شاخ‌های دهه نودی اینستاگرام چگونه تربیت می‌شوند

کد خبر: 626686

در حال حاضر عمومی بودن صفحه‌‌ٔ اینستاگرام نه تنها راهی برای نشان‌دادن میزان روشنفکری است، بلکه مسیر جذب مخاطبان بیشتر را هم هموارتر می‌کند. از این‌ها که بگذریم یک سوال پیش می‌آید: شاید عمومی‌کردن حریم شخصی خودمان، به خودمان مربوط باشد؛ اما آیا شکستن حریم شخصی کودک‌مان و پخش کردن عکس‌هایش در محیط دیجیتال هم در اختیار ماست؟

شاخ‌های دهه نودی اینستاگرام چگونه تربیت می‌شوند
سرویس سبک زندگی فردا؛ نیلوفر نیک‌بنیاد: همه‌چیز از یک جمله شروع شد. جمله‌ای که همین چند وقت قبل زیر یکی از پست‌های اینستاگرامی امیرمهدی ژوله توجه‌ام را به‌ خودش جلب کرد. نوشته بود: «ما در کنار حیواناتی زندگی می‌کنیم که زیر عکس یک دختر شانزده ماهه فحاشی می‌کنند» و بعد تمام عکس‌های دخترش را پاک کرده بود. تا آن زمان به حضور همیشه در صحنه‌ٔ فحاشان در تمام عرصه‌ها فکر کرده بودم اما این یکی را نمی‌توانستم باور کنم. دختر شانزده ماهه‌ای که فحش می‌خورد، تاوان چه چیزی را پس می‌داد؟ آن‌هایی که یک دختر شانزده ماهه را مخاطب فحش‌هایشان قرار می‌دادند، از چه کسی طلب داشتند؟ مگر همیشه این طور نبوده است که هرجا بچه‌ای می‌بینیم آن‌قدر قربان صدقه‌اش برویم و از چشم و لب و پا و انگشت‌های کوچکش تعریف کنیم که اعصاب پدر و مادرش بهم بریزد؟ پس چرا برعکس شده است؟ نکند این جادوی اینستاگرام است که آدم‌ها را از این رو به آن رو می‌کند؟ اصلا مقصر کیست؟ مایی که زیاد از بچه‌مان عکس می‌گذاریم یا آن‌ها که از شدت عکس بچه دیدن بالاخره یا از این طرف بام می‌افتند یا از آن طرف؟!
شاخ‌های دهه نودی اینستاگرام چگونه تربیت می‌شوند
حریم شخصی‌ات مال من!
شکی نیست که در حال حاضر اینستاگرام محبوب‌ترین رسانه در میان مردم است. پیدا کردن دلیل محبوبیتش هم چندان دشوار نیست. یک بازگشت به دوران کودکی خودمان، پاسخ را روشن می‌کند. همه‌‌ٔ ما به عکس علاقه داشتیم و همیشه از لذت‌بخش‌ترین لحظات مهمانی رفتن‌ها یا مهمانی دادن‌های خانوادگی‌مان این بود که کنار خاله‌ها، عمه‌ها، دایی‌ها و عموها بنشینیم و آلبوم ورق بزنیم. اما نکته همین‌جاست. حتی همان روزها هم از نشان‌دادن بعضی عکس‌ها به بعضی از اقوام دور خودداری می‌کردیم. انگار مرزی دور خودمان کشیده بودیم که نشان می‌داد فلانی می‌تواند فلان عکس‌ها را ببیند و آن یکی فلانی نمی‌تواند. همان چیزی که به اصطلاح «حریم شخصی» نامیده می‌شود و امروزه تقریبا هیچ اثری از آن نیست. در حال حاضر عمومی بودن صفحه‌‌ٔ اینستاگرام نه تنها راهی برای نشان‌دادن میزان روشنفکری است، بلکه مسیر جذب مخاطبان بیشتر را هم هموارتر می‌کند. از این‌ها که بگذریم یک سوال پیش می‌آید: شاید عمومی‌کردن حریم شخصی خودمان، به خودمان مربوط باشد؛ اما آیا شکستن حریم شخصی کودک‌مان و پخش کردن عکس‌هایش در محیط دیجیتال هم در اختیار ماست؟!
شاخ‌های دهه نودی اینستاگرام چگونه تربیت می‌شوند
فقط به‌خاطر خودش!
اینکه چطور به خودمان اجازه می‌دهیم عکس شخص دیگری را (هرچند کودک و کم سن و سال) در معرض دید دیگران بگذاریم یک طرف ماجراست، اینکه با چه هدفی این کار را می‌کنیم یک طرف دیگر! در جست‌وجویی که داشتم متوجه شدم که والدین این قبیل کودکانِ معروف اینستاگرامی به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند: اول آن‌هایی هستند که از بچه‌شان پلی برای ارتقای زندگی ساخته‌اند. این افراد معمولا با قرار دادن هر نوع عکسی از فرزندشان تنها هدفشان جمع کردن دنبال‌کننده‌های بیشتر است تا بتوانند از راه‌های مختلف مانند تبلیغات درآمدی داشته باشند و زندگی را بهتر بگذارند. گروه دوم آن‌هایی هستند که به بچه صرفا به‌عنوان یک ابزار نگاه نمی‌کنند. هدفشان از قرار دادن عکس‌های فراوان، جلب توجه مخاطبان و شناساندن زیبایی‌ها یا ویژگی‌ها و توانایی‌های فرزندشان به دیگران است و در یک کلام با عبارت «برا خودش خوبه!» همه‌چیز را توجیه می‌کنند. اگرچه این دسته بهانه‌شان این است که مسیر موفقیت را برای فرزندشان آماده می‌کنند، اما با توجه به سرعت ایجاد و انهدام شبکه‌های مجازی، و مهم‌تر از آن با توجه به این‌ که کودک هم شخصیتی مجزا و کامل دارد، آیا بهتر نیست این کار را به فرزندشان بسپارند تا خودش درصورت تمایل، در سن مناسب و با استفاده از رسانه‌‌ٔ مناسب به این کار بپردازد؟!
شاخ‌های دهه نودی اینستاگرام چگونه تربیت می‌شوند
نذار، چشم می‌خوره!
جای خوشحالی دارد که باوجود رواج بیش از حد فضاهای مجازی، هنوز هم خیلی از افراد اعتقادی به آلبوم‌سازی از کودکان خود در این فضاها ندارند. «آدریانا» یکی از زیباترین دختربچه‌هایی است که به تازگی دیده‌ام، اما صفحه‌‌ٔ شخصی ندارد و فقط گاهی عکسی از او به همراه خانواده‌اش می‌بینم. وقتی از پدرش پرسیدم: «چرا براش صفحه نمی‌سازید و عکس‌های تک نفره‌اش رو پخش نمی‌کنید؟» جواب داد: «نمی‌خوام زود وارد این فضاها بشه. بچه باید بچگی کنه. ما فقط عکس‌های منتخبش رو منتشر می‌کنیم، اون هم توی گروه خانوادگی‌مون». بعد هم با خنده اضافه کرد: «در ضمن ممکنه چشم بخوره!» مامان «آرشیدا» هم تقریبا با ما هم نظر است. آرشیدا را از نزدیک می‌شناسم. به حدی با نمک و خوش‌زبان است که می‌تواند صدها هزار نفر را عاشق خودش کند و یک «شاخ اینستاگرامی» بشود؛ ولی مادرش می‌گوید: «احساس می‌کنم عکس‌های آرشیدا اموال خودش هستن. حتی وقتی از بین صد عکس، یکی رو منتشر می‌کنم، فکر می‌کنم کار اشتباهی کرده‌ام. بیشتر پدر و مادرها با عکس بچه‌هاشون خودنمایی می‌کنن و من این رو دوست ندارم!» با خودم فکر می‌کنم دلیل‌شان هرچه که باشد، از باورهای قدیمی مثل چشم‌خوردن تا اعتقاد به حریم شخصی، خوب است که تمایلی به شاخ‌سازی -یا بهتر است بگوییم شاخچه‌سازی- از کودکانشان ندارند.
شاخ‌های دهه نودی اینستاگرام چگونه تربیت می‌شوند
اینو می‌ذارم، اینو نمی‌ذارم! همه‌مان بارها و بارها در مورد خطرهای احتمالی انتشار افسارگسیختۀ عکس در محیط دیجیتال چیزهایی شنیده‌ایم. مسائلی مانند خطر لو رفتن مکان و موقعیت، خطر آسیب‌ دیدن از جانب کسانی که حس خوبی نسبت به عکس‌های ما ندارند (این مساله درمورد اینستاگرام که اغلب افراد در آن اقدام به انتشار عکس‌های فانتزی کرده و حس خوشبختی اغراق‌شده را به نمایش می‌گذارند، به مراتب بیشتر است)، خطر سرخوردگی در صورت از دست‌دادن بخشی از توجه مخاطبین در آینده و... چه بسا این خطرات برای کودکان بسیار بیشتر از افراد بالغ و بزرگ‌سال باشد. در کنار تمام خطرات احتمالی فوق، یک چیز را نباید نادیده بگیریم. چیزی که اگر کمی فکر کنیم در خاطرات خودمان هم پیدایش می‌کنیم؛ خیلی‌ها را می‌شناسم که بعد از گذر از خردسالی، نه تنها حس خوبی در مورد دست‌ به‌ دست گشتن آلبوم‌شان در بین فامیل نداشتند، بلکه از دیده‌شدن عکس‌های کودکی‌شان به صورت برهنه لب ساحل یا در حال شکلک درآوردن، بسیار خجالت می‌کشیدند. خوب است از این به بعد، قبل از انتشار عکس کودک‌مان به یک مساله فکر کنیم: اگر بفهمد این عکسش را منتشر کرده‌ام و این افراد قرار است آن را ببینند، خوشحال می‌شود یا نه؟!
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت