یک موضوع درسی بود، ولی هیچ چیزی در این باره ارائه نشد. در پایان حاصلاش فقط امتیاز برای فرد برگزار کننده بود. به نظر من اگر بخواهد آموزش و پرورش درست شود، همه چیز باید قانونمند شود. ادارات مناطق دورافتاده نباید رها شوند و باید نظارتی بر آنها وجود داشته باشد. چون وقتی همه چیز بومی میشود، به جای قانون، روابط حاکم
میشود. مسئله دومی که باعث میشود، معلم خوب از خوب بودن زده شود، رتبه بندی معلمهاست که اساسا اشتباه است. معلمها وقتشان را پای جشنوارهای میگذارند که هیچ بازدهیای ندارد ولی به این وسیله میشود، امتیاز بیشتری جذب کنند و از نظر اداره معلم خوبی شناخته شوند. در این حالت کسی معلم نمونه میشود که سالهاست اصلا معلم نیست».
یکی از افتخارات من در سالهای تدریسم، تبدیل یک دانشآموز ضعیف و خجالتی به یک دانشآموز قوی و باانگیزه است
در پایان نیکو برایمان دو خاطره به یک ماندنی نیز از سالهای تدریساش در روستا میگوید: «یکی از ماندگارترین خاطراتم در اولین سال خدمتم رقم خورد. یک دانشآموزی بود به اسم سینا. خیلی پسربامزهای بود و من دوستش داشتم. سینا خیلی خوب نقاشی میکشید. همان هفتههای اول مدرسه یک بار که من عصبانی شدم، از روی بیتجربگی از کلاس اخراجش کردم. بعد از چند دقیقه که به او سر زدم، دیدم نیست. مدرسه که تعطیل شد. سینا را دیدم که به سمت من میآید. وقتی به من رسید، تفنگی را به من داد که با چوب درست کرده بود و گفت:«برای شما درست کردم. از دست من ناراحت نباشید» همین باعث شد، از آن به بعد ارتباط خوبی با سینا بگیرم. یک خاطره دیگر من هم برمیگردد به روستای قلعه ترک که سه سال آنجا تدریس میکردم. آنجا با یک دانشآموز خجالتی و ضعیف به اسم پریا برخورد کردم. در پروندهاش ذکر شده بود:«دیرآموز» چون قبل از کلاس اول دانش آموزان سنجش میشوند، تا ببینند وضعیتشان به چه شکلی است. اگر این کار درست انجام نشود، عواقب خیلی وحشتناکی دارد. چون پریا دیرآموز اعلام شده بود، معلمها کمتر به او توجه میکردند و همین منزویاش کرده بود، جوری که سال اول جز در
مواقعی که از او سوال میشد، حرفی نمیزد. ولی من متوجه شدم که او از هوش بالایی برخوردار است. پریا مسائل ریاضی را زودتر از بقیه میفهمید. همین باعث شد که بیشتر با او کار کنم. کار با یک دانشآموز خجالتی بسیار سخت است، چون خودش را باور ندارد. من روی روانخوانی و درست نویسیاش کار کردم، بالاخره مشکل روانخوانیاش حل شد و همین باعث شد که در درسهای دیگر هم که نیاز به روانخوانی داشت، موفق شود. املایش هم به مرور خوب شد و در نهایت وقتی شاگرد اول شد، مشکل خجالتی بودناش هم به صورت کامل برطرف شد. پریا در سال سوم تدریس من به یکی از شادترین و محبوبترین بچههای کلاس تبدیل شد. این یکی از افتخارات من در سالهای تدریسم است»
دیدگاه تان را بنویسید