داستانی غیرمعمول و شیرین از عشقی عجیب

کد خبر: 648430

اگر از تم عشقی تکراری داستان‌های موجود خسته شده‌اید، اگر دنبال روایتی می‌گردید که تازه و بکر و شیرین باشد، اگر فرصت خواندن رمان‌های طولانی را ندارید ولی دلتان برای داستان خواندن تنگ شده و اگر دنبال کتابی می‌گردید که برای هدیه دادن مناسب باشد و هر سلیقه‌ای آن را بپسندد، کتاب طوطی، را به شما پیشنهاد می‌کنم.

داستانی غیرمعمول و شیرین از عشقی عجیب
سرویس سبک زندگی فردا؛ غزاله صباغیان طوسی: تعطیلات نوروز، فرصت مناسبی است که به سراغ کتاب‌ها و مجله‌های محبوبمان برویم. اصلا انگار شور و حال طبیعت، آدم‌ها را هم به تکاپو می‌اندازد. یک کتاب کوچک و جمع و جور با داستان شیرین و سرراستی که دارد، گزینه خوبی است تا همراهمان باشد و وقت فراغت از دید و بازدیدهای عید یا ساعت‌های بیکاری در سفر، حال خوب ما را دوچندان کند.
داستانی غیرمعمول و شیرین از عشقی عجیب
«گاهی از خواندن داستانی آنقدر لذت می‌بریم که دو یا چندبار آن را می‌خوانیم. مثل یک شعر زیبا. شاید «طوطی» یکی از آن داستان‌ها باشد. داستانی که با هربار خواندن آرام آرام به یک شعر بلند تبدیل می‌شود» جملات بالا بخشی از معرفی کتاب دلنشین «طوطی» است که پشت جلدش چاپ شده. نوشته‌ای که برخلاف هدف تبلیغاتی‌اش، کاملا درست است. طوطی رمان نیست. شاید بهتر باشد به ۱۱۵ صفحه، عنوان داستان بلند را بدهیم. یک داستان بلند شیرین که شبیه یک لبخند پهن می‌ماند. لبخند پهن دلپذیری که تمام صفحات کتاب ما را همراهی می‌کند و بعد تمام شدن، عمیق‌تر بر چهره‌مان می‌نشیند. یک خاطره خوب که کنج کتابخانه می‌ماند و بعدها، هر بار که چشم‌مان به قرمز خوشرنگ روی جلدش می‌افتد، هربار کلمه طوطی را جایی می‌شنویم یا می‌خوانیم یا وقت‌هایی که از آن گوشه دنج بیرونش می‌کشیم تا به دوست و آشنا توصیه‌اش کنیم، همان لبخند پهن دوباره بر می‌گردد. بله، «طوطی» از آن کتاب‌های حال خوب کن است. «لوییزیتا همیشه شور و هیجانی داشت که او را پیش می‌راند. از خود سوال می‌کرد، هیچ وقت به جواب اول قانع نمی‌شد. گول ظاهر را نمی‌خورد. می‌خواست به عمق هر مسئله‌ای فرو برود. و تا وقتی که نتیجه مطلوب را به دست نمی‌آورد، آرام نمی‌گرفت.
آنسلما، برعکس همیشه دختربچه‌ای سر به زیر بود. همیشه مطیع بود. تمام مادرها او را سر دست گرفته و به عنوان سرمشق نشان فرزندان خود می‌دادند. شاید هم همان تفاوت اخلاقی باعث شده بود تا با لوییزیتا دوست بشود. آن دختر برایش جایگاه یک جادوگر را داشت، یک پری افسانه‌ای که با چوب دستی سحرآمیز او را به جهان‌ها دیگری هدایت می‌کرد. جهانی که برای افق‌های فکر او غیرقابل تصور بود. چقدر از آن بابت همیشه سپاسگزاری کرده بود.
یک بار به او گفته بود: وقتی با تو هستم انگار دارم به تابلویی نگاه می‌کنم که چند بعد دارد. من فقط همان طرح‌های جلو را می‌بینم ولی تو به من گل کوچولوی آبی رنگی را نشان می‌دهی که در کوه‌های دوردست زمینه روییده است» آنسلما معلمی بازنشسته است که همسرش را از دست داده و دو فرزندش دور از او زندگی می‌کنند. زنی مسن و تنها که در روزهای نزدیک به تولد هفتاد سالگی‌اش یک طوطی زیبا و مجروح را در میان زباله‌های اطراف خانه‌اش پیدا می‌کند. ورود طوطی به زندگی بی روح و تنهای او شروع خیلی از تغییرات است. گویی لوییزیتو با پرهای رنگی و درخشانش آمده تا شوق و سرزندگی را دوباره در زندگی او بدمد. تامارو، نویسنده کتاب، داستان «طوطی» را یک روایت شاعرانه امروزی خوانده که تاییدی است بر نیروی حیات‌بخش عشق و دوستی. او در وب‌سايت شخصی خود نوشتن این كتاب را تجربه‌ای شیرین دانسته و در این باره گفته: «طوطی» داستانی غیرمعمول برای مخاطبانش خواهد بود كه در گام نخست، مرا در هنگام نوشتنش بارها شگفت‌زده كرد و در خود فرو برد و اميدوارم مخاطبان داستان هم حسی مشابه من داشته باشند.
داستانی غیرمعمول و شیرین از عشقی عجیب
سوزانا تامارو نویسنده و فیلم ساز ایتالیایی است که در سال ۱۹۵۷ به دنیا آمد. او که با داستان‌های کوتاه و رمان‌هایش به شهرت جهانی رسیده، پرفروش‌ترین کتاب قرن بیستم ایتالیا «برو دنبال دلت» را هم در کارنامه ادبی خوب دارد. «طوطی» یا عنوان اصلی‌اش: «لوییزیتو - یک داستان عشقی» آخرین اثر اوست که در سال ۲۰۰۸ منتشر شده است. اگر از تم عشقی تکراری داستان‌های موجود خسته شده‌اید، اگر دنبال روایتی می‌گردید که تازه و بکر و شیرین باشد، اگر فرصت خواندن رمان‌های طولانی را ندارید ولی دلتان برای داستان خواندن تنگ شده و اگر دنبال کتابی می‌گردید که برای هدیه دادن مناسب باشد و هر سلیقه‌ای آن را بپسندد، کتاب طوطی، را به شما پیشنهاد می‌کنم. «صبح روز بعد با صدای ناقوس‌های کلیسا که ساعت نه را می‌نواختند، به زحمت از جای برخاست. در عمرش هرگز آن طور شب زنده داری نکرده بود. خسته و کوفته شده بود، اما خستگی‌اش دلپذیر بود. کسی که دنبالش نکرده بود! می‌توانست سر فرصت خانه را مرتب کند. اگر هم برحسب اتفاق فرزندانش به آنجا می‌آمدند، حاضر و آماده بود تا با لبخندی بر لب تصدیق کند:
- بله، مهمانی داده بودم، مگر اشکالی دارد؟
حتی لوییزیتو هم از شب زنده داری شب گذشته، خسته به نظر می رسید. هنوز روی سه پایه نشسته، پرهایش را باد کرده و سرش را زیر یک بال خود پنهان کرده بود» کتاب زیبای «طوطی» را انتشارات کتاب پنجره سال ۱۳۸۹، با ترجمه روان بهمن فرزانه در ۱۱۵ صفحه منتشر کرده است و در سال ۱۳۹۵ برای بار پنجم تجدید چاپ شده است.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت