سرویس سبک زندگی فردا؛ مریم روستا: یک: خسته و دلزده میشوم گاهی؛ از خودم، از همهکس، همهچیز. عجیب هم نیست. خستگی و دلزدگی خاصیت دنیایی است که برای آن آفریده نشدهایم. اینطور وقتها دلم میخواهم فرار کنم از خودم. بروم جایی، شاید بدوم تا آخر دنیا، فریاد بکشم بلکه آتشفشان درونم فوران کند. تو اینجور وقتها روزنهها را نشانم میدهی. من وسط سیاهیها گیر کردهام، تو از نور و روشنی حرف میزنی. «رجب» که میرسد، نگاهم میکنی و لبخند میزنی؛ یعنی که آمدند و رسیدند؛ روزنهها و نفحهها؛ روزهای ذکر و وصل. من خستگیها و دلزدگیهایم را به سجاده میسپارم، سرم را میگذارم روی مهر؛ آرام که فقط تو بشنوی میگویم: «اشکوا الیک غربتی» ۱ ... و صورتم خیس میشود.
دو: سه روز توی مسجد نشستن حس خوبی باید داشته باشد. «خانهٔ خدا» جای امنی برای پناهبردن است. برای فرار کردن از خود؛ برای بریدن از شلوغیها؛ برای گوشهگرفتن و خلوت و تمرکز. برای فکرکردن به عاقبتها، به گذشتهها و آیندهها. برای اظهار پشیمانی از گذشتههای غفلت. برای تصمیمهای خوب؛ آرزوهای دستیافتنی، دعاهای اجابت شدنی. و از آن طرف که اوست، راه همیشه باز است. این روزها سفرهٔ اعتکاف پهن است. فرصت خوبی است برای هر کس که میخواهد قدری آرام بگیرد و خلوت کند. سه: روزها مثل هم نیستند، با هم فرق دارند. بعضی روزها بهانههایی میدهند به آدم برای بهتر شدن. بعضی روزها را میشود واسطه کرد. به بعضی روزها میشود سوگند خورد. به بعضی روزها میشود پناه برد؛ از دنیا و غریبیها و سختیهایش. از دنیا و جاذبهها و لذتهایش. فرموده بود ۲ : «در روزهای زندگانی شما نسیمهایی میوزد، حواستان باشد به آنها رو کنید. خودتان را در معرضشان قرار دهید». «روزهای سفید» شاید از همان نسیمها باشند. حواسمان باشد به آنها پشت نکنیم.
پینوشتها:
۱. از غربتم به تو شکایت میآورم. (فرازی از دعای عرفه) ۲. پیامبر خدا(ص) ۳. ایام البیض؛ روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه رجب
دیدگاه تان را بنویسید