سرویس سبک زندگی فردا؛ مریم روستا: به هوش که آمده بود از فضه پرسیده بود: «علی کجاست»؟!... با همان حال، سراسیمه، تا مسجد رفته بود. علی(ع) را برده بودند و مگر میشد او در خانه بماند؟! شمشیر را که بالای سر او دید، مضطر و مستأصل، گوشهٔ مسجد نشست و کلمههایی گفت که نفس آدم را بند میآورَد: «قسم به آنكه محمد(ص) را به حق برانگيخت اگر علی(ع) را رها نكنيد، مویم را پريشان مىكنم، پيراهن پيامبر(ص) را بر روى سر مىگذارم و از شما نزد خدا فریادرسی میکنم. سوگند به خدا که نه پدرم از صالح کمارجتر است و نه من از ناقهٔ او و نه فرزندانم از فرزند او»... و سلمان دید که در و دیوار مسجد پیامبر (ص) دارد از جا کنده میشود. اما فاطمه(س) بود دیگر؛ پای علی(ع) که به میان میآمد، نمیشد، نمیتوانست کوتاه بیاید.
• با آن حالِ بیماری، بچهها را سوار ناقه کردن و یکییکی درِ خانه مهاجرین و انصار را -شبانه- زدن و با آنها مذاکره کردن و بیعت خواستن و کلماتِ پیامبر(ص) را یادآوری کردن، کارِ آسانی نبود. آنهم برای فاطمهای که صدایش را کمتر نامحرمی شنیده بود. اما حرفِ علی(ع) در مدینه دیگر خواهانی نداشت. خودش باید دست به کار میشد. پای علی(ع) که به میان میآمد، بیماری معنی نداشت، اعتبار و آبرو باید هزینه میشد؛ حتی اگر بشنود: «فلانی زودتر آمد، با او بیعت کردیم، اگر علی(ع) هم زودتر آمده بود...»!
• میتوانست بگوید نیایند، میتوانست بگوید همینها حرمت من را شکستند، همینها تو را خانهنشین کردند، همینها وصیت پیامبر(ص) را نادیده گرفتند، همینها فدک را غصب کردند. میتوانست بگوید: جگرم آتش میگیرد از دیدنشان؛ زخمم سر باز میکند؛ خاطره در و دیوار و کوچه زنده میشود. میتوانست بگوید دلم نمیخواهد پای ناپاکشان را توی خانهام بگذراند. خیلی چیزهای دیگر میتوانست بگوید... اما این مرد که روبرویش ایستاده بود و برای آن دو نفر رخصت میخواست، علی(ع) بود. پایِ علی(ع) که به میان میآمد، «خود»ی برایش نمیماند. نگاه کمفروغ و رنجورش را میهمانِ چشمهای مردش کرد و گفت: «خانه، خانه توست و این زهرای آزاد، کنیزِ تو» ۱ و... قلبِ علی آتش گرفته بود. اول زیارتشان به اسم «بانوی امتحانشده» سلامشان میدهیم. سختترین امتحانهایش شاید مال همین روزهای بعد از پدر بود. امتحان مبارزه برای دفاع از مظلومیت حق، از حقانیت علی(ع)، در روزهای تاریک شهری که دیگر پیامبر(ص) نداشت.
پینوشت:
۱. البیت بیتک و الحره امتک فافعل ما تشاء
دیدگاه تان را بنویسید