با وجود چنين بنده‌های فداکاری ما به چشم خدا می‌آييم؟

کد خبر: 650858

با خودم می‌گويم: ما دلمان را به اين خوش كرده‌ايم كه با دو ركعت نماز كج و كوله، آن هم با اينهمه ادا و اطوار از «رجبيون» حساب شويم، حالا خدا وقتی چنين بنده‌هايی دارد اصلا ما به چشمش می‌آييم؟

با وجود چنين بنده‌های فداکاری ما به چشم خدا می‌آييم؟
سرویس سبک زندگی: حجت‌الاسلام محمدرضا زائری در کانال تلگرامی خود نوشت: ديشب به عيادت يك بيمار رفتم، پيرمرد توی رختخواب افتاده بود و ديگر حتى دستهايش هم حركت نداشت. مردی كه روزگاری برايخی خودش كسی بود و همه از او حساب می‌بردند و از هيبتش به خود می‌لرزيدند حالا در هشتاد، نود سالگی مثل يك كودك هشت، نه ماهه محتاج تر و خشك كردن بود. حرف‌هايش را هم به درستی و وضوح نمی‌فهميدم... در ادامه این مطلب را به نقل از سایت مهرخانه می‌خوانیم.
نام این زن را چه باید گذاشت؟
همسرش چند سال است كه مثل يك پرستار بالای سر اوست و مادرانه به او رسيدگی می‌كند. اين همسر اول اوست! همسر دومش از وقتی پيرمرد سكته كرده و به رختخواب افتاده ديگر حتى به ديدنش هم نمی‌آيد! تلفنی گفته بود: «نمی‌تونم اين طوری ببينمش، حالم بد می‌شه!» ولی همسر اول پيرمرد هنوز برايش پول می‌فرستد! می‌گويد:«شرعا هنوز همسر اوست و نفقه می‌خواهد، من كه نمی‌توانم روی حكم خدا پا بگذارم!» می‌پرسم: «شما فوق العاده‌ايد، هر كسی چنين وفايی ندارد» پاسخ می‌دهد: «من كاری نكرده‌ام، وقتی در جوانی و شادی‌اش همراه او بوده‌ام نمی‌توانم موقع پيری و ناراحتی رهايش كنم!» عجيب‌تر اين است كه پيرزن تا حالا دو بار به خاطر فشار كار و ناراحتی‌ها سكته كرده و به بيمارستان افتاده ولی باز هم ايستاده و يك تنه از همسرش نگهداری می‌کند، او را برمی‌دارد و بغل می‌گيرد و به حمام می‌برد، زيرش را تميز می‌کند و لقمه در دهانش می‌گذارد و شبها تا صبح بيدار است چون پيرمرد شبها خوابش نمی‌برد! عجيب‌تر از همه اينها اين است كه می‌شنوم اين زن سالها پيش همين گونه از مادر شوهرش مراقبت كرده! باورم نمی‌شود، می‌گويد:«مادر او هم همين طور جاخواب شد، نه سال توی رختخواب بود، خودم زيرش را تميز می‌كردم و به حمام می‌بردمش و غذا به او می‌دادم!» باورم نمی‌شود، می‌پرسم: «نه سال ؟ مادر شوهرتان؟» می‌گويد: «آری، تا روزي كه خودم غسلش دادم و گذاشتمش توي قبر» سرم را پايين می‌اندازم و با خودم می‌گويم: ما دلمان را به اين خوش كرده‌ايم كه با دو ركعت نماز كج و كوله، آن هم با اينهمه ادا و اطوار از «رجبيون» حساب شويم، حالا خدا وقتی چنين بنده‌هايی دارد اصلا ما به چشمش می‌آييم؟ در مقابل اين پيرزن احساس حقارت و شرمندگی می‌کنم. به راستی نام اين زن را چه بايد گذاشت؟
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت