۳ خاطره خواندنی از روز تولد جمهوری اسلامی

کد خبر: 648867

گفتم: آقا، حالا که دنیا شما و رهبری شما و این انقلاب به این عظمت را پذیرفته و به رسمیت شناخته است چه نیازی به رفراندوم داریم؟ در جواب گفتند: شما الان نمی‌فهمید. پنجاه سال دیگر خواهند گفت با سوء استفاده از احساسات مردم نظام مورد نظر خود را بر مردم تحمیل کردند. نه! حتما باید رأی‌گیری شود.

۳ خاطره خواندنی از روز تولد جمهوری اسلامی
سرویس سبک زندگی فردا؛ اعظم ایرانشاهی: دوازده فروردین برای نسل ما، نشانه تمام شدن تعطیلات نوروز بود و صفحه‌ای از پیک شادی که پرسیده بود در چنین روزی چه اتفاقی افتاده است. چندان به چشممان رخداد مهمی نمی‌آمد و از اینکه تلویزیون برنامه‌های عادی خودش را تغییر می‌دهد و مناسبتی کار می‌کند تعجب می‌کردیم، به خیال ما اصل پیروزی انقلاب، همان دهه فجر بود.
یکی از آدم‌هایی که در برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین ۵۸ نقش داشت، صادق طباطبایی بود. در خاطرات طباطبایی از این رخداد، قبل و بیش از هر چیز تدبیر و دوراندیشی امام خمینی(ره) به چشم می‌آید و اهمیت این مناسبت را نمایان می‌سازد.
طباطبایی می‌نویسد:
«چند روز بعد از پیروزی انقلاب، احمدآقا گفت امام می‌گویند رفراندوم باید هرچه زودتر برگزار شود. من به وزیر کشور پیام امام را دادم. او گفت ما الان تشکیلات سالم اداری نداریم. حتی پاسبان‌ها نه می‌توانند با لباس و اونیفرم سابق سر کار بروند و نه بی‌سیم و ماشین دارند. کلانتری‌ها هم اکثرا در روزهای آخر به شدت آسیب دیده است. چند روز بعد احمدآقا مجددا زنگ زد و گفت امام معتقدند خود شما به وزارت کشور بروید و با تجربه کار سازمانی که از انجمن‌های اسلامی دارید این امر را به عهده بگیرید. همان شب به قم رفتم و اوضاع نامساعدی که وزیر کشور گفته بود را برای امام شرح دادم و ضمنا گفتم: آقا، حالا که دنیا شما و رهبری شما و این انقلاب به این عظمت را پذیرفته و به رسمیت شناخته است چه نیازی به رفراندوم داریم؟ من مطمئن هستم اگر شما «جمهوری اسلامی» را به عنوان نظام سیاسی کشور اعلام کنید هم مردم ما و هم دنیا آن را خواهند پذیرفت. ایشان در جواب گفتند: شما الان نمی‌فهمید. پنجاه سال دیگر خواهند گفت با سوء استفاده از احساسات مردم نظام مورد نظر خود را بر مردم تحمیل کردند. نه! حتما باید رأی‌گیری شود و دقیقا تعداد مخالف و موافق معین شود. در وزارت کشور ستاد انتخابات تشکیل دادیم، در روز ۱۷ اسفند به همراه چند نفر از دست اندرکاران ستاد مرکزی رفراندوم حضور امام رسیدیم و دهم فروردین ۵۸ به عنوان تاریخ برگزاری رفراندوم تعیین شد. قرار شد چون مردم اطلاعات زیادی درباره قانون اساسی ندارند طی چند برنامه زنده تلویزیونی پیش نویس قانون اساسی را برای مردم تشریح کنیم. امام گفتند خیلی خوب است و تذکر دادند که در بحث تلویزیونی عنوان کن که جمهوری اسلامی با حکومت اسلامی فرق دارد. ما خیلی فاصله داریم تا حکومت اسلامی که ان شاءالله ولی عصر(عج) می‌آیند و آن را جاری می‌کنند»
خاطراتی از روز تولد جمهوری اسلامی
طباطبایی، چند سکانس از خاطراتش عقب‌تر می‌رود و چگونگی تدوین قانون اساسی این طور تعریف می‌کند:
«روزی با آقای دکتر حبیبی در یکی از قهوه خانه‌های پاریس نشسته بودیم. من به او گفتم «شیخنا»! مثل اینکه قضیه کم کم دارد جدی می‌شود و بوی الرحمن شاه بلند است و به زودی باید حلوایش را بپزیم. باید برای اداره کشور بحث جدی بشود و تدارکاتی ببینیم که غافلگیر نشویم. ایشان گفت به نظرم مهم‌ترین چیزی که الان امام باید در فکرش باشد قانون اساسی حکومت آینده است. اگر شاه برود و امام به ایران برگردد باید قانون اساسی‌اش زیر بغلش باشد. دو نفری رفتیم نزد امام. ایشان به آقای حبیبی گفتند شما با استفاده از دانش حقوقی خود و آگاهی‌ای که از قوانین کشورهای آزاد دارید خودتان مطالبی تنظیم کنید و هرجا احتیاج به آرای فقهی داشتید از آقای سلطانی استفاده کنید. پیشنهاد کردیم مساله مخفی باشد و معلوم نباشد چه کسی و کجا این پیش نویس را تهیه کرده است. وقتی پیش نویس آماده شد و امام آن را ملاحظه کردند دو سه نسخه ازش تهیه شد که در پرواز بازگشت به ایران همراه من بودند. در داخل هواپیما به امام گفتم این پوشه قانون اساسی است؛ چه کارش کنم؟ گفتند: پهلوی خود شما باشد. گفتم خب معلوم نیست از هواپیما که پایین بیایم چه بر سر من می‌آید. ایشان گفتند: چند حالت محتمل است: یکی اینکه من را بگیرند و به شما کاری نداشته باشند. شما هر کدام به وظایف خود عمل می‌کنید من هم تکلیف خودم را می‌دانم. یا ممکن است شما شیطان‌های شلوغ کن! را بگیرند و با من کاری نداشته باشند. آن وقت بالاخره یک فکری می‌کنیم. ممکن است به هیچ کدام‌مان کاری نداشته باشند و یا همه‌ما را با هم بگیرند. گفتم در میان این ۱۵۰ خبرنگاری که دعوت کردیم، کسی که من از آلمان دعوت کردم آقای پیتر شولاتور از چهره‌های سرشناس است. اگر اجازه می‌دهید پیش‌نویس را بدون اشاره به محتوایش به او بدهم و بگویم بعد از پیاده شدن از هواپیما اگر مرا دیدی به دستم برسان و اگر ندیدی به نحوی به امام برسان. امام پذیرفتند. پس از پیاده شدن از هواپیما و ورود به سالن و دیدن انبوه مردم متوجه شدیم خطری در کمین ما نیست. دیدم آقای شولاتور در بالکن ایستاده و از منظره استقبال مردم از امام و خواندن سرودهای دسته جمعی «خمینی ای امام» اشک در چشمش جمع شده. بعد از پایان مراسم استقبال پیش نویس قانون اساسی را از او گرفتم»
خاطراتی از روز تولد جمهوری اسلامی
رهبر انقلاب نیز در خاطرات خود از این روز تاریخی، اینگونه یاد می‌کند:
«مخالفت‌هایی با رأی‌گیری به این شکل وجود داشت که از طرف جناح‌های مختلف بود همه هم خودشان را بعدها نشان دادند. هم آن جناح‌هایی که بر مطبوعات کشور مسلط بودند، روشنفکرهای چپ و نیمه چپ و لیبرال و التقاطی، اینها که مطبوعات آن روز را اطلاعات، کیهان آن روز را توی مشت داشتند. هر چه دلشان می‌خواست می‌نوشتند. رفته بودند این‌جا و آن‌جا این روشنفکرهای گروهکی سیاسی ملحد و نیمه‌‌ملحد از شخصیت‌های گوناگون نظر خواسته بودند که به نظر شما آری یا نه درست است؟ یا بیائید چند جور حکومت را مطرح کنیم و رأی بگیریم. مقصودشان هم این بود که مردم را از آن یکپارچگی خارج کنند، اگرچه فرقی هم نمی‌کرد یعنی تأثیری هم نداشت. مردم خب طبیعی بود که به آن شیوه‌های دیگر رأی نمی‌دادند و به خصوص بعد از آنی که امام آن‌جور صریح فرمودند جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، نه یک زیاد، لکن آنها کار خودشان را می‌کردند به امید این‌که شاید بتوانند شکاف بیندازند و رأی زیاد مردم را کم کنند، رأی را تقسیم کنند از این کارها می‌کردند و اوضاعی داشتیم ما در شورای انقلاب با آن جناح لیبرال و به اصطلاح ملی‌گرا که این شیوه را اثبات کنیم شیوه‌‌ٔ درستی است»
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت