«بار باران»، حکایت عاشقانه‌های گوهرشاد بانو برای امام غریب

کد خبر: 624684

اگر می‌خواهید غرق در جملات ناب شوید و لا به لای کلمات چشمان خود را ببندید و وارد مسجد گوهرشاد شوید کتاب بار باران را بخوانید. بار باران یکی دیگر از عاشقانه‌های سعید تشکری است در محضر حضرت رضا(ع). این بار عاشقانه‌های گوهرشاد بانو عروس تیمور برای امام غریب.

«بار باران»، حکایت عاشقانه‌های گوهرشاد بانو برای امام غریب
سرویس فرهنگی فردا؛ الهام دیزجیان: «مگر تا ولادت چقدر راه است؟ مگر ولادت چیست؟ همین که چهار درد بر وجودت چیره شود و تو بدانی، پشت این درد و گریستن، شادمانی خواهد بود. باید هزار درد را بخری، تحمل کنی، تا او بیاید، و بگوید: آمدم، تا تو را صدا کنم؛ برآمده از پدری، مادری. تو بگویی....»
اگر می‌خواهید غرق در جملات ناب شوید و لا به لای کلمات چشمان خود را ببندید و وارد مسجد گوهرشاد شوید کتاب بار باران را بخوانید.
بار باران یکی دیگر از عاشقانه‌های سعید تشکری است در محضر حضرت رضا(ع). این بار عاشقانه‌های گوهرشاد بانو، عروس تیمور برای امام غریب.
معرفی کتاب بار باران/سعید تشکری
آنجایی که گوهرشاد همراه مادر مریضش راهی خراسان می‌شود و در راه، شفای مادرش را از امامی که نه دیده و نه می‌شناسد می‌گیرد نقطه آغاز عهد و عشقیست میان او و امام خوبی‌ها. آن جا آغازیست برای شکسته شدن، دل دادن و عاشقی گوهرشاد. جایی که خود را هیچ می‌بیند و گرفتار حضرت می‌شود. می‌رود تا جبران کند این همه مهر را تا بسازد مسجد گوهرشاد را و دل از هر چه در این دنیا دارد ببرد و خانواده و تمام داراییش را وقف حضرت کند.
«گوهرشاد، نفس‌های مادر را بویید. بوی خوش می‌آمد. بوی مریضی نبود. بوی ماندگی نبود. داغی تب نبود. چشم‌های مادر می‌درخشیدند. رخشان و درخشان؛ چون دو گوی گوهرین.
گوهرشاد خودش را در آغوش مادر رها کرد و گریست. از تیموریان، از چنگیزیان، از جهان گشایی مغولان، از ترخان‌ها و آغاجی‌ها و چنگیزها بدش می‌آمد. از گوهرشاد بیگم بودن خودش بدش آمده بود. چه حالی بود این حال حال شگفت..
صدا..رعد..غرش..باران. در باران صدایی او را خواند:
سلطانی‌ات را کجا می‌بری عروس سلطان؟ گوهر شادی‌ات را به کجا می‌بری گوهرشاهد؟ طلاهایت را به کدام آستان می‌بری؟ هم رکابان تو کیستند؟ هم کیشان تو کیستند؟ همراهانت، همه این همه سواران آیا تشنگی دارند؟ همه این همه اسبان، آیا یورتمه رفتن را می‌دانند؟ مادرت تو را برای همین خوانده است. گوهرشاد سربرداشت.
-اگر حرفی داری به من بگو مادر!
-می‌خواستم بگویم مرا به کجا می‌بری؟
-به آستان سلطانی به نام علی ابن موسی می‌رویم.»
...
سعید تشکری جایی گفته است که این اثر برای من بسیار شریف است زیرا دو بحث فضیلت و قدرت را مطرح می‌کند؛ آن‌هم کوچک شدن قدرت خاندان تیمور در برابر فضیلت امام رضا (ع).
معرفی کتاب بار باران/سعید تشکری
گوهرشاد، بی‌تاب، خیره به کبوترانی شد که در هوای عشق او، مهر او، سبک و رها، بال می‌زدند.
و او.. کبوتری شد.. نه از تیره تاتاریان و تیموریان؛ کبوتری به نام گوهرشاد آغا!
آرام و سبک، از روزگاران، پَر کشید و بر بام مسجد نشست و دانه خورد و آب نوشید و گفت:
همسایه‌ام، مهربان!
بی خانه‌ام مکن... مرانم...
پناهم ده؛ که پناه غریبان تویی. تو نامم دادی. تو نانم می‌دهی. تو صدایم کردی و تو مرا می‌خوانی و می‌گذاری بمانم. تو رضایی که رضا دادی تا کنارت بمانم! باور کردم که گلاب شدن آسان نیست. در فصل گلاب گیران، بگذار کنارت بمانم، در وقت بارباران!
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت