۳ روایت معتبر از امام موسی صدر

کد خبر: 717952

دین او مردمی بود و تأیید و همراهی ۷۵ هزار شیعه فقیر و مظلوم جنوب لبنان را به همراه داشت. دینی که هم کمونیست‌ها را می‌ترساند و آن‌ها را به فکر ترور سیدصدر می‌انداخت و هم دولت را مجبور می‌کرد که در برابر خواسته‌های یکی مثل او کوتاه بیاید؛ چون مردم همراهش بودند.

۳ روایت معتبر از امام موسی صدر
سرویس سبک زندگی فردا: «شما پیغمبری، امامی هستید؟ یک آدم معمولی نمی‌تواند آنقدر زیبا باشد» همه‌چیز درباره ظاهر امام موسی‌صدر را «سیمین دانشور» در نخستین برخوردش با او به‌خودش گفته است. همه عکس‌هایی که از امام صدر هست و روایت‌هایی که دیگران از چهره او می‌کنند هم، درباره او درست است؛ مردی با چشمانی روشن و نافذ، قدی بلند و هیبتی پیامبرگونه. عکس‌های دیگری هم هستند که گوشه‌های دیگری از او را نشانمان می‌دهند: سخنرانی سیدصدر در کلیسای مسیحیان، سخنرانی او در دانشگاه بیروت، عکسی که در آن سیگار به‌دست دارد و قس علی هذا. همه این خرده روایت‌ها از او شخصیتی متفاوت از یک آخوند معمولی ساخته. خرده روایت‌ها تا اینجا را درست آمده‌اند و اتفاقا ظاهر امام صدر را خیلی خوب و نامخدوش تعریف کرده و یا به تصویر کشیده‌اند. در ادامه این یادداشت را به نقل از همشهری آنلاین بخوانید.
صدر بودن
یک قدم به چپ یا راست این تصویر که می‌گذارم، گم می‌شوم. آدمی را می‌بینم که خیلی آشناست، اما هیچ‌چیز درباره او نمی‌دانم. هیچ‌چیز که می‌گویم، یعنی چیزی بیشتر از اسمش، خانواده‌اش و اتفاق بزرگ زندگی‌اش، یعنی گم‌شدنش. نمی‌دانم آقا‌موسی‌صدر در لبنان دنبال چه‌چیزی بوده است. اصلا چرا اینقدر محبوبیت دارد؟ او در همان برخورد‌ها خلاصه می‌شود؟ جست‌وجوی اینترنتی، فهرست بلندبالایی از تالیفات او را به من نشان می‌دهد، اما هیچ کدام را نخوانده‌ام. «مصطفی چمران» درباره مدارسی که آقای صدر در لبنان تاسیس کرد حرف‌هایی زده است، اما چیزی از آن مدارس نمی‌دانم. از پایه‌گذاری «جنبش امل» توسط او گفته است و ذهن من اینجاست که با واژه هم‌آوای دیگری پیوند می‌خورد: عمل. بله همین است. تکه‌های خرد و کلان پازل مرا به همین‌جا می‌رسانند: امام صدر مرد عمل بود. دین عمل‌گرایی داشت و عمل‌گرایی را برای کل اسلام هم می‌خواست. دین او مردمی بود و تأیید و همراهی ۷۵ هزار شیعه فقیر و مظلوم جنوب لبنان را به همراه داشت. دینی که هم کمونیست‌ها را می‌ترساند و آن‌ها را به فکر ترور سیدصدر می‌انداخت و هم دولت را مجبور می‌کرد که در برابر خواسته‌های یکی مثل او کوتاه بیاید؛ چون مردم همراهش بودند. نه شیعیان به‌خاطر خوش و بش‌های او با مسیحیان سرزنش‌اش می‌کردند و نه مسیحیان او را فقط به چشم رهبر دینی شیعیان می‌دیدند. او رفته بود لبنان تا خون منجمد از اختلافات مذهبی، قبیله‌ای و سیاسی را گرم کند و دوباره به جریان بیندازد. روایت‌های دیگری می‌گویند که او به‌جز وحدت، دغدغه‌های دیگری هم داشته است؛ مدرسه قالیبافی و هنر‌های دستی برای دختران تاسیس کرد و برای پسران هم مدرسه فنی، اما در کنارش به آن‌ها تیراندازی و فنون جنگ هم یاد می‌داد و اینجا نقطه تلاقی ۲ تصویر او با یکدیگر است؛ ۲ تصویری که درواقع هیچ مشکلی با هم ندارند، اما ظاهرشان با هم سر سازگاری نخواهد داشت. جمع آخوند روشنفکری که دنبال وحدت است و کسی که برای جنگ هم دغدغه دارد و کسی که دراعتراض به جنگ داخلی لبنان اعتصاب غذا می‌کند. تصویری که همه این سال‌ها جسته و گریخته از امام صدر نشانمان داده‌اند، نه اینکه مخدوش باشدکه همه‌اش نبوده است و این «همه نبودن»، خودش یک‌جور قلب‌واقعیت است. غلبه روایت کلان بر روایت‌های خرد مانع دیدن همه او شده‌است. اگر عکس او در جمع آدم‌های خوش‌پوش و سیگاری را نشانمان دادند و ذوقش را کردند، عکس او در اردوگاه «جنتا» که چوب بلندی در دست دارد، عبایش را کنار گذاشته و برای جمعیتی که دورش حلقه زده‌اند از فنون رزم می‌گوید، همان‌قدر دلفریب است؛ سید خو‌ش‌چهره و خوش‌لباسی که در همه حال خوب و بی‌نقص است، اما همیشه نیمی از او را دیده‌ایم؛ فقط نیمه روشن یک‌ماه را دیده‌ایم.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت