سرویس سبک زندگی فردا؛ مریم روستا: هر سال به این روزهای ذیقعده که میرسم، واژههایم را کبوترانه رها میکنم که در هوای شما جانی بگیرند؛ بالا بروند، «کلمه» بشوند. به شما برسند، ماندگار شوند. واژههای من اما بیجانتر از آن هستند که در آسمان شما اوج بگیرند. اما شاید هم در محضر شما نیازی به واژه نباشد. واژه مال ما زمینیهاست که گاهی حتی حجاب میشود میان دل و زبانمان. شماها خواستههای پنهانی دل را رصد میکنید. حرف را از نگاه آدم میخوانید انگار. و هماین درد دل کردن با شما را آسان میکند. فکر میکنم هماین که مثل «ریّان» غرق زیارت شما بشوم، مشکل بیواژگی را حل کند.
- با خودش فکر کرد ۱ حالا که بعد از چند روز اقامت توی مدینه، دارد میرود از علیّبنموسی خداحافظی کند و به عراق برگردد، یکی از پیرهنهای آقا را بگیرد که موقع مرگ کفنش باشد. بعد فکر کرد خوب است چند درهم هم از آقا بگیرد تا برای دخترهایش، انگشتری سوغات بخرد. خودش را که برای خداحافظی به آغوش علیّبنموسی سپرد دیگر نفهمید چه شد. آنقدر غرقِ اشک و دلتنگیِ وداع شد که یادش رفت خواستههایش را بگوید. به سختی دل بُرید و خداحافظی کرد و بیرون آمد. چند قدمی فاصله نگرفته بود که شنید صدایش میزنند:
-ریّان!
-بله آقا!
- دلت نمیخواهد چند درهم به تو بدهم که برای دخترهات انگشتری بخری؟ نمیخواهی یکی از پیرهنهام را به تو هدیه بدهم تا موقع مرگ کفنت بشود؟
- حالا به من حق میدهید؟ واژهسرایی برای مردی که راه پستوهای دلت را هم بلد است، شاید بیهوده باشد. همان بهتر که وقتهای دلتنگی خودم را بسپرم به کلمههای صلوات خاصه، وقتهایی که دستم به مشهد شما نمیرسد، وقتهایی مثل این روزهای ذیقعده؛ «خدایا هر چه سلام و رحمت و برکت است؛ پاک و پیدرپی و مدام و فراوان و تمام و کمال، از طرف ما برسان به علی، فرزند موسی که رضا و مرتضاست، که اهل تقوا و پاکی است، که حجت توست برای همهٔ آنها که روی زمین هستند یا زیر خاک آرام گرفتهاند، که اهل راستی است و گواه و شاهد است بر ما» ۲ پینوشت:
۱. ریّان ابن صلت ۲. رداشتی از ذکر صلوات خاصه حضرت رضا(ع)
دیدگاه تان را بنویسید